Logo
دانلود فایل متنی

النفس:

 

نفس

 

البداية كانت أن روح قدس وروح إيمان جمعت مع طينة مرفوعة فخلقت النفس الإنسانية الأولى، ثم جاءت الأنفس الإنسانية الأخرى من هذه النفس الأولى، فالأنفس الأخرى عبارة عن صورة للنفس الإنسانية الأولى، فيظهر فيها الطين وما فيه من شهوات وقوى مادية، ويظهر فيها روح الإيمان وروح القدس ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ [الشمس: 7 - 10].

 

در آغاز، روح‌القدس و روح ایمان با گِل مرفوع ترکیب شدند و نفس انسانی اول آفریده شد. سپس نفس‌های انسانی دیگر، از این نفس اول به وجود آمدند. نفس‌های دیگر، عبارتند از صورت و تصویری از نفس اول انسانی. در نفس گِل، شهوات و نیروهای مادی که در آن است، آشکار می‌شود و در نفس، روح ایمان و روح‌القدس نیز آشکار می‌شود. «سوگند به نفس و آن‌كس كه آن را درست كرد، سپس پلیدكاری و پرهیزگاریش را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانید، قطعاً رستگار شد. و هر‌كه آلوده‌اش ساخت، قطعاً باخت»([806]).

 

فلكل إنسان نفس وهذه النفس في هذا العالم المادي عبارة عن مرآة تنعكس فيها روح الإيمان وروح القدس، ولهذه النفس ثلاثة أرواح هي: (روح الحياة والقوة والشهوة)، وكل من هذه الأرواح هي النفس الإنسانية من حيث إنها متوجهة بهذا الاتجاه وعاملة لهذا العمل، فلو صورنا النفس على أنها معمل لكانت كل روح من هذه الأرواح شيئاً في هذا المعمل ويكمل بعضها بعضاً وبجميعها ينتج المعمل. فمثلاً تكون روح الحياة هي الطاقة الكهربائية في المعمل، وروح القوة هي المحركات التي تدار بواسطة الطاقة الكهربائية أو روح الحياة، أما روح الشهوة فتكون الآلات التي تدار بواسطة المحركات.

 

هر انسانی، نفس دارد و این نفس در این عالم مادی عبارت است از آینه‌ای که روح ایمان و روح‌القدس در آن مُنعکس می‌شوند. این نفس، سه روح دارد که عبارتند از: روح حیات، روح قوت و روح شهوت. همه‌ی سه روح، به‌این‌دلیل که در این جهت قرار گرفته‌اند و عامل این انعکاس هستند، نفس انسانی هستند. اگر نفس انسانی را به عنوان کارخانه‌ای تصور کنیم، هریک از این روح‌ها قسمتی از این کارخانه هستند و بعضی از آن‌ها، کار بعضی دیگر را کامل می‌کنند و با همه‌ی این اجزا، نتیجه حاصل می‌شود. به عنوان مثال روح حیات، انرژی الکتریکی کارخانه است و روح قوت، موتورهایی هستند که با استفاده از انرژی الکتریکی یا روح حیات به حرکت در می‌آیند. اما روح شهوت دستگاه‌هایی هستند که به وسیله‌ی این موتورها می‌چرخند.

 

والنفس بحد ذاتها لا تعني أنّ للإنسان روحاً حقيقياً، فالروح الحقيقي يبدأ من السماء الثانية أي لابد أنْ تكون النفس مرتقية إلى السماء الثانية حتى يكون لها روح حقيقي. نعم، هي يمكن أنْ تسمى روحاً حتى في السماء الأولى؛ باعتبار تجليها من الملكوت الأعلى أو الروح الحقيقي، وباعتبار أنها وبأرواحها الثلاثة (روح الحياة والقوة والشهوة) محرك الجسد، كما أنَّ ارتقاء الإنسان وعلو مقامه مهما كان لا يسلب محرك الجسد هذا الاسم - أي النفس -، فحتى لو كان للإنسان حظ في السموات الملكوتية بل وفي السابعة الكلية (سماء العقل) كالأنبياء والأوصياء والأولياء (عليهم السلام)؛ يمكن أنْ نقول عن المحرك بأنه نفس الإنسان؛ لأنّ هذا الاسم باعتبار حاله وأنه خلق من الطين المرفوع والروح.

 

وجود نفس به خودی خود به این معنا نیست که انسان روح حقیقی دارد. روح حقیقی از آسمان دوم آغاز می‌شود. یعنی نفس باید به آسمان دوم ارتقاء پیدا کند تا دارای روح حقیقی شود. نفس حتی در آسمان اول هم می‌تواند روح نامیده شود؛ به این دلیل که از ملکوت اعلی یا روح حقیقی تجلی پیدا می‌کند و نیز به این دلیل که نفس و ارواح سه‌گانه‌ی آن (روح حیات، روح قوت و روح شهوت) محرک جسد هستند.([807]) همان‌طور که هر چقدر نفس انسان ارتقاء یابد و مقامش بالا برود، همچنان محرک جسم او خواهد بود، نام «نفس» از آن سلب نخواهد شد. بنابراین حتی اگر انسان در آسمان‌های ملکوتی و از جمله مانند پیامبران و اوصیاء و اولیاء(ع) از آسمان کلی هفتم، یا آسمان عقل بهره داشته باشد، باز هم می‌توان گفت که محرک جسم، نفس انسانی است؛ چرا که این نفس از گِل مرفوع و روح آفریده شده است.

 

والنفس الإنسانية النازلة بمثابة مرآة منعكسة فيها روح الإيمان وروح القدس أو الحقيقة التي على الإنسان أنْ يصير إليها، وهذه هي الفطرة الإنسانية التي تحثه إلى أنْ يرتقي ليصل إلى أعلى مقام إنساني، فإنْ تعثر في طريقه وهو يطلب الارتقاء بإخلاص فهو يصل إلى المقام الذي يوفقه الله له فيعرف ربه بحسب حاله، فالمطلوب من الإنسان أنْ يرتقي بنفسه لمقام الروح الحقيقي والعقل، فمن لم يرتقِ إلى السماء الثانية فما عنده إنما هو ظل الروح، وكذا الأمر بالنسبة للعقل؛ فما دام الإنسان لم يرتقِ إلى السماء السابعة الكلية فما عنده هو ظل العقل وليس عقلاً، أما تسميتها أحياناً )روح وعقل( فباعتبار أنها تعكس الروح والعقل الحقيقي.

 

نفس انسانی مانند آینه‌ای است که روح ایمان و روح‌القدس در آن مُنعکس می‌شود؛ حقیقتی که انسان باید به سوی آن برگردد و این فطرت انسانی است که او را تشویق می‌کند که ارتقاء پیدا کند، تا به بالاترین مقام انسانی برسد. اگر در راهش بلغزد، در حالی که با اخلاص درخواست ارتقاء می‌کند، به مقامی دست پیدا می‌کند که خداوند توفیقش را به او داده است و بر اساس حال خود، پروردگارش را می‌شناسد. موضوعی که از انسان انتظار می‌رود این است که خودش را تا مقام روح حقیقی و عقل ارتقاء دهد. هر‌کس به آسمان دوم ارتقاء پیدا نکند، آن‌چه نزد اوست، سایه‌ای از روح است. در مورد عقل نیز همین‌طور است. تا زمانی که انسان به آسمان هفتم کلی ارتقاء پیدا نکند، آن‌چه نزد اوست، سایه‌ی عقل است و عقل نیست. اما نامیدن آن به «روح» و «عقل» در برخی اوقات، به این دلیل است که روح و عقل حقیقی را مُنعکس می‌کند.

 

«عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ )عليه السلام:( يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَكُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ (عليهم السلام) وَخَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِيهِمْ ([808]) خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَكَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ وَجَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَيَجِيئُونَ وَجَعَلَ فِي الْمُؤْمِنِينَ وَأَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَجَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَجَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَجَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَيَجِيئُونَ» ([809]).  

 

جابر جعفی گوید: امام صادق (ع) فرمود: (ای جابر! خداوند تبارک و تعالی مخلوقات را سه دسته آفرید؛ و این سخن خداوند عزوجل است: «و شما سه دسته شوید: یاران دست راست، كدامند یاران دست راست؟ و یاران چپ، كدامند یاران چپ؟ و سبقتگیرندگانِ مقدم‌اند. آنان‌اند همان مقربان [خدا]»([810]) پیشی‌گیرندگان همان فرستادگان خداوند (ع) و افراد خاص خدا از خلقش هستند. در آنان پنج روح قرار داد.([811]) آنان را با روح‌القدس تأیید کرد، پس با آن چیزها را می‌شناسند. آنان را با روح ایمان تأیید نمود، پس با آن از خداوند عزوجل می‌ترسند. آنان را با روح قوت تأیید نمود، پس با آن قادر به اطاعت از خداوند شدند. آنان را با روح شهوت تأیید نمود، پس با آن میل به اطاعت خداوند عزوجل پیدا کردند و معصیتش برایشان ناپسند گردید. روح مَدرَج را در آنان قرار داد که مردم با آن می‌روند و می‌آیند و در مؤمنان و یاران دست راست، روح ایمان را قرار داد. پس با آن از خداوند می‌ترسند. روح قوت را در آنان قرار داد، پس با آن قادر به اطاعت از خداوند شدند. روح شهوت را در آنان قرار داد. با آن میل به اطاعت از خداوند پیدا کردند و روح مدرج را در آنان قرار داد که مردم با آن می‌روند و می‌آیند).([812])

 

و«عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام): قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ لِي يَا جَابِرُ إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَرُوحَ الْإِيمَانِ وَرُوحَ الْحَيَاةِ وَرُوحَ الْقُوَّةِ وَرُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ الْقُدُسِ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَلَا تَلْعَبُ» ([813]).

 

جابر گوید: از امام باقر (ع) در مورد علم عالم پرسیدم. به من فرمود: (ای جابر، در پیامبران و اوصیا پنج روح وجود دارد. روح‌القدس و روح ایمان و روح حیات و روح قوت و روح شهوت. ای جابر، با روح‌القدس است که آن‌چه زیر عرش تا آن‌چه زیر خاک است را می‌دانند. سپس فرمود: ای جابر، این چهار روح، دچار دو حَدَث می‌شوند؛ مگر روح‌القدس که نه دچار لهو می‌شود و نه بازی).([814])

 

و«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَهُوَ فِي بَيْتِهِ مُرْخًى عَلَيْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى جَعَلَ فِي النَّبِيِّ (صلى الله عليه وآله) خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَيَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَدَرَجَ وَرُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَجَاهَدَ وَرُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَكَلَ وَشَرِبَ وَأَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَرُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ آمَنَ وَعَدَلَ وَرُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ (صلى الله عليه وآله) انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ إِلَى الْإِمَامِ وَرُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَلَا يَغْفُلُ وَلَا يَلْهُو وَلَا يَزْهُو وَالْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَتَغْفُلُ وَتَزْهُو وَتَلْهُو وَرُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَى بِهِ» ([815]).

 

مفضل بن عمر گوید: از امام صادق (ع) در مورد علم امام نسبت به آن‌چه در مناطق زمین واقع می‌شود، در حالی که امام در خانه‌اش در زیر پوشش قرار دارد، پرسیدم. ایشان فرمود: (ای مفضل! خداوند تبارک و تعالی در پیامبر (ص) پنج روح قرار داد. روح حیات که با آن حرکت می‌کند و بالا می‌رود. روح قوت که با آن برمی‌خیزد و تلاش می‌کند. روح شهوت که با آن می‌خورد و می‌نوشد و با زنان حلال آمیزش می‌کند. روح ایمان که با آن ایمان می‌آورد و عدالت می‌ورزد. و روح‌القدس که با آن پیامبری را حمل می‌کند. وقتی پیامبر (ص) جانش گرفته شود، روح‌القدس منتقل می‌شود و به امام می‌رود. روح‌القدس نمی‌خوابد و غافل نمی‌شود و سرگرم نمی‌شود و تکبر نمی‌ورزد، در حالی که چهار روح دیگر می‌خوابند و غافل می‌شوند و تکبر می‌ورزند و سرگرم می‌شوند و روح‌القدس آن را می‌بیند).([816])

 

 

[806]. قرآن کریم، سوره‌ی شمس، آیات ۷ تا ۱۰.

[807]. از آن‌جا که کلمه‌ی «روح» با کلمه‌ی «ریح» به معنی باد نزدیکی لغوی و معنایی دارد، چیزی را که باعث حرکت جسم می‌شود، روح می‌نامند. (مترجم)

[808]. أيضاً هذه الرواية والروايات التي تليها تبين إن روح القدس فيهم.

[809]. الكافي - الكليني: ج1 ص271.

[810]. قرآن کریم، سوره‌ی واقعه، آیات ۷ تا ۱۱.

[811]. این روایت و روایات بعدی، بیان می‌کند که روح‌القدس در این گروه است.

[812]. کافی، کلینی، ج ۱، ص ۲۷۱.

[813]. الكافي - الكليني: ج1 ص272.

[814]. کافی، کلینی، ج ۱، ص ۲۷۲.

[815]. الكافي - الكليني: ج1 ص272.

[816]. کافی، کلینی، ج ۱، ص ۲۷۲.


 

نفس

سرفصل ها

همه