Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

جواب السيد أحمد الحسن (علیه السلام)

پاسخ سید احمدالحسن (علیه السلام)


 

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، والسلام علينا وعلى عباد الله الصالحين.

بسم الله الرحمن الرحيم

و سپاس و ستایش از آنِ خداوند، آن پروردگار جهانیان است، و سلام بر ما و بر بندگان شایستۀ خدا!


 

لا لأمره تعقلون ولا من أوليائه تقبلون حكمة بالغة فما تغني النذر.

«(نه در امرش تعقل می‌کنید و نه از دوستانش می‌پذیرید. حکمتی است بالغه؛ اما بیم‌دادن‌ها سود نرساند)».


 

١- تقول إنّ أدلة الدعوة والتي وردت في الموقع في مجموعة من الكتب، منها البلاغ المبين، ومنها النور المبين لا تغني ولا تسمن !!

۱. شما می‌گویی ادلۀ دعوت و آنچه در سایت رسمی در مجموعه کتاب‌هاست ـ‌از جمله کتاب‌های «بلاغ‌المبین» و «نور‌المبین»‌ـ نه بی‌نیاز می‌کند و نه سیراب می‌کند!


 

أ) مئات الرؤى بالرسول محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) والأئمة (علیهم السلام) والزهراء (علیها السلام) التي رآها المؤمنون والمؤمنات وقالوا فيها إنّ السيد أحمد الحسن حق وكل ما سواه باطل.

الف. صدها رؤیای دیده‌شده از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) و زهرا (علیها السلام) که مردان و زنان مؤمن دیده‌اند و آن بزرگواران (علیهم السلام) در این رؤیاها فرموده‌اند که سید احمدالحسن حق و هرچه غیر از او، باطل است.


 

ب) معرفة محكم ومتشابه القرآن والعلم والحكمة.

ب. شناخت محکم و متشابه قرآن، و علم و حکمت.


 

ج) الكشف باليقظة عند المؤمنين بالرسول والأئمة.

ج. مکاشفه در بیداری که مؤمنان در آن‌ها رسول خدا و ائمه را دیده‌اند.


 

د) وصية رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)، والتي ذكرني فيها بالاسم والصفة.

د. وصیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) که در آن مرا با نام و نشان یاد فرموده است.


 

هـ) روايات أهل البيت (علیهم السلام) التي ذكروني فيها.

هـ. روایات اهل‌بیت (علیهم السلام) که مرا در آن‌ها یاد فرموده‌اند.


 

و) استخارة الله عزوجل، وهو سبحانه وتعالى لا يغش من استنصحه.

و. استخاره (طلب خیر) از خداوند عزوجل درحالی‌که او سبحان هرکسی را که از او نصیحت بخواهد به گمراهی نمی‌کشاند.


 

ز) الدعوة إلى الحق والطريق المستقيم وإقرار حاكمية الله مقابل دعوة الكل - ومنهم علماء الشيعة اليوم - إلى الباطل والضلال، ومخالفة حاكمية الله وإقرار حاكمية الناس والفكر الديمقراطي والانتخابات.

ز. دعوت به‌حق و راه راست و مستقیم و اقرار به حاکمیت خدا؛ درحالی‌که دیگران همگی ـ‌از جمله علمای امروز شیعه‌ـ به باطل و گمراهی و مخالفت با حاکمیت خدا و اقرار به حاکمیت مردم و تفکر دموکراسی و انتخابات دعوت می‌کنند.


 

ح) الإخبارات الغيبية والمعجزات.

ح. خبر‌دادن از امور غیبی و معجزات.


 

ط) دعوة العلماء إلى المناظرة وأهل كل كتاب بكتابهم، فأهل القرآن بقرآنهم وأهل التوراة بتوراتهم وأهل الإنجيل بإنجيلهم.

ط. دعوتِ علما به مناظره و اهل هر کتابی با کتاب خودش؛ اهل قرآن با قرآن خودشان، اهل تورات با تورات خودشان و با اهل انجیل با انجیل خودشان.


 

ي) الدعوة إلى المباهلة.

ی. دعوت به مباهله.


 

ك) الدعوة إلى قسم البراءة.

ک. دعوت به قَسَم برائت.


 

ل) دعوة كبار علماء الشيعة إلى طلب المعجزة .... و .... و ... كل هذا الكلام لا يغني ولا يسمن !! إذن أنت لا تؤمن بنبي ولا وصي ولم تثبت عندك رسالات السماء.

ل. دعوت از بزرگان علمای شیعه برای درخواست معجزه ... و... و... تمام این امور انسان را بی‌نیاز و سیراب نمی‌کند؟! در این صورت شما به هیچ پیامبری و هیچ وصی‌ای ایمان نمی‌آوری و از نظر شما رسالت‌های آسمان ثابت نمی‌شوند!


 

بل وأدلة الأنبياء والمرسلين والأئمة بالخصوص لا تغني ولا تسمن عندك؛ لأنَّ أدلتي كأدلتهم ولم أتجاوز طريقهم في إثبات دعواهم (علیهم السلام)، وقد أخبر الأئمة (علیهم السلام) أنّ صاحب الحق يعرف بالوصية ومعرفة المحكم والمتشابه () .

حتی از نظر تو، دلایل انبیا و فرستادگان و به‌خصوص ائمه (علیهم السلام) سودی نمی‌رساند و بی‌نیاز نمی‌کند؛ زیرا ادلۀ من همانند دلایل ایشان است و از راه و روش آن‌ها برای اثبات دعوت تخطی نکرده‌ام و به‌راستی‌که ائمه (علیهم السلام) خبر داده‌اند که صاحب حق با وصیت و دانستن محکم و متشابه شناخته می‌شود.


 

وبعد هذا فالجميع بانتظار أن تخرج لهم ... وتبيّن لهم أنّ أدلة الدعوة لا تغني ولا تسمن بالدليل وتبيّن لهم الذي يغني ويسمن بالدليل لكي يتبعوه، وإن لم تبيّن فاختر لنفسك ما يلائم من الأوصاف في لغة العرب.

بعد از تمامی این‌ها همگان منتظر هستند که تو به‌سوی آن‌ها بیایی... و با دلیل ثابت کنی که ادلۀ این دعوت هیچ سود و فایده‌ای ندارد؟ و آنچه را از نظر تو سود و بهره‌ای دارد با دلیل برای آن‌ها روشن کنی تا از آن پیروی کنند؛ و اگر نتوانی چنین کنی برای خودت هر صفتی که لایق خودت می‌دانی در زبان عربی اختیار کن.


 

٢- أنت تقول: إني قمت بليّ الأحاديث، مع أنني أقمت الأحاديث بحدودها وبيّنت المراد منها بشكل واضح لكل طالب حق. فالآن أنت مدعو لإقامة الأحاديث بحدودها وبيان المراد منها وتوضيح كيف أنني قمت بليّها.

۲. تو می‌گویی: من احادیث را به هم می‌بافم؛ درحالی‌که من احادیث را در چهارچوب خودشان ارائه کردم و منظور از آن‌ها را برای هر جویای حقی، واضح و روشن ساختم. اکنون از شما خواسته می‌شود که احادیث را در حدود و چهارچوب خودشان بیان و منظور از هرکدام را روشن کنی و توضیح دهی که من چگونه احادیث را به هم بافته‌ام.


 

ثم إنك قلت إنّ هذه الدعوة الحقّة ادعاها كثيرون، وأنا أتحدّاك أن تأتي بشخص غيري أدعى أنّه المهدي الأول واليماني ووصي الإمام المهدي (علیه السلام) وساق على ادعائه الأحاديث عن الرسول وأهل البيت (علیه السلام) التي تنص على اسمه وصفاته الجسدية ومسكنه، وساق أدلة كثيرة على صحة ادعائه.

به‌علاوه شما می‌گویی افراد بسیاری این دعوت حق را ادعا کرده‌اند و من از تو می‌خواهم که تنها یک نفر دیگر غیر از من بیاوری که ادعا کرده باشد مهدی اول، یمانی و وصی امام مهدی ع است و برای ادعای خودش احادیث روایت‌شده از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) و اهل‌بیت (علیهم السلام) را پیش بکشد؛ احادیثی که به نام او و خصوصیات جسمانی و محل زندگی‌اش اشاره داشته‌اند؛ و اینکه ادلۀ بسیاری را بر صحت ادعایش ارائه کرده باشد.


 

وإن لم تأتِ بمثال فأنت على أقل تقدير من مصاديق هذه الآية: 

﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾ ().

که اگر نتوانی در این خصوص نمونه‌ای بیاوری، در کمترین حالت، از جمله مصادیق این آیه خواهی بود:

﴿(بلکه چيزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نيافته و هنوز تأويل آن برایشان نیامده بود. این‌چنین کسانی که پيش از آنان بودند نيز تکذیب کردند. پس بنگر که عاقبت کار ستمکاران چگونه بوده است).


 


 

أمّا قولك: (ومن قال إنّ سورة الفاتحة ليس فيها كل ما ذكرت، بل وفيها اسمي واسمك واسم صدام حسين وجورج بوش ...).

اما این گفتۀ تو:

«چه کسی گفته است که سورۀ فاتحه تمامی آنچه را شما بیان کردی در خود ندارد؟! بلکه در این سوره، اسم من، اسم شما، اسم صدام حسین، جورج بوش و بسیاری چیزهای دیگر وجود دارد.»


 

أنا لم أقل إن كل شيء موجود تفصيلاً في الفاتحة فهذا باطل، فالفاتحة فيها علم كلي وليس تفصيلياً، والظاهر أنك لم تقرأ ما كتبت لتفهم أني بينت كيف أنّ اسم محمد  (صلی الله علیه وآله وسلّم) وعلي وفاطمة موجود في الفاتحة لا بحسابات وقلب كلمات كما تريد أنت، بل بثوابت أهل البيت.

من نمی‌گویم همه‌چیز با جزئیات در سورۀ فاتحه وجود دارد؛ که این سخنی است باطل. در فاتحه، علمی کلی وجود دارد، نه تفصیلی. به نظر می‌رسد تو آنچه را نوشته‌ام نخوانده‌ای تا بفهمی که چگونه بیان کردم، نام محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، علی و فاطمه در فاتحه موجود است، نه به آن صورتی که تو با محاسبات و زیرورو کردن کلمات انجام می‌دهی؛ بلکه با آنچه اهل‌بیت ثابت کرده‌اند.


 

أمّا اسمك أنت واسم هدّام المجرم وبوش الكافر التي تدعي أنت أنها موجودة في الفاتحة فهذا غير صحيح، إلاّ أنها موجودة تحت عنوان ومعنى كلي في الفاتحة وهو (المغضوب عليهم).

اما این ادعای تو صحیح نیست که اسم تو، اسم ویرانگر مجرم و بوش کافر در سورۀ فاتحه موجود است؛ مگر اینکه بگویی تحت عنوان و معنای کلی در سورۀ فاتحه وجود دارد که همان «المغضوب ‌علیهم» است.


 

أمّا ما ادعيت أنّه سؤال سألته أنت ولم أُجبه فهذا ليس سؤالاً، بل هو لجاج وعناد، وقد بينت لك أن ما تقوم به من قلب كلمات أو بعض الحسابات باطل وغير صحيح، فكيف تطلب مني أن أخوض بالباطل لأجيبك على سؤال باطل ؟

اما اینکه ادعا می‌کنی سؤالی پرسیده‌ای و من به آن سؤال پاسخ ندادم، آنچه تو مطرح کردی اصلاً سؤال نیست؛ بلکه نوعی لجاجت و دشمنی است و من برای شما روشن کردم که آنچه از واژگون‌کردن کلمات و استفاده از برخی محاسبات ارائه می‌دهی، باطل و ناصحیح است. حال چگونه از من انتظار داری در باطل وارد شوم تا خواستۀ باطل تو را پاسخ گویم؟!


 

٣- ثم قلت: (ومن العجيب أنك تستند على علم الحرف ......).

۳. به‌علاوه شما گفتی: «و جای شگفتی است که شما به علم حروف استناد می‌کنی...»


 

سبحان الله، الإنسان إذا أزرى بنفسه حتى يمسي ...... فتجده يعجب مما كان مألوفاً عنده قبل ساعة، ويقفز يميناً وشمالاً ليبيّن أنه يعجب الآن مما كان يألفه قبل ساعة ويعتبره دليلاً بل سيد الأدلة جميعاً.

سبحان‌الله! وقتی انسان خود را کوچک می‌شمارد تا آنجا می‌رسد که ... می‌شود؛ در این صورت او را چنان می‌بینی که از آنچه لحظاتی پیش‌تر خودش با آن خو گرفته بوده است در شگفت می‌ماند و خود را به در و دیوار می‌کوبد تا بگوید از آنچه خودش تا ساعتی پیش با آن مأنوس بوده و به‌عنوان دلیلی قبول داشته و حتی آن را برترین دلایل می‌دانسته است، تعجب می‌کند!


 

في كتابك الموسوم (الحرب الأمريكية ضد الإمام المهدي (علیه السلام)) الفصل الرابع، قلت: (إنّ الإثبات العلمي الرياضي هو سيد الأدلة)، وأردت به علم الحروف، فاعلم يا من تعجب وتعجب، ولتعجب مرّة أخرى: إنّ هذه الدعوة الحقة موجودة منذ سنوات ولم أستند على علم الحروف لأثبت أني وصي ورسول الإمام المهدي (علیه السلام) واليماني الموعود فيما مضى، وإنما أنت ألزمت نفسك بهذا وجعلت حجتك في هذا العلم فألزمتك بما ألزمت به نفسك. ولو كنت أنت طالب حق لكفاك ما ذكرت في الرسالة السابقة من الجواب.

در کتاب خودت ـ‌موسوم به «شروع جنگ آمریکا علیه امام مهدی (علیه السلام)»ـ در فصل چهارم، خودِ شما بیان داشتی: «اثبات مبتنی بر علم ریاضی، برترین نوع استدلال است.» و منظورت از این عبارت، علم حروف بود. پس ای کسی که تعجب می‌کنی و تعجب می‌کنی و باید هم بار دیگر تعجب کنی، بدان که این دعوت حق سال‌هاست که برقرار است و در تمام این مدت هرگز به علم حروف استدلال نکردم تا ثابت کنم من وصی و فرستادۀ امام مهدی (علیه السلام) و همان یمانی وعده‌داده‌شده هستم؛ بلکه این خودِ تو بودی که خودت را به این مطلب ملزم کردی و حجت خود را در این علم قرار دادی؛ پس من نیز تو را به آن چیزی مُلزم کردم که تو خودت را به آن ملزم کرده بودی؛ که اگر به‌واقع جویای حق بودی آنچه در پاسخِ نامۀ پیشین در جوابت گفتم برایت کافی می‌بود!


 

أمّا قولك إني ادعيت أني الإمام المهدي (علیه السلام) فهذا بهتان واضح ومخالف لعشرات البيانات التي صدرت مني، وأقول فيها إني من ذرية الإمام المهدي (علیه السلام) وإني وصيه، وإني المهدي الأول من ولد الإمام المهدي (محمد بن الحسن العسكري) روحي فداه.

اما اینکه شما می‌گویی من ادعا کرده‌ام امام مهدی (علیه السلام) هستم، این بُهتانی است آشکار، و مخالف دَه‌ها بیانیه‌ای است که از من صادر شده؛ در بیانیه‌هایی که گفته‌ام من از فرزندان امام مهدی (علیه السلام) و وصی او هستم، و اینکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی محمد بن الحسن العسکری ـ‌که جانم فدایش باد‌ـ هستم.


 

فلماذا هذه المغالطة، ولماذا هذا البهتان وقول الزور ؟!

پس چنین مغالطه‌ای برای چیست؟ و چرا چنین بهتانی و چرا چنین سخن دروغی؟!


 

٤- ثم قلت: (وكان عليك أن تثبت أنك وصي الإمام المهدي (علیه السلام) أولاً بالإجابة على سؤالي ..).

۴. به‌علاوه شما گفتی: «تو می‌بایست در ابتدا با پاسخ‌گویی به پرسش من ثابت می‌کردی وصی امام مهدی (علیه السلام) هستی...»

 


 

وقد أجبتك في الجواب السابق في النقطة الرابعة وبيّنت لك بطلان ما تدعي، وإنك كثيراً ما تستخدم طرقاً باطلة ومقدمات باطلة فتكون النتائج متكلفة ولا حجية فيها، وهذا الباطل موجود في كتابك وفي أفكارك التي في رأسك، وأنا (وأعوذ بالله من الأنا) ليس لدي وقت كثير لبيان الخلط الذي في كتابك؛ لاشتغالي بمجاهدة الأمريكان الكفرة وأذنابهم الفجرة الذين دهموا بلاد المسلمين، ولكن يمكنك أن تراسل الأخوة الأنصار فيبيّن لك أحدهم الباطل والخلط الذي في كتابك.

من پاسخ شما را در جواب قبلی در نکتۀ چهارم دادم و باطل‌بودن آنچه را مدعی هستی برایت روشن کردم و اینکه تو چه بسیار از راه‌های باطل و مقدمات باطل استفاده می‌کنی که در نهایت به نتایج تکلّف‌باری منجر خواهد شد بدون اینکه هیچ حجیتی داشته باشد. این باطل در کتاب و افکاری که در مخیّله‌ات هستند وجود دارند و من ـ‌و پناه می‌برم به خدا از «من»‌ـ وقت بسیاری برای بیان اشتباهاتی که در کتاب تو وجود دارد در اختیار ندارم؛ زیرا مشغول پیکار با آمریکای کافر و پیروان پست و فرومایه‌اش هستم که سرزمین‌های مسلمانان را به تباهی کشانده‌اند؛ ولی شما می‌توانی با برادران انصار مکاتبه داشته باشی تا یکی از آن‌ها، موارد باطل و اشتباهاتی را که در کتابت وجود دارد برایت روشن کند.


 

وأنصحك بقراءة تاريخ القرآن لتعلم أن ترتيب السور ليس إلهياً كما تتوهم أنت وتبني عليه حساباتك ولا ترتيب الآيات، وقد تقدّم الناسخ على المنسوخ والمدني على المكي و ...، والذي وحّد الناس على هذا الترتيب هو عثمان بن عفان وقام بضرب عبد الله بن مسعود لاعتراضه، حيث إنّ مصحفه يختلف عن مصحف عثمان الذي قام بحرق المصاحف الأخرى وبضمنها مصحف ابن مسعود، مع أنّ رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) قال: (من أراد أن يقرأ القرآن غضّاً طرياً فليقرأ بقراءة ابن أم عبد يعني عبد الله بن مسعود) ().

شما را نصیحت می‌کنم که تاریخ قرآن را مطالعه کنی تا بدانی ترتیب سوره‌ها آن‌گونه نیست که به خیال تو خطور کرده است و مبنای محاسباتت را بر آن قرار داده‌ای؛ و ترتیب آیات نیز [در قرآن فعلی] رعایت نشده است؛ در قرآنِ موجود، آیات ناسخ بر آیات منسوخ پیشی گرفته و آیات مدنی بر آیات مکی و... و آن کسی که مردم را به ‌این ‌ترتیب از قرآن، یکپارچه کرد عثمان بن عفان بود؛ درحالی‌که عبدالله بن مسعود را به دلیل اعتراضش مورد ضرب و شتم قرار داد؛ زیرا مُصحف (قرآن) عبدالله بن مسعود با مصحفی که عثمان جمع‌آوری کرده بود تفاوت داشت؛ همان عثمانی که دیگر مصحف‌ها، ‌از جمله مصحف ابن‌مسعود‌ را سوزاند. این در حالی بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرموده بود: «هرکس دوست دارد قرآن را تروتازه همان طور که نازل شده است قرائت کند، باید آن را مطابق قرائت ابن ام‌عبد یعنی عبدالله بن مسعود بخواند.»


 

أمّا ما توهمت أنت أنه رسم إلهي، فاعلم أنه رسم رجل تركي قليل المعرفة باللغة العربية فوقعت منه أخطاء إملائية أجراها المسلمون كما هي، فكتب خطأً سابغات (سبغت)، وصلاة (صلوة) إلخ، وهذه الأخطاء اعتبرتها أنت آيات إلهية وبنيت عليها حساباتك واعتبرت نفسك قد اطلعت على أسرار القرآن.

اما آنچه تو در خیال خود پرورانده‌ای که این رسم‌الخط الهی است، بدان که این رسم‌الخط مردی تُرک‌تبار است که به زبان عربی آشنایی اندکی داشت؛ به همین دلیل خطاهای نگارشی از وی سر زد و مسلمانان آن‌ها را به همان صورت اجرا کردند؛ به ‌این ‌ترتیب به‌اشتباه، کلمۀ «سابغات» به شکل «سبغت» و «صلاة» را «صلوة» نوشت و به همین ترتیب سایر کلمات؛ و تو این خطاها را آیات الهی در نظر گرفتی و محاسبات خود را بر اساس آن‌ها پایه‌گذاری کردی و خود را آگاه بر اسرار قرآن برشمردی!


 

ثم إنّ شخصاً مثلك فسّر (طس) في أول سورة النمل هكذا: (الطاء عطل، والسين عسل - وذلك بحسب ادعائه -؛ لأنها في أول سورة النمل، والنمل يعطل الحياة في الحبوب ويقسمها)، فهل يجب عليَّ أن أُفسر الطاء بأنها عطل لكي توافق ما في رأسه فأكون حقاً بحسب رأيه.

به‌علاوه شخصیت دیگری نظیر تو، عبارت «طس» در سورۀ نمل را به این شکل تفسیر کرده است: «طاء به معنای «عطل» (تعطیل و نابود کرد) و «سین» به‌معنای «عسل» است ـ‌البته طبق ادعایی که او می‌کند‌ـ زیرا این عبارت در ابتدای سورۀ نمل چنین آمده تا بگوید «مورچه» زندگانی دانه‌ها را از بین می‌برد و آن‌ها را تقسیم می‌کند.» آیا بر من واجب است که حرف «طاء» را «تعطیل و نابود کرد» تفسیر کنم تا شاید با آنچه در خیال او قرار دارد سازگار شود و به ‌این ‌ترتیب از نظر او «حق» به شمار آیم؟!


 

وإذا كنت تريد أن أُبيّن لك بطلان ما أسررت بحسب ما تدعي، فهات ما عندك لأُبين لك بطلانه، هذا إن احتاج إلى بيان ولم يكن واضح البطلان.

اگر می‌خواهی باطل‌بودن آنچه را طبق ادعای خودت «سِرّ» به‌حساب آوردی برایت روشن کنم، هر آنچه داری پیش آر تا باطل‌بودنش را برایت آشکار سازم؛ البته درصورتی‌که نیاز به روشنگری داشته باشد و باطل‌بودنش واضح و بدیهی نباشد!


 

وإن كنت تبحث عن الحق فاعلم أنّ بسملة الفاتحة هي باب الكتاب، ولهذا الباب ظاهر وباطن: ﴿يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ ().

و اگر در پِیِ حق هستی بدان که «بسم الله» سورۀ فاتحه همان «باب کتاب» است، و این «درب»، ظاهری دارد و باطنی: ﴿(آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‌اند مى‌گويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى‌] برگيريم.» گفته مى‌شود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.» آنگاه ميان آن‌ها ديوارى زده مى‌شود كه آن را دروازه‌اى است: باطنش رحمت است و ظاهرش رو به عذاب دارد).


 

فأمّا الباطن أو الرحمة؛ فهو بسم الله الرحمن الرحيم، وأمّا الظاهر أو العذاب والنقمة فهو بسم الله الواحد القهار، وهذه هي بسملة التوبة التي ظن الجاهلون أنها بدون بسملة، وإنما هو سبحانه ذكر أنه رحيم بالمؤمنين فافهم أنه قاهر منتقم من الكافرين، وكما قال (علیه السلام) عندما سُئِل عن العدل، قال: (هو وضع الشيء في موضعه، قالوا: فالجور ؟ قال: قد وصفته، أي: عكس وصف العدل).

اما باطن یا رحمت همان «بسم الله الرحمن الرحیم» و ظاهر یا عذاب و نقمت و کیفر، «بسم الله الواحد القهار» است و این همان «بسم الله» سورۀ توبه است که افراد نادان گمان کرده‌اند این سوره «بسم الله» ندارد! و این به آن معناست که خداوند متعال یاد فرموده است که نسبت به مؤمنان رحیم است؛ و بدان که او سبحان انتقام‌گیرنده از کافران است؛ همان‌گونه که وقتی از امام (علیه السلام) از عدالت پرسیده می‌شود می‌فرماید: «قرار‌دادن هرچیز در جایگاه خودش.» عرضه داشتند: ستم چیست؟ فرمود: «آن را توصیف کردم.» یعنی عکس توصیف عدالت.


 

فهذان اسمان في الفاتحة، وهذه بسملة التوبة في الفاتحة. وأزيدك أنّ بسم الله الرحمن الرحيم لها تجلٍ في الخلق، فتجلي الله محمد. وتجلي الرحمن علي. وتجلي الرحيم فاطمة.

پس این دو، اسم‌هایی هستند که در سورۀ فاتحه قرار دارند و در واقع این بسم الله سورۀ توبه است که در فاتحه قرار دارد. بیشتر به شما بگویم: «بسم الله الرحمن الرحیم» در خلق، تجلی دارد؛ تجلی «الله» محمد است، تجلی «الرحمن» علی و تجلی «الرحیم» فاطمه است.


 

فالله مدينة الكمالات الإلهية وبابها الرحمن الرحيم، ومحمد مدينة العلم وبابها علي وفاطمة، وهم الثلاثة أركان الهدى، كما أنّ (الله، الرحمن، الرحيم) أركان الاسم الأعظم ()

پس «الله» شهر کمالات الهی و درب آن «الرحمن و الرحیم» است و به‌عبارت ‌دیگر محمد، شهر علم است و دروازۀ این شهر، علی و فاطمه است و این‌ها هر سه، رکن‌های هدایت‌اند؛ همان‌گونه که «الله الرحمن الرحیم» ارکان سه‌گانۀ اسم اعظم‌اند.


 

٥- وقلت إنّ النقض على (من هو أحمد … هو رسول المهدي) يتم بـ (من هو سعد، طاهر، وعد) والتي مجموع حروفها (١٧). 

۵. گفتی نقض گزارۀ «من هو احمد ... هو رسول ‌المهدی» (احمد چه کسی است... او فرستادۀ مهدی است) عبارت‌هایی هستند مثل «من هو سعد، طاهر، وعد» (سعد یا طاهر یا وعد چه کسی است)؛ عبارت‌هایی که مجموع ارزش عددی حروفشان ۱۷ می‌شود!


 

إذن يصح النقض على … (من هو محمد … هو رسول الله)  بـ (من هو فلان وفلان  وفلان) ويصح النقض على … وعلى … وعلى كل حسابات علم الحروف، فكيف تستدل به الآن، وكيف تسأل به لمعرفة الحق والبيان.

به این ترتیب نقض گزارۀ «من هو محمد... هو رسول ‌الله» (محمد کیست... فرستادۀ خداست) با «مَن هو فلان و فلان» صحیح می‌شود و چنین نقضی برای... و برای... و برای تمام نتایج مبتنی بر محاسبات با علم حروف صحیح خواهد بود. اکنون تو چگونه می‌توانی بر اساس این علم استدلال کنی و چطور بر مبنای آن در جهت شناخت حق و روشن‌شدن آن سؤال می‌پرسی؟!


 

أنت بنقضك هذا قد بطل علم الحروف عندك جملة وتفصيلاً، إذا كنت تؤمن بصحة هذا النقض.

تو با چنین نقض‌کردنی ـ‌اگر به صحیح‌بودن چنین نقضی اعتقاد داشته باشی‌ـ در واقع علم حروفی را که خودت قبول داری، به‌صورت کلی و جزئی باطل کرده‌ای.


 

علماً أنك لم تورد أي نقض فجميع هذه الأسماء لي، فأنا سعد النجوم، ونجمة الصبح، ودرع داوود، وأنا الطاهر، وأنا وعد الله غير مكذوب.

اما [در واقع] تو هیچ نقض و اشکالی وارد نکرده‌ای؛ زیرا تمامی این نام‌ها از آنِ من است؛ پس من همان «درخشان‌ترینِ ستاره‌ها» (سعد النجوم)، ستارۀ صبح (نجمة الصباح)، زرۀ داوود (دِرع داوود) و همان طاهر و همان وعدۀ غیرقابل‌انکار خدا هستم.


 

وقلت: (ثم كم إنسان في العالم اسمه أحمد، وما الدليل على أنك المقصود).

و اینکه گفتی: «علاوه بر این چه تعداد انسان در این عالم به اسم «احمد» وجود دارد و چه دلیلی وجود دارد که منظور از این اسم، شما باشی؟»


 

وأيضاً هكذا يصح بحسب رأيك أن يعترض أصحاب الكتب السماوية التي ذكر الله لهم فيها محمداً (صلی الله علیه وآله وسلّم) فلم يعد لهذا الذكر فائدة، بل هو عبث بحسب اعتراضك، وحاشا الله سبحانه والرسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) والأئمة (علیهم السلام) من العبث واللغو الذي تتهمهم به من حيث تعلم أو لا تعلم.

و به این ترتیب طبق نظر شما صحیح خواهد بود که پیروان کتاب‌های آسمانی به اینکه خداوند نام محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) را در کتاب‌هایشان برای آن‌ها آورده است اعتراض کنند و به این ترتیب چنین یاد‌کردنی فایده‌ای نخواهد داشت و حتی طبق این اعتراض تو، عبث و بیهوده خواهد بود؛ درحالی‌که خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) از بیهوده‌گویی و سخنان یاوه بسی به دورند؛ همان خصوصیتی که تو ـ‌چه دانسته و چه نادانسته‌ـ آن‌ها را به آن متهم می‌کنی!


 

علماً أنهم ذكروا الاسم والصفة والسكن وليس الاسم فقط، فهل يعقل أن تجتمع كل هذه الصفات في شخص وهو يعلم محكم ومتشابه القرآن، ويتحدّى أهل القرآن والتوراة والإنجيل ويرى مئات الأشخاص الآلاف الرؤى بالرسول والأئمة والأنبياء والمرسلين يؤيدون هذا الشخص وأنه الحق، ويؤيد هذا الشخص بملكوت السماوات، ويأتي هذا الشخص في زمان الكل يقول إنه زمن الظهور وهو يعرف الروايات عنهم (علیهم السلام) ويبينها ويحل التعارض الموجود بينها و ...و ...، وثم يقال ربما يأتي آخر اسمه أحمد ويحمل كل هذه الصفات في زمن آخر فيكون هو المقصود بالروايات والوصية الواردة عن الرسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) والأئمة (علیهم السلام) ()، أ ليس هذا عناداً ومكابرة ؟ ثم أ ليس هذا ما فعله اليهود مع عيسى (علیه السلام) وهم اليوم ينتظرون مجيء المسيح مع أنه هو عيسى (علیه السلام) الذي كذبوه ؟

با توجه به اینکه آن‌ها (علیهم السلام) نه‌فقط اسم، بلکه اسم و خصوصیت و محل زندگی‌ مرا بیان فرموده‌اند! آیا عاقلانه است که تمام این نشانه‌ها در یک شخص جمع شود و او آگاه به محکم و متشابه قرآن باشد، اهل قرآن و تورات و انجیل را به مبارزه بطلبد، صدها شخص هزاران رؤیا ببینند که در آن‌ها رسول خدا و ائمه و انبیا و فرستادگان این فرد را تأیید کنند که او حق است و به‌علاوه ملکوت آسمان‌ها این شخص را تأیید کرده باشد، و این شخص در زمانی بیاید که همگان معتقدند زمان ظهور است، و او روایات را از اهل‌بیت (علیهم السلام) آموخته باشد و آن‌ها را بیان و تعارض بین آن‌ها را رفع کرده باشد و... و... و سپس [در عین حال] گفته شود چه‌بسا ـ در زمانی دیگرـ شخصی دیگر به نام احمد بیاید؛ درحالی‌که  تمامی این خصوصیات را با خود داشته باشد و به این ترتیب آن شخصِ دیگر، همان شخصِ مدنظر روایات و وصیت وارد‌شده از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) باشد؟! آیا چنین سخنی دشمنی و لجاجت نیست؟ آیا این همان رفتاری نیست که یهودیان با عیسی (علیه السلام) داشتند؟! آنان امروز منتظر آمدن مسیح هستند؛ حال‌آنکه مسیح، همان عیسایی (علیه السلام) است که تکذیبش کرده بودند!


 

٦- ثم قلت: (ولو أني أعلم علم اليقين إنك لن تجيبني على سؤالي هذا ...).

۶. سپس گفتی: «با وجود اینکه من می‌دانم و یقین دارم که تو هرگز به این پرسش پاسخ نخواهی داد...»


 

قد بينت أني أجبتك في النقطة الرابعة في الجواب السابق، وإنّ ما في رأسك باطل ولا أخوض بالباطل إلاّ إذا أعلن فعليّ ردّه وبيان فساده من باب الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر،  ودليلي دائماً القرآن وسنة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) والأئمة (علیهم السلام)، فالقرآن والرسول وأهل البيت شعاري ودثاري.

برای تو روشن کردم که در نکتۀ چهارم پاسخ قبلی، این سؤال را پاسخ گفته‌ام و اینکه آنچه تو در خیال خود داری باطل است و من در باطل وارد نخواهم شد، مگر اینکه علنی شده باشد؛ که در این صورت پاسخگویی به آن و روشن‌کردن فسادش ـ‌از باب امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر‌ـ بر من واجب خواهد بود و دلیل و گواه من همواره قرآن و سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و ائمه (علیهم السلام) است؛ که قرآن و فرستادۀ خدا و اهل‌بیت، شعار من و تن‌پوش من است.


 

٧- ثم قلت: (أن تتقي الله في نفسك).

۷. سپس گفتی: «دربارۀ خودت تقوای الهی پیشه کنی.»


 

أسأل الله أن يجعلني من المتّقين وأن يخلصني ويصطنعني لنفسه، وهو الكريم الرؤوف الرحيم، وفيه غنى عن العالمين.

از خدا می‌خواهم که مرا از تقوا‌پیشگان قرار دهد و اینکه مرا خالص گردانَد و برای خودش برگزینَد؛ که او بزرگوارِ رئوفِ رحیم است، و بی‌نیازی از جهانیان فقط در اوست.


 

٨- ثم قلت: (وفي من اتبعك من البسطاء ...).

۸. سپس گفتی: «و هم ساده‌دل‌هایی که از تو پیروی می‌کنند‌.»


 

إذا أردت البسطاء هو أنهم متواضعون بين يدي الله عزوجل فهذا فخر لهم وشرف وعز. ولكنك في مقام التعريض والاستهانة بعقولهم كونهم صدقوني فيما ادعي من أني رسول ووصي الإمام المهدي (علیه السلام)، فأردت بالبسطاء كما يفهم كل من يقرأ كلامك: 

﴿وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ﴾ ()

اگر منظور تو از ساده‌دل کسانی هستند که در پیشگاه خداوند عزوجل متواضع‌اند، که این مایۀ افتخار و شرافت و عزت آن‌هاست؛ ولی منظور تو طعنه‌زدن و اهانت‌کردن به عقل‌های آن‌ها بود؛ ازآن‌رو که مرا در آنچه ادعا کردم ـ‌که فرستاده و وصی امام مهدی (علیه السلام) هستم‌ـ تصدیق کردند و تو با عبارت «ساده‌دل» چیزی را اراده کردی که هر خوانندۀ سخن تو آن را متوجه می‌شود:

﴿(و ما نمی‌بينيم جز فرومایگان قوم ما که ضعیف‌الرأی هستند از تو پیروی کنند).


 

واعلم، أنّ من اتبعني هم أهل البصائر والقلوب النقية وفي هذا كفاية، وإن كنت أنت لا تعرف إلاّ الدنيا وحساباتها الخسيسة فاعلم أنّ كثيراً منهم أساتذة جامعيون ويحملون شهادات عُليا في علوم مختلفة ومهندسون وهم على ثقافة دينية واسعة، وكثير منهم مشايخ وسادة في حوزة النجف ودّرسوا في النجف وقم، وكثير منهم معروفون بالعلم والفضيلة كالسيد حسن الحمامي ابن المرجع الراحل السيد محمد علي الحمامي. فهؤلاء هم الذين وصفتهم بالبسطاء وتريد منها السذج الأراذل.

و بدان این کسانی که از من پیروی کرده‌اند، اهل بصیرت و قلب‌های پاک هستند و همین کفایت می‌کند؛ و اگر تو جز دنیا و محاسبات پست و حقیر آن را نمی‌شناسی، بدان که بسیاری از آن‌ها اساتید دانشگاه و دارای مدارج عالی در علوم مختلف و برخی مهندس هستند و علاوه بر آن از فرهنگ دینی بالایی نیز برخوردارند. بسیاری از آنان، شیوخ و بزرگان حوزۀ نجف هستند و در نجف و قم تدریس می‌کرده‌اند. بسیاری از آن‌ها به علم و فضیلت شهره‌اند؛ مانند سید حسن حمامی فرزند مرجع فقید سید محمدعلی حمامی. اینان همان کسانی هستند که تو آنان را ساده‌دل خواندی؛ ولی منظور تو ساده‌لوح و فرومایه بود.


 

٩- قولك: (وكفانا ما لحق بالمذهب من إساءة وتشويه). 

۹. این گفتۀ تو: «و آنچه از سوء‌استفاده و شبهه‌افکنی در مذهب وارد شده ما را کافی است.»


 

من هو الذي يسيء للمذهب الحق ؟!!! 

آن‌که به مذهب حق، بدی روا می‌دارد چه کسی است؟!


 

الذي يجاهد الأمريكان الكفرة المحتلين ويوجب جهادهم وقتالهم، والذي يقرّ حاكمية الله ولا يقبل إلاّ المعصوم والقرآن، والذي يلزم القرآن والرسول والأئمة (علیهم السلام) شعاراً ودثاراً ولا يتعدّاهم بقول أو فعل، والذي يطلب النصرة والبيعة للإمام المهدي (علیه السلام) ويهيئ له أنصاره، والذي يدعو للزهد في هذه الدنيا الدنيئة والالتفات إلى الآخرة والسعي لها والذي … والذي .... ؟

آیا این شخص، آن کسی است که با آمریکایی‌های کافرِ اشغالگر مبارزه می‌کند و مبارزه و پیکار با آن‌ها را واجب می‌داند؟! همان کسی است که به حاکمیت خدا اقرار دارد و جز معصوم و قرآن را قبول ندارد؟! همان کسی است که به قرآن و پیامبر و ائمه (علیهم السلام) به‌عنوان شعار و تن‌پوش خود پایبند است و در گفتار و کردار از آن‌ها تخطی نمی‌کند؟! همان کسی است که خواهان یاری و بیعت برای امام مهدی (علیه السلام) است و انصارش را برایش آماده می‌سازد؟! همان کسی است که در این دنیای پست و فرومایه به زهد و پارسایی و توجه به آخرت و سعی و تلاش در جهتِ آن دعوت می‌کند؟! همان کسی است که... کسی که...؟!


 

أم الذي يداهن الأمريكان الكفرة، والذي يقرّ الديمقراطية وحاكمية الناس والانتخابات، والذي يقرّ الدستور الذي يضعه الناس والذي … والذي … ؟!!!

یا آن کسی است که با آمریکایی‌های کافر سازش می‌کند؟ همان کسی که به دموکراسی، حاکمیت مردم و انتخابات اقرار می‌کند؟ کسی که به قانونی که مردم وضع کرده‌اند اقرار دارد؟ و کسی که... کسی که...؟


 

ولكنه لا عجب، فقديماً قال فرعون عن موسى (علیه السلام)

﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾ ().

اما جای شگفتی ندارد؛ در گذشته نیز فرعون دربارۀ موسی (علیه السلام) چنین گفت:

 ﴿(و فرعون گفت: بگذاريد موسی را بکشم و او پروردگار خود را به ياری بطلبد؛ که من می‌ترسم دينتان را دگرگون کند يا در اين سرزمين فساد برانگيزد).


 

١٠ - قولك: (وأنا لا أشك بأنك ستدعي المهدوية في القريب العاجل).

۱۰. گفتی: «و من تردید ندارم که تو به‌زودی در آینده‌ای نه‌چندان دور ادعای مهدویت خواهی کرد.»


 

وقد نفيت الشك فأنت على يقين إذاً ؟! وهذا بهتان واضح، وقد ذكرته أنت فيما سبق من كلامك، وأجبت بأني لا أقول ولم أقل إني الإمام المهدي (علیه السلام)، بل أنا المهدي الأول من ولده (علیه السلام) ورسوله ووصيه واليماني. واعلم أنّ البهتان يتضمن الكذب، ورسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) قد أخرج في الحديث من يكذب من ربقة الإيمان. 

تو شک را از خودت دور کردی؛ پس یقین داری؟! این تهمتی است آشکار! تو در گفته‌های پیشینت این مطلب را گفته بودی و من پاسخ دادم که من نگفته‌ام و نمی‌گویم که امام مهدی (علیه السلام) هستم؛ بلکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی (علیه السلام)  و فرستاده و وصی او و یمانی هستم؛ و بدان که تهمت، دروغ را در خود دارد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) در حدیث بیان فرموده‌اند که هر‌کس دروغ بگوید از دایرۀ ایمان خارج می‌شود.


 

١١- وإذا كنت كما تدعي أنك تعلم علم يقين أنك تعلم سراً من أسرار كتاب الله، وتعلم علم اليقين أني أجهل هذا السر، وبالتالي فأنت تعلم علم اليقين بأني لست رسول الإمام المهدي ع.

۱۱. اگر آن‌گونه که تو ادعا کردی، می‌دانی و یقین داری که رازی از رازهای کتاب خدا را می‌دانی و به‌یقین می‌دانی که من آن راز را نمی‌دانم، پس در نتیجه تو یقین داری که من فرستاده‌ای از سوی امام مهدی ع نیستم.


 

وإذا كنت كما تدعي أنك لا تشك ... فأنا (والعياذ بالله من الأنا) أدعوك يا موقن، أن تعمل بيقينك الآن، وتقسم هذا القسم الذي ورد عن أهل البيت (علیهم السلام) وتقول:

و اگر همان‌گونه که ادعا می‌کنی شک و تردیدی نداری... پس ای کسی که بر یقین هستی! من ـ‌و پناه می‌برم به خدا از منیت‌ـ تو را دعوت می‌کنم که اکنون طبق یقینت عمل کنی و این سوگندی را که از اهل‌بیت (علیهم السلام) رسیده است یاد کنی:


 

(أنا فلان بن فلان، أبرأ من حول الله وقوته إلى حولي وقوتي إن كان أحمد الحسن على حق ورسول ووصي الإمام المهدي واليماني الموعود. ثم تقول: اللهم إن كان أحمد الحسن وصي ورسول الإمام المهدي فأنزل عليّ عذاباً من رجز أليم) ()، وانشر هذا القسم في موقعك ليتسنى للناس الاطلاع على يقينك.

«من فلانی پسر فلانی، اگر احمدالحسن حقانیت دارد و فرستاده و وصی امام مهدی، و همان یمانی موعود است، من از حول و قوۀ الهی خارج می‌شوم و به حول و قوۀ خودم پناه می‌برم. سپس بگو: پروردگارا، اگر احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی است، عذابی دردناک بر من نازل کن.» و این قسم برائت را در سایت رسمی خودت منتشر کن تا یقینِ تو برای مردم اثبات شود.


 

١٢- لقد دعوت العلماء وطلبة الحوزة العلمية للرد على كتب المتشابهات التي صدرت منذ أكثر من عام ولحد الآن لا يوجد رد.

۱۲. علما و طلاب حوزۀ علمیه را فراخوانده‌ام برای نقد و پاسخ‌گویی به کتاب‌های متشابهاتی که بیش از یک سال از انتشارشان می‌گذرد؛ اما تا به امروز هیچ پاسخی نیامده است.


 

والآن أنا أدعوك كما أدعو كل المسلمين وعلماء المسلمين للرد على مسألة واحدة فسّرتها وأحكمتها - وأنا العبد الفقير إلى رحمة ربه - بكلمات قليلة، وهي معنى: (اللهم صل على محمد وآل محمد) وعلّة طلب (اللهم صل على محمد وآل محمد كما صليت على إبراهيم وآل إبراهيم). وبعكسه فقد أعجزتكم علمياً وبمسألة ترددونها كل يوم في صلاتكم منذ ألف وأربعمائة عام، وأنتم لا تفهمون معناها وهي الصلاة على محمد وآل محمد. ويتبين غناي بالله عنكم وفقركم واحتياجكم إليّ، فتثبت حجتي عليكم شئتم أم أبيتم وبنفس طريقة آبائي الأئمـة (علیهم السلام)، ولعنة الله على كل حاسد متكبر لا يؤمن بيوم الحساب. 

اکنون از تو دعوت می‌کنم ـ‌همان طور که همۀ مسلمانان و اندیشمندان مسلمان را فراخواندم‌ـ تا فقط یکی از مسائلی که من ـ‌بندۀ فقیر و نیازمند به رحمت پروردگارش‌ـ تفسیر کردم و محکم ساختم، به‌طور مختصر پاسخ بگویی؛ اینکه معنای «(خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست)»  چیست و چرا چنین می‌خواهیم: «(خداوندا بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌گونه که بر ابراهیم و خاندان ابراهیم درود فرستادی)» ؟ به‌راستی که من نادانی علمی شما را با مسئله‌ای به رُختان کشیدم که ۱۴۰۰ سال است هر روز آن را در نماز خود بر زبان جاری می‌کنید؛ درحالی‌که چیزی از معنایش را درک نمی‌کنید ـ‌یعنی صلوات بر محمد و آل محمد‌ـ و به این ترتیب بی‌نیازی من از شما، و احتیاج و نیازمند‌بودن شما به من آشکار می‌شود؛ پس حجت‌بودن من ـ‌چه بخواهید و چه نخواهید‌ـ بر شما ثابت شد؛ دقیقاً به همان شیوۀ پدرانم ائمه (علیهم السلام) که درود خدا بر آن‌ها باد؛ و لعنت خدا بر هر حسود متکبری که به روزِ حسابرسی ایمان نمی‌آورد.


 

﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾ ().

﴿(بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسادت مى‌ورزند؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم).


 

وبما أنك عجبت من استدلالي عليك بالخصوص بعلم الحرف مع أنك القائل عن علم الحرف: (إن الإثبات العلمي الرياضي هو سيد الأدلة) ().

و از آنجا که تو از استدلالی که برایت آوردم ـ‌به‌خصوص بر اساس علم حروف‌ـ شگفت‌زده شدی و با وجود اینکه تو در خصوص علم حروف، اعتقادی داری «اثبات مبتنی بر علم ریاضی، برترین نوع استدلال است» 


 

فإني أزيدك وأرسل لك هذه الحسابات أيضاً ليزداد عجبك وعنادك وتكبرك على الله وعلى أولياء الله.

برای تو بیشتر می‌گویم و محاسبات زیر را برایت ارسال می‌کنم تا تعجب، دشمنی و تکبرت بر خدا و اولیای خدا افزون شود.


 

١- احسب عدد جند الله وعدد آل محمد ستجد كل منهما يساوي (٢٤).

ج    ن    د    ا     ل    ل   هـ

٣ + ٥ + ٤ + ١ + ٣ + ٣ + ٥ = ٢٤ بالجمع الصغير

 ا     ل    م    ح    م    د

١ + ٣ + ٤ + ٨ + ٤ + ٤ = ٢٤ بالجمع الصغير

۱. ارزش عددی «جند‌الله» (سپاه خدا) و «آل محمد» (خاندان محمد) را محاسبه کن تا متوجه شوی هر دو برابر با ۲۴ می‌شود.

ج ن د ا ل ل هـ

۳ + ۵ + ۴ + ۱ + ۳ + ۳ + ۵ = ۲۴ (با جمع کوچک)

 ا ل م ح م د

۱ + ۳ + ۴ + ۸ + ۴ + ۴ = ۲۴ (با جمع کوچک)


 

فمن هذا الحساب تعلم أنّ جند الله هم آل محمد (علیهم السلام)، وإنّ عددهم ٢٤ وهم الإثنا عشر إماماً والإثنا عشر مهدياً كما في وصية رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم).

با این محاسبه، دانستی «جند‌الله» همان «آل محمد (علیهم السلام)» است و اینکه تعداد آن‌ها ۲۴ است و مطابق آنچه در وصیت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) خدا آمده، آن‌ها همان دوازده امام و دوازده مهدی هستند.


 

٢- قال تعالى: ﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾ ().

۲. حق‌تعالی می‌فرماید: ﴿(و به‌راستی که ما دربارۀ بندگانمان که به رسالت می‌فرستیم، از پیش تصمیم گرفته‌ایم * اینکه هر آینه آنان یاری شده‌اند * و سپاه ما خود پیروزمندان‌اند).


 

وهذه الآية تخص تحقق الوعد الإلهي لجميع الرسل بالنصر بقائم آل محمد (علیهم السلام). والآن بما أنّ جند الله هم آل محمد (علیهم السلام) وهم (٢٤)، إثنا عشر إماماً وإثنا عشر مهدياً فلابد أن يكون (جندنا الغالبون)، هو أحدهم، أي: بظهور أحدهم في هذا العالم الجسماني، ومن المعلوم أنّ تحقق نصر الله ونصر الإمام المهدي بظهور المهدي الأول والمؤمن الأول كما في وصية رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)، وحديث أمير المؤمنين (علیه السلام)؛ لأنه أول العدّة الـ (٣١٣)، واستخدم الجمع مع أنه واحد كما سمّى تعالى إبراهيم (علیه السلام) أمة، وكما استخدم الجمع في: ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾، مع أنّ الذي تزكّى وهو راكع واحد وهو علي (علیه السلام)، والآن احسب أحمد الحسن ستجده يساوي جندنا الغالبون وكلاهما يساوي (٤٠).

و این آیه ـ‌با یاری‌دادنِ قائم آل محمد (علیهم السلام) ـ به محقق‌شدن وعدۀ الهیِ داده‌شده به تمامی فرستادگان اختصاص دارد؛ و از آنجا که سپاه خدا همان آل محمد (علیهم السلام) است و آن‌ها نیز ۲۴ نفرند ـ‌یعنی دوازده امام و دوازده مهدی‌ـ پس این قسمت از آیه که می‌فرماید «جندنا الغالبون» (سپاه ما پیروزمندان‌اند) باید مربوط به یکی از آن‌ها باشد؛ یعنی با ظهور یکی از آن‌ها در این عالم جسمانی؛ و از قرار معلوم، تحقق نصرت الهی و نصرت امام مهدی با ظهور مهدی اول و اولین مؤمنان صورت می‌گیرد؛ همان طور که در وصیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و حدیث امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شده است؛ زیرا او اولینِ ۳۱۳ نفر است و خداوند متعال برای او از صیغۀ جمع استفاده می‌کند؛ هرچند او یک نفر است؛ دقیقاً همان‌گونه که خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را یک امت نامید و همان طور که در این آیه از صیغۀ جمع استفاده شده است: ﴿(زکات می‌دهند درحالی‌که در رکوع هستند). درحالی‌که کسی که در حال رکوع زکات می‌دهد یک نفر یعنی علی (علیه السلام) است. اکنون «احمدالحسن» را محاسبه کن؛ خواهی دید مقدار آن برابر با «جندنا الغالبون» و هر دو معادل ۴۰ است.


 

 ا    ح    م    د     ا    ل    ح    س   ن

١ + ٨ + ٤ + ٤ + ١ + ٣ + ٨ + ٦ + ٥ = ٤٠ بالجمع الصغير.

ا ح م د ا ل ح س ن

۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).


 

ج    ن   د    ن    ا    ا    ل    غ    ا    ل   ب   و    ن

٣ + ٥ + ٤ + ٥ +١ +١ + ٣ + ١ + ١ + ٣ + ٢ + ٦ + ٥ = ٤٠ بالجمع الصغير.

ج ن د ن ا ا ل غ ا ل ب و ن

۳ + ۵ + ۴ + ۵ +۱ +۱ + ۳ + ۱ + ۱ + ۳ + ۲ + ۶ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).


 

فتبين لك أنّ جندنا الغالبون تساوي أحمد الحسن، أي: إنّ نصر الله ونصر الإمام المهدي (علیه السلام) يتحقق بمجيء هذا الشخص إلى هذا العالم الجسماني.

به این ترتیب برای شما روشن می‌شود که «(سپاه ما پیروزمندان‌اند)»  برابر است با «احمدالحسن»؛ یعنی پیروزی الهی و پیروزی و نصرت امام مهدی (علیه السلام) با آمدن این شخص به این عالم جسمانی محقق می‌شود.


 

واعلم أنّ بهذا العدد (٤٠) كلاماً طويلاً، وإنّ بهذه الكلمات (جندنا الغالبون) كلاماً عظيماً. 

بدان که دربارۀ این عدد (۴۰) سخن بسیار است و دربارۀ این کلمات (جندنا الغالبون) سخنانی بسیار عظیم وجود دارد.


 

٣- في سورة الدخان يخبر سبحانه وتعالى عن عذاب يأتي قبل القيامة الكبرى وهو غير متصل بها، بل يكشف وتستمر الحياة بعده إلى أن تقوم القيامة الكبرى، وهذا الدخان (العذاب) مرتبط بالقيامة الصغرى ومتصل بها، وهي قيام الإمام المهدي (علیه السلام) ولا ينـزل عذاب إلاّ بعد إرسال رسول، قال تعالى: 

﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ ().

۳. خداوند سبحان و متعال در سورۀ دخان، از عذابی خبر می‌دهد که پیش از قیامت کبری خواهد آمد و البته این عذاب به قیامت کبری متصل نیست؛ بلکه برداشته می‌شود و زندگانی بعد از آن همچنان تا برپا‌شدن قیامت کبری ادامه خواهد داشت. این «دخان» (دود) یا همان «عذاب» به قیامت صغری مرتبط و به آن متصل است. قیامت صغری، قیام امام مهدی (علیه السلام) است و هیچ عذابی نازل نخواهد شد مگر پس از فرستاده‌شدن فرستاده. حق‌تعالی می‌فرماید:

 ﴿(و ما عذاب نمی‌کنيم تا آنگاه که فرستاده‌ای مبعوث بداریم).


 

فمن هو هذا الرسول الذي يرسل بين يدي العذاب ؟ حيث إنّ هذا العذاب ينـزل بسبب تكذيب الناس لهذا الرسول، قال تعالى: 

﴿أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ * ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ * إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عَائِدُونَ * يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ﴾ ().

این فرستاده‌ای که پیشاپیش عذاب فرستاده می‌شود چه کسی است؟ این عذاب به این دلیل نازل می‌شود که مردم، آن فرستاده را تکذیب می‌کنند. حق‌تعالی می‌فرماید:

﴿(کجا پند می‌پذيرند؟ حال آنکه چون فرستاده‌ای روشنگر بر آن‌ها مبعوث شد * پس از او روی‌گردان شدند و گفتند: ديوانه‌ای است تعلیم‌یافته * ما اين عذاب را اندكى برمى‌داريم ولى شما دوباره [به آیین خود] بازمی‌گردید * روزى آن‌ها را به صولتى سخت فروگیریم، كه ما انتقام‏گیرنده‏ایم).


 

إذن سمّاه سبحانه وتعالى (رسول مبين)، وكلمة رسول مبين لم تأتِ في القرآن إلاّ مرّة واحدة هي في سورة الدخان.

پس خداوند سبحان و متعال او را «رسول مبین» (فرستاده‌ای آشکار) نامیده و عبارت «رسول مبین» در قرآن کریم فقط یک مرتبه در سورۀ دخان آمده است.


 

والآن احسب:

اکنون محاسبه کن:


 

أحمد الحسن ستجده هو رسول مبين:

اکنون «احمدالحسن» را محاسبه کن و خواهی دید برابر با «هو رسول مبین» (او فرستاده‌ای است آشکار) است.


 

 ا    ح    م     د    ا    ل     ح    س   ن

١ + ٨ + ٤ + ٤ + ١ + ٣ + ٨ + ٦ + ٥ = ٤٠ بالجمع الصغير.

ا ح م د ا ل ح س ن

۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).


 

هـ  و     ر   س    و    ل    م    ب    ي   ن

٥ + ٦ + ٢ + ٦ + ٦ + ٣ + ٤ + ٢ + ١ + ٥ = ٤٠ بالجمع الصغير.

هـ و ر س و ل م ب ی ن

۵ + ۶ + ۲ + ۶ + ۶ + ۳ + ۴ + ۲ + ۱ + ۵ = ۴۰ (با جمع کوچک).


 

فتبين لك أنّ أحمد الحسن هو الرسول المبين المذكور في سورة الدخان، وبالإثبات العلمي الرياضي الذي سميته أنت بـ (سيد الأدلة). 

به این ترتیب برای شما آشکار می‌شود که احمدالحسن همان فرستادۀ آشکار یادشده در سورۀ دخان است؛ البته با اثبات علمی ریاضی که خودِ تو آن را «برترین استدلال‌ها» نام نهادی!


 

فهل كل هذا صدفة يا من لا تقرّ الصدفة في كتابك ؟؟!!!

آیا تمام این‌ها تصادفی است؟! ای کسی که در کتاب خود به تصادف اعتقاد نداری!


 

ما سم وصي المهدي = أحمد الحسن

م ا س م      و ص ي   ا ل م هـ  د ي

٤ + ١ + ٦ + ٤ + (١٦) + (٩) = ٤٠

 ا    ح    م     د     ا    ل    ح   س   ن

١ + ٨ + ٤ + ٤ + ١ + ٣ + ٨ + ٦ + ٥ = ٤٠

ما سم وصی المهدی = احمدالحسن (نام وصی مهدی چیست؟ = احمدالحسن).

م ا س م و ص ی ا ل م هـ د ی

۴ + ۱ + ۶ + ۴ + (۱۶) + (۹) = ۴۰

ا ح م د ا ل ح س ن

۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰


 

سابغات: وهي درع داود، وهي النجمة السداسية، أو نجمة الصبح.

س    ا     ب   غ     ا    ت

٩ + ١ + ٢ + ١ + ١ + ٤ = ١٥

‌ سابغات (زرۀ فراخ و پهن): که همان زرۀ داوود، ستارۀ شش‌پر، و همان ستارۀ صبح است.

س ا ب غ ا ت

۹ + ۱ + ۲ + ۱ + ۱ + ۴ = ۱۵


 

وهو رقم المهدي الأول بعد أربعة عشر معصوماً في الإسلام، هم محمد وعلي وفاطمة والأئمة من ولد علي، وعددهم جميعاً (١٤) معصوماً، ثم يأتي المهدي الأول وهو رقم (١٥).

که این شمارۀ مهدی اول ـ‌بعد از چهارده معصوم در اسلام‌ـ است که اینان محمد، علی، فاطمه و ائمه از فرزندان علی هستند که تعدادشان ـ‌جملگی‌ـ ۱۴ معصوم است؛ و پس از آن‌ها مهدی اول می‌آید و او پانزدهمین است.


 

وهو درع داود، وشعاره درع داود، ودرع داود في القرآن وصفت بأنها سابغات: 

﴿أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ ().

او همان زرۀ داوود است و «شعارش» (علامتش) زرۀ داوود است و زرۀ داوود در قرآن با عبارت «سابغات» توصیف شده است:

﴿(که زره‌های بلند بساز و در بافتن زره اندازه‌ها را نگه‌ دار؛ و کارهای شايسته کنيد که قطعاً من به آنچه انجام می‌دهید بینا هستم).


 


 

مَن نجمة داود = أحمد الحسن

م     ن    ن   ج     م   ت    د     ا     و    د

٤ + ٥ + ٥ + ٣ + ٤ + ٤ + ٤ + ١ + ٦ + ٤ = ٤٠.

 ا    ح    م     د    ا     ل    ح    س   ن

١ + ٨ + ٤ + ٤ + ١ + ٣ + ٨ + ٦ + ٥ = ٤٠

من نجمة داود = احمدالحسن (چه کسی ستاره داوود است؟ = احمدالحسن).

م ن ن ج م ت د ا و د

۴ + ۵ + ۵ + ۳ + ۴ + ۴ + ۴ + ۱ + ۶ + ۴ = ۴۰.

ا ح م د ا ل ح س ن

۱ + ۸ + ۴ + ۴ + ۱ + ۳ + ۸ + ۶ + ۵ = ۴۰.


 

من هو أحمد = ٣٧

من هو احمد = ۳۷ (احمد چه کسی است).


 

ما هو كتاب الله = ٣٧

ما هو کتاب ‌الله = ۳۷ (کتاب خدا چیست).


 


 

هو رسول المهدي = ٣٧  هو القرآن الكريم = ٣٧

هو رسول ‎المهدی = ۳۷ (او فرستادۀ مهدی است).

هو القرآن ‌الکریم = ۳۷ (او قرآن کریم است).


 

النبأ العظيم = ٣٧

النبأ العظیم = ۳۷ (خبر بزرگ).


 

من هو أحمد = ما هو كتاب الله = هو رسول المهدي = هو القرآن الكريم = هو النبأ العظيم.

(احمد چه کسی است = کتاب خدا چیست = او فرستادۀ مهدی است = او قرآن کریم است = او خبر بزرگ است).


 

واعلم أنّ الحجة على الخلق هو كتاب الله في كل زمان، وإنّ الحجة من آل محمد هو القرآن الناطق في كل زمان، وإنّ وصي رسول الله محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) علي بن أبي طالب (علیه السلام) هو النبأ العظيم.

و بدان که حجت بر خلق، همان كتاب خدا در همۀ زمان‌هاست؛ و اینکه حجت از طرف آل محمد همان قرآن ناطق در همۀ زمان‌هاست؛ و اینکه وصی رسول خدا محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم)، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) همان «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) است؛


 

وفي هذا الزمان فإنّ وصي الإمام المهدي (علیه السلام) هو النبأ العظيم؛ لأنّ النبأ العظيم فيه خصومة وخلاف: 

﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ * أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ * مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَأِ الْأَعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾()

و در این زمان، وصی امام مهدی (علیه السلام) همان «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) است؛ زیرا در «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) خصومت و اختلاف به وجود می‌آید:

﴿(بگو: اين خبرى است بزرگ * که شما از آن روى برمى‌تابيد * مرا دربارۀ ملأ اعلى هيچ دانشى نبود آنگاه كه خصومت و مجادله مى‌كردند).


 

والخصومة والخلاف تكون على باب، فعلي باب رسول الله محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، ووصي المهدي (علیه السلام) هو باب الإمام المهدي (علیه السلام).

خصومت و اختلاف برای «دروازه» (باب) خواهد بود؛ همان طور که علی «باب» رسول خدا محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) بود، وصی مهدی (علیه السلام) نیز «باب» (دروازۀ) ورود به امام مهدی (علیه السلام) است.


 

سورة مريم وهي تخص عيسى (علیه السلام) وزكريا ويحيى (عليهما السلام).

 سورۀ مریم که به عیسى (علیه السلام) و زكریا و یحیىعليهما السلام اختصاص دارد.


 

وفي أولها الحروف المقطعة (كهيعص) وهي سرّها.

در ابتدای این سوره حروف مقطعۀ «كهیعص» آمده که سِرّ این سوره است.


 

 ك    هـ   ي    ع    ص

٢٠ + ٥ + ١ + ٧٠ +٩٠ = ٢٤ بالجمع الصغير.

ك هـ ی ع ص

۲۰ + ۵ + ۱ + ۷۰ +۹۰ است= ۲۴ (با جمع کوچک).


 

فتبين أن : كهيعص = جند الله = آل محمد.

و معلوم می‌شود که «كهیعص» = جند‌الله = آل محمد.


 

حيث إنّ كهيعص = ٢٤ بالجمع الصغير = آل محمد (علیهم السلام) = جند الله، كما أثبت فعددهم (٢٤)، كذلك فتبيّن أنّ (كهيعص) حصن من شياطين الإنس والجن؛ لأنها تمثل جند الله.

چراکه «كهیعص» = ۲۴ (با جمع کوچک) = آل محمد (علیهم السلام) = لشکر خداست؛ و همان طور که ثابت شد تعدادشان ۲۴ نفر است. همچنین مشخص شد که «كهیعص» دژ استواری است در برابر شیاطین انس و جن؛ زیرا این عبارت تمثیلی برای لشکر خداست.


 

 حم عسق = أحمد

ح    م     ع    س    ق

٨ +٤٠ +٧٠ +٦٠ +١٠٠ = ٢٧٨ = ٨ + ٧ + ٢ = ١٧ بالجمع الكبير، وتحول إلى الجمع الصغير، وهو عدد اسم (أحمد). و (حم عسق) أول سورة الشورى، والشورى فيها العلم كله كما ورد عنهم (علیهم السلام)، والشورى سورة القائم ()، وحكم الله. 

حم عسق = احمد

ح م ع س ق

۸ +۴۰ +۷۰ +۶۰ +۱۰۰ = ۲۷۸ = ۸ + ۷ + ۲ = ۱۷ (با جمع بزرگ و تبدیل به جمع کوچک) که معادل عدد اسم «احمد» می‌شود.

«حم عسق» ابتدای سورۀ شورى است و ـ‌همان‌گونه که از اهل‌بیت (علیهم السلام) روایت شده است‌ـ در شورى، همۀ علم قرار دارد و شورى، سورۀ قائم و حكم خداست.


 

﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ﴾ (). وسرّها في بدايتها وهو (حم عسق) وهو (أحمد).

﴿(از [احكام‌] دين، آنچه به نوح دربارۀ آن سفارش كرد، براى شما تشريع كرد و آنچه به تو وحى كرديم و آنچه دربارۀ آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقه ‌نیندازید.» بر مشركان آنچه ايشان را به‌سوى آن فرا‌مى‌خوانى، گران مى‌آيد. خدا هركه را بخواهد، به‌سوى خود برمى‌گزيند، و هركه را كه از درِ توبه درآيد، به‌سوى خود راه مى‌نمايد). و سرّ آن در ابتدای سوره یعنی «حم عسق» است که همان «احمد» است.


 

﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ﴾ (). و (ص) نهر يجري من العرش ()

 ﴿(صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر)  و «ص» نهری است جاری از عرش.


 

واليماني هو الحجر، والركن اليماني نهر من الجنة تلقى فيه أعمال العباد ()، فهذا النهر هو ذاك يبدأ من العرش ويمر بالجنة وينتهي إلى الأرض وهو اليماني، والذي قال عنه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) في الوصية: (أسمه أحمد وعبد الله والمهدي)، حيث إنّ المهدي هو اليماني ووزير الإمام المهدي (علیه السلام)، فالإمام المهدي (علیه السلام) يسمى بالمهدي، وأيضاً اليماني يسمى بالمهدي كما في وصية رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم).

و یمانی همان «سنگ» [حجرالأسود] است و ركن یمانی نهری است از بهشت که اعمال بندگان در آن افکنده می‌شود. پس این نهر، نهری است که از عرش جاری شده، از بهشت عبور می‌کند و به زمین منتهی می‌شود و همان یمانی است؛ و همانی است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) در وصیت درباره‌اش می‌فرماید: «اسمش احمد و عبد‌الله و مهدی است.» چراکه مهدی همان یمانی و وزیر امام مهدی (علیه السلام) است. امام مهدی (علیه السلام) مهدی نامیده می‌شود و یمانی نیز مهدی نامیده می‌شود؛ همان‌گونه که در وصیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) چنین است.


 

والآن احسب: ص = ٩٠

اکنون حساب کن:

ص = ۹۰


 

واليماني وهو المهدي = ٩٠

و الیمانی و هو المهدی = ۹۰


 

فتبيّن أنّ: ص = المهدي

پس مشخص می‌شود: ص = مهدی.


 

والآن لنقرأ قوله تعالى فيما يخص (ص) أو المهدي: 

حال سخن حق‌تعالی را در خصوص «ص» یا «مهدی» می‌خوانیم:


 

﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ * كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلاتَ حِينَ مَنَاصٍ * وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ﴾ ()

﴿(صاد، سوگند به قرآنِ دربردارندۀ ذکر * آرى، آنان كه كفر ورزيدند در سركشى و ستيزه‌اند. * چه بسيار اقوامی كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند، و[لى‌] ديگر مجال گريز نبود. * و در شگفت بودند از اینکه هشداردهنده‌ای از خودشان برایشان آمد؛ و کافران گفتند: این ساحری است کذاب).


 

أحمد الحسن

جمادي١ / ١٤٢٦ هـ . ق

احمدالحسن

جمادی‌اول‌١٤٢٦هـ. ق

* * *


 


 

پاسخ سید احمدالحسن (علیه السلام)

سرفصل ها

همه