Logo
دانلود فایل متنی

 

كيف تم التبشير بعيسى (عليه السلام) ومحمد (صلى الله عليه وآله):

 

بشارت به عیسی ع و محمد ص چگونه انجام شده است؟


 

س٤/ إنّ أنبياء العهد القديم بشَّروا بالمسيح ع، فأين التبشير بمحمد ص فيه إن كان هو صاحب الدين الأزلي ؟

پرسش ۴:

پیامبران عهد قدیم به مسیح ع بشارت دادند. اگر محمد ص صاحب دین ازلی است، مژده و بشارت به او کجا است؟

 

الجواب: هل المطلوب تبشير بالاسم الصريح أم بالرمز ؟! أعتقد أنّ مسألة خلوّ العهد القديم من اسم عيسى أو يسوع كمبشَّر به مسألة مفروغ منها، فلم يبقَ إلا الرمز. ونحن بيَّنا نصوصاً رمزية من العهد القديم تأويلها بالرسول محمد ص، كما أنهم أوّلوا نصوصاً رمزية بعيسى ع ().

پاسخ:

آیا بشارت دادن باید صراحتاً با نام باشد یا با رمز و اشاره؟! من معتقدم مسأله‌ی خالی بودن عهد قدیم از نام عیسی یا یسوع ـ‌به عنوان بشارت داده شده‌ـ مسأله‌ای حل شده است؛ و در این بین، چیزی جز رمز و اشاره باقی نمی‌ماند. ما متون رمزآلودی از عهد قدیم را بیان کردیم که تأویل‌شان در مورد فرستاده‌ی خدا محمد رسول ص می‌باشد؛ همان‌طور که آنان متون رمزآلود را به عیسی ع تأویل نموده‌اند.()

 

وقبل عرض بعض هذه النصوص، أقول:

پیش از پرداختن به برخی از این متون، می‌گویم:
 

الدليل على الحجة أو خليفة الله في أرضه أو النبي المرسل بيَّناه واستدللنا عليه بالعقل والحكمة والنقل من التوراة والإنجيل والقرآن ().

ما دلیل بر حجت یا جانشین خدا در زمینش یا پیامبرِ فرستاده شده را بیان، و با عقل و حکمت، و نقل از تورات، انجیل و قرآن، به آن استدلال نمودیم.()

 

فمن يطلب الحق من أهل الكتاب من اليهود والنصارى أو المسيحيين فلينظر إلى قانون معرفة الحجة الذي بيناه وفقراته الثلاث: (الوصية أو النص، والعلم والحكمة، والراية أو حاكمية الله)، ولينظر هل العقل والحكمة تقول بغيرها ().

بنابراین کسانی از اهل کتاب، یهود و نصارا یا مسیحیان، که خواهان حق هستند، باید به قانون شناخت حجت توجه داشته باشند؛ این قانون و بندهای سه‌گانه‌اش را بیان نموده‌ایم‌: «وصیت یا متن، علم و حکمت، و پرچم یا حاکمیت خداوند» و باید ببینند که آیا عقل و حکمت، جز این را بیان می‌کند؟()
 

وأيضاً: يُقلِّب التوراة وينظر هل أوصى الرسل لمن يخلفهم أم لم يوصوا ؟

همچنین تورات را زیر و رو کنند و ببینند که آیا فرستادگان به جانشین‌های پس از خود وصیت نموده‌اند یا نه؟
 

وهذه بعض النصوص كمثال على وصايا الأنبياء بمن يخلفهم ():

اینها برخی از متونی است که به عنوان نمونه‌ای از وصیت‌های پیامبران به جانشینان خود می‌باشد:()
 

التثنية - الأصحاح الواحد والثلاثين:

«وقال الرب لموسى هوذا أيامك قد قربت لكي تموت. أدع يشوع وقفا في خيمة الاجتماع لكي أوصيه. فانطلق موسى ويشوع ووقفا في خيمة الاجتماع 15 فتراءى الرب في الخيمة في عمود سحاب ووقف عمود السحاب على باب الخيمة».

تثنیه - اصحاح ۳۱:

«و پروردگار به موسی گفت: اينک ايام مردن تو نزديک است؛ يوشع را طلب نما و در خيمه‌ی اجتماع حاضر شويد تا او را وصيت نمايم. پس موسی و يوشع رفته، در خيمه‌ی اجتماع حاضر شدند. ۱۵ و پروردگار در ستون ابر بر درِ خيمه ظاهر شد و ستون ابر بر درِ خيمه ايستاد».

 

التثنية - الأصحاح الثالث والثلاثون:

«1 وهذه هي البركة التي بارك بها موسى رجل الله بني إسرائيل قبل موته 2 فقال: جاء الرب من سيناء وأشرق لهم من سعير وتلألأ من جبل فاران وأتى من ربوات القدس وعن يمينه نار شريعة لهم 3 فأحب الشعب. جميع قديسيه في يدك وهم جالسون عند قدمك يتقبلون من أقوالك» ().

تثنیه - اصحاح ۳۳:

«1 و این‌ است‌ بركتی‌ كه‌ موسی‌ ـ‌مرد خدا‌ـ پیش از وفاتش‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ بركت‌ داده‌. 2 گفت‌: پروردگار از سینا آمد، و از سعیر برایشان‌ طلوع‌ نمود و از جَبَل‌ فاران‌ درخشان‌ گردید و با كرورهای‌ مقدّسین‌ آمد، و از دست‌ راست‌ او برای‌ ایشان‌، شریعت‌ آتشین‌ پدید آمد. 3 به‌ راستی كه‌ قوم‌ خود را دوست‌ می‌دارد. جمیع‌ مقدّسانش‌ در دست‌ تو هستند و در پیشگاه پاهای‌ تو نشسته‌، هر کدام از سخنان تو بهره‌مند می‌شوند».()

 

الملوك الأول - الأصحاح الأول:

«وقال الملك داود ادع لي صادوق الكاهن وناثان النبي وبناياهو بن يهوياداع. فدخلوا إلى أمام الملك. 33 فقال الملك لهم خذوا معكم عبيد سيدكم وأركبوا سليمان ابني على البغلة التي لي وانزلوا به إلى جيحون 34 وليمسحه هناك صادوق الكاهن وناثان النبي ملكاً على إسرائيل واضربوا بالبوق وقولوا ليجي الملك سليمان. 35 وتصعدون وراءه فيأتي ويجلس على كرسيي وهو يملك عوضا عني وإياه قد أوصيت أن يكون رئيساً على إسرائيل ويهوذا. 36 فأجاب بناياهو بن يهوياداع الملك وقال آمين. هكذا يقول الرب إله سيدي الملك. 37 كما كان الرب مع سيدي الملك كذلك ليكن مع سليمان ويجعل كرسيه أعظم من كرسي سيدي الملك داود».

اول پادشاهان - اصحاح اول:

«32 و داوودِ پادشاه‌ گفت‌: صادوق‌ كاهن‌، ناتان‌ نبی‌ و بَنایاهُو بن‌ یهُویاداع‌ را نزد من‌ بخوانید؛ پس‌ ایشان‌ به‌ حضور پادشاه‌ داخل‌ شدند. 33 و پادشاه‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: «بندگان‌، آقای‌ خویش‌ را همراه‌ خود بردارید و پسرم‌ سلیمان‌ را بر قاطر من‌ سوار نموده‌، او را به‌ جِیحُون‌ ببرید. 34 و صادوق‌ كاهن‌ و ناتان‌ نبی‌ او را در آنجا به‌ پادشاهی‌ اسرائیل‌ مسح‌ نمایند و كَرنّا را نواخته‌، بگویید: سلیمان‌ پادشاه‌ زنده‌ باد! 35 و شما در عقب‌ وی‌ برآیید تا او داخل‌ شده‌، بر كرسی‌ من‌ بنشیند و او به‌ جای‌ من‌ پادشاه‌ خواهد شد، و فقط او را وصیت کردم كه‌ بر اسرائیل‌ و بر یهودا پیشوا باشد 36 و بَنایاهُو بن‌ یهُویاداع‌ در جواب‌ پادشاه‌ گفت‌: آمین‌! پروردگار، خدای‌ آقایم‌، پادشاه‌ اینچنین‌ گوید. 37 چنانكه‌ پروردگار با آقایم‌، پادشاه‌ بوده‌ است‌، همچنین‌ با سلیمان‌ نیز باشد، و كرسی‌ وی‌ را از كرسی‌ آقایم‌ داوودِ پادشاه‌ عظیم‌تر گرداند».
 

الملوك الأول - الأصحاح الثاني:

«1 ولما قربت أيام وفاة داود أوصى سليمان ابنه قائلاً 2 أنا ذاهب في طريق الأرض كلها. فتشدد وكن رجلاً. 3 إحفظ شعائر الرب إلهك إذ تسير في طرقه وتحفظ فرائضه وصاياه وأحكامه وشهاداته كما هو مكتوب في شريعة موسى لكي تفلح في كل ما تفعل وحيثما توجهت. 4 لكي يقيم الرب كلامه الذي تكلم به عني قائلاً إذا حفظ بنوك طريقهم وسلكوا أمامي بالأمانة من كل قلوبهم وكل أنفسهم قال لا يعدم لك رجل عن كرسي إسرائيل» ().

اول پادشاهان - اصحاح دوم:

«1 و چون‌ ایام‌ وفات‌ داوود نزدیک شد، پسر خود سلیمان‌ را وصیت‌ فرموده‌، گفت: 2 من‌ به‌ راه‌ تمامی‌ِ اهل‌ زمین‌ می‌روم‌. پس‌ تو قوی‌ و دلیر باش. 3 وصایای‌ پروردگار‌، پروردگار خود را نگاه‌ داشته‌، به‌ طریق‌های‌ وی‌ سلوک نما، و فرایض‌، اوامر، احكام‌ و شهادات‌ وی‌ را به‌ نوعی‌ كه‌ در تورات‌ موسی‌ مكتوب‌ است‌، محافظت‌ نما تا در هر آنچه كنی‌ و به‌ هر جایی‌ كه‌ توجه‌ نمایی‌، سعادتمند باشی 4 و تا آنكه‌ خداوند، كلامی‌ را كه‌ دربار‌ی من‌ فرموده‌ و گفته ‌‌است‌، برقرار دارد كه‌ اگر پسران‌ تو راه‌ خویش‌ را حفظ‌ نموده‌، به‌ تمامی‌ِ دل‌ و به‌ تمامی‌ِ جان‌ خود در حضور من‌ به‌ راستی‌ سلوک نمایند، به یقین‌ که از تو كسی‌ كه‌ بر كرسی‌ اسرائیل‌ بنشیند، مفقود نخواهد شد».()
 

ولينظروا أيضاً: 

همچنین باید توجه داشته باشند به اینکه:

 

هل استدل الأنبياء المرسلون بعلمهم وكونهم ينطقون بالحكمة، أم لا () ؟

آیا پیامبرانِ فرستاده شده، با علم خود و اینکه به حکمت سخن می‌گویند استدلال کرده‌اند یا خیر؟()

 

وهل طالب الأنبياء بحاكمية الله في التوراة، أم لا () ؟

و آیا در تورات، پیامبران خواستار حاکمیت خداوند شدند یا نه؟()

 

وينظروا إلى موسى ماذا فعل مع الذين آمنوا به وقبلوه غير أنه هاجر بهم من أرض الطاغوت ليطبّق فيهم حاكمية الله في أرض أخرى ().

و به موسی بنگرند که با کسانی که به او ایمان آوردند و پذیرایش شدند، چه کرد؟ جز اینکه آنان را از سرزمینِ طاغوت هجرت داد تا با آنان حاکمیت خداوند را در سرزمینی دیگر پیاده نماید!()
 

إذن، المسألة محسومة لكل عاقل يطلب الحق، وهي لا تتعدى القانون الذي بيَّناه واستدللنا عليه من العقل والنقل من الأديان الإلهية الثلاثة.

بنابراین، این مسأله برای هر عاقلی که خواهان حق است، ثابت شده و قطعی است، و این مسأله از قانونی که بیان کردیم و با عقل و نقل از ادیان سه‌گانه‌ی الهی به آن استدلال کردیم، فراتر نمی‌رود.

 

ومحمد ص جاء بالوصية والنص من الذين قبله كما في التوراة والانجيل، وجاء بالعلم والحكمة، وبراية البيعة لله أو حاكمية الله التي طالب بها وشاء الله له أن يطبقها في بقعة من هذه الأرض.

محمد ص وصیت و نصّ پیشینیان خود را آورد، همان‌طور که در تورات و انجیل است. او علم و حکمت آورد، و همچنین پرچم «البیعة ‌لله» (بیعت برای خدا) یا حاکمیت خداوند را آورد که خواستار آن بود، و خداوند چنین اراده فرمود تا آن را در جایی از این زمین پیاده نماید.
 

وهذا مثال من النص على رسول الله محمد ص في العهد القديم:

این مثالی از نص بر رسول خدا حضرت محمد ص در عهد قدیم است:

 

التكوين - الأصحاح الحادي والعشرون:

«فبكر إبراهيم صباحاً وأخذ خبزاً وقربة ماء وأعطاهما لهاجر واضعاً إياهما على كتفها والولد وصرفها. فمضت وتاهت في برية بئر سبع. 15 ولما فرغ الماء من القربة طرحت الولد تحت إحدى الأشجار. 16 ومضت وجلست مقابله بعيداً نحو رمية قوس. لأنها قالت لا أنظر موت الولد. فجلست مقابله ورفعت صوتها وبكت. 17 فسمع الله صوت الغلام. ونادى ملاك الله هاجر من السماء وقال لها مالك يا هاجر. لا تخافي لأن الله قد سمع لصوت الغلام حيث هو. 18 قومي احملي الغلام وشدي يدك به. لأني سأجعله أمة عظيمة. 19 وفتح الله عينيها فأبصرت بئر ماء. فذهبت وملأت القربة ماء وسقت الغلام. 20 وكان الله مع الغلام فكبر. وسكن في البرية وكان ينمو رامي قوس. 21 وسكن في برية فاران».

پیدایش ـ اصحاح ۲۱:

«بامدادان‌، ابراهیم‌ برخاسته‌، نان‌ و مَشكی‌ از آب‌ گرفته‌، به‌ هاجر داد، و آنها را بر دوش‌ وی‌ نهاد و او را با پسر روانه‌ كرد. پس‌ (هاجر) رفت‌، و در بیابان‌ بئر شبع‌ می‌گشت‌. 15 و چون‌ آب‌ مشک تمام‌ شد، پسر را زیر بوته‌ای‌ گذاشت. 16 و به‌ مسافت‌ تیر پرتابی‌ رفته‌، در مقابل‌ وی‌ بنشست‌؛ زیرا گفت‌: «مرگ فرزند را نبینم‌»، و در مقابل‌ او نشسته‌، آواز خود را بلند كرد و بگریست‌. 17 خداوند آواز پسر را بشنید و فرشته‌ی خدا از آسمان‌ هاجر را ندا كرده‌، وی‌ را گفت‌: ای‌ هاجر، تو را چه‌ شده؟ ترسان‌ مباش‌، زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی‌ كه‌ هست، شنیده‌ است. 18 برخیز و پسر را برداشته‌، او را به‌ دست‌ خود بگیر؛ زیرا كه‌ از او اُمّتی‌ بزرگ‌ به وجود خواهم‌ آورد. 19 و خدا چشمان‌ او را باز كرد تا چاه‌ آبی‌ دید. پس‌ رفته‌، مشک را از آب‌ پر كرد و پسر را نوشانید.20 و خدا با آن‌ پسر بود؛ و او رشد كرده‌، در صحرا سکنی گزید، و در تیراندازی‌ پرورش یافت. 21 و در صحرای‌ فاران‌ ساكن‌ شد».
 

ولا أعتقد أنّ عاقلاً يقول إنّ عند الله كفاراً ومشركين وعبدة أصنام أمة عظيمة، أو أنّ الله يعتبر كثرة العدد أمة عظيمة، فالمراد من الأمة العظيمة - والعظمة لله سبحانه - هم الأنبياء والأوصياء علیهم السلام، أي المقصود بالأمة العظيمة من إسماعيل ع هم أنبياء وأوصياء علیهم السلام من ذريته، وهؤلاء هم محمد وآل محمد علیهم السلام بالخصوص خلفاء الله في أرضه ().

فکر نمی‌کنم هیچ عاقلی بگوید که از نظر خداوند، کافران، مشرکان و بت‌پرستان، امتی بزرگ محسوب می‌شوند؛ یا اینکه خداوند بسیار بودن تعداد را امتی بزرگ به حساب آورد. منظور از امت بزرگ ـ‌که البته بزرگی تنها از آنِ خداوند سبحان است‌ـ پیامبران و اوصیا ع می‌باشند؛ به عبارت دیگر منظور از امت بزرگ از نسل اسماعیل ع، پیامبران و اوصیا ع از فرزندان او می‌باشند؛ و اینان ـ‌به طور خاص‌ـ محمد و آل محمد ع هستند؛ همان جانشینان خداوند در زمینش.()

 

وهذا مثال من النص على رسول الله محمد ص من العهدين القديم والجديد (التوراة والإنجيل):

این مثالی از نص بر فرستاده‌ی خدا حضرت محمد ص، از کتاب‌های عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) است:
 

حبقوق - الأصحاح الثالث:

«1 صلوة لحبقوق النبي على الشجوية 2 يا رب قد سمعت خبرك فجزعت. يا رب عملك في وسط السنين أحيه. في وسط السنين عرف. في الغضب أذكر الرحمة 3 الله جاء من تيمان والقدوس من جبل فاران. سلاه. جلاله غطى السموات والأرض امتلأت من تسبيحه. 4 وكان لمعان كالنور. له من يده شعاع وهناك استتار قدرته. 5 قدامه ذهب الوبأ وعند رجليه خرجت الحمى».

حبقوق ـ اصحاح 3:

«1 دعای‌ حَبَّقُوق‌ نبی‌ بر شُجونُوت. 2 ای‌ پروردگار! چون‌ خبر تو را شنیدم،‌ ترسان‌ شدم. پروردگارا! عمل‌ خویش‌ را در میان‌ سال‌ها زنده‌ كن‌! آن را در میان‌ سال‌ها معروف‌ ساز، و در حین‌ غضب‌، رحمت‌ را بیاد آر. 3 خدا از تیمان‌ آمد و قدّوس‌ از کوه فاران‌، سِلاه‌. جلال‌ و بزرگی او آسمان‌ها را پوشانید و زمین‌ از تسبیحش آکنده شد. 4 تَلألو او چون نور بود و از دست‌ وی‌ شعاع‌ ساطع‌ گردید، و ستر قوّت‌ او در آنجا بود. 5 پیش‌ روی‌ وی‌ وبا می‌رفت‌ و آتش‌ تب‌ از پاهایش خارج می‌شد».
 

المعنى: 

(الله جاء من تيمان): أي الله جاء من اليمن.

و(القدوس من جبل فاران): أي القدوس جاء من مكة ().

معنی:

«خدا از تیمان‌ آمد»: یعنی خداوند از یمن آمد.

و «قدّوس‌ از کوه فاران‌»: یعنی قدّوس از مکه آمد.()

 

وتعالى الله أن يوصف بالمجيء من السماء فكيف من الأرض ؟! لأنّ الإتيان والمجي تستلزم الحركة، وبالتالي الحدوث، وبالتالي نفي الألوهية المطلقة. فلا يمكن أن يعتبر أنّ الذي يجيء من تيمان أو اليمن هو الله سبحانه وتعالى، ولا الذي يجيء من فاران هو القدوس سبحانه وتعالى. هذا فضلاً عن الأوصاف الأخرى كاليد تعالى الله عنها علواً كبيراً «وكان لمعان كالنور. له من يده شعاع وهناك استتار قدرته. 5 قدامه ذهب الوبأ وعند رجليه خرجت الحمى».

و خداوند بالاتر از این‌ است که به آمدن از آسمان توصیف شود، چه رسد به زمین؟! به این دلیل که لازمه‌ی رفت و آمد، حرکت است و در نتیجه باعث حُدوث و به دنبال آن از بین رفتن الوهیت مطلق می‌شود. پس نمی‌توان اینطور به حساب آورد که آنکه از تیمان یا یمن می‌آید، خداوند سبحان و متعال است و یا آنکه از فاران می‌آید، قدوس سبحان و متعال است. این توصیف علاوه بر ویژگی‌های دیگری مانند داشتن دست می‌باشد؛ خداوند بسیار والاتر از چنین نسبت‌هایی است. «تَلألو او چون نور بود و از دست‌ وی‌ شعاع‌ ساطع‌ گردید، و ستر قوّت‌ او در آنجا بود. 5 پیش‌ روی‌ وی‌ وبا می‌رفت‌ و آتش‌ تب‌، از پاهایش خارج می‌شد».


 

بل الذي يجيء هو عبد الله محمد ص، وآله علیهم السلام من بعده حيث إنهم من مكة ومحمد وآل محمد علیهم السلام يمانيون أيضاً. فمجيء محمد ص هو مجيء الله؛ لأنّ محمداً هو الله في الخلق، ومحمد هو ظهور الله في فاران كما بيَّنته سابقاً في أكثر من موضع.

بلکه آن کسی که می‌آید، عبد الله محمد ص و خاندانش ع پس از او هستند؛ از این جهت که آنان از مکه هستند، محمد و آل محمد ع نیز یمانی می‌باشند. آمدن محمد ص  همان آمدن الله است؛ چرا که محمد، همان الله در خلق، و محمد، همان ظهور خداوند در فاران است؛ همان‌طور که پیش‌تر در چندین مورد این موضوع را بیان نمودم.
 

وكون تيمان هي اليمن قد ورد حتى في  الإنجيل على لسان عيسى ع عندما وصف ملكة اليمن بملكة التيمن (أو تيمان) ().

«تیمان» همان یمن است که حتی در انجیل بر زبان عیسی ع نیز آمده است؛ وقتی ایشان پادشاه یمن را پادشان تیمن (یا تیمان) توصیف می‌نماید.()
 

إنجيل متى - الأصحاح الثاني عشر:

«ملكة التيمن ستقوم في الدين مع هذا الجيل وتدينه. لأنها أتت من أقاصي الأرض لتسمع حكمة سليمان. وهوذا أعظم من سليمان ههنا».

انجیل متی ـ اصحاح ۱۲:

«مَلِکه‌ی تیمن (جنوب) در روز داوری با این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد راند؛ زیرا که از نقاط دور دست زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک، شخصی بزرگ‌تر از سلیمان در اینجا است».
 

إنجيل لوقا - الأصحاح الحادي عشر:

«ملكة التيمن ستقوم في الدين مع رجال هذا الجيل وتدينهم. لأنها أتت من أقاصي الأرض لتسمع حكمة سليمان».

انجیل لوقا ـ اصحاح ۱۱:

«ملِکه‌ی تیمن (جنوب) در روز داوری با مردم این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد کرد؛ زیرا که از نقاط دور دست زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود».

 

والعلم والحكمة التي جاء بها محمد ص في القرآن لا يزال كل منصف يقول إنه حكمة بالغة لا يمكن أن تكون إلا منه سبحانه ().

و علم و حکمتی که محمد ص در قرآن آورده است به گونه‌ای است که در تمام دوران‌ها هر فرد با ‌انصافی می‌گوید: این، حکمتی رسا است که فقط می‌تواند از سوی او سبحان باشد.()
 

وأيضاً محمد ص طالب بحاكمية الله، بل ولما سنحت له الفرصة طبّق حاكمية الله وبيَّن بوضوح أنّ الحق في حاكمية الله، وأنّ كلَّ فرق المسلمين التي ستخرج عن حاكمية الله هي فرق ضالة. وحديث الفرقة الناجية أشهر من نار على علم، ومشهور في كتب السنة (تفترق هذه الأمة على ثلاث وسبعين فرقة كلها في النار إلا فرقة واحدة قيل يا رسول الله ! ما هذه الفرقة ؟ قال: من كان على ما أنا عليه اليوم وأصحابي) ()

به علاوه، محمد ص خواستار حاکمیت خداوند بود و حتی آن هنگام که فرصت برایش فراهم شد، حاکمیت خدا را پیاده نمود و به روشنی بیان کرد که حق در حاکمیت خداوند است و هر فرقه‌ی مسلمانی که از حاکمیت خداوند بیرون برود، فرقه‌ی گمراه است. حدیث فرقه‌ی ناجیه (گروه نجات یافته)، شناخته شده‌تر از خورشید میان روز است؛ و در کتاب‌های اهل سنت، مشهور است: «این امت، به هفتاد و سه گروه تقسیم می‌شوند که همگی آنان در آتش‌اند؛ مگر یک گروه». عرض شد: ای رسول خدا! آن گروه، کدام گروه کدام است؟ فرمود: «آنکه امروز من و یارانم بر آن هستیم».()
 

إذن، صفة الفرقة الناجية هي أنها عبارة عن قائد منصّب من الله كما كان رسول الله ص، ومؤمنين بهذه القيادة الإلهية كما كان أصحاب رسول الله ص. 

بنابراین فرقه‌ی ناجیه، عبارت است از رهبری که از سوی خداوند منصوب شده است ـ‌‌همان‌طور که رسول خدا ص چنین بود‌ـ و کسانی که به این رهبری الهی، ایمان دارند ‌ـ‌همان‌طور که اصحاب رسول خدا ص چنین بودند‌ـ. 

 

تبقى مسألة الإشكال والجدال، فهذا يقول لماذا محمد فعل كذا، ولماذا قال كذا، ولو كان رسول لما قال هذا ولما فعل ذاك، والقرآن مخالف لقواعد العربية، وإشكالات يمكن أن توجه نفسها إلى أيِّ رسول أو كتاب أو دين إلهي آخر، وهي مردودة ().

می‌ماند مسأله‌ی اشکال‌تراشی و جدال. یکی می‌گوید چرا محمد چنین کرد و چرا چنین گفت، که اگر او فرستاده می‌بود چنین نمی‌گفت و چنان نمی‌کرد، و قرآن در تضاد با قواعد عربی است؛ و اشکالاتی از این دست که ممکن است همین‌ها به هر فرستاده، کتاب یا دین الهی دیگری متوجه نمایند، و اینها پاسخ داده شده‌اند.()
 

في حين أننا لابد أن نلتفت إلى أنّ من ينتقل إلى الإشكال قبل أن يرد الدليل وينقضه ويبيِّن أنه ليس دليلاً، فهو في الحقيقة قد أقرَّ الدليل والعقيدة التي يشكل عليها وأنفذها، وإنما هو بإشكاله في طور تجليتها وإظهارها؛ لأنّ الإشكالات لا تعدوا كونها إشكالات ترد ولا قيمة لها في الحقيقة، غير أنها أداة استخفاف طاغوتية يستعملها علماء الضلال والطواغيت لاستخفاف أتباعهم وإبقائهم على اتّباعهم وتقليدهم الأعمى ليحتفظوا بمناصبهم ودنياهم. وهم بعد أن تهدم عقيدتهم الباطلة وتسقط كل إشكالاتهم يعودون إلى أتفه إشكال هدفهم منه إثارة عواطف أتباعهم تجاه آبائهم وسلفهم، وهو إشكال فرعون على نبي الله موسى ع حيث كان قول فرعون: ﴿... فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى﴾ [طه: 51]، فكان جواب موسى ع: ﴿...عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى﴾ [طه: 52] ().

در حالی که ما باید به این نکته توجه داشته باشیم کسی که پیش از پاسخ دادن به دلیل و رد کردن آن و بیان اینکه دلیل و برهان نیست به اشکال‌تراشی بپردازد، در حقیقت چنین شخصی آن برهان و عقیده‌ای را که به آن اشکال گرفته می‌گیرد، پذیرفته و آن را تأیید کرده، و با اشکال‌تراشی خودش در مرحله‌ی روشن و آشکار کردن آن است؛ چرا که اشکالات، چیزی فراتر از اشکالی که پاسخ داده می‌شود، نیستند و در‌حقیقت ارزشی ندارند. جز اینکه اینها ابزار طاغوتی برای توهین و خوار شمردن است که علمای گمراه و طاغوتیان از آن برای خوار و سبک کردن پیروان خود و باقی نگه داشتن آنها بر پیروی از خود و تقلید کورکورانه از آنان بهره می‌جویند تا جایگاه‌ها و دنیای خود را حفظ کنند. آنان پس از اینکه عقیده‌ی باطل‌شان مُنهدم شد و همه‌ی اشکالات‌شان از بین رفت، به نازل‌ترین اشکال بازمی‌گردند. هدف ایشان از این اشکال، برانگیختن عواطف پیروان خود نسبت به پدران و گذشتگانشان است؛ و این، همان اشکال‌تراشی فرعون بر پیامبر خدا موسی ع می‌باشد؛ آنجا که سخن فرعون چنین است: ﴿(... پس وضعیت اقوام پیشین چگونه است؟)‏﴾()  و پاسخ موسی ع چنین بود: ﴿ (.... علم آن در کتابی است نزد پروردگار من. پروردگار من نه خطا می کند و نه فراموش)().()


 


 


 

بشارت به عیسی ع و محمد ص چگونه انجام شده است؟

سرفصل ها

همه