Logo
دانلود فایل متنی

إضاءة

قصة يوسف عبرة في زمن الظهور المقدس

روشنگری: داستان یوسف، عبرتی برای زمان ظهور مقدّس

 

سورة يوسف تفتتح بـ: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ(يوسف:٣.).

سوره‌ی یوسف با «(بهترين داستان را برايت حکايت می‌کنيم)»  آغاز،

 

وتختتم بـ: ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(يوسف:١١١.).

و با «(در داستان‌هايشان، خردمندان را عبرتی است. اين داستانی بَرساخته نيست، بلکه تصديق سخن پيشينيان و تفصيلی بر هر چيز است و برای آنها که ايمان آورده‌اند هدايت و رحمتی است)»  به پایان می‌سد.

 

وبينت فيما مضى من الاضاءات أن قصة يوسف ع مدارها الرؤيا، فيوسف النبي يرى رؤيا، والسجين يرى رؤيا، وفرعون يرى رؤيا، وكلها رؤى من الله بغض النظر أن من رآها نبي أو كافر، والله سبحانه وتعالى عبَّر عن هذه الرؤى التي قصها في سورة يوسف ع - والتي كانت مدار قصة يوسف ع وتمكينه من ملك مصر - بأنها ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ.

در روشنگری‌های پیشین گفتم که داستان یوسف ع حول رؤیا می‌چرخد. یوسفِ پیامبر رؤیا می‌بیند، زندانی رؤیا می‌بیند، فرعون رؤیا می‌بیند و تمام اینها، رؤیاهایی از سوی خداوند هستند؛ صَرف نظر از اینکه بیننده‌اش پیامبر باشد یا کافر. خداوند سبحان و متعال از این رؤیاهایی که در سوره‌ی یوسف ع تعریف نموده ـ‌که محور داستان یوسف ع و تمکین دادن او از سوی پادشاه مصر است‌ـ به «(بهترین داستان‌ها)»  تعبیر فرموده است.

 

والآن، لنبحث في آخر آية من سورة يوسف لنعرف ماذا أراد الله من هذه القصة وهذه الرؤى التي قصها على النبي محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، وبالتالي على من يؤمن بهذا النبي الكريم (صلی الله علیه وآله وسلّم) وما جاء به (صلی الله علیه وآله وسلّم): ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴾.

اکنون به بحث و بررسی آخرین آیه‌ی سوره‌ی یوسف می‌پردازیم تا ببینیم خداوند از حکایت کردن این داستان چه منظوری داشته است؛ از این رؤیاهایی که برای حضرت محمد پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و به دنبال آن برای هر کسی که به این پیامبر بزرگوار(صلی الله علیه وآله وسلّم) و آنچه آورده است، ایمان دارد، حکایت فرموده است: «(در داستان‌هايشان، خردمندان را عبرتی است)».

 

إذن، في هذه القصة منفعة، بل ومنفعة كبرى معتبرة، فالمفروض أن الإنسان يعتبر بغيره إذا وقع في حفرة فيجتنب طريقه وسلوكه لئّلا يقع في نفس الحفرة، هذا هو المفروض.

بنابراین در این داستان بهره‌ای نهفته است؛ بهره‌ای که می‌توان عبرت‌های بزرگی از آن برگرفت. شایسته است که انسان از غیر خودش عبرت گیرَد؛ اگر کسی در گودالی سقوط کرده باشد، باید از راه و رفتار او دوری کند، تا در همان گودال سقوط نکند؛ چنین چیزی پذیرفته شده است.

 

أما الواقع فإن المعتبرين الذين تنفعهم قصة يوسف ع هم ﴿أُولِي الْأَلْبَابِ﴾، ولب الإنسان قلبه وباطنه، فأصحاب القلوب النيرة بنور الله، والطاهرة بقدس الله، هم المنتفعون من قص هذه الرؤى، وهذه المسيرة النبوية الكريمة.

اما واقعیت این است که کسانی که درس و عبرت می‌گیرند و داستان یوسف ع به آنان سود و منفعت می‌رسانند فقط «أُولِي الْأَلْبَابِ» (خردمندان) هستند؛ و خِرَد انسان، قلب و باطن او می‌باشد. بنابراین دارندگان قلب‌های نورانی‌شده با نور خداوند و قلب‌های پاکیزه‌شده با پاکیِ قدسیِ خداوند، بهره‌مندان از این رؤیاها و این مسیر نَبَوی کریم، می‌باشند.

 

أما أصحاب البواطن السوداء المظلمة فهم ليسوا من أولي الألباب؛ لأن قلوبهم خاوية، فالظلمة عدم، ولا شيء في بواطنهم ليقال عنه لب.

اما کسانی که درون‌های سیاه و تاریک دارند، جزو خردمندان محسوب نمی‌شوند؛ چرا که قلب‌هایشان تُهی است، آکنده از ظلمت عدم است و چیزی در اندرونشان نیست تا به آن خِرد گفته شود.

 

فالمفروض أن تكون قصة يوسف ع عبرة لكل إنسان، ولكن الواقع أنها لن تكون عبرة إلا لمن يؤمنون بملكوت السماوات، وبالتالي يصدقون كلام الله الآتي في المستقبل، ولا يقولون عنه إنه من الشيطان.

داستان یوسف ع باید برای هر انسانی درس و عبرتی داشته باشد؛ ولی در واقع فقط برای کسانی درس و عبرتی است که به ملکوت آسمان‌ها ایمان دارند؛ در نتیجه آنان سخنان خداوند را که در آینده می‌آید، تصدیق می‌کنند و نمی‌‌گویند از سوی شیطان است.

 

يصدقون كلام الله الذي سيأتي مع يوسف آل محمد (علیهم السلام)، الذي سيأتي في المستقبل بين يدي محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم): ﴿مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ﴾.

کلام خداوندی که با یوسف آل محمد (علیهم السلام) خواهد آمد را تصدیق می‌کنند؛ همان کسی که در آینده در پیشگاه حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) خواهد آمد: «(اين داستانی بَرساخته نيست، بلکه تصدیق آنچه پیش روی او است، می‌باشد)».

 

فليست قصة يوسف ع ولا الرؤى التي رآها يوسف ع والسجين وفرعون، حديثاً يفترى من الشيطان، بل هي من الله، فلتكن لكم بها عبرة ومنفعة لئّلا تعثروا وتقعوا في الحفرة عندما يأتي يوسف آل محمد (علیهم السلام)، فلم تكن هذه القصة التي سماها الله بأحسن القصص إلا ﴿تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ﴾، أي تصديق الذي سيأتي بين يدي محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، أي في المستقبل بعد محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، وهو يوسف آل محمد.

داستان یوسف ع و رؤیایی که یوسف ع و زندانی و فرعون دیدند، سخنانی کِذب و بَرساخته نیست و از سوی شیطان نمی‌باشد؛ بلکه از جانب خداوند می‌باشند. پس بر شما است که از آن درس بگیرید و بهره‌مند شوید، تا آن هنگام که یوسف آل محمد (علیهم السلام) می‌آید، دچار لغزش نشوید و در گودال سقوط نکنید. این داستانی که خداوند از آن به نیکوترین داستان‌ها تعبیر فرموده است، چیزی جز « (تصدیق آنچه پیش روی او است )» نیست؛ یعنی تصدیق آنچه در پیشگاه حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) در آینده خواهد آمد؛ یعنی در آینده، پس از حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم)، که همان یوسف آل محمد می‌باشد.

 

ولم يكن في هذه الرؤى والقصة تفصيل بعض الأمور التي تخص يوسف آل محمد، بل إن فيها ﴿تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ﴾، وبالتالي فإن هذه القصة ستكون ﴿لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿ولِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾، لا لمن سواهم في زمن ظهور يوسف آل محمد (علیهم السلام) القائم المهدي ﴿هُدىً وَرَحْمَةً.

در این رؤیاها و داستان، فقط تفصیل برخی موارد که به یوسف آل محمد اختصاص دارد، وجود ندارد، بلکه در آنها «(تفصیل هر چیزی)»  می‌باشد و در نتیجه این داستان در زمان ظهور یوسف آل محمد (علیهم السلام) یعنی قائم مهدی «(هدایت و رحمتی است)» ، فقط برای «لِأُولِي الْأَلْبَابِ» (خردمندان) و «(و برای گروه مؤمن)»  خواهد بود و نه برای کسان دیگر!

 

فهؤلاء سيرون بنور الله أن زليخا (امرأة العزيز) ([۱]) هي الدنيا والملك الدنيوي ستقبل على آل محمد وعلى يوسف آل محمد، ولكنه لا يرضاها إلا بالطريق والسبيل الذي يريده الله، وهو التنصيب الإلهي وحاكمية الله.

آنان با نور خداوندی خواهند دید که زلیخا (همسر عزیز) ([۱]) همان دنیا و فرمان‌روایی دنیوی است که به آل محمد و یوسف آل محمد رو خواهد نمود؛ ولی او فقط از آن طریق و راهی راضی و خوشنود می‌شود که مورد خواست و اراده‌ی خداوند باشد؛ یعنی تنصیب الهی و حاکمیت خداوند.

 

وسيكون رفض يوسف آل محمد للزنا والطريق غير المشروع عند الله (حاكمية الناس) سبباً لعنائه في بادئ الأمر، كما كان رفض يوسف ع للزنا سبباً لسجنه.

نپذیرفتن زنا و راه غیر مشروع از دید خداوند (حاکمیت مردم) در ابتدای کار باعث سختی و رنج و زحمت یوسف آل محمد خواهد شد؛ همان طور که نپذیرفتن زنا توسط یوسف ع باعث به زندان رفتنش شد.

 

قال أمير المؤمنين علي ع: (لتعطفن علينا الدنيا بعد شماسها عطف الظروس على ولدها، ثم تلا هذه الآية: ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ(القصص:۵.)) (نهج البلاغة: خطبة ۲۰۹، بحار الأنوار: ج۵۱ ص۶۴.).

امیرالمؤمنین علی ع می‌فرماید: «دنیا پس از روی‌گردانی‌اش، همانند روی آوردن ماده شتر به بچه‌اش، به ما روی خواهد نمود». سپس این آیه را تلاوت فرمود: «(و ما بر آن هستيم که بر کسانی که روی زمين به استضعاف کشیده شدند منّت گذاریم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم)».

 

وهكذا سيجد أولوا الألباب في قصة يوسف ع تفصيل كل شيء عن يوسف آل محمد، وبهذا أترك ﴿لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴾ و﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَأن يستضيئوا من قصة يوسف وما فيها بقراءتها وتدبرها، ومن الله التوفيق.

اینچنین است که خردمندان در داستان یوسف ع تفصیل هر چیزی از یوسف آل محمد را می‌یابند. به این ترتیب آن را « (برای خردمندانو « (برای گروه مؤمنمی‌گذارم تا از داستان یوسف و آنچه در آن است، با خواندن و تدبیر در آن، بهره‌مند گردند و نورانی شوند؛ و من الله التوفیق.

 

﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(يوسف:۱۱۱.).

«(در داستان‌هايشان، خردمندان را عبرتی است. اين داستانی بَرساخته نيست، بلکه تصديق سخن پيشينيان و تفصيلی بر هر چيز است و برای آنها که ايمان آورده‌اند هدايت و رحمتی است)».

 

إلهي إن عظيم ذنبي كف يدي عن انبساطها إليك، وكثرة ودوام تقصيري سوّدا وجهي عندك، فاغفر ذنبي وبيض وجهي فإنه لا سبيل لذلك إلا فضلك ومنك، وعطاؤك الابتداء، وأنت تعلم أني لا أريد بذلك إلا أن أكون أهلاً أن أقف بين يديك وأحـمدك وحدك لا شريك لك على كل نعمة أنعمت وتنعم بها عليَّ وعلى والديَّ وعلى كل أحد من خلقك.

بارالها! اگر بزرگی گناهم دستم را از گشوده شدن به سوی تو باز داشته، و بسیاری و پیوستگی کوتاهیِ من، صورتم را نزد تو سیاه کرده است، گناهم را بیامرز و صورتم را سفید فرما، که هیچ راهی برای این منظور، جُز فضل و منّت تو و بخشش ابتداییِ تو نمی‌باشد؛ در حالی که تو خود آگاهی که من از این منظور، چیزی نمی‌خواهم جز اینکه شایستگی پیدا کنم تا در پیشگاه تو بایستم و تنها تو را ستایش گویم، که یگانه‌ای و هیچ شریکی نداری، برای هر نعمتی که با آن، بر من و بر والدینم و بر فرد فردِ جمیعِ خلایقت، منّت نهادی.

 

إلهي وعزتك وجلالك وعظمتك، لو أني منذ بدعت فطرتي من أول الدهر عبدتك دوام خلود ربوبيتك بكل شعرة وكل طرفة عين سرمد الأبد بحمد الخلائق وشكرهم أجمعين، لكنت مقصراً في بلوغ أداء شكر أخفى نعمة من نعمك عليَّ، ولو أني كربت معادن حديد الدنيا بأنيابي، وحرثت أرضها بأشفار عيني، وبكيت من خشيتك مثل بحور السماوات والأرضين دماً وصديداً، لكان ذلك قليلاً في كثير ما يجب من حقك عليَّ، ولو أنك إلهي عذبتني بعد ذلك بعذاب الخلائق أجمعين، وعظمت للنار خلقي وجسمي، وملئت جهنم وأطباقها مني حتى لا يكون في النار معذب غيري، ولا يكون لجهنم حطب سواي، لكان ذلك بعدلك عليَّ قليلاً في كثير ما استوجبته من عقوبتك.

خداوندا! به عزّت و جلالت و بزرگیت سوگند، اگر من از همان هنگامی که فطرتم را از ابتدای روزگار خلق فرمودی، با هر تار مویی و هر پلک بر هم زدنی تا انتهای روزگار با حمد و ستایش و شکرگزاری تمامی خلایق، پیوسته، جاودانگی ربوبیّت تو را عبادت کرده باشم، در رسیدن به به‌جا آوردن شکرِ پنهان‌ترین نعمت از نعمت‌هایت که بر من ارزانی داشته‌ای، کوتاهی ورزیده‌ام؛ حتی اگر معادن آهن دنیا را با دندان نیشم زیر و رو کنم و زمینش را با گوشه‌ی چشمانم شُخم بزنم، و از ترس تو همچون دریاهای آسمان‌ها و زمین‌ها، خون و خون‌آبه گریه کنم، نسبت به آنچه از حق تو بر من واجب است، اندکی از بسیار می‌باشد؛ و اگر ای خداونگار من، پس از این، مرا به عذاب همه‌ی خلایق عذاب کنی، و جسم و جان من آتش شود، و جهنم و طبقات آن از من آکنده گردد تا آنجا که در آتش، عذاب‌شونده‌ای غیر از من باقی نماند و جُز من، کسی دیگری هیزم جهنم نباشد، چنین چیزی به خاطر عدل تو بر من، نسبت به آنچه خودم را به عقوبت تو شایسته نموده‌ام، اندکی از بسیار است.

 

إلهي فمع عظيم ما استحق من عقوبتك بعدلك، تفضلت عليَّ وجعلتني انطق بحمدك وأذكر أسماءك وأسماء سادتي من الأوصياء (علیهم السلام) أنبياءك ورسلك (علیهم السلام) الذين أتشرف أن أكون حفنة تراب تحت أقدامهم المباركة، إلهي فاغفر لي وأقل عثرتي واجعلهم يغفرون لي ويقيلون عثرتي.

 

المذنب المقصر

أحمد الحسن

١٤٢٧هـ.ق

 

بارالها! برخلاف بزرگی و عظمت عقوبتی که به خاطر عدالت تو مستحقش می‌باشم، بر من تفضّل فرمودی و مرا گویا فرمودی به حمد و ستایش خودت، یاد اسم‌هایت و اسم‌های سرورانم از اوصیا (علیهم السلام) و پیامبران و فرستادگانت 

؛ همان کسانی که بودن مشتی خاک در زیر گام‌های مبارکشان، برایم شرافتی است. خداوندا! مرا بیامرز، و از خطایم درگذر، و آنان را به گونه‌ای قرار بده که مرا بیامرزند و از خطایم، درگذرند.

 

گناه‌کار تقصیرکار

احمد الحسن

۱۴۲۷ هـ.ق

 

 

 

 

 

 

 

 

 *******


 


 

([۱])- عن أبي عبد الله ع، قال: (استأذنت زليخا على يوسف، فقيل لها: إنا نكره أن نقدم بك عليه لما كان منك إليه، قالت: إني لا أخاف من يخاف الله، فلما دخلت قال لها: يا زليخا ما لي أراك قد تغير لونك؟ قالت: الحمد لله الذي جعل الملوك بمعصيتهم عبيد، وجعل العبيد بطاعتهم ملوكاً، قال لها: ما الذي دعاك يا زليخا إلى ما كان منك؟ قالت حسن وجهك يا يوسف، فقال: كيف لو رأيت نبياً يقال له محمد يكون في آخر الزمان أحسن مني وجهاً وأحسن مني خلقاً واسمح مني كفاً. قالت: صدقت، قال: وكيف علمت إني صدقت، قالت: لأنك حين ذكرته وقع حبه في قلبي. فأوحى الله جل‌وجلاله إلى يوسف إنها قد صدقت وإني قد أحببتها لحبها محمداً، فأمره الله تبارك وتعالى أن يتزوجها) علل الشرائع - الشيخ الصدوق: ج١ ص٥٥. 

  

([۱])- ابو عبدالله امام صادق ع فرمود: «زليخا از یوسف اجازه گرفت که به ملاقاتش برود. به او گفته شد: به خاطر آن عملى كه از تو نسبت به او صادر شد، خوش نداريم تو را نزد وى ببريم. گفت: من از كسى كه خوف خداوند دارد، ترسی ندارم. وقتى بر يوسف وارد شد، يوسف فرمود: ای زلیخا چه بر سرت آمده است، که می‌بینم احوال تو دگرگون شده است؟ زلیخا گفت: سپاس خدایی را که سلاطین را به واسطه‌ی معصیتشان بندگانی حقیر و بندگان کوچک را به واسطه‌ی طاعتشان از سلاطین قرار داد. حضرت یوسف فرمود: زلیخا چه چیزی تو را با آن سابقه‌ای که داری به سوی من کشانیده است؟ زلیخا پاسخ داد: زیبایی صورت تو، ای یوسف. حضرت یوسف فرمود: حالِ تو چگونه خواهد بود اگر پیامبری که در آخرالزمان است و به او محمد می‌گویند و از من زیباتر و خوش‌خلق‌تر و بخشنده‌تر است را ببینی؟ زلیخا گفت: راست می‌گویی. حضرت یوسف فرمود: از کجا دانستی من راست می‌گویم؟ زلیخا گفت: زیرا هنگامی که از او یاد کردی، محبتش بر قبلم افتاد. خداوند جل‌وجلاله به یوسف وحی کرد که او راست می‌گوید و من او را به خاطر محبتش نسبت به محمد  دوست می‌دارم. پس خداوند به حضرت یوسف امر کرد که او را به عقد خود درآورد». علل الشرایع - شیخ صدوق: ج۱ ص۵۵.


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الفهرس

 

إضاءة السجن لماذا ؟

إضاءة

إضاءة

إضاءة

إضاءة

إضاءة من علم يعقوب

إضاءة

إضاءة دعوة يوسف في مصر لماذا ؟

إضاءة من قميص يوسف

إضاءة قصة يوسف عبرة في زمن الظهور المقدس

الفهرس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

والحمد لله رب العالمين

 


 


 

روشنگری: داستان یوسف، عبرتی برای زمان ظهور مقدّس

سرفصل ها

همه