Logo
دانلود فایل متنی

الألوهـية

الوهیّت

 

الألوهية بالمعنى الأعم تشمل الكامل الذي يأله إليه الخلق في تحصيل كمالهم وسد نقائصهم، وهي كالربوبية فكما تشمل الأب باعتباره رب الأسرة، وتشمل خليفة الله في أرضه باعتباره رب الأرض ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾([108]).

الوهیّت به معنای عام متضمن وجود کاملی است که خلایق در تحصیل کمال و برطرف نمودن نیازهای خود به او رو می‌کنند. الوهیّت مانند ربوبیّت است و همان‌طور که پدر را به این اعتبار که مربی خانواده است شامل می‌شود، جانشین خدا در زمینش را به این اعتبار که رب زمین است، دربرمی‌گیرد: «و زمین به نور پروردگارش روشن شود»[109].

 

عن الصادق (ع) في هذه الآية، قال: (رب الأرض إمام الأرض، قيل: فإذا خرج يكون ماذا ؟ قال: يستغني الناس عن ضوء الشمس ونور القمر بنوره ويجتزؤون بنور الإمام (ع))([110]).

امام صادق (ع) درباره‌ی این آیه فرموده است: «ربّ زمین، امام زمین است. به آن حضرت عرض شد: هرگاه خروج کند چه می‌شود؟ فرمود: در آن صورت مردم از نور آفتاب و نور ماه بی‌نیاز می‌شوند و به نور امام اکتفا می‌کنند»[111].

 

الربوبية تشمل في هذا العالم الجسماني: من يتكفل احتياجات شخص ثانٍ فهو بالنسبة له مربٍ لأنه يكمل نقصه - ويوفر احتياجاته - في هذا العالم الجسماني، ولهذا نجد يوسف (ع) وهو نبي وفي القرآن الكريم يعبر عن فرعون نسبة إلى ساقي الخمر بأنه ربه ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ﴾([112]).

ربوبیّت در این عالم جسمانی شمول و مصداق دارد: یعنی کسی که متکفّل برآورده ساختن نیازهای فرد دوّمی است، که در این صورت او مربی آن فرد می‌شود زیرا در این عالم جسمانی، کامل کننده‌ی نقص او و برطرف‌سازنده‌ی احتیاجاتش می‌باشد. لذا می‌بینیم که در قرآن، یوسفِ پیامبر (ع) فرعون را به ربّ ساقی خَمر تعبیر کرده است: «به یکی از آن دو که می‌دانست رها می‌شود، گفت مرا نزد ارباب خود یاد کن، اما شیطان از خاطرش زدود که پیش اربابش از او یاد کند، و چند سال در زندان بماند»[113].

 

وأيضاً يعبر يوسف عن عزيز مصر الذي تكفّـل معيشة يوسف والعناية به بأنه ربي ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾([114]).

همچنین حضرت یوسف (ع) از عزیز مصر که متکفل معیشت او شده بود و به آن حضرت عنایت و توجهی خاص داشت، با عنوان «ربّی» (پروراننده‌ی من) یاد کرده است: «و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود، در جست و جوی تن او می‌بود و درها را بست و گفت: بشتاب. گفت: پناه می‌برم به خدا! او (منظور عزیز مصر است) پروراننده‌ی من است و مرا منزلتی نیکو داده است. ستم‌کاران رستگار نمی‌شوند»[115].

 

والذي أحسن مثواه بحسب الظاهر وفي هذا العالم الجسماني هو عزيز مصر ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ﴾ ([116]).

همین‌طور است درباره‌ی عزیز مصر یعنی کسی که به حسب ظاهر و در این عالم جسمانی یوسف را گرامی می‌داشت: «کسی از مردم مصر که او را خریده بود به زنش گفت: تا در اینجا است گرامیش بدار، شاید به ما سودی برساند یا او را به فرزندی بپذیریم، و به این گونه یوسف را در زمین مکانت دادیم تا به او تعبیر خواب آموزیم و خدا بر کار خویش غالب است، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند»[117].

 

والألوهية كذلك تشمل من يأله له غيره ليسد النقص والاحتياج الموجود في ساحته فاسم الله مشتق ([118]) من إله، (عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ وَاشْتِقَاقِهَا اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌّ، فَقَالَ (ع): يَا هِشَامُ، اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَإِلَهٌ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً وَالِاسْمُ غَيْرُ الْمُسَمَّى، فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَلَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً، وَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَالْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَعَبَدَ اثْنَيْنِ، وَمَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ، أَفَهِمْتَ يَا هِشَامُ ؟ قَالَ: قُلْتُ: زِدْنِي، قَالَ: لِلَّهِ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ اسْماً فَلَوْ كَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَلَكِنَّ اللَّهَ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَكُلُّهَا غَيْرُهُ، يَا هِشَامُ الْخُبْزُ اسْمٌ لِلْمَأْكُولِ وَالْمَاءُ اسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَالثَّوْبُ اسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَالنَّارُ اسْمٌ لِلْمُحْرِقِ، أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَتُنَاضِلُ بِهِ أَعْدَاءَنَا الْمُتَّخِذِينَ مَعَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ غَيْرَهُ، قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: نَفَعَكَ اللَّهُ بِهِ وَثَبَّتَكَ يَا هِشَامُ، قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا قَهَرَنِي أَحَدٌ فِي التَّوْحِيدِ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِي هَذَا) ([119]).

به همین صورت، الوهیّت کسی را شامل می‌شود که دیگرانی که در پیشگاه او هستند، برای سدِّ نقص و رفع احتیاج خود به او روی می‌آورند و اسم الله از اله مشتق شده است[120]. هشام بن حکم می‌گوید از امام صادق (ع) درباره‌ی نام‌های خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که الله از چه مشتق شده است؟ حضرت (ع) فرمود: «ای هشام! الله از «اله» مشتق است و اله، مألوهی (پرستش شونده) لازم دارد و نام، غیر صاحبِ نام می‌باشد. پس کسی که نام را بدون صاحب نام بپرستد، به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است و کسی که نام و صاحب نام را بپرستد شرک ورزیده و دو چیز را پرستیده است و هر که صاحب نام (معنی) و نه نام را بپرستد، این یگانه پرستی است. ای هشام! فهمیدی؟ عرض کردم: بیشتر بفرمایید. فرمود: همانا خداوند نود و نُه نام دارد. اگر هر نامی، همان صاحب نام باشد، باید هر کدام از نام‌ها، خدایی جداگانه باشد؛ ولی خداوند معنایی است که این نام‌ها بر او دلالت می‌کنند و همه‌ی نام‌ها غیر خود او می‌باشند. ای هشام! نان، نامی برای چیزی است که خورده می‌شود و آب نامی برای چیزی است که نوشیده می‌شود و لباس نامی برای چیزی است که پوشیده می‌شود و آتش، نامی برای چیزی است که می‌سوزاند. ای هشام! آیا طوری فهمیدی که بتوانی دفاع کنی و در مبارزه با دشمنان ما و کسانی که همراه خدای بزرگ و والا چیز دیگری می‌پرستند (و برای او شریک می‌گیرند) پیروز شوی؟ عرض کردم: آری. فرمود: ای هشام! خداوند به خاطر آن، تو را سود دهد و پایدارت بدارد. هشام گوید: به خدا سوگند! از زمانی که از آن مجلس برخاستم تا امروز کسی در بحث‌های توحید بر من چیره نشده است»[121].

 

(فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَلَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً): اي الذي يعبد الاسم - أي اسم الله - ولايجعله فقط دالاً على المعنى الحقيقي، والصحيح أي اللاهوت المطلق الغني بنفسه يكون كافراً لأنه في الحقيقة يعبد اسماً أو لفظاً مشتقاً من إله المقتضي مألوهاً، أي أنه يعبد اسماً يمكن أن ينطبق على غيره سبحانه؛ لأن هناك من خلقه سبحانه من يؤله لهم لسد النقص فيكونون مصداقاً للاسم العام دون قيد، وكما تبين في مسألة الربوبية وبوضوح تام فمن يعبد اسم الرب فهو أيضاً كافر؛ لأن هناك من خلقه من يفيضون على غيرهم ويربونهم سواء في هذا العالم الجسماني أم في العوالم الأخرى، وغير بعيد ما تقدم من أن الملك وعزيز مصر بل والأب يسمون أرباباً ولا إشكال في تسميتهم بهذا كما تبين من القرآن ، فالأمر كما قال الإمام الصادق (ع) في الجوهرة النفيسة التي تقدمت (وَإِلَهٌ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً وَالِاسْمُ غَيْرُ الْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَلَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً).

«هر کس نامی را بدون معنی (صاحب نام) بپرستد، به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است»: یعنی کسی که اسم ـ‌یعنی اسم الله‌ـ را می‌پرستد و آن را صرفاً یک دلالت کننده به معنای واقعی و حقیقی به شمار نمی‌آورد در حالی که صحیح آن است که لاهوت مطلق به خودی خود غنی است، کافر می‌باشد زیرا او در حقیقت یک نام و لفظی که از اله که مألوهی لازم دارد، مشتق شده است را می‌پرستد؛ به عبارت دیگر، وی نامی را که ممکن است بر غیر خداوند سبحان نیز منطبق شود، عبادت می‌کند زیرا در بین خلایق خداوند، هستند کسانی که در سدّ و رفع نقص به ایشان رجوع می‌کنند و لذا اینها می‌توانند مصداقی برای اسم عام، بدون هیچ قیدی باشند. همان‌طور که در موضوع ربوبیّت به روشنی تمام آشکار شد که کسی که نام پروردگار (رب) را می‌پرستد، او نیز کافر است زیرا در بین خلایق خداوند هستند کسانی که بر غیر خود افاضه‌ی فیض می‌کنند و آنها را می‌پرورانند، چه در این عالم جسمانی و چه در عوالم دیگر. طبق آنچه بیان شد، بعید نیست پادشاه و عزیز مصر و حتی پدر، به عنوان رب و ارباب نامیده شوند، و از قرآن چنین برمی‌آید که بر این نام‌گذاری اشکالی وارد نیست. موضوع همان گوهر ثمین و گرانمایه‌ای است که امام صادق (ع) بیان فرمود: «اله، مألوهی (پرستش شونده) لازم دارد و نام، غیر صاحبِ نام می‌باشد. پس کسی که نام را بدون صاحب نام بپرستد، به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است».

 

أما (مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَالْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَعَبَدَ اثْنَيْنِ): أي من اعتبر أن الاسم مُظهر للمعنى والحقيقة في حين أن الاسم مشتق وعام ولا يتعدى كونه إشارة إلى المعنى الموصل إلى الحقيقة المطلوب الوصول إليها لتتحقق العبادة الحقيقية للإنسان، باعتباره إنساناً قد اودعت فيه قابلية عبادة الحقيقة ومعرفتها.

«کسی که نام و صاحب نام را بپرستد شرک ورزیده و دو چیز را پرستیده است»: یعنی کسی که اسم را آشکار کننده‌ی معنی (صاحب نام) و حقیقت بداند، حال آن که  اسم، مشتق و عام است و وجودش از اشاره‌ای به معنی متصل به حقیقتی که رسیدن به آن مطلوب است تا عبادت حقیقی برای انسان محقق شود، فراتر نمی‌رود؛ چرا که در انسان قابلیت عبادت حقیقی و شناخت آن به ودیعه نهاده شده است.

 

(وَمَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ): لأن المعنى أو اللاهوت المطلق أو الله سبحانه وتعالى هو الموصل لمعرفة الحقيقة (هو)، فالاسم مجرد مشير إلى المعنى الموصل إلى الحقيقة فلا ينبغي التوجه إلى الاسم على كل حال، بل من أراد التوحيد لابد أن يترك التوجه إلى الاسم تماماً ويتوجه إلى المعنى الموصل إلى الحقيقة (وَمَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ) ... وهذا كله لأن الاسم كما بينت يشير إلى معنى عام وهو من يأله له غيره ليسد نقصه فيكون التوجه إليه كفراً وشركاً؛ لأنه يشير إلى أكثر من ظهور لهذا المعنى وبمراتب مختلفـة، فاللاهوت المطلق يأله له غيره وبعض خلقه يأله لهم غيرهم، أو لنقل بعبارة أخرى إن من يأله لهم غيرهم من خلقه سبحانه هم أيضاً لاهوت ولكن غير مطلق بل فقير ومحتاج لغيره، ولهذا يكون التوجه إلى الاسم بالعبـادة - بأي صورة كانت - شركاً وكفراً، فلابد من تحديد المعنى المراد التوجه إليه من إشارة الاسم ومن ثم التوجـه إلى المعنى دون الاسم (دون الاسم)، (وَمَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى دُونَ الِاسْمِ فَذَاكَ التَّوْحِيدُ).

«و هر که صاحب نام (معنی) و نه نام را بپرستد، این یگانه‌پرستی است»: از آن رو که معنی یا لاهوت مطلق یا الله سبحان و متعال، خود، رساننده به شناخت حقیقت (هو) می‌باشد و اسم، صرفاً چیزی است که به معنای رساننده به حقیقت اشاره می‌کند و به هر حال توجه و روی آوردن به اسم سزاوار نیست، و کسی که به دنبال یکتاپرستی است باید توجه به اسم را به طور کامل کنار نهد و به معنای رساننده به حقیقت متوجه گردد: «و هر که صاحب نام (معنی) و نه نام را بپرستد، این یگانه‌پرستی است) ....». همه‌ی اینها از آن رو است که همان‌طور که قبلاً بیان داشتم، (این) اسم به معنایی عام اشاره می‌کند، یعنی به کسی که دیگری برای سدّ و رفع نقص به او رو می‌آورد و این التفات و رو آوردن، کفر و شرک است زیرا به بیش از یک ظهور برای این معنا اشارت دارد، آن هم در مراتب و درجات مختلف. دیگران به لاهوت مطلق روی می‌آورند و برخی خلایق به گروهی دیگر از خلایق رو می‌کنند. به عبارت دیگر، کسانی که دیگر خلایقِ حق تعالی به او روی می‌آورند، آنها نیز لاهوت‌اند ولی نه تنها غیرمطلق‌اند بلکه حاجتمند موجود دیگری هستند. بر همین اساس توجه به اسم در عبادت ـ‌به هر صورتی که باشد‌ـ شرک و کفر محسوب می‌شود. بنابراین حتماً باید مراد از چیزی که اسم به او اشاره دارد را تعیین و محدود نمود و پس از آن به سراغ تعیین معنای بدون اسم (بی اسم) رفت: «و هر که معنی (صاحب نام) و نه نام را بپرستد، این یگانه‌پرستی است».

 

والحقيقة إن هذه الجوهرة تشير إلى أمر سيأتي بيانه وهو إنه سبحانه قد ظهر وتجلى لنا باللاهوت ؛ لأنه المناسب لحالنا لنعرف الحقيقة فنحن أهم ما يميز هويتنا أو حقيقتنا هو الفقر واللاهوت باعتباره الغنى المطلق هو أنسب ما يكون لنعرف الحقيقة عندما نتوجه إليه ليفيض من غناه وكماله على فقرنا (قَالَ (ع): يَا هِشَامُ اللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ إِلَهٌ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً).

حقیقت آن است که این گوهر به چیزی اشاره می‌کند که شرح آن در ادامه خواهد آمد؛ این که خدای سبحان با لاهوت برای ما ظاهر و متجلی گشته است زیرا همین، مناسب حال ما است تا حقیقت را بشناسیم. فقر، مهم‌ترین چیزی است که شناساننده‌ی هویت یا حقیقت ما است، و لاهوت به این اعتبار که غنی مطلق است، مناسب‌ترین و شایسته‌ترین چیز برای ما جهت شناخت حقیقت است؛ به او روی می‌آوریم تا از غنا و کمال خود بر فقر ما افاضه کند: (حضرت (ع) فرمود: «ای هشام! الله از «اله» مشتق است و اله، مألوهی (پرستش شونده) لازم دارد).

 

إذن، فالألوهية بالمعنى العام - أي كونها تعني الكامل الذي يأله له غيره ليكمله، ويسد نقصه - تشمل خاصة من خلقه سبحانه وتعالى حصل لهم الكمال في أعلى الدرجات الممكنة للخلق، وأمر الخلق مفوض إليهم بدرجة معينة (السلام عليكم يا أهل بيت النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائكة ومهبط الوحي ..... وبقية الله ..... ونوره ..... وإياب الخلق إليكم وحسابهم عليكم ..... وبكم يمسك السماء أن تقع على الأرض إلا بإذنه) ([122]).

بنابراین الوهیّت به معنا عام ـ‌یعنی موجود کاملی که دیگران برای تحصیل کمال و سدِّ نقص خود به او روی می‌آورند‌ـ گروهی خاص از خلق خدای سبحان را شامل می‌شود که در بالاترین درجات ممکن برای خلق، به کمال دست یافته‌اند، و امر خلق با درجه‌ای معین، به ایشان تفویض شده است: «سلام بر شما ای اهل بیت نبوت، و جایگاه رسالت، و عرصه‌ی رفت و آمد فرشتگان، و مرکز فرود آمدن وحی.... و باقیمانده‌ی خدا.... و نور خدا.... و بازگشت خلایق به سوی شما است و حسابشان با شما است.... و تنها با شما آسمان را از این که بر زمین فرو‌افتد نگاه می‌دارد، مگر با اجازه‌ی خودش»[123].

 

وهم محمد وآل محمد ، فكما ورد رب الأرباب ورد إله الآلهة، وورد الإله الأكبر في الدعاء المروي عنهم ، قال (ع): (قل وأنت ساجد: يا الله يا رحمن [يا رحيم] يا رب الأرباب وإله الآلهة .....) ([124]).

و ایشان محمد و آل محمد(ع) هستند. در دعایی که از ایشان(ع) روایت شده است، آمده است: رب الارباب و إله الآلهه و إله الاکبر. حضرت (ع) فرمود: «در حال سجده بگو: یا الله یا رحمان (یا رحیم) یا رب الارباب و إله الآلهه....»[125].

 

وعن أبي عبد الله (ع)، قال: (..... قل  يا رب الأرباب، ويا ملك الملوك، وياسيد السادات، ويا جبار الجبابرة، ويا إله الآلهـة، صل على محمد وآل محمد وافعـل بي كذا وكذا .....) ([126]).

از ابو عبدالله (ع) نقل شده است که فرمود: «... بگو ای پروردگار پرورندگان، و ای پادشاه پادشاهان، و ای سرور سروران، و ای جبار جباران، و ای معبود معبودان، بر محمد آل محمد درود فرست، سپس حاجت خود را بخواه.... »[127].

 

وفي الدعاء القدسي: (..... بسم الله مخرجى  ..... توكلت على الإله الأكبر، توكل مفوض إليه .....) ([128]).

و در یک دعای قدسی چنین آمده است: «.... من به مدد اسم خداوند خارج شدم.... من به خداوند آن إله بزرگتر توکل می‌کنم، توکل شخصی که همه‌ی امورش را به وی تفویض کرده است....»[129].

 

في الحديث القدسي: (..... يا محمد من أراد الخروج من أهله لحاجة في سفر فأحب أن أوديه سالماً مع قضائي له الحاجة فليقل حين يخرج: بسم الله مخرجي وبإذنه خرجت وقد علم قبل أن أخرج خروجي وقد أحصى بعلمه … توكلت على الإله الأكبر الله .....) ([130]).

و در حدیث قدسی آمده است: «...ای محمد! هر کسی بخواهد برای انجام کاری از خانواده‌اش خارج شده، مسافرت کند، و می‌خواهد که من در سفر او را به سلامت نگه دارم و حاجت‌های او را روا کنم، پس هنگام حرکت برای مسافرت بگوید: من به مدد اسم خداوند خارج شدم، و به اذن او خارج گشتم، و او به خروج من قبل از خارج شدنم عالِم بود و با علم خود آن را (تا انتهایش) آگاه است.... من به خداوند یگانه و بزرگ توکل می‌کنم....»[131].

 

وقطعاً ليس المقصود الآلهة الباطلة التي لاحظ لها من الكمال أو من ألّه نفسه من الخلق بالباطل ، بل المقصود هنا من اتصفوا بصفة اللاهوت أي إنهم على درجة عالية من الكمال فيأله لهم بقية الخلق ليسدوا نقصهم فهم صورة الله سبحانه، فإله الآلهة، والإله الأكبر تعني: أن هناك من اتصفوا بصفة اللاهوت من حيث إنهم على درجة من الكمال تؤهلهم أن يأله لهم بقية الخلق لطلب الكمال، ولكنه سبحانه لايقرن بهم لأنه غني وهم فقراء محتاجون إليه سبحانه وتعالى.

قطعاً معبودان (آلهه) باطل که از کمال هیچ بهره‌ای ندارند، مراد نیستند، یا کسی از خلق که به ناحق خود را معبود می‌گرداند منظور نظر نیست؛ بلکه در اینجا منظور کسانی‌اند که به صفت لاهوت متّصف گشته‌اند یعنی آنها به آن جایگاه رفیع از کمال دست یافته‌اند که سایر خلایق در سدِّ نقص خود به آنها روی می‌آورند؛ و ایشان صورت خدای سبحان‌اند. معبود معبودان (إله الآلهه) و خدای بزرگ (الإله الاکبر) به این معنا است که کسانی وجود دارند که به صفت لاهوت اتصاف یافته‌اند از این جهت که به چنان درجه‌ی رفیعی از کمال رسیده‌اند که این شایستگی را دارند که سایر خلایق در طلب کمال به ایشان مراجعه کنند؛ ولی با این حال، خدای سبحان با اینها مقارنه و مقایسه نمی‌شود زیرا او غنی است و اینها فقیرند و نیازمند به او سبحان و متعال، می‌باشند.

 

قال : (لي مع الله وقت لا يسعني فيه ملك مقرب ولا نبي مرسل) ([132]).

پیامبر خدا (ص) فرمود: «مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت هیچ ملک مقرب و هیچ پیامبر مرسل نمی‌گنجد»[133].

 

وقالوا  أيضاً: (لنا مع الله حالات هو فيها نحن ونحن هو ، وهو هو ونحن نحن) ([134]).

ائمه(ع) نیز فرموده‌اند: «برای ما با خدا حالاتی است که در آن حالات، او، ما می‌شود و ما، او می‌شویم و با این وجود، او، خودش است و ما، ماییم»[135].

 

وهذا المعنى موجود في القرآن ورد في تفسير القمي حول خروج القائم(ع)  في تفسير قوله تعالى: ﴿وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾([136])، قال (ع): (من زعم أنه إمام وليس هو بإمام) ([137]).

این معنا در قرآن موجود است. در تفسیر قمی درباره‌ی خروج قائم (ع)، در تفسیر آیه‌ی: «هر کس از آنها که بگوید: من سوای او خدایم، جزای چنین کسی جهنم است»[138]، حضرت (ع) فرمود: «کسی که می‌پندارد امام است و حال آن که او امام نیست»[139].

 

وعن محمد بن مسلم، قال: سألت أبا جعفر (ع) عما يروون أن الله خلق آدم على صورته، فقال: (هي: صورة، محدثة، مخلوقة واصطفاها الله واختارها على سائر الصور المختلفة، فأضافها إلى نفسه كما أضاف الكعبة إلى نفسه والروح إلى نفسه ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾) ([140])، وصورة الله التي خلق عليها آدم هو محمد  ؛ لأنه المخلوق الأول والتجلي الأول والظهور الأول في الخلق وخليفة الله الحقيقي ([141])، ومعنى أنه صورة الله أي إنه ظهور وتجلي اللاهوت في الخلق، فمحمد  هو صورة اللاهوت المطلق في الخلق فمن أراد معرفة اللاهوت المطلق يعرفه بصورته في الخلق أو الله في الخلق محمد .

در روایتی به نقل از محمد بن مسلم آمده است که گفت: از حضرت باقر (ع) پرسیدم از آنچه روایت می‌کنند که خداوند آدم را به صورت خود آفرید. فرمود: «این صورت، صورتی است تازه و نو و آفریده شده که خداوند آن را برگزید و بر سایر صورت‌های مختلف اختیار کرد. پس این صورت را به خودش نسبت داد؛ همچنان که کعبه و روح را به خود نسبت داد و فرمود «و از روح خود در آن دمیدم»[142]. صورتی که خداوند آدم را بر آن آفرید، حضرت محمد (ص) است زیرا او مخلوق اول و تجلی اول و ظهور اول در خلق و جانشین واقعی خداوند می‌باشد[143] و این که آن حضرت صورت خدا است یعنی وی ظهور و تجلی لاهوت در خلق است. حضرت محمد (ص) صورت لاهوت مطلق در خلق است و هر که بخواهد لاهوت مطلق را بشناسد، به وسیله‌ی صورت او در خلق یا الله در خلق که حضرت محمد (ص) می‌باشد، به چنین شناختی دست می‌یابد.

 

وقال تعالى: ﴿وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ﴾([144])، وقال تعالى: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾([145]).

خدای تعالی می‌فرماید: «آن کس که جز خدای یکتا، خدای دیگری را می‌خواند که به حقانیتش هیچ برهانی ندارد، جز این نیست که حسابش نزد پروردگارش خواهد بود و قطعاً کافران رستگار نخواهند شد»[146]  و نیز: «آیا اینان منتظر آن هستند که خدا با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟ حال آن که همه‌ی کارها به خداوند بازگردانیده می‌شود؟»[147].

 

والذي يأتي في ظل من الغمام هو محمد  (الله في الخلق) في الرجعة وبيده حربة من نور فيقتل إبليس (لعنه الله)، فتعالى سبحانه عن الإتيان والمجيء والذهاب أو الحركة وهي من صفات الخلق.

کسی که در زیر سایبانی از ابر می‌آید، حضرت محمد (ص) (خدای در خلق) است که در زمان رجعت می‌آید و در دستش نیزه‌ای از نور است و ابلیس (لعنت الله) را می‌کشد. خداوند سبحان از حاضر شدن و آمدن و رفتن منزّه است، و حرکت یا آمد و شد از صفات مخلوق محسوب می‌شود.

 

عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي، قال: سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: (إن إبليس قال: أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ، فأبى الله ذلك عليه، قالَ: فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ، فإذا كان يوم الوقت المعلوم ظهر إبليس لعنه الله في جميع أشياعه منذ خلق الله آدم إلى يوم الوقت المعلوم، وهي آخر كرة يكرها أمير المؤمنين (ع).

از عبدالکریم بن عمرو خثعمی نقل شده است که گفت: از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: «ابلیس به خداوند عرض کرد: «مرا تا روزی که برانگیخته می‌شوند، مهلت ده». خدای سبحان خواسته‌ی او را نپذیرفت و فرمود: «تو از مهلت‌داده‌شدگانی، تا روز وقت معلوم». زمانی که روز وقت معلوم فرا رسد ابلیس لعنت الله با تمام هوادارانش از زمان آفرینش حضرت آدم تا آن روز پدیدار می‌شود، آن هنگام آخرین رجعتی است که امیرالمؤمنین (ع) انجام می‌دهد.

 

فقلت: وإنها لكرات ؟ قال: نعم إنها لكرات وكرات، ما من إمام في قرن إلا ويكر معه البر والفاجر في دهره حتى يديل الله المؤمن من الكافر، فإذا كان يوم الوقت المعلوم كر أمير المؤمنين (ع) في أصحابه و جاء إبليس في أصحابه، ويكون ميقاتهم في أرض من أراضي الفرات يقال له الروحا قريب من كوفتكم، فيقتتلون قتالاً لم يقتتل مثله منذ خلق الله عز وجل العالمين، فكأني أنظر إلى أصحاب علي أمير المؤمنين (ع) قد رجعوا إلى خلفهم القهقرى مائة قدم، وكأني أنظر إليهم وقد وقعت بعض أرجلهم في الفرات، فعند ذلك يهبط الجبار عز وجل ﴿فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾ رسول الله  بيده حربة من نور، فإذا نظر إليه إبليس رجع القهقرى ناكصاً على عقبيه، فيقولون له أصحابه: أين تريد وقد ظفرت؟ فيقول: إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ، فيلحقه النبي  فيطعنه طعنة بين كتفيه فيكون هلاكه وهلاك جميع أشياعه، فعند ذلك يعبد الله عز وجل ولا يشرك به شيئاً، ويملك أمير المؤمنين (ع) أربعاً وأربعين ألف سنة حتى يلد الرجل من شيعة علي (ع) ألف ولد من صلبه ذكراً، وعند ذلك تظهر الجنتان المدهامتان عند مسجد الكوفة وما حوله بما شاء الله) ([148]).

به آن حضرت عرض کردم: آیا رجعت چندین بار صورت می‌گیرد؟ فرمود: آری، رجعت چندین و چندین بار است. هیچ امام و پیشوایی در هیچ قرنی نیست مگر این که افراد مؤمن و نیکوکار و انسان‌های تبهکار زمان خودش با او رجعت می‌کنند، تا خداوند به وسیله‌ی مؤمن از کافر انتقام بگیرد. آن زمان که روز معلوم فرا برسد، امیرالمؤمنین با یاران خود رجعت دارد و ابلیس و هوادارانش نیز می‌آیند، و میعادگاه آنان در زمینی از زمین‌های فرات است به نام «روحا» که نزدیک کوفه‌ی شما قرار دارد. آنان با یکدیگر چنان نبردی می‌کنند که از زمانی که خداوند جهانیان را آفریده، بی‌سابقه است. گویی به یاران امیرالمؤمنین علی (ع) می‌نگرم که صد گام به عقب برمی‌گردند و عقب‌نشینی می‌کنند و گویی می‌بینم که قسمتی از پاهای آنان داخل فرات شده است. در این هنگام جبّار عزّوجلّ «با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود»  فرود می‌آید و رسول خدا (ص) سلاحی از نور در دست دارد. هنگامی که ابلیس به آن حضرت می‌نگرد به عقب برمی‌گردد و عقب می‌نشیند. یارانش به او می‌گویند کجا می‌خواهی بروی و حال آن که تو پیروز شده‌ای؟ ابلیس می‌گوید: «من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید من از خدا پروردگار جهانیان بیم دارم». رسول خدا (ص) با او درگیر می‌شود و حربه‌ای میان دو کتف او فرود می‌آورد که هلاکت ابلیس و هلاکت تمام هواداران او را در پی خواهد داشت. در این زمان، فقط خدای عزّوجلّ عبادت می‌شود و نسبت به او شرک ورزیده نمی‌شود و امیرالمؤمنین (ع) مدت چهل و چهار هزار سال حکومت می‌کند تا آنجا که از هر مرد شیعه و پیرو علی (ع) هزار فرزند پسر به وجود می‌آید، و در این هنگام دو باغ سرسبز سیاه‌فام (الجنتان مدهامتان) در کنار مسجد کوفه و اطرافش آن گونه که خدا بخواهد پدیدار می‌گردد»[149].

 

أي إن الرواية تبين بوضوح أن هبوط ونزول وإتيان محمد  هو هبوط الله سبحانه وتعالى عن الإتيان والهبوط فالمراد من قوله تعالى: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾([150])، أي هل ينظرون إلا أن يأتيهم محمد  المظلل بالغمام، فالآية في محمد  وآل محمد ، ومنهم أمير المؤمنين علي (ع) والقائم (ع).

این روایت به وضوح بیان می‌دارد که هبوط و نزول و آمدن حضرت محمد (ص)، همان هبوط خداوند سبحان و متعال است و خدا از آمدن و هبوط منزّه است. منظور از آیه: «آیا اینان منتظر آن هستند که خدا با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟ حال آن که همه‌هی کارها به خداوند بازگردانیده می‌شود»[151]  این است که آیا اینان منتظر هستند که حضرت محمد (ص) در زیر سایبانی از ابر بیاید؟ این آیه درباره‌ی محمد و آل محمد(ع) است که امیرالمؤمنین علی (ع) و قائم (ع) از جمله‌ی ایشان می‌باشند.

 

عن عبد الواحد بن علي، قال: قال أمير المؤمنين (علي بن أبي طالب) (ع): (أنا أؤدي من النبيين إلى الوصيين، ومن الوصيين إلى النبيين، وما بعث الله نبياً إلا وأنا أقضي دينه وأنجز عداته، ولقد اصطفاني ربي بالعلم والظفر، ولقد وفدت إلى ربي اثنتي عشرة وفادة فعرّفني نفسه، وأعطاني مفاتيح الغيب - ثم قال: يا قنبر من على الباب (بالباب) ؟ قال: ميثم التمار - ما تقول أن أحدثك فإن أخذته كنت مؤمناً وإن تركته كنت كافراً، (ثم) قال: أنا الفاروق الذي أفرق بين الحق والباطل، أنا أدخل أوليائي الجنة و أعدائي النار، أنا قال الله: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ ) ([152]).

عبد الواحد بن علی می‌گوید: امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع) فرمود: «من از پیامبران به اوصیا و از اوصیا به پیامبران می‌رسانم، و خداوند پیامبری را مبعوث نکرد جز این که من عهد و دینش را ادا می‌کنم و وعده‌هایش را عملی می‌سازم و خداوند مرا در علم و پیروزی برگزید. من دوازده مرتبه پروردگارم را زیارت کردم و او خود را به من شناساند و کلیدهای غیب را به من بخشید. سپس فرمود: ای قنبر چه کسی پشت در است؟ گفت: میثم تمار. (حضرت فرمود:) چه خواهی گفت اگر (میثم) برای شما سخنی بگوید که اگر آن را قبول کردی انسانی مؤمن خواهی بود و اگر آن را رها کنی جزو کافران خواهی شد؟ سپس فرمود: من همان فاروقی (جداکننده) هستم که بین حق و باطل جدایی می‌اندازم، من همان کسی هستم که دوستان و اولیای خود را وارد بهشت می‌سازم و دشمنانم را روانه‌ی جهنم می‌کنم، من همان کسی هستم که خداوند فرمود: «آیا اینان منتظر آن هستند که خدا با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟ حال آن که همه‌هی کارها به خداوند بازگردانیده می‌شود»[153].

 

وأيضاً قائم آل محمد يأتي في ظل من الغمام أي العذاب الذي يرافق المهدي الأول ويغطي الأرض بالغمام وبسحب الدخان ﴿فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِينٍ * يَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ * رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ * أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِينٌ * ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ * إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عَائِدُونَ * يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ﴾([154]).

قائم آل محمد نیز در سایبانی از ابر می‌آید، یعنی عذابی که همراه مهدی اول است، و زمین را با ابر تیره و دود می‌پوشاند: «چشم انتظار روزی باش که آسمان آشکارا دود بیاورد * و آن دود همه‌ی مردم را در خود فرو پوشد و این عذابی است دردآور * ای پروردگار ما، این عذاب را از ما دور گردان که ما ایمان آورده‌ایم * کجا پند می‌پذیرند؟ حال آن که چون فرستاده‌ای آشکار بر آنها مبعوث شد * از او رویگردان شدند و گفتند: دیوانه‌ای است تعلیم‌یافته * عذاب را اندکی برمی‌داریم و شما باز به آیین خویش بازمی‌گردید * روزی آنها را به صولتی سخت فرو گیریم، که ما انتقام گیرنده‌ایم»[155].

 

وعن جابر، قال: قال أبو جعفر (ع) في قول الله تعالى: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَالْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ﴾، قال: (ينزل في سبع قباب من نور لا يعلم في أيها، هو حين ينزل في ظهر الكوفة فهذا حين ينزل) ([156]).

از جابر روایت شده است که گفت: ابو جعفر امام محمد باقر (ع) درباره‌ی این سخن خداوند متعال:« (آیا اینان منتظر آن هستند که خدا با فرشتگان در زیر سایبانی از ابر نزدشان بیاید و کار یکسره شود؟»  فرمود: «او در هفت خیمه از نور پشت کوفه فرود می‌آید، معلوم نمی‌شود که او در کدامین خیمه است، این به هنگام فرود آمدن می‌باشد»[157].

 

وقال أبو جعفر (ع): (إنه نازل في قباب من نور حين ينزل بظهر الكوفة على الفاروق فهذا حين ينزل وأما ﴿قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ فهو الوسم على الخرطوم يوم يوسم الكافر) ([158]).

امام ابوجعفر (ع) فرمود: «او هنگامی که در کوفه بر فاروق (نام منطقه‌ای در کوفه) فرود می‌آید در هودج‌هایی از نور هبوط می‌کند. این در هنگام فرود آمدن است، ولی هنگام «جاری شدن امر» ، دیگر، علامت نهادن بر بینی‌ها است، روزی که بر پیشانی کافر علامت زده می‌شود»[159].

 

والوسم على الخرطوم المقصود به ما يفعله القائم أو دابة الأرض ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ﴾([160]).

منظور از علامت نهادن بر بینی، کاری است که قائم یا «دابة الارض» (جنبنده‌ی زمین) انجام می‌دهد: «چون فرمان قیامت مقرر گردد، بر ایشان جنبده‌ای از زمین بیرون می‌آوریم که با آنان سخن بگوید که این مردم به آیات ما یقین نمی‌آوردند»[161].

 

والغمام أو السحاب والدخان باعتباره آية لرسول الله محمد ، وباعتباره آية ترافق المهدي الأول وقائم آل محمد أو المنقذ العالمي، ليس في القرآن فقط بل هو موجود في الأديان السابقة وبشر به الأنبياء السابقون، وهناك شواهد كثيرة في التوراة والإنجيل عليه ([162]).

ابر یا دود به عنوان نشانه‌ای برای پیامبر خدا حضرت محمد (ص) و یا به عنوان نشانه‌ای که همراه مهدی اول و قائم آل محمد یا نجات‌بخش جهانی است، نه فقط در قرآن وجود دارد بلکه در ادیان گذشته نیز موجود بوده است و پیامبران پیشین به آن بشارت داده‌اند. بر این مطلب، شواهد زیادی در تورات و انجیل وجود دارد[163].

 

وقال تعالى: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِـهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِـينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ﴾([164]).

خدای متعال می‌فرماید: «او کسی است که نخستین بار کسانی از اهل کتاب را که کافر بودند، از خانه‌هایشان بیرون راند و شما نمی‌پنداشتید که بیرون روند، آنها نیز می‌پنداشتند حصارهاشان را توان آن هست که در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سویی که گمانش را نمی‌کردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افکند، چنان که خانه‌های خود را به دست خود و به دست مؤمنان خراب می‌کردند. پس ای اهل بصیرت، عبرت بگیرید»[165].

 

فالآية تقول: ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾، وهم في الواقع الخارجي كانوا يظنون أن حصونهم تمنعهم من محمد ؛ لأنهم في الظاهر يؤمنون بالله فهم أهل كتاب سماوي وأتباع نبي من أنبياء الله وهو موسى (ع)، والذي انتصر عليهم وحطم حصونهم وأتاهم من حيث لم يحتسبوا هو محمد ، بل وهو  بحسب الظاهر من قذف في قلوبهم الرعب عندما قلع أبواب حصونهم وقتل أبطالهم، بل إن المنفذ والمباشر كان علي أمير المؤمنين (ع) كما يعلم الجميع، وغير بعيد على كل مسلم أن علياً (ع) هو قالع باب خيبر وقاتل مرحب بطل اليهود.

این آیه می‌گوید: «آنها نیز می‌پنداشتند حصارهاشان را توان آن هست که در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سویی که گمانش را نمی‌کردند بر آنها تاخت آورد». پندار آنها در صحنه‌ی عمل این بود که حصارهای‌شان مانعی در برابر حضرت محمد (ص) است زیرا آنها که اهل کتاب آسمانی و پیرو پیامبری از پیامبران الهی یعنی حضرت موسی (ع) بودند، در ظاهر به خدا ایمان داشتند. آن کس که بر آنها پیروز شد و حصارهایشان را در هم کوبید و از سویی که گمانش را نمی‌کردند بر آنها تاخت، حضرت محمد (ص) بود؛ بلکه بر حسب ظاهر، آن حضرت بود که در دلشان وحشت افکند، آنگاه که درهای حصارهایشان را از جای کند و قهرمان‌هایشان را به خاک هلاکت افکند. محل اجرا و انجام دهنده‌ی مستقیم این کار، امیرالمؤمنین علی (ع) بود، و همگان این مطلب را می‌دانند، و بعید است که مسلمانی نداند که علی (ع) برکننده‌ی درب خیبر و قاتل مرحب، پهلوان یهود بوده است.

 

وقال تعالى: ﴿لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾([166])، هؤلاء في هذه الآية هم أهل كتاب ويدعون أنهم مؤمنون بالله، فكيف يتصور أحد أن يقولوا عن الله الذي يعتقدون به إنه فقير هكذا بألسنتهم.

حق تعالی می‌فرماید: «هر آینه خدا شنید سخن آن کسان را که می‌گفتند: خدا فقیر و بینوا است و ما توانگریم، گفتارشان را و نیز این که پیامبران را به ناحق می‌کشتند خواهیم نوشت، و گوییم: بچشید عذاب آتش سوزان را»[167]. اینها در این آیه، اهل کتاب هستند و ادعا می‌کنند که به خدا ایمان دارند؛ حال چطور ممکن است کسی تصور کند که این عده در مورد خدایی که به او گرویده‌اند، این گونه بگویند که او فقیر و بینوا است؟!

 

والله، إنهم ما قالوا إن الله فقير، بل قالوا عن الأنبياء والرسل إنهم فقراء وعيروهم بهذا، فقال العلماء غير العاملين ومقلدوهم بألسنتهم أو بأفعالهم في كل زمان عن الأنبياء والأوصياء لو كانوا مع الله لأغناهم الله، ولما كانوا يحتاجون لأنصار ولأموال ولأسلحة للدفاع عن عقيدتهم، واعتبروا أن كثرة أموال وأنصار العلماء غير العاملين تأييداً ودليلاً أنهم على الحق، فحكى الله سبحانه وتعالى قولهم هكذا: ﴿لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء﴾ فجعل قولهم عن أنبيائه إنهم فقراء أنهم قالوا إن الله فقير ، وفي زمن الرسول محمد  قالـوا إن محمداً  فقير ﴿وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً * أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا .....﴾([168])، في حين أن الله نقل قولهم إنهم قالوا إن الله فقير، أي إن قولهم إن محمداً  فقير هو نفسه قول إن الله فقير؛ لأن محمداً هو وجه الله سبحانه وهو الله في الخلق.

به خدا سوگند آنها نگفتند خدا فقیر است بلکه درباره‌ی پیامبران و فرستادگان چنین سخنی بر زبان راندند و با این گفته ایشان را ملامت و سرزنش کردند. علمای غیرعامل و پیروان‌شان که در هر زمان با گفتار و کردار از ایشان تبعیت می‌کردند، درباره‌ی انبیا و اوصیا می‌گفتند که اگر اینها با خدا بودند، خداوند بی‌نیازشان می‌ساخت؛ چرا که برای دفاع از عقیده‌ی خود به یاور و مال و سلاح نیاز پیدا می‌کردند. اینها چنین می‌انگاشتند که زیادی اموال و یاوران علمای غیرعامل، تایید کننده‌ی آنها و دلیلی بر حقانیت‌شان است. خداوند سبحان این سخن آنها را این گونه بازگو فرموده است: «هر آینه خدا شنید سخن آن کسان را که می‌گفتند: خدا بینوا است و ما توانگریم». این سخن آنها درباره‌ی پیامبرانش که می‌گفتند ایشان فقیرند را به این صورت بیان کرده است که «گفتند خدا فقیر است». در زمان حضرت محمد (ص) نیز می‌گفتند محمد (ص) فقیر است: «گفتند: چیست این پیامبر که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟ چرا فرشته‌ای بر او فرود نمی‌آید تا با او بیم‌دهنده باشد؟ * چرا از آسمان گنجی برایش افکنده نشود؟ چرا او را باغی نیست که از آن بخورد؟....»[169] و در عین حال خداوند سخن آنها را این گونه نقل قول کرده است که «خدا فقیر است» یعنی سخن آنها مبنی بر فقیر بودن حضرت محمد (ص) برابر است با فقیر بودن خداوند؛ زیرا حضرت محمد (ص) وجه خدای سبحان، و «اللهِ در خلق» می‌باشد.

 

عن الباقر (ع) في قوله تعالى: ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ﴾، قال (ع): (هم يزعمون أن الإمام يحتاج منهم إلى ما يحملون إليه) ([170]).

از امام باقر (ع) درباره‌ی آیه‌ی «هر آینه خدا شنید سخن آن کسان را که می‌گفتند: خدا بینوا است و ما توانگریم»  نقل شده است که فرمود: «اینان می‌پندارند که امام به جهت چیزهایی که به سوی او می‌برند، به آنان نیازمند است»[171].

 

وعن الصادق (ع) في قوله: ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِياءُ﴾ قال: والله ما رأوا الله تعالى فيعلموا أنه فقير ولكنهم رأوا أولياء الله فقراء) ([172]).

امام صادق (ع) نیز درباره آیه‌ی «لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء» فرمود: «به خدا سوگند اینها خدای متعال را ندیدند که بدانند او فقیر است، ولی دیدند که اولیای خدا فقیرند»[173].

 

وقال تعالى: ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا ﴾ ([174])، وهذا السجود كما هو لآدم (ع) فهو أيضاً لمحمد وعلي والزهراء والأئمة ، وكونهم مقصودين بالسجود باعتبارهم قبلة الله سبحانه وتعالى فبهم يعرف الله وهم وجه الله وهم أسماؤه الحسنى، فهم الله في الخلق كما ورد في الحديث عن أسود بن سعيد، قال: كنت عند أبي جعفر (ع) فأنشأ يقول ابتداء من غير أن يُسئل: (نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ نَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَ نَحْنُوَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ) ([175]).

و خدای تعالی می‌فرماید: «و آن هنگام که به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس»[176] ، و این سجود همان‌طور که برای حضرت آدم (ع) بوده، برای محمد و علی و زهرا و ائمه(ع) نیز بوده است. آنها به این دلیل سجده شده بودند که قبله‌ی خدای سبحان و متعال بودند و با ایشان خداوند شناخته می‌شود؛ ایشان وجه الله و اسماء الحسنی او هستند. بنابراین آنها خدای در خلق‌اند؛ همان‌طور که در روایتی از اسود بن سعید نقل شده است که گفت: نزد امام باقر (ع) بودم که ایشان شروع کردند به سخن گفتن، بی آن که چیزی از ایشان پرسیده شود. حضرت (ع) فرمود: «ماییم حجت‌های خدا و ماییم درهای خدا و ماییم زبان خدا و ماییم صورت خدا و ماییم چشم خدا در میان خلقش و ماییم والیان امر بندگان خدا»[177].

 

وعن الحارث بن المغيرة النصري، قال: سُئل أبو عبد الله (ع) عن قول الله تبارك وتعـالى: ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾([178])، فقال (ع): (ما يقولون فيه ؟ قلت: يقولون يهلك كل شئ إلا وجه الله، فقال: سبحان الله لقد قالوا قولاً عظيماً، إنما عني بذلك وجه الله الذي يؤتى منه) ([179]).

از حارث بن مغیره‌ی نصری روایت شده است که گفت: از امام صادق (ع) از معنای آیه‌ی «هر چیزی نابودشدنی است مگر وجه او»[180]  پرسیده شد. امام (ع) فرمود: «دیگران در این باره چه می‌گویند؟ عرض کردم می‌گویند هر چیزی هلاک می‌شود جز صورت خدا. فرمود: خدا منزّه است! اینان سخن عظیمی گفته‌اند؛ بلکه مقصود از این آیه وجه و طریقی است که با آن رو به خدا می‌شود»[181].

 

وعن أبي جعفر (ع)، قال: (نحن المثاني الذي أعطاه الله نبينا محمداً ، ونحن وجه الله نتقلب في الأرض بين أظهركم، ونحن عين الله في خلقه ويده المبسوطة بالرحمة على عباده، عرفنا من عرفنا وجهلنا من جهلنا .....) ([182]).

امام باقر (ع) فرمود: «ما آن «مثانی» هستیم که خدا به پیغمبرش عطا کرد، و ما همان وجه و صورت خدا هستیم که بین شما روی زمین وظایفی داریم، و ما چشم خدا در میان خلقش هستیم و ما دست رحمت خداییم که برای بندگانش گشوده است، شناسد ما را هر که شناسد و نادیده گیرد ما را هر که نادیده گیرد....»[183].

 

عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا (ع)، قال: (قال النبي : من زارني في حياتي أو بعد موتي فقد زار الله تعالى، ودرجة النبي  في الجنة أرفع الدرجات، فمن زاره في درجته في الجنة من منزله فقد زار الله تبارك وتعالى، قال: فقلت له: يا ابن رسول الله  فما معنى الخبر الذي رووه: إن ثواب لا إله إلا الله النظر إلى وجه الله تعالى ؟ فقال (ع): يا أبا الصلت، من وصف الله تعالى بوجه كالوجوه فقد كفر، ولكن وجه الله تعالى أنبياؤه ورسله وحججه صلوات الله عليهم، هم الذين بهم يتوجه إلى الله عز وجل وإلى دينه ومعرفته، وقال الله تعالى: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾([184])، وقال عز وجل: ﴿كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾ ) ([185]).

اباصلت هروی از امام رضا (ع) نقل کرده است که ایشان (ع) فرمود: «پیامبر (ص) فرمود: کسی که مرا در زمان حیاتم یا پس از مرگم زیارت کند، خدای متعال را زیارت کرده است، و جایگاه پیامبر (ص) در بهشت، برترین درجات است، کسی که پیامبر را در جایگاهش در بهشت زیارت کند، خدای تبارک و تعالی را زیارت کرده است. به آن حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا (ص)، معنای این خبر چیست که روایت می‌کنند: پاداش لا اله الا الله نظر به وجه خدای متعال است؟ آن حضرت فرمود: ای اباصلت! هر که خدای متعال را به وجهی چون وجوه وصف کند کافر است، لیکن وجه خدای متعال، انبیا و فرستادگان و حجت‌های اویند که صلوات خداوند بر آنها باد؛ آنها کسانی هستند که به وسیله‌ی آنها به سوی خدای بزرگ و دین و معرفتِ او توجه می‌شود، و خدای متعال می‌فرماید: «هر چه بر روی زمین است دستخوش فنا است، * و ذات پروردگار صاحب جلال و اکرام تو باقی می‌ماند»[186]  و نیز فرموده است: «هر چیزی نابودشدنی است مگر وجه او» »[187].

 

وعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾([188])، قَالَ (ع): (نَحْنُ وَاللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا) ([189]).

ابوعبدالله (ع) در تفسیر آیه‌ی «از آنِ خداوند است نیکوترین نام‌ها، به آن نام‌ها بخوانیدش»[190]  فرموده است: «به خدا سوگند ما همان نیکوترین نام‌ها هستیم که خداوند عملی را از بندگان قبول نمی‌کند مگر با معرفت به ما»[191].

 

وَعَنِ الرِّضَا (ع) أَنَّهُ قَالَ: (إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شَدِيدَةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾ ) ([192]).

امام رضا (ع) نیز فرموده است: «هر گاه شدت و سختی بر شما فرود آمد، به وسیله‌ی ما از خداوند عزّوجلّ یاری بجویید و این همان سخن خدا است که فرمود: «از آنِ خداوند است نیکوترین نام‌ها، به آن نام‌هایش بخوانید» »[193].

 

وعَنِ الرِّضَا (ع)، قَالَ: (إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شِدَّةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ قَوْلُ اللَّهِ: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها﴾، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): نَحْنُ وَاللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّذِي لَا يُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا قَالَ فَادْعُوهُ بِها) ([194]).

امام رضا (ع) فرمود: «هر گاه شدت و سختی بر شما فرود آمد، به وسیله‌ی ما از خداوند عزّوجلّ یاری بجویید و این همان سخن خداوند است که فرمود: «از آنِ خداوند است نیکوترین نام‌ها، به آن نام‌هایش بخوانید» » و فرمود: ابوعبدالله (ع) فرموده است: «به خدا سوگند ما همان نیکوترین نام‌ها هستیم که خداوند عملی را از بندگان قبول نمی‌کند مگر با معرفت به ما؛ پس او را با آن نام‌ها بخوانید.»[195].

 

وهذا هو الاتصاف بصفة الألوهية في الخلق أي أنهم عباد الله سبحانه وتعالى وبأمره يعملون ﴿تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي﴾([196])، ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾([197]).

این همان اتصاف به صفت الوهیّت در خلق است، یعنی این که آنها بندگان خدای سبحان و متعال هستند و به فرمان او کار می‌کنند: «به امر من از گل چیزی چون پرنده می‌سازی و در آن می‌دمی و به امر من پرنده‌ای می‌شود»[198]، «و گفتند که خدای رحمان صاحب فرزند است، منزّه است او، بلکه آنان بندگانی گرامی هستند * که در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند و به فرمان او کار می‌کنند»[199].

 

وهؤلاء العباد على درجة عالية من الكمال بحيث أنهم يقومون بخلافة الله سبحانه وتعالى حق خلافته، فإذا تم بعثهم واستخلافهم في هذا العالم فهم يقومون مقام الله سبحانه وتعالى بحوله وقوته وبإذنه، فهم يدبرون هذا العالم بقوة الله ووفق ما علمهم الله فهم لا يشاؤون إلا ما يشاء الله، وقلوبهم أوعية لمشيئته سبحانه وتعالى، فالإرسال بعد بعثهم منهم (صلوات الله عليهم)، فمحمد خاتم الأنبياء والمرسلين من الله سبحانه وتعالى أما بعد بعثه فالإرسال منه صلوات الله عليه باعتباره الله في الخلق، فهو صورة الله التامة وأسماء الله الحسنى ووجه الله وكلمته التامة (..... وَ بِكَلِمَتِكَ الَّتِي خَلَقْتَ بِهَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ.... وَ بِشَأْنِ الْكَلِمَةِ التَّامَّةِ.... وَ أَسْأَلُكَ بِكَلِمَتِكَ الَّتِي غَلَبَتْ كُلَّ شَيْ.....) ([200])، وهو صلوات الله عليه ظهور الله في فاران (مكة) (....وَ بِطَلْعَتِکَ فِی سَاعِیرَ وَ ظُهُورِکَ فِی جَبَلِ فَارَانَ....) ([201])، كما كان عيسى (ع) طلعة الله في ساعير ، والطلعة هي الإطلالة والظهور الجزئي، فكان عيسى (ع) ممهداً لمحمد .

این بندگان در رتبه‌ای عالی از کمال قرار دارند به طوری که حقّ جانشینی خدای سبحان و متعال را به طور کامل ادا می‌کنند، و هر گاه در این عالم، مبعوث و جانشین حضرت حق شدند، به حول و قوّه و اذن خدای سبحان، قائم مقام او سبحان و متعال می‌شوند و آنها با نیروی برگرفته از حق تعالی و طبق آنچه خداوند به ایشان تعلیم داده است این عالم را اداره و تدبیر می‌کنند در حالی که آنها جز خواست او چیزی نمی‌خواهند. دل‌های ایشان ظرف مشیّت خداوند سبحان و تعالی است. پس از بعثت آنها، ارسال از جانب آنها(ع) صورت می‌گیرد. محمد خاتم انبیا و فرستاده‌شدگان از جانب خدای سبحان و متعال است ولی پس از بعثت یافتش، ارسال از سوی او که صلوات خداوند بر او باد، صورت می‌گیرد چرا که او، الله در خلق است و ایشان صورت تامّ الهی و اسماء الله الحسنی و وجه الله و کلمه‌ی تامّ خداوند می‌باشند: «....و به کلمه‌ات که با آن آسمان‌ها و زمین را آفریدی....و به مقام کلمه‌ی کاملت ....و از تو خواستارم به حق کلمه‌ات که بر هر چیز چیره گشت»[202]. آن حضرت (ص) ظهور خدا در فاران (مکه) است: (و به پرتو فروزانت در ساعیر (کوهی در فلسطین) و به ظهور پرفروغت در کوه فاران (کوهی نزدیک مکه و محل مناجات پیامبر...)[203]  . حضرت عیسی (ع) پرتو فروزان خدا در ساعیر است، و پرتو به معنای نمایان شدن و ظهور جزئی است، لذا حضرت عیسی (ع) زمینه‌ساز (رسالت) حضرت محمد (ص) بوده است.

 

فإرسال محمد  للأئمة  هو نفس إرسال الله سبحانه وتعالى لموسى (ع) ولهذا كان محمد  خاتم الأنبياء والمرسلين أي من الله، فهو صلوات الله عليه الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل، وهذا هو سر ختم النبوة التي تخبط في سر ختمها علماء المسلمين وإلا فلا معنى لختم الإرسال والنبوة مع أن الحاجة هي هي لم تتبدل بعد بعث الرسول محمد ، بل ربما كانت الحاجة في بعض المواطن بعد بعث الرسول محمد  أعظم، فالحالة أسوء وأكثر فساداً وظلماً وظلاماً وجاهلية، ولا تقوم الساعة - أي قيام القائم- إلا على شرار خلق الله، وقد نبأ الرسـول  أن الحالة ستسوء من بعده ، إذن فالأئمة الإثنا عشر  كانوا يقومون مقام أنبياء الله ورسله الماضين  في هذه الأمة ولكن مرسلهم هو محمد  ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ ([204]).

بنابراین ارسال ائمه(ع) از جانب حضرت محمد (ص) درست مانند ارسال موسی (ع) از جانب خدای سبحان و متعال می‌باشد و لذا حضرت محمد (ص) خاتم الانبیاء و المرسلین یعنی از سوی خدا بوده است. ایشان که صلوات خداوند بر او باد، «الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل» (خاتم بر گذشتگان و راهگشای آیندگان) می‌باشد و این همان سِرّ ختم نبوت است که علمای مسلمین در آن به بیراهه رفته‌اند زیرا وقتی نیاز، کماکان باقی است و پس از بعثت و ارسال حضرت محمد (ص) تغییری نکرده است، پایان یافتن ارسال و نبوّت معنایی ندارد. بلکه چه بسا این نیاز در برخی موقعیت‌ها پس از بعثت حضرت محمد (ص) بیشتر و شدیدتر باشد؛ اوضاع بدتر شده و فساد و ظلم و جفاکاری و جاهلیت بیشتر گشته باشد؛ و ساعت ـ‌یعنی قیام قائم‌ـ برپا نمی‌شود مگر بر شرورترین خلق خدا، و پیامبر (ص) خبر داده است که اوضاع پس از او بدتر می‌شود. بنابراین امامان دوازده‌گانه، قائم مقام انبیا و رسولان گذشته در این امت هستند ولی فرستنده‌ی (مرسِل) آنها محمد (ص) است: «هر امتی را فرستاده‌ای است و چون فرستاده‌شان بیامد کارها میانشان به عدالت فیصله یافت و مورد ستم واقع نشدند»[205].

 

عن جابر عن أبي جعفر (ع)، قال: سألته عن تفسير هذه الآية: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾، قال (ع): (تفسيرها بالباطن، أن لكل قرن من هذه الأمة رسولاً من آل محمد يخرج إلى القرن الذي هو إليهم رسول، وهم الأولياء وهم الرسل، وأما قوله: ﴿فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾، قال: معناه إن الرسل يقضون بالقسط وهم لا يظلمون كما قال الله) ([206]).

از جابر نقل شده است که از امام باقر (ع) تفسیر این آیه را پرسید: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ». حضرت (ع) فرمود: «تفسیر آن به باطن است، در رأس هر قرن از این امت، فرستاده‌ای از آل محمد(ع) خروج می‌کند به قرنی که برای آنها فرستاده شده است، و آنها اولیا و رسولان می‌باشند و اما این سخن خداوند که «فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ» به این معنا است که فرستاده‌شدگان براساس عدل حُکم می‌کنند و ستم نمی‌نمایند، همان‌گونه که خدا فرموده است»[207].

 

فالرسول محمد  والأئمة  أيضاً قاموا مقام الله في الخلق فهم رسل وهم مُرسِلين، فمحمد  رسول الله سبحانه وتعالى، ومحمد  مُرسِل للأئمـة  أيضاً، والإمـام المهدي (ع) رسول من محمد  الله في الخلق أو وجه الله، والإمام المهدي (ع) مُرسِل للمهديين الإثنى عشر من ولده، وهو بهذا يكون أيضاً في مقام محمد  أي الله في الخلق أو وجه الله سبحانه وتعالى، ولا تتوهم أن اتصاف محمد  وأهل بيته بصفة ألوهية هي بعينها ألوهية الله سبحانه وتعالى، بل إن هذا الامر لا يخرجهم عن كونهم خلقاً فقراء لهم حدود مقيدون بها، وألوهيته سبحانه وتعالى ألوهية مطلقة، فاتصاف محمد وآل محمد  بصفة الألوهية وإن كان الفقر لا يكاد يميز فيها ولكنها محتاجة وفقيرة له سبحانه وتعالى، فهم صلوات الله عليهم يكادون أن يكونوا أغنياء ولكنهم فقراء ومساكين الله سبحانه وتعالى ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ﴾([208]).

بنابراین حضرت محمد (ص) و ائمه(ع) نیز قائم مقام خدا در خلق شدند، پس آنها، هم فرستاده شده (رُسُل) هستند و هم فرستنده (مُرسِل). حضرت محمد (ص) فرستاده‌شده از سوی خدای سبحان و متعال است و نیز حضرت محمد (ص) مرسِل (فرستنده‌ی) ائمه(ع) می‌باشد. امام مهدی (ع) نیز فرستاده‌ای از جانب حضرت محمد (ص) یعنی خدای در خلق یا وجه الله است، و امام مهدی (ص) هم مرسِل (فرستنده‌ی) دوازده مهدی(ع) از فرزندانش می‌باشد، و او به این صورت در مقام حضرت محمد (ص) یعنی خدای در خلق یا وجه الله سبحان و تعالی نیز قرار دارد. چنین گمان نشود که اتصاف حضرت محمد (ص) و اهل بیت ایشان به صفت الوهیّت، هم‌پایهی الوهیّت خدای سبحان و متعال است، حتی این موضوع (اولوهیت داشتن ایشان) باعث نمی‌شود آنها از این که موجوداتی فقیر، نیازمند و مقید به حدود باشند، خارج گردند. الوهیّت خدای سبحان و متعال، الوهیّت مطلق است. بنابراین اتصاف محمد و آل محمد(ع) به صفت اولوهیت با وجود فقر است که از آن جدا نمی‌شود بلکه ایشان محتاج و فقیر او سبحان و متعال می‌باشند و در عین حال که ایشان که صلوا خداوند بر آنها باد، غنی و بی‌نیاز هستند، ولی فقیر و مسکین به درگاه خداوند سبحان و متعال نیز می‌باشند: «نزدیک است روغنش روشنی بخشد هر چند آتش به آن نرسیده باشد، نوری افزون بر نور دیگر»[209].

 

 


 


 

الزمر : 69.

[109] - زمر: 69.

[110]- مستدرك سفينة البحار : ج4 ص47.

[111] - مستدرک سفینة البحار: ج 4 ص 47.

[112]- يوسف : 42.

[113] - یوسف: 42.

[114]- يوسف : 23.

[115] - یوسف: 23.

[116]- يوسف : 21.

[117] - یوسف: 21.

[118]- انظر الملحق (1) وستجد بعض التفصيل عن مسألة أن اسم الله مشتق وليس علماً جامداً كما ادعى السيد الخوئي رحمه الله متابعاً لبعض أبناء العامة ومخالفا لقول الأئمة .

 

[119]- الكافي : ج1 ص87 ح2.

[120] - به پیوست 1 رجوع نمایید، تفصیلاتی را خواهید دید که اسم الله مشتق است و آن گونه که سید خویی رحمة‌الله در پیروی از سخنان اهل سنت و مخالفان سخنان ائمه(ع) ادعا نموده است، اسم عَلَمِ جامد نیست.

[121] - کافی: ج 1 ص 87 ح 2.

[122]- الزيارة الجامعة .

[123] - زیارت جامعه.

[124]- الكافي : ج2 ص566 ، مستدرك الوسائل – الميرزا النوري : ج2ص87 ح1492.

[125] - کافی: ج 2 ص 566  ؛  مستدرک الوسایل ـ میرزای نوری: ج 2 ص 87 ح 1492.

[126]- الكافي : ج2 ص323.

[127] - کافی: ج 2 ص 323.

[128]- إقبال الاعمال – السيد ابن طاووس الحسني : ج2 ص198.

[129] - اقبال الاعمال ـ سید بن طاووس: ج 2 ص 198.

[130]- الجواهر السنية – الحر العاملي : ص181.

[131] - جواهر السنیة ـ حر عاملی: ص 181.

[132]- بحار الانوار : ج18 ص36.

[133] - بحار الانوار: ج 18 ص 36.

[134]- الكلمات المكنونة للفيض الكاشاني : ص114.

[135] - کلمات مکنونة فیض کاشانی: ص 114.

[136]- الانبياء : 29.

[137]- تفسير القمي : ج2 ص68.

[138] - انبیاء: 29.

[139] - تفسیر قمی: ج 2 ص 68.

[140]- الكافي : ج1 ص134 ، توحيد الصدوق : ص103.

[141]- راجع كتاب النبوة الخاتمة .

[142] - کافی: ج 1 ص 134  ؛  توحید صدوق: ص 103.

[143] - به کتاب نبوّت خاتم مراجعه نمایید.

[144]- المؤمنون : 117.

[145]- البقرة : 210.

[146] - مؤمنون: 117.

[147] - بقره: 210.

[148]- مختصر بصائر الدرجات : ص27.

[149] - مختصر بصائر الدرجات: ص 27.

[150]- البقرة : 210.

[151] - بقره: 210.

[152]- تفسير فرات الكوفي : ص67.

[153] - تفسیر فرات کوفی: ص 67.

[154]- الدخان : 10 – 16.

[155] - دخان: 10 تا 16.

[156]- تفسير العياشي : ج1 ص103.

[157] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 103.

[158]- المصدر السابق .

[159] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 103.

[160]- النمل : 82.

[161] - نمل: 82.

[162]- ويمكن قراءة عدد من النصوص بهذا الخصوص في الملحق رقم (4).

[163] - می‌توانید تعدادی از این متون را در پیوست 4 مطالعه نمایید.

[164]- الحشر : 2.

[165] - حشر: 2.

[166]- آل عمران : 181.

[167] - آل عمران: 181.

[168]- الفرقان : 7 – 8.

[169] - فرقان: 7 و 8.

[170]- المناقب : ج4 ص48.

[171] - مناقب: ج 4 ص 48.

[172]- تفسير القمي : ج1 ص127.

[173] - تفسیر قمی: ج 1 ص 127.

[174]- البقرة : 34.

[175]- بصائر الدرجات : ص81.

[176] - بقره: 34.

[177] - بصائر الدرجات: ص 81.

[178]- القصص : 88.

[179]- الكافي : ج1 ص143 ح1 ، باب النودار.

[180] - قصص: 88.

[181] - کافی: ج 1 ص 143 ح 1 ، باب نوادر.

[182]- الكافي : ج1 ص143 ح3 ، باب النوادر.

[183] - کافی: ج 1 ص 143 ح 3 ، باب نوادر.

[184]- الرحمن : 26 – 27.

[185]- عيون أخبار الرضا (ع) : ج2 ص106.

[186] - الرحمن: 26 و 27.

[187] - عیون اخبار الرضا (ع): ج 2 ص 106.

[188]- الاعراف : 180.

[189]- الكافي : ج1 ص143 ح4 ، باب النوادر.

[190] - اعراف: 180.

[191] - کافی: ج 1 ص 143 ح 4 ، باب نوادر.

[192]- مستدرك الوسائل : ج5 ص228 ، ح5758 ، باب استحباب التوسل في الدعاء بمحمد وآل محمد .

[193] - مستدرک الوسایل: ج 5 ص 238 ح 5758 ، باب استحباب توسل در دعا به محمد و آل محمد(ع).

[194]- مستدرك الوسائل : ج5 ص230 ح5760.

[195] - مستدرک الوسایل: ج 5 ص 208 ح 5760.

[196]- المائدة : 110.

[197]- الأنبياء : 26 – 27.

[198] - مائده: 110.

[199] - انبیا: 26 و 27.

[200]- دعاء السمات.

[201]- المصدر السابق.

[202] - دعای سمات.

[203] - دعای سمات.

[204]- يونس : 47.

[205] - یونس: 47.

[206]- تفسير العياشي : ج2 ص123 ح23، ورواه المجلسي في البحار.

[207] - تفسیر عیاشی: ج 2 ص 123 ح 23 و همچنین مجلسی نیز در بحار روایت نموده است.

[208]- النور : 35.

[209] - نور: 35.


 


 


 


 

الوهیّت

سرفصل ها

همه