Logo
دانلود فایل متنی

 

مجموعة الأسئلة الأولى 


 

مجموعۀ اول پرسش‌ها


 

السلام عليكم ورحمة الله

س۱/ هناك مَنْ يشكل على الإسلام بالعنف لا اليوم فقط، بل من عهد النبي (ص) وأنه انتشر بالسيف؟ فكيف تُفسَّر هذه النصوص القرآنية التي تحث على القتل والإقصاء والتهميش (سورة آل عمران 85، 91، 83، سورة التوبة 29،النساء 91،سورة محمد 4) ؟ وكيف تُفسَّر آيات الإرث والشهادة والتي تنتهك الحقوق المدنية للمرأة ؟([۱۱])

سلام علیکم و رحمة الله 

پرسش ۱: کسانی هستند که اشکال می‌گیرند که اسلام، خشن است؛ نه‌تنها امروز بلکه از زمان پیامبر ص، و اینکه اسلام با شمشیر گسترش یافته است. این متون قرآنی را که به کشتار، راندن و از میدان به‌در کردن تشویق می‌کنند چگونه تفسیر می‌کنید؟ «سورۀ آل‌عمران: ۸۵، ۱۹ و ۸۳، توبه: ۲۹، نساء: ۹۱ و محمد: ۴»؛ و آیات ارث و شهادت و گواهی‌دادن و آنچه حقوق مدنی زن را ضایع می‌کند را ، چگونه تفسیر می‌کنید؟ [۱۱]

————————————


 

[11]-ينبغي الإشارة إلى أنّ هذه الآيات تحديداًاختارها السائل وهو ليس من الأنصار، وجواب الإمام أحمد الحسن (ع) فيه الرد على عموم شبهة الحث على القتل والإقصاء والتهميش التي يمكن أن تطرح حول نصوص أخرى لم تَرِد في السؤال.

[۱۱]- شایان‌ذکر است پرسشگر ـ‌که از انصار نیست‌ـ این آیات را برگزیده است و پاسخ امام احمدالحسن ع جوابی بر عموم شبهاتی است که دربارۀ تشویق به کشتار، راندن و از میدان به‌در کردن است که ممکن است در خصوص متون دیگری که در سؤال نیست نیز مطرح شوند. 


 

—————————


 

- (الجهاد في الدين الإلهي...) 

 

- (جهاد در دین الهی...)


 

جواب الإمام أحمد الحسن (ع): 

پاسخ امام احمدالحسن ع:


 

بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.
 

مسألة الجهاد في الدين الإلهي عموماً وليس في الإسلام فقط بيَّنتها في كتاب الجهاد باب الجنة، وأما الآيات التي في القرآن ويعتبرونها تحريض على العنف أو تهميش الآخرين: 

مسئلۀ جهاد به‌طور معمول در ادیان الهی وجود دارد و فقط مختص اسلام نیست. من این موضوع را در کتاب «جهاد درب بهشت است» بیان کرده‌ام. اما آیاتی که در قرآن وجود دارد و آنها را مشوّقی برای خشونت یا از میدان به‌در کردن دیگران برمی‌شمارند:
 

أولاً: آل عمران، ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾(19).

﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾(83).

﴿وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾(85).

اول:  آل‌عمران:۱۹. (همانا دین در نزد خدا اسلام است و اهل کتاب اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه علم برای آنها حاصل شد، آن هم به‌خاطر ظلم و ستم میان آنها. و هرکس به آیات خدا کافر شود، خداوند حساب‌رسی سریع است).

 (آیا دینی جز دین خدا می‌جویند؟! حال آنکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از روی رغبت یا کراهت تسلیم فرمان او هستند و به نزد او بازگردانده می‌شوند) آل‌عمران:۸۳.

(و هر کس دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان‌دیدگان خواهد بود). 
 

المعنى: آل عمران، ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ * قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾(83 – 84). 

معنی: آل‌عمران: (آیا دینی جز دین خدا می‌جویند؟! حال آنکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از روی رغبت یا کراهت تسلیم فرمان او هستند و به نزد او بازگردانده می‌شوند * بگو: ما به خدا و آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او، و نیز آنچه بر موسی و عیسی و پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان نازل شده است، ایمان آوردیم، میان هیچ‌یک از ایشان فرقی نمی‌گذاریم و همه تسلیم او هستیم * و هرکس دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان‌دیدگان خواهد بود). (۸۳-۸۴)
 

الآية (84) من سورة آل عمران تبين بوضوح معنى الإسلام في الآيات بأنه التسليم لله ولخليفة الله في أرضه في كل زمان المنصب وفق قانون خلافة الله في أرضه الذي كان منذ اليوم الأولللإنسانالأول على هذه الأرض وهو نبي الله آدم (ع) الذي نصبه الله خليفته في أرضه. 

آیۀ ۸۴ سورۀ آل عمران به‌روشنی معنای اسلام را در آیات بیان می‌کند؛ اینکه اسلام همان تسلیم‌شدن در برابر خداوند و خلیفۀ خداوند در زمین در هر زمان است؛ خلیفه‌ای که بر اساس قانون خلافت خداوند در زمینش منصوب شده است؛ قانونی که از نخستین روز برای نخستین انسان در این زمین وجود داشته است؛ او همان پیامبر خدا حضرت آدم  ع است که خداوند او را به‌عنوان خلیفه و جانشینش در زمینش گماشت.
 

فهذه الآيات ليست بصدد تهميش أحد أو الحكم على أحد،إنما هي بصدد بيان قانون الإيمان المقبول عند الله وهو التسليم له ولخليفته في أرضه. 

این آیات برای از میدان به‌در کردن یا حکم‌کردن علیه کسی نیست؛ بلکه فقط برای بیان قانون ایمانِ قابل‌قبول از نظر خداوند است؛ یعنی همان تسلیم‌شدن در برابر خداوند و خلیفۀ خداوند در زمینش. 
 

أماإن كنت تعتبر أنّ وضع قانون للإيمان هو تهميش للآخرين الذين لايقبلونه، فمعنى كلامك أنّ كل أصحاب دين - باعتبار أن عندهم قانون إيمان- يهمشون غيرهم بل يتعدى الأمرإلى كل مجموعة يؤمنون بفكر معين([۱۲]).

اما اینکه شما وضعِ قانون برای ایمان را، از میدان به‌در کردن دیگرانی بدانی که آن را نپذیرفته‌اند، به این معنا خواهد بود که همۀ پیروان ادیان ـ‌از آنجا که از نظر آنها قانون ایمانی وجود داردـ افراد غیر از خودشان را منزوی و از میدان به‌در کرده‌اند و حتی این موضوع بر هر گروهی که به تفکر مشخصی ایمان دارند نیز منطبق می‌شود. [۱۲]


 

————————


 

[۱۲]- جاء في مقدمة كتاب قانون الإيمان للبابا شنودة:

(... وأهمية قانون الإيمان هو أن جميع كنائس العالم المسيحي تؤمن بقانون إيمان واحد تقره جميع الكنائس ولذلك كان لابد أن يضعه مجمع مسكوني يضم ممثلي كل الكنائس المسكونة.

القانون الذي بين أيدينا صيغ في مجمع نيقية المسكوني سنة 325 موهو أول المجامع المسكونية، وذلك رداً على البدعة الأريوسية التي أنكرت لاهوت المسيح. وكان يمثل الكنيسة القبطية في ذلك المجمع البابا ألكسندروس بابا الإسكندرية التاسع عشر. ومعه شماسه أثناسيوس الذي قام بصياغة كل بنود القانون وأضيف الجزء الخاص بلاهوت الروح القدس في مجمع القسطنطينية المسكوني الذي عقد سنة 381 م. رداً على مقدونيوس الذي أنكر لاهوت الروح.

كل كنائس العالم - وإن اختلفت في بعض العقائد - تؤمن بكل بنود قانون الإيمان. هذا وأية طائفة لا تؤمن بكل ما في قانون الإيمان لا تعتبر مسيحية. مثل شهود يهوه والسبتيين، الذين يؤمنون بالكتاب المقدس بعهديه (حسب ترجمه خاصة بهم). ولكنهم لا يؤمنون بكل العقائد المسيحية التي وردت في قانون الإيمان ....) مقدمة كتاب قانون الإيمان للبابا شنودة.

إذاً قانون الإيمان - بحسب البابا شنودة - هو ما يحدد من يكون مسيحياً ومن تحرمه الكنيسة وإن كان يعتقد بالكتاب وخالف بعضاً من بنود القانون ... بل إنه صيغ أصلاً لإقصاء طائفة كبيرة من المسيحيين خالفت عقيدتها في السيد المسيح (ع) فهُمِّشوا وأُخرِجوا من دائرة المؤمنين بالسيد المسيح (ع)، مثل آريوس فيما مضى وعدد كبير من كبار العلماء المسيحيين في وقته ومن كانوا يؤمنون بمثل ما يؤمن به آريوس، ومثل شهود ياهو اليوم وغيرهم الكثير ممن تسميهم الكنيسة بهراطقة !

 

[۱۲]- در مقدمۀ کتاب «قانون ایمان» پاپ شنوده چنین آمده است: 

«.. اهمیت قانون ایمان در این است که همۀ کلیساهای جهانِ مسیحیت به یک قانونِ ایمان، ایمان دارند؛ قانونی که تمامیِ کلیساها آن را پذیرفته‌اند، و به همین‌دلیل باید شورایی ـ‌که نمایندۀ همۀ کلیساهاست‌ـ آن را وضع نماید. قانونی که پیشِ روی ما قرار دارد، در شورای نیقیه در سال ۳۲۵م ـ‌که اولین شورای کلیسایی جهانی است‌ـ پایه‌ریزی شد. این به‌خاطر ردی بر بدعت آریوسی بود که لاهوت‌بودن مسیح را انکار می‌کرد. نمایندۀ کلیسای قبطی در آن شورا، پاپ الکساندر، پاپ نوزدهم اسکندریه بود و همراه او شماسه اثناسیوس بود که در شورای قسطنطنیه که در سال ۳۸۱م شکل گرفت، همۀ بندهای قانون را بنا نهاد و بخش خاصی را در ارتباط با لاهوت‌بودن روح‌القدس ـ‌به‌دلیل رد بر مقدونیوس، که لاهوت‌بودن روح را انکار می‌کرد‌ـ به آن اضافه کرد.

همۀ کلیساهای جهان ـ‌هر چند در برخی از عقایدشان با هم اختلاف دارند‌ـ به همۀ بندهای قانون ایمان، اعتقاد دارند؛ و هر گروهی که به کلّیت آنچه در قانون  ایمان است ایمان نداشته باشد مسیحی شمرده نمی‌شود؛ مانند شاهدان یهوه و سبتیین، که به عهدینِ کتاب مقدس «بر اساس ترجمۀ خاص خودشان» ایمان دارند، ولی به همۀ عقاید مسیحی که در قانون ایمان آمده است ایمان ندارند.. » (مقدمۀ کتاب قانون ایمان، پاپ شنوده) 

بنابراین قانون ایمان ـ‌بر مبنای پاپ شنوده‌ـ مشخص می‌کند چه‌کسی مسیحی شمرده می‌شود و چه‌کسی را کلیسا محروم می‌کند، هر چند به کتاب اعتقاد داشته، و مخالف بعضی از بندهای قانون باشد... حتی این قانون برای راندن گروه زیادی از مسیحیان که عقیدۀ دیگری دربارۀ سید مسیح دارند وضع شده است تا از دایرۀ مؤمنین به سید مسیح نادیده گرفته و خارج شوند. مانند آریوس در گذشته و تعداد بسیاری از بزرگان علمای مسیحی در زمان تصویب قانون، و کسانی که به آنچه آریوس ایمان داشت ایمان آورده‌اند، مانند شاهدان یهوه در روزگار فعلی و افراد بسیار دیگری که کلیسا آنها را بدعت‌گذار می‌داند.

———————————


 


 


 

ثانياً: التوبة، ﴿قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾[التوبة: 29]. 

دوم: توبه:  (با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و آنچه را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی‌کنند و دین حق را نمی‌پذیرند، بجنگید، تا آنگاه که به‌دست خود در عین ذلت و خواری جزیه بدهند).[توبه: ۲۹.]
 

المعنى: القرآن وحدة متكاملة، ومايفعله الوهابيون لتمرير عقائدهم الباطلة وفتاواهم في قتل الناس ومايفعله المسيحيون وغيرهم هذه الأيام للطعن في القرآن هو عملية اقتطاع آيات من كتاب هو عبارة عن وحدة متكاملة لايمكن أن يؤخذ منها جزء بمعزل عن الكل أو بقية الأجزاء([13])، وقد بيّن الله في القرآن أنه وحدة متكاملة لايصح تجزئتها، وإن من يجزئها هو شخص مغرض إماأنه يريد الطعن بصورة عبثية عشوائية كمن يقول لمن قال لا إله إلا الله أنت كافر وتنكر وجود الله؛لأنك قلت لا إله، وإما أنه شخص يريد أن يمرر عقيدة أو فتوى فاسدة لغرض في نفسه كما فعل الوهابيون (أو المتسمون بالسلفية). 

معنی: قرآن یکپارچه و کامل است و آنچه وهابی‌ها برای گسترش عقاید باطل و فتواهایشان دربارۀ کشتار مردم انجام می‌دهند و آنچه مسیحی‌ها و دیگران در این روزها برای اشکال‌گرفتن از قرآن انجام می‌دهند عبارت است از فرآیند تقطیع آیاتی از کتابی که یکپارچه و کامل است و نمی‌توان بخشی از آن را به‌دور از کل یا بقیۀ اجزا برگرفت. [۱۳] خداوند در قرآن بیان کرده که قرآن، یکپارچه و کامل است و جزءجزءکردن آن صحیح نیست و کسی که آن را جزءجزء کند، مُغرض است؛ یا کسی است که می‌خواهد به‌شکلی کور و بی‌هدف طعنه بزند؛ مانند کسی که به گویندۀ «لا اله اله الله:خدایی نیست مگر الله» می‌گوید تو کافر هستی و وجود خدا را انکار می‌کنی؛ چرا که «لا اله: خدایی نیست» گفتی! یا کسی است که برای هدف نفسانی‌اش، می‌خواهد عقیده یا فتوای فاسدی را گسترش دهد؛ همان‌طور که وهابی‌ها (یا کسانی که سلفی نام دارند) چنین می‌کنند. 
 

وهذه آيات قرآنية تنهى عن هذا السلوك المنحرف المغرض في تجزئة القرآن: ﴿.....أفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ [البقرة: 85].

الحجر، ﴿الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ * فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِيْنَ * عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[الحجر: 91 – 93]. 

آیات قرآنیِ زیر از چنین رفتار منحرف و مغرضانه‌ای که برای تجزیه و بخش‌بخش‌کردن قرآن انجام می‌شود بازمی‌دارند: (.... آیا به بعضی از کتاب ایمان می‌آورید و بعضی دیگر را انکار می‌کنید؟! جزای کسی که چنین کند در دنیا جز خواری نیست، و در روز قیامت به سخت‌ترین عذاب‌ها بازگردانیده می‌شود و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست) [بقره:۸۵.].

 (آنان که قرآن را بخش‌بخش کردند * به پروردگارت سوگند همه را بازخواست خواهیم کرد * به‌خاطر کارهایی که انجام می‌داده‌اند) [حجر:۹۱تا۹۳.].
 

أماالآية 29 من سورة التوبة فنحتاج أن نقرأالآيات بعدها لنتبين لماذا حث الله المؤمنين على القتال هنا([١٤]) ؟ 

اما در خصوص آیۀ ۲۹ سورۀ توبه، نیاز داریم تا آیات بعد از آن را بخوانیم تا برای ما روشن شود چرا خداوند در اینجا مؤمنان را تشویق به جنگ می‌کند. [۱۴]
 

التوبة، ﴿قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ * وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ* اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَهاً وَاحِداً لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ * يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾(29 – 33). 

(با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی‌آورند و آنچه خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی‌کنند و دین حق را نمی‌پذیرند بجنگید، تا آنگاه که به‌دست خود در عین ذلت و خواری جزیه دهند * یهود گفتندعُزیر پسر خداست، و نصاری گفتند عیسی پسر خداست. این سخنی است که بر زبان می‌رانند همانند گفتار کسانی که پیش از این کافر بودند. خدا آنان رو بکُشد، چگونه [از حق] بازگردانیده می‌شوند؟ * آنها اَحبار و راهبان خویش و مسیح پسر مریم را به‌جای الله به‌خدایی گرفتند و حال آنکه مأمور بودند تنها یک خدا را بپرستند، که هیچ خدایی جز او نیست، منزّه است از آنچه شریکش می‌دارند * می‌خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمی‌گذارد، تا اینکه نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نیاید. * او کسی است که فرستاده‌اش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا او را بر همۀ دین‌ها پیروز گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید) [توبه۲۹تا۳۳.]
 

إذن، الله يحث على قتالهم؛ لأنهم هم من بدأ بالحرب ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾، ولااعتقد أن التحريض على قتل الآخر أو أن التهيؤ لقتل الآخر أو أن إعداد العدة لقتل الآخر ليس حرباً، واعتقد أن إرادة إطفاء نور الله بأفواههم تحتمل هذه الأمور وأكثر.

وإن كانت الآيات المتقدمة تحتمل الأخذ والرد وأنها متشابهة فهناك آية واضحة ومحكمة تبين أنّ الله يحث المؤمنين على قتال من يقاتلونهم وينهى الله المؤمنين عن الاعتداء على الآخرين، والمتشابه يرجع إلى المحكم. قال تعالى:﴿وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ﴾ [البقرة: 190]. 

بنابر این خداوند به جنگ با این  عِده تشویق می‌کند؛ چرا که آنها کسانی بودند که پیکار را آغاز کردند:(می‌خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمی‌گذارد، تا اینکه نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نیاید) و فکر نمی‌کنم تشویق‌کردن به کشتن دیگران یا آمادگی برای کشتن دیگران یا آماده‌کردن نفرات برای کشتار دیگران، جنگ محسوب نشود؛ و به باور بنده، ارادۀ خاموش‌کردن نور خدا با دهان‌هایشان، چنین مواردی و حتی بیشتر را دربردارد. هرچند آیاتِ پیش‌گفته، پرسش و پاسخ‌هایی را در بطن خود دارد و جزو متشابهات هستند، ولی آیۀ روشن و محکمی وجود دارد که بیان می‌کند خداوند مؤمنان را به جنگ با کسانی که با آنها می‌جنگند تشویق می‌کند، و مؤمنان را از تجاوز به دیگران بازمی‌دارد؛ و [می‌دانیم] متشابه، به محکم بازگردانیده می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید:(با کسانی که با شما جنگ می‌کنند، در راه خدا بجنگید و تعدّی مکنید؛ زیرا خدا تجاوزکاران را دوست ندارد) [بقره:190.]. 
 

ثم إن فعل الرسول محمد (ص) واضح، فاليهود - وهم أهل كتاب - كانوا يعيشون معه في المدينة بأمان ولم يمسهم بسوء حتى بدؤوا هم بمحاربته وإعانة من يقاتلونه صلى الله عليه وآله. 

به‌علاوه عمل‌کرد رسول خدا حضرت محمد ص واضح و روشن است. یهودیان ـ‌که اهل‌کتاب هستند‌ـ در کنار ایشان در مدینه در امنیت زندگی می‌کردند و آن حضرت به آنها بدی نمی‌کرد تا اینکه، آنها بودند که جنگ را با ایشان و کمک به کسانی که با ایشان ص جنگیده بودند آغاز کردند. 
 

وأيضاً يجب الانتباه أنّ الإسلام والدين الإلهي لايعتبر أنّ الدين مفصول عن السياسة، بل إنّ الحكم والسياسة جزء من الدين وبالتالي فكثير من الآيات في القرآن هي عبارة عن قوانين عسكرية تبين حقوق الجندي في المعركة ومايجوز له أن يفعله تجاه من يقاتله، فالمؤمن لايقتل - حتى من يقاتله -إلا بأمر الله؛ ليؤجر، ولهذا شرع الله للمؤمنين في ساحة المعركة قتل من يقاتلهم وبين هذا الأمرفي آيات قرآنية، كما تسن - الآن وقبل الآن- الدول القوانين لجيوشها وتبين فيها حقوق جنودها في ساحة المعركة ومايجوز ومالايجوز.. الخ. 

همچنین باید به این نکته توجه داشت که اسلام و دین الهی، دین را از سیاست جدا نمی‌داند؛ بلکه حکومت و سیاست، بخشی از دین است؛ در نتیجه بسیاری از آیات در قرآن عبارت‌اند از قوانین نظامی که حقوق سرباز را در نبرد، و کاری را که مجاز است در برابر کسی که با او می‌جنگد انجام دهد مشخص می‌کنند. پس مؤمن حتی کسانی را که با او می‌جنگند، نمی‌کُشد مگر به‌ دستور خداوند، تا اجر و پاداش بگیرد؛ به‌همین جهت خداوند برای مؤمنان در میدان نبرد، کشتنِ کسانی را که با او می‌جنگند تشریع، و این مسئله را در آیات قرآنی بیان فرموده است؛ همان‌طور که هم‌اکنون و پیش از این، حکومت‌ها برای لشکریانشان قوانینی وضع، و در آن حقوق سربازانشان را در میدان نبرد بیان می‌کنند و آنچه جایز است و آنچه جایز نیست و.... را تشریح می‌کنند.
 

ثالثاً:﴿سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوَاْ إِلَى الْفِتْنِةِ أُرْكِسُواْ فِيِهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوَاْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ وَأُوْلَـئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً مُّبِيناً﴾[النساء: 91]. 

سوم: (گروه دیگری را خواهید یافت که می‌خواهند از شما و قوم خود در امان باشند. اینان هرگاه به کفر دعوت شوند به آن بازگردند؛ پس اگر خود را به کناری نکشند و صلح نکنند و از اعمال خویش باز نایستند آنان را هرجا یافتید، بگیرید و بکُشید که خدا شما را بر آنان تسلطی آشکار داده است) [نساء: ۹۱.].
 

أين الإشكال في هذه الآية؟هي تحث على مقاتلة الكافر المحارب الذي لايكف يده عن أذى المؤمنين.

إضافة إلى أنّ الآية التي قبلها من نفس السورة فيها بيان أيضاً لجواز مهادنة من يطلب السلام ولايحارب المؤمنين ولايطلب أذاهم. 

اشکال این آیه در کجاست؟ این آیه به جنگ با کافر محاربی که دست از آزار مؤمنان بازنمی‌دارد تشویق می‌کند. در ضمن باید توجه داشت در آیۀ پیش از آن، بیانی نیز برای جایزبودن صلح با کسی که درخواست صلح می‌کند و با مؤمنان نمی‌جنگند و نمی‌خواهد آنها را آزار دهد وجود دارد.  
 

﴿إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىَ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ أَوْ جَآؤُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً﴾[النساء: 90]. 

(مگر کسانی‌که با گروهی که میان شما و میان آنان پیمانی است، پیوند داشته باشند، یا نزد شما بیایند در حالی که سینۀ آنان از جنگیدن با شما یا جنگیدن با قوم خود، به تنگ آمده باشد. و اگر خدا می‌خواست، قطعاً آنان را بر شما چیره می‌کرد و حتماً با شما می‌جنگیدند. پس اگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، [دیگر] خدا برای شما راهی [برای تجاوز] بر آنان قرار نداده است) [نساء: ۹۰.]. 
 

رابعاً:﴿فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[محمد: 4]. 

چهارم:  (پس چون با کسانی که کفر ورزیده‌اند برخورد کنید، گردن‌ها[یشان] را بزنید. تا چوّن آنان را [در کشتار] از پای درآوردید، پس [اسیران را] استوار در بند کشید؛ سپس یا منت نهید [و آزادشان کنید] یا فدیه بگیرید؛ تا در جنگ، اسلحه بر زمین گذاشته شود. این است [دستور خدا]؛ و اگر خدا می‌خواست، از ایشان انتقام می‌کشید، ولی [فرمان پیکار داد] تا برخی از شما را به‌وسیلۀ برخی [دیگر] بیازماید، و کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، هرگز کارهایشان را ضایع نمی‌کند) [محمد: ۴.]. 
 

المعنى: هذه الآية تبين بعض حقوق الجنود المؤمنين - في الجيش الإسلامي -أثناء الحرب وفي ساحة المعركة، وهو أنّ من حقهم أن يقتلوا الكافر الذي يقاتلهم، وتبين أن من حقهم أيضاًأخذ الأسرى وتعطيهم الحرية في التعامل مع الأسرى، فإما أن يطلقونهم بدون مقابل أو يبادلونهم أو يفدونهم .. الخ. 

معنی: این آیه برخی از حقوق سربازان مؤمن را ـ‌در لشکر اسلامی‌ـ در حین جنگ و در میدان نبرد بیان می‌کند. از جمله حقوق ایشان، آن است که کافری را که با آنها می‌جنگد به قتل برسانند و بیان می‌کند حق ایشان، گرفتن اسیران نیز هست و می‌توانند در تعامل با اسیران، به آنها آزادی بدهند؛ یا بدون عوض ایشان را آزاد یا آنان را مبادله کنند یا برایشان فدیه‌ای بگیرند و... .
 

فأين الإشكال في هذه الآية، وقد قلنا إنّ القرآن عبارة عن قانون إلهي ليس للعبادة فقط بل يبين أيضاً السياسة والحكم الإلهي وحقوق المؤمنين ومايجب عليهم .. الخ.

اشکال این آیه در کجاست؟ گفتیم قرآن عبارت است از قانونی الهی که فقط عبادت را شامل نمی‌شود؛ بلکه سیاست، حکومت الهی، حقوق مؤمنان و آنچه بر ایشان واجب است و... را بیان می‌دارد.
 


 

—————————


 

[۱۳]- استخدام الآية الواحدة بمعزل عن باقي الكتاب أمر يحذر من خطورته أيضاً المسيحيون ويرفضه علماءهم، ولذلك نجد مثلاً البابا شنودة عقد فصلاً خاصاً في كتابه (كتاب الخلاص في المفهوم الأرثوذكسي) واسماه (خطورة استخدام الآية الواحدة)، وكذلك الأنبا بيشوي مطران دمياط في كتاب سلسلة محاضرات تبسيط الإيمان حيث الفقرة 115 أيضاً تحمل نفس العنوان (خطورة استخدام الآية الواحدة).

وهذا نص كلام البابا شنودة:[في موضوع الخلاص أيها الإخوة - كما في أي موضوع آخر - احترسوا جداً من خطورة استخدام آية واحدة من الكتاب المقدس.

إن الكتاب المقدس ليس هو مجرد آية أو آيات، وإنما هو روح معينة تتمشى في الكتاب كله.

الشخص الجاهل يضع أمامه آية واحدة، أو أجزاء من آية، فاصلاً إياها عن ظروفها وملابساتها وعن المعنى العام كله، أما الباحث الحكيم، الذي يتوخى الحق فإنه يجمع كل النصوص التي تتعلق بموضوع بحثه، ويرى على أي شيء تدل ....

... لا يصح مطلقاً أيها الأحباء أن نسير بطريقة الآية الواحدة، فهي طريقة خاطئة وخطر وغير أرثوذكسية. إن أتاك أحد في يوم من الأيام بآية من الآيات، مهما كانت صريحة وواضحة، فقل له: أنا لا تنفعني الآية الواحدة (لنضع أمامنا جميع النصوص التي تتعلق بهذا الموضوع، ثم نتفاهم معاً (احترسوا من أن تخدعكم الآية الواحدة، فربما لها مناسبة معينة، وربما لها تكملة، وهذه التكملة هي التي توضح معناها ...] خطورة استخدام الآية الواحدة - كتاب الخلاص في المفهوم الأرثوذكسي - البابا شنودة.

 

[۱۳] - استفاده از یک آیه، جدا از بقیۀ کتاب، مسئله‌ای است که مسیحیان نیز از خطرش برحذر می‌دارند و علمایشان آن را رد می‌کنند؛ به‌همین دلیل می‌بینم که به‌عنوان مثال، پاپ شنوده، در کتاب خود «رستگاری در مذهب ارتدکس» فصلی را به‌نام «خطر استفاده از یک آیه» به این موضوع اختصاص داده است. همچنین انبا بیشوی مطران دمیاط در کتاب «سلسله گفتگوهای بسط و گسترش ایمان» در فقرۀ ۱۱۵ نیز همین عنوان را (خطر استفاده از یک آیه) اختصاص داده است. 

متن سخن پاپ شنوده: «ای برادران! در موضوع نجات و رستگاری ـ‌همانند هر موضوع دیگری‌ـ جدا از خطر استفاده از یک آیه از کتاب مقدس دوری کنید. 

کتاب مقدس، صِرف یک یا چند آیه نیست؛ بلکه روح مشخصی است که در همۀ کتاب جریان دارد. انسانِ ناآگاه یک آیه یا بخش‌هایی از یک آیه را پیش رویش قرار می‌دهد، در حالی که آن را از شرایط، اوضاع و معنای کلیّش جدا می‌کند. اما پژوهشگر حکیم که در پیِ حق است همۀ متونی را که به موضوع تحقیقش ارتباط دارد جمع می‌کند و می‌نگرد که بر چه‌چیزی دلالت دارد... 

... دوستان! به‌طور مطلق صحیح نیست که تنها بر یک آیه سیر کنیم. این روشی غلط، خطرناک و غیر ارتدکسی است. اگر در روزی از روزها شخصی با یکی از آیات نزد تو آمد حتی اگر آن آیه صریح و واضح باشد به او بگو: یک آیه به‌تنهایی برای من سودی ندارد؛ باید همۀ متونی را که متعلق به این موضوع است پیش روی خود بگذاریم؛ آنگاه با یکدیگر به تفاهم برسیم ( برحذر باشید که یک آیه شما را فریب دهد؛ چه بسا مناسبت مشخصی و چه بسا متمّمی داشته باشد و این متمّم معنای آن را واضح کند... .» (خطر استفاده از یک آیه، کتاب رستگاری در مذهب ارتدکس، پاپ شنوده).


 

[١٤]- لابد من الالتفات أنّ الحث هنا على القتال هو أولاً بأمر من الله سبحانه وتعالى. وثانياً هو دفاعي، وجميع الأديان الإلهية تجيز الجهاد الدفاعي بل وتوجبه على المؤمنين، بل كلها تقر وجوب الجهاد والقتال الهجومي إن كان بأمر الله سبحانه كما سيتبين.

ومسألة الجهاد (جهاد النفس وجهاد العدو) في الدين الإلهي وحقيقته بينها الإمام أحمد الحسن (ع) في كتاب الجهاد باب الجنة، ولننقل هنا طرفاً مما جاء في هذا الكتاب ثم نورد بعض النصوص من العهد القديم والجديد، وكذلك مثال من أقوال علماء المسيحيين: قال الإمام أحمد الحسن (ع): (الجهاد في الأديان الإلهية:

الجهاد أو القتال لإعلاء كلمة الله ونشر التوحيد والدين الذي يرضاه الله سبحانه وتعالى قضية قررها الله سبحانه، وحث عليها المؤمنين وأوجبها عليهم وواعد من جاهد في سبيله الجنة وتوعّد من أعرض عن الجهاد بالنار.

والأنبياء والمرسلون (ص) هم حملة كلمة الله سبحانه وهم حملة راية الجهاد والقتال في سبيل الله سبحانه، وهذا تاريخ الأنبياء والمرسلين (ص) بين يديك تصفّحه في التوراة والإنجيل والقرآن لتجد موسى (ع) يحمل سيفه ويتأهّب لدخول الأرض المقدسة، ويوشع بن نون (ع) يحمل سيفه ويدخل الأرض المقدسة، وداود (ع) يقضي أيامه في القتال لإعلاء كلمة الله ونشر التوحيد: ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾.

وقال تعالى: ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾.

وسليمان (ع) يخلفه ليبني هيكل العبادة بيد ويقاتل في سبيل إعلاء كلمة الله باليد الأخرى، قال تعالى: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾.

﴿فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ @ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾.

والتوراة حافلة بمعارك داود وسليمان (ص).

ثم إنّ عيسى (ع) يقول لأتباعه: (من أراد أن يتبعني فليحمل خشبته على ظهره)، أي إنه يدعو للثورة على الظلم والفساد ويأمر أتباعه بالجهاد والقتال في سبيل الله، فالخشبة في ذلك الزمان نظير الكفن عندنا اليوم، أي كأنه يقول لأتباعه من أراد أن يتبعني فليحمل كفنه معه.

أمّا الرسول محمد (ص) فقد قضى جل أيامه في المدينة المنورة بعد الهجرة في الجهاد والقتال في سبيل الله، وقضى أيامه في مكة يجاهد ويقاتل بالكلمة والحجة هو ومن آمن معه حتى عُذبوا وأُذوا وقتل منهم من قتل فذهب إلى ربّه شاهداً وشهيداً.

ولا شك أنّ سيرة الأنبياء والمرسلين (ص) حجة ما بعدها حجة.

وأمر الله سبحانه وتعالى بالجهاد والقتال في سبيله لإعلاء كلمته سبحانه وتعالى والذي جاء به الأنبياء والمرسلون حجة ما بعدها حجة، فلم يبق للمتخلّف عن أمر الله سبحانه وتعالى عذر ولا عاذر، ولم يبق لمن ينكر أمر الله سبحانه وتعالى إلا أن يقال عنه أنه كافر، فبأي حديث بعد الله وآياته وسيرة أنبيائه ورسله تؤمنون.

والنصوص على الجهاد والقتال في سبيل الله في التوراة الموجودة حالياً التي يعترف بها اليهود والنصارى كثيرة جدّاً لا يسعها هذا البيان المختصر، ولكن لا بأس بإيراد نص منها لترتب فائدة على إيراده، ولعل الأفضل أن نعرّج على أول من توسع في الجهاد والقتال في سبيل الله ولإعلاء كلمة الله سبحانه وتعالى بعد نبي الله موسى بن عمران (ع) الذي جاء بالتوراة وهو يوشع بن نون (ع) وصي موسى (ع).

جاء في التوراة (العهد القديم/ سفر يشوع: ص354 - 357): الإصحاح العاشر:

«(34) ثم اجتاز يشوع وكل إسرائيل معه من لخيش إلى عجلون فنزلوا عليها وحاربوها (35) وأخذوها في ذلك اليوم وضربوها بحد السيف وحرم كل نفس بها في ذلك اليوم حسب كل ما فعل بلخيش (36) ثم صعد يشوع وجميع إسرائيل معه من عجلون إلى حبرون وحاربوها (37) وأخذوها وضربوها بحد السيف مع ملكها وكل مدنها وكل نفس بها. لم يبق شارداً حسب كل ما فعل بعجلون فحرمها وكل نفس بها (38) ثم رجع يشوع وكل إسرائيل معه إلى دبير وحاربها (39) وأخذها مع ملكها وكل مدنها وضربوها بحد السيف وحرموا كل نفس بها. لم يبق شارداً، كما فعل بحبرون كذلك فعل بدبير وملكها وكما فعل بلبنة وملكها (40) فضرب يشوع كل أرض الجبل والجنوب والسهل والسفوح وكل ملوكها. لم يبق شارداً بل حرم كل نسمة كما أمر الرب إله إسرائيل (41) فضربهم يشوع من قادش برنيع إلى غزة وجميع أرض جوشن إلى جبعون (42) وأخذ يشوع جميع أولئك الملوك وأرضهم دفعة واحدة لأن الرب إله إسرائيل حارب عن إسرائيل (43) ثم رجع يشوع وجميع إسرائيل معه إلى المحلة إلى الجلجال».

الأصحاح الحادي عشر: «(1) فلما سمع يابين ملك حاصور أرسل إلى يوباب ملك مادون وإلى ملك شمرون وإلى ملك أكشاف (2) وإلى الملوك الذين إلى الشمال في الجبل وفي العربة جنوبي كنروت وفي السهل وفي مرتفعات دور غرباً (3) الكنعانيين في الشرق والغرب والأموريين والحثيين والفرزيينواليبوسيين في الجبل والحويين تحت حرمون في أرض المصفاة (4) فخرجوا هم وكل جيوشهم معهم شعباً غفيراً كالرمل الذي على شاطئ البحر في الكثرة بخيل ومركبات كثيرة جداً (5) فاجتمع جميع هؤلاء الملوك بميعاد وجاءوا ونزلوا معاً على مياه ميروم لكي يحاربوا إسرائيل (6) فقال الرب ليشوع لا تخفهم لأني غداً في مثل هذا الوقت أدفعهم جميعاً قتلى أمام إسرائيل فتعرقب خيلهم وتحرق مركباتهم بالنار (7) فجاء يشوع وجميع رجال الحرب معه عليهم عند مياه ميروم بغتة وسقطوا عليهم (8) فدفعهم الرب بيد إسرائيل فضربوهم وطردوهم إلى صيدون العظيمة وإلى مسرفوتمايم وإلى بقعة مصفاة شرقاً. فضربوهم حتى لم يبق لهم شارد (9) ففعل يشوع بهم كما قال له الرب. عرقب خيلهم وأحرق مركباتهم بالنار (10) ثم رجع يشوع في ذلك الوقت وأخذ حاصور وضرب ملكها بالسيف. لأن حاصور كانت قبلاً رأس جميع تلك الممالك (11) وضربوا كل نفس بها بحد السيف، حرموهم ولم تبق نسمة، وأحرق حاصور بالنار (12) فأخذ يشوع كل مدن أولئك الملوك وجميع ملوكها وضربهم بحد السيف. حرمهم كما أمر موسى عبد الرب (13) غير أن المدن القائمة على تلالها لم يحرقها إسرائيل ما عدا حاصور وحدها أحرقها يشوع (14) وكل غنيمة تلك المدن والبهائم نهبها بنو إسرائيل لأنفسهم. وأمّا الرجال فضربوهم جميعاً بحد السيف حتى أبادوهم. لم يبقوا نسمة (15) كما أمر الرب موسى عبده هكذا أمر موسى يشوع وهكذا فعل يشوع. لم يهمل شيئاً من كل ما أمر به الرب موسى (16) فأخذ يشوع كل تلك الأرض الجبل وكل الجنوب وكل أرض جوشن والسهل والعربة وجبل إسرائيل وسهله (17) من الجبل الأقرع الصاعد إلى سعير إلى بعل جاد في بقعة لبنان تحت جبل حرمون ، وأخذ جميع ملوكها وضربهم وقتلهم (18) فعمل يشوع حرباً مع أولئك الملوك أياماً كثيرة (19) لم تكن مدينة صالحت بني إسرائيل إلا الحويين سكان جبعون بل أخذوا الجميع بالحرب (20) لأنه كان من قبل الرب أن يشدد قلوبهم حتى يلاقوا إسرائيل للمحاربة فيحرموا فلا تكون عليهم رأفة بل يبادون كما أمر الرب موسى (21) وجاء يشوع في ذلك الوقت وقرض العناقيين من الجبل من حبرون ومن دبير ومن عناب ومن جميع جبل يهوذا ومن كل جبل إسرائيل. حرمهم يشوع مع مدنهم (22) فلم يتبق عناقيون في أرض بني إسرائيل لكن بقوا في غزة وجت وأشدود (23) فأخذ يشوع كل الأرض حسب كل ما كلم به الرب موسى وأعطاها يشوع ملكاً لإسرائيل حسب فرقهم وأسباطهم، واستراحت الأرض من الحرب».

هذه صورة لجانب من الأيام التي قضاها يوشع بن نون (ع) في الجهاد والقتال لإعلاء كلمة الله ونشر دين الله والتوحيد على هذه الأرض) الإمام أحمد الحسن (ع) - كتاب الجهاد باب الجنة.

• بعض النصوص في الجهاد من التوراة:

- إبراهيم (ع) أبو الأنبياء يقاتل ويخرج للجهاد دفاعاً عن لوط (ع):

«14: 14 فلما سمع ابرام أن أخاه سبي جر غلمانه المتمرنين ولدان بيته ثلاث مئة وثمانية عشر وتبعهم إلى دان 14: 15 وانقسم عليهم ليلاً هو وعبيده فكسرهم وتبعهم إلى حوبة التي عن شمال دمشق 14: 16 واسترجع كل الاملاك واسترجع لوطا أخاه أيضاً وأملاكه والنساء أيضاً والشعب»العهد القديم - سفر التكوين - الأصحاح 14.

- موسى (ع) يبدأ ثورته الإلهية على الظلم بقتل أحد زبانية فرعون الطاغية المتسلط على رقاب الناس الذي كان يقتل ويسلب وينهب ويستضعف أهل الأرض دونما رادع:

«2: 11 وحدث في تلك الأيام لما كبر موسى أنه خرج إلى إخوته لينظر في اثقالهم فرأى رجلاً مصرياً يضرب رجلاً عبرانياً من إخوته 2: 12 فالتفت إلى هنا وهناك ورأى أن ليس أحد فقتل المصري وطمره في الرمل»العهد القديم - سفر الخروج - الأصحاح 2.

وأيضاً بعد الخروج من مصر وعبور البحر: «17: 1 ثم ارتحل كل جماعة بني إسرائيل من برية سين بحسب مراحلهم على موجب أمر الرب ونزلوا في رفيديم ولم يكن ماء ليشرب الشعب .... 17: 8 وأتى عماليق وحارب إسرائيل في رفيديم 17: 9 فقال موسى ليشوع انتخب لنا رجالاً واخرج حارب عماليق وغداً أقف أنا على راس التلة وعصا الله في يدي 17: 10 ففعل يشوع كما قال له موسى ليحارب عماليق وأما موسى وهرون وحور فصعدوا على راس التلة 17: 11 وكان إذا رفع موسى يده أن إسرائيل يغلب وإذا خفض يده أن عماليق يغلب 17: 12 فلما صارت يدا موسى ثقيلتين أخذا حجراً ووضعاه تحته فجلس عليه ودعم هرون وحور يديه الواحد من هنا والآخر من هناك فكانت يداه ثابتتين إلى غروب الشمس 17: 13 فهزم يشوع عماليق و قومه بحد السيف ...»العهد القديم - سفر الخروج - الأصحاح 17.

ثم موسى (ع) يأمر (بأمر الله سبحانه وتعالى) يوشع (ع) وصيه وخليفته بالجهاد والقتال ودخول الأرض المقدسة، وقد تقدم ذكر النصوص في ما نقلناه من كتاب الإمام أحمد الحسن (ع).

• الجهاد والقتال في الدين الإلهي من أقوال علماء المسيحيين:

- أولاً من قاموس الكتاب المقدس شرح كلمة (قتل):

(القتل الجائز ويكون القتل حلالاً أو واجباً في الحالات الآتية كما ذُكِر من أحداث الكتاب:

أ- قتل من حُكِمَ عليه بالموت لأنه قتل أو عمل ذنباً آخر يستحق الإعدام مما ذكر في خر 21: 15 - 17 أو في لا 20: 10 و 24: 14 - 16 و 23 وغير ذلك (راجع مادة قصاص).

ب- إذا أدرك وليّ القتيل قاتله خارج مدن الملجأ وقبل أن يموت الكاهن العظيم الذي حدثت الجريمة في عهده. وتمنع الشريعة افتدائه (عد 35: 32).

ج- وتقضي الشريعة بقتل الأعداء في الحرب بلا هوادة. وقد أوصى بعض الأنبياء بتحريم بعض أعداء الله الاردياء أي أوصى بابادتهم هم ومواشيهم (1 صم 15: 3 وقض 5: 22-31) ....)قاموس الكتاب المقدس - شرح كلمة (قتل).

يقول القس انطونيوس فكري: (قد يتصور البعض أنه ما دمنا نحن نحيا في العهد الجديد فلا حاجة بنا للعهد القديم وهذا تصور خاطئ....

‌... نرى في العهد القديم حروب ودماء كثيرة، ولعنات أصابت البشر فنري غضب الله على الخطية. فنعرف قداسة الله وبغضه للخطية. ..) مقدمة عن العهد القديم - شرح الكتاب المقدس - القس أنطونيوس فكري.

• الجهاد ومقاومة المحتل والعدو من الثوابت الفطرية ومن القيم الثابتة عالمياً:

الجهاد مسألة فطرية وغريزية حتى لدى الحيوانات فهي تدافع عن أعشاشها وأوكارها وجحورها.

ولا يختلف الناس في جواز القتال دفاعاً عن الأرض، وحتى القوانين العلمانية في الأمم المتحدة الآن تعتبر مقاومة المحتلين من قبل أهل البلد الأصليين مشروعة.

يقول البابا شنودة: (... ومن القيم الثابتة الأساسية التي تلزم لكل إنسان: محبة الوطن والدفاع عنه، والتضحية من أجله بالدم، إذا احتاج الأمر....) مقالة (القيم والمبادئ .. بين مسميات ومفاهيم) - مقالات البابا شنودة الثالث المنشورة في جريدة الأهرام - مقال يوم الأحد 6/ 8/ 2006.

الآن نقول: إذا كان الله هو من أمر الأنبياء والرسل (ص) بالجهاد في العهد القديم، واليهود والمسيحيون يؤمنون بهذا فهو إذاً من سنة الله، وسنته سبحانه وتعالى لا تتغير ولا تتبدل ولن تجد لسنة الله تبديلاً ولن تجد لسنة الله تحويلاً:

- يقول البابا شنودة في الاستدلال على العقيدة من خلال العهد القديم:

(... يعترض البعض بأن الكهنوت أمر خاص بالعهد القديم فقط. وهذا يدعونا أن نطرح سؤالاً هاماً وهو:

- هل الله في العهد القديم غير الله في العهد الجديد ؟

أقول هذا، لأننا كلما نثبت عقيدة بآيات من العهد القديم، يتجرأ البعض على العهد القديم ويحقرونه ! ويعتبرون أن العهد القديم مجرد ناموس بعيد عن النعمة، ويتكلمون عنه بطريقة خالية من الاحترام اللائق بكلام الله. كما لو كانت تعاليم العهد القديم قد ألغيت ! أو أن العهد الجديد قد نسخ العهد القديم !!

وللأسف فإن بعض الذين يهاجمون العهد القديم يضعون في أغلفة كتبهم ومؤلفاتهم كليشيه كبير للآية المشهورة: "كل الكتاب موحى به من الله" .. فلماذا هذه الجرأة على العهد القديم، وهو جزء من الكتاب ؟ ثم هل الله في علاقته بالبشر قد تغير ؟

هل هو في العهد القديم يقبل وسطاء بينه وبين الناس، وفي العهد الجديد يرفض ؟ هوذا يعقوب الرسول يقول: إن الله "ليس عنده تغيير ولا ظل دوران" (يع 1: 17). بل هو أمس واليوم وإلى الأبد.

والسيد المسيح نفسه حينما تعرض للعهد القديم، في العظة على الجبل، قال كلمات جميلة جداً، نذكر من بينها: "لا تظنوا أني جئت لأنقض الناموس أو الأنبياء، ما جئت لأنقض بل لأكمل. فإني الحق أقول لكم: إلى أن تزول السماء والأرض، لا يزول حرف واحد أو نقطة واحدة من الناموس حتى يكون الكل.." (مت 5: 17، 18).

إذن لا نقول فقط إن العهد القديم لم يلغ، بل أنه حتى حرف واحد أو نقطه منه لا يمكن أن تزول ......) كتاب الكهنوت للبابا شنودة الثالث - فصل (ليس عند الله تغيير).

فمن يدعي أن الجهاد والقتال بأمر الله سبحانه وتعالى منحصر بزمان العهد القديم يناقض قول عيسى (ع) ويناقض اعتقاده، إن ما جاء من عقيدة وتشريع في العهد القديم هما حق ومن عند الله ... ولا يُلتفَت لمن يحاول أن يوهم عوام المسيحيين أن الجهاد بعد مجيء السيد المسيح (ع) انحصر في الجهاد الروحي فقط لعدم وجود دليل واحد على هذا الادعاء. وعلى أي حال ففي التوراة التي يؤمن بها المسيحيون الرد الكافي.

بالنتيجة: الجهاد والقتال أمر مشروع وقد تبين من العقل والواقع والنقل من التوراة والإنجيل وأيضاً من أقوال العلماء، بل وهو أمر فطري غريزي وتقره المجتمعات الإنسانية اللادينية أو العلمانية.


 

[۱۴]- باید توجه داشت تشویق به پیکار در اینجا، اول: به امر خداوند سبحان‌ومتعال است؛ و دوم: جنگ دفاعی است و همۀ ادیان الهی، جهاد دفاعی را جایز می‌شمرند و حتی بر مؤمنان واجب نیز می‌دانند و حتی همۀ آنها به واجب‌بودن جهاد و جنگیدنِ تهاجمی ـ‌در صورتی که به امر خداوند سبحان باشد‌ـ اقرار دارند؛ که در ادامه روشن خواهد شد. امام احمدالحسن ع مسئلۀ جهاد (جهاد با نفس و جهاد با دشمن) در دین الهی و حقیقت آن را در کتاب «جهاد درب بهشت است» بیان کرده‌اند و ما در اینجا قسمتی از این کتاب را نقل می‌کنیم؛ سپس بعضی از متون عهد قدیم و جدید و نیز نمونه‌هایی از سخنان علمای مسیحی را نیز خواهیم آورد. امام احمدالحسن ع می‌فرماید:

جهاد در ادیان الهی:

جهاد یا پیکار برای برافراشتن کلمۀ الله و انتشار توحید و دینی که مورد رضایت خداوند سبحان‌ومتعال است، موضوعی بوده که خداوند سبحان بر آن صحّه می‌گذارد و مؤمنان را به آن تشویق می‌فرماید، آن را بر آنها واجب ساخته و وعده داده است هرکس در راه خدا جهاد کند بهشت از آنِ اوست، و هرکسی را که از جهاد روی گرداند با آتش تهدید کرده است. انبیا و فرستادگان، حاملان کلمۀ «الله» سبحان هستند و آنها کسانی هستند که پرچم جهاد و پیکار در راه خدای سبحان را بر دوش می‌کشند. تاریخ انبیا و فرستادگان پیش‌روی شماست، تورات، انجیل و قرآن را ورق بزن تا دریابی که موسی ع شمشیر برمی‌دارد و مهیای ورود به سرزمین مقدس می‌شود، یوشع بن نون ع شمشیر برمی‌گیرد و به سرزمین مقدس وارد می‌شود، و داوود ع روزگارش را در پیکار برای ِ اِعتلای کلمۀ الله و گسترش توحید به‌پایان می‌رساند:(پس به‌خواست خدا ایشان‌را شکست دادند و داوود، جالوت را  کُشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت  ارزانی داد، و از آنچه می‌خواست به او آموخت، و اگر خدا بعضی از مردم را به‌وسیلۀ بعضی دیگر دفع نمی‌کرد قطعاً زمین تباه می‌شد، ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضّل دارد).(بقره:251) همچنین حق تعالی می‌فرماید:(بر هر چه می‌گویند صبر پیشه کن و از بندۀ ما داوود توانمند یاد کن، که او همواره توبه‌کننده بود).(ص:۱۷)

و سلیمان ع جانشین او می‌شود تا با دستی هیکل عبادت را بنا، و با دست دیگر برای اعتلای کلمۀ الله در راه خداوند پیکار کند. حق تعالی می‌فرماید: (و سلیمان از داوود به ارث برد و گفت: ای مردم، به ما زبان مرغان آموخته و از هرچیزی به ما داده شده، که این، همان برتری و نعمت آشکار است). (نمل: ۱۶)

(چون (فرستاده) نزد سلیمان آمد، سلیمان گفت: آیا می‌خواهید مرا با مال یاری دهید؟ آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است؛ بلکه این شما هستید که به هدیۀ خویش شادمان می‌شوید * به‌سویشان باز گرد. قطعاً سپاهی بر ایشان آوریم که تاب ایستادگی در برابرش را نداشته باشند و به خواری و خفت از آنجا بیرونشان کنیم). (نمل:۳۶و۳۷) و تورات آ کنده از نبردهای داوود و سلیمان ع است.

به‌علاوه، اینکه عیسی ع به پیروانش می‌فرماید: «هرکس می‌خواهد از من پیروی کند باید صلیبش را بر پشتش حمل کند»، یعنی ایشان به قیام علیه ظلم و فساد دعوت می‌کند و پیروانش را به جهاد و پیکار در راه خدا دستور می‌دهد. صلیب در آن روزگار همانند کفن امروزی برای ماست؛ یعنی گویا ایشان ع به پیروانش می‌فرماید هرکس می‌خواهد مرا پیروی کند باید کفنش را با خود داشته باشد.

اما فرستادۀ خدا حضرت محمد ص بیشتر روزهای خود را پس از هجرت در مدینه، به جهاد و پیکار در راه خدا سپری کرد و روزهای خود را در مکه با جهاد و پیکار با کلمه و حجت و دلیل آوردن گذرانید، و کسانی که به ایشان ایمان آورده بودند نیز به همین ترتیب بودند؛ تا آنجا که مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و آن‌کس از آن‌ها که به قتل رسید، شاهد و شهید به‌سوی پروردگارش شتافت.

شکی نیست سیره و روش انبیا و فرستادگان ع حجتی است که بالاتر از آن حجتی وجود ندارد و خداوند سبحان‌ومتعال به جهاد و پیکار در راه خود برای برافراشتن کلمۀ خودش، سبحان‌ومتعال فرمان داده، و آنچه انبیا و فرستادگان ع آوردند حجتی است که دیگر پس از آن، حجتی باقی نمی‌ماند. بنابراین برای آن کس که از فرمان خداوند سبحان‌ومتعال شانه خالی می‌کند، هیچ عذر و بهانه‌ای باقی نمی‌ماند، و در خصوص کسی که فرمان خداوند سبحان‌ومتعال را انکار کند چیزی باقی نمی‌ماند جز اینکه درباره‌اش گفته شود کافر است؛ حال پس از خدا، آیات او، و راه و روش انبیا و فرستادگان، به کدامین حدیث ایمان می‌آورید؟! متونِ  دالّ بر جهاد و پیکار در راه خدا در تورات فعلی وجود دارند؛ متونی که یهودیان و مسیحیان به آن معترف هستند به‌قدری زیاد است که در این مختصر نمی‌گنجد؛ اما مانعی ندارد اگر متنی را در این خصوص برای بهره‌مند شدن از آن بیان کنیم؛ و چه بسا بهتر باشد در ماجرای اولین کسی که پس از پیامبر خدا موسی بن عمران ع ـ‌که تورات را آورد‌ـ برای اعتلای کلمۀ «الله» سبحانه‌وتعالی در راه خدا جهاد و پیکار کرد تأملی داشته باشیم؛ یعنی یوشع بن نون ع وصی موسی ع. در تورات (عهد قدیم، سفر یشوع: ص354-357 باب دهم) آمده است: (34 سپس یوشع به‌همراه تمامی اسرائیل از لاخیش به عَجلون گذشتند و به‌مقابلش اردو زده، با آن جنگ کردند. 35 و در همان‌روز آن را گرفته، به دم شمشیر زدند و همۀ کسانی را که در آن بودند در آن روز هلاک کرد، چنانکه با لاخیش کرده بود. 36 و یوشع با تمامی اسرائیل از عجلون به حبرون بر آمده، با آن جنگ کردند. 37 و آن را گرفته، آن را با ملکش و همۀ شهرهایش و همۀ کسانی که در آن بودند به دم شمشیر زدند، و موافق هر آنچه با عجلون کرده بود کسی را باقی نگذاشت، بلکه آن را با همۀ کسانی که در آن بودند هلاک ساخت. 38 و یوشع با تمامی اسرائیل به دَبیر بازگشت و با آن جنگ کرد. 39 و آن را با ملکش و همۀ شهرهایش گرفت و ایشان را به دم شمشیر زدند و همۀ کسانی را که در آن بودند هلاک ساختند و َ او کسی را باقی نگذاشت؛ و به همان صورتی که با حبرون رفتار نموده بود با دبیر و ملکش نیز رفتار کرد، چنانکه با لبنَه و ملکش نیز رفتار نموده بود. 40 پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستانی، جنوب، هامون، وادی‌ها و جمیع ملوک آنها را زده، کسی را باقی نگذاشت و حتی همۀ کسان را هلاک کرد؛ چنانکه یهوه، پروردگار اسرائیل، امر فرموده بود. 41 و یوشع ایشان را از قادش برنیع تا غزّه و تمامی زمین جوشن تا جَبعون را زد. 42 و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را به‌یکباره گرفت؛ چرا که یهوه، پروردگار اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می‌کرد. 43 و یوشع شمرون و نزد ملک اخشاف فرستاد، 2 و نزد ملوکی که به‌طرف شمال در کوهستان، و در عربه، جنوب کنروت، و در هامون و در بلندی‌هایی که به‌طرف مغرب بودند، 3 و نزد کنعانیان به‌طرف مشرق و مغرب و اموریان و حَتّیان و فرزّیان و یبوسیان در کوهستان، و حوّویان زیر حرمون در زمین مصفَه. 4 و آنها با تمامی لشکرهای خود که قوم بسیاری بودند و عدد ایشان مثل ریگ کنارۀ دریا بود با اسبان و ارابه‌های بسیار بیرون آمدند. 5 و تمامی این ملوک جمع شده، آمدند و نزد آب‌های میرُوم در یک جا اردو زدند تا با اسرائیل جنگ کنند. 6 و پروردگار به یوشع گفت: از ایشان مترس؛ زیرا که فردا چنین وقتی جمیع ایشان را کشته‌شده، به حضور اسرائیل تسلیم خواهم کرد، و اسبان ایشان را پی خواهی کرد، و ارابه‌های ایشان را به آتش خواهی سوزانید. 7 پس یوشع با تمامی مردان جنگی به‌مقابله با ایشان نزد آب‌های میروم ناگهان آمده، بر ایشان حمله کردند. 8 و پروردگار، ایشان را به‌دست اسرائیل تسلیم نمود، که ایشان را زدند و تا صیدون بزرگ و ِمسرفوت مایم و تا وادی ِمصفه به‌طرف شرقی تعقیب کرده، کشتند؛ به‌حدی که کسی را از ایشان باقی نگذاشتند. 9 و یوشع به‌طوری که پروردگار به وی گفته بود، با ایشان رفتار نموده، اسبان ایشان را پی کرد و ارابه‌هایشان را با آتش سوزاند. 10 و یوشع در آن وقت بازگشت، حاصور را گرفته، پادشاهش را با شمشیر کشت؛ زیرا حاصور پیش از آن، سرکردۀ جمیع آن ممالک بود. 11 و همۀ کسانی را که در آن بودند به دم شمشیر کشته، ایشان را جملگی هلاک کرد، و هیچ جانداری باقی نماند، و حاصور را با آتش سوزاند. 12 پس یوشع تمامی شهرهای آن ملوک و جمیع ملوک آنها را گرفت و ایشان را به دم شمشیر کشته، جملگی هلاک کرد؛ همان‌طور که موسی بندۀ پروردگار امر فرموده بود. 13 غیر از همۀ شهرهایی که بر تل‌های خود استوار بودند، اسرائیل آنها را نسوزاند، با تمامی اسرائیل به اردوگاه در جَلجال بازگشتند). 

اصحاح یازدهم: (1 و واقع شد که چون یابین ملک حاصور این را شنید، نزد یوباب ملک مادون و نزد ملک سوای حاصور که یوشع فقط آن را سوزاند. 14 و بنی‌اسرائیل تمامی غنیمت آن شهرها و بهایم آنها را برای خود به غنیمت بردند؛ اما همۀ مردان را به دم شمشیر کشتند، به‌حدی که ایشان را هلاک کرده، هیچ جانداری را باقی نگذاشتند. 15 چنانکه پروردگار بندۀ خود موسی را امر فرموده بود، موسی به یوشع امر فرمود و به‌همین ترتیب یوشع عمل نمود، و چیزی از جمیع احکامی را که خداوند به موسی فرموده بود باقی نگذاشت. 16 پس یوشع تمامی آن زمین کوهستان و تمامی جنوب و تمامی زمین َجوشن و هامون و عربه و کوهستان اسرائیل و دشت آن‌را گرفت. 17 از کوه حالق که به‌سوی سَعیر بالا می‌رود تا بعل‌ جاد که‌ در وادی لبنان زیر کوه َحرمان است، و جمیع ملوک آنها را گرفته، ایشان را زد و کشت. 18 و یوشع روزهای بسیار با این ملوک جنگ کرد. 19 و شهری نبود که با بنی‌اسرائیل صلح کرده باشد، جز حَوّیانی که در جَبَعون ساکن بودند و همۀ دیگران را در جنگ گرفتند. 20 زیرا از جانب خداوند بود که دل ایشان را سخت کند تا برای نبرد مقابل اسرائیل در آیند و او ایشان را جملگی هلاک سازد، و بر ایشان رحمت نشود، بلکه ایشان را نابود سازد چنانکه پروردگار به موسی امر فرموده بود. 21 و در آن زمان یوشع آمده، عناقیان را از کوهستان از جبرونو َدبیر و عناب و همۀ کوه‌های یهودا و همۀ کوه‌های اسرائیل منقطع ساخت، و یوشع ایشان را با شهرهایشان جملگی هلاک کرد. 22 کسی از عناقیان در زمین بنی‌اسرائیل باقی نماند، اما در غزّه و جَت و اَشدود بعضی باقی ماندند. 23 پس یوشع تمامی زمین را برحسب آنچه پروردگار به موسی گفته بود، گرفت، و یوشع آن را به بنی‌اسرائیل برحسب فرقه‌ها و اسباط ایشان به ملکیّت بخشید و زمین از جنگ آرام گرفت). این تصویری از روزهایی است که یوشع بن نون ع در جهاد و پیکار برای برافراشتن کلمۀ الله و نشر دین خداوند و توحید بر روی این زمین گذرانید.» امام احمدالحسن، کتاب «جهاد درب بهشت است»

* برخی متون تورات در رابطه با جهاد:

ـ ابراهیم ع که پدر انبیاست می‌جنگد، و به‌منظور دفاع از لوط ع برای جهاد به‌پا می‌خیزد: (14 چون ابرام از اسیر شدن برادر خود آ گاهی یافت، سی‌صد و هجده تن از خانه‌زادان کارآزمودۀ خود را بیرون آورده، در عقب ایشان تا دان بتاخت. 15 شبانگاه او و ملازمانش بر ایشان فرقه‌فرقه شده، ایشان را شکست داده، تا حوبه که در شمال دمشق واقع است آنها را تعقیب نمود. 16 و همۀ اموال را پس گرفت و برادر خود لوط و اموال او را نیز با زنان و مردان بازگرداند). عهد قدیم ـ سفر پیدایش ـ اصحاح 14 

ـ موسی انقلاب الهی خود علیه ظلم را با کشتن یکی از سربازان فرعون آغاز می‌کند؛ فرعون طغیان‌گر و مسلط بر مردم، کسی که می‌کشت و زورگیری و غارت می‌کرد، و اهل زمین را ضعیف می‌شمرد؛ در حالی که هیچ‌کس مانعش نبود: (11چون موسی بزرگ شد روزی به دیدار برادران خویش رفت و بر کار طاقت‌فرسای ایشان نظر افکند. آنجا مردی مصری را دید که یکی از برادران عبرانیِ او را می‌زد 12 نگاهی به این‌سو و آن‌سو افکند و چون کسی را ندید مرد مصری را کشت و او را زیر شن‌ها پنهان کرد). عهد قدیم ـ سفر خروج ـ اصحاح 2 

همچنین بعد از خروج از مصر و عبور از دریا: (1و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل به‌حکم یهوه طی منازل کرده از صحرای سینا کوچ کردند و در رفیدیم اردو زدند، در حالی که آب شُرب برای قوم وجود نداشت...8 سپس عَمالیق آمدند و در رفیدیم با اسرائیل جنگیدند 9 موسی به یوشع گفت: مردانی برای ما برگزین و به مصاف عَمالیق بیرون برو، و بامدادان من عصای خدا را به دست گرفته، بر قلۀ کوه خواهم ایستاد 10 پس یوشع طبق دستور موسی به جنگ عَمالیق رفت، و در این ضمن موسی، هارون و حور به بالای تپه برآمدند 11 هرگاه موسی دستانش را برمی‌افراشت اسرائیل پیروز می‌شدند، و هرگاه دستانش را پایین می‌آورد عمالیق چیره می‌شدند 12 زمانی که دستان موسی خسته شد، سنگی برداشته، زیر موسی نهادند و بر آن نشست. هارون و حور نیز یکی از این سو و دیگری از آن‌سو دستانش را نگاه داشتند. اینگونه دستان موسی تا غروب آفتاب ثابت ماند13 و یوشع به دم شمشیر بر لشکر

عمالیق چیره شد). عهد قدیم ـ سفر خروج ـ اصحاح ۱۷. 

موسی ع (به امر خداوند سبحان‌ومتعال) به یوشع ع که وصی و خلیفۀ اوست دستور می‌دهد تا جهاد کند و وارد سرزمین مقدس شود که متون آن ـ‌که از کتاب امام احمدالحسن ع نقل کردیم‌ـ گذشت.

جهاد و جنگ در دین الهی در سخنان علمای مسیحی:

ـ در فرهنگ کتاب مقدس، شرح کلمۀ (قتل: کشتن): «آن کشتنِ جایز که حلال یا واجب است، در حالات زیر جایز است؛ چنانچه در حوادث کتاب ذکر شده است: 

الف. کشتن کسی که برایش مرگ حکم می‌شود، به‌دلیل انجام قتل یا گناه دیگری که مستحق اعدام است که در سفر خروج 21: 15-17 یا لاویان 20: 10 و 24: 14-16 و 23 و دیگر آیات ذکر شده است. (به مادۀ قصاص رجوع شود) 

ب. زمانی که ولی مقتول، قاتل را خارج از شهرهای پناهندگی و قبل از مرگ کاهن بزرگ، که جرم در زمان او رخ داده است پیدا کند و شریعت اجازۀ فدیه نداده باشد. ( اعداد 35: 32) 

ج. شریعت، به کشتن بدون نرمش دشمنان در جنگ حکم می‌کند. بعضی از انبیا توصیه به تحریم بعضی از دشمنان پست خدا داده‌اند؛ یعنی وصیت به نابودکردن آنها و دام‌هایشان کرده‌اند. اول سموئیل 15: 3 و داوران 5: 22- 31... 

کشیش آنتونیوس فکری می‌گوید: «عده‌ای تصور می‌کنند تا زمانی که از نعمت عهد جدید بهره‌مند هستیم نیازی به عهد قدیم نداریم و این تصوری است اشتباه... در عهد قدیم جنگ‌ها و خونریزی‌های بسیار و عذاب‌هایی را که به بشر رسیده است می‌بینیم و متوجه خشمگین‌شدن خدا برای گناه می‌شویم و به قداست خداوند و تنفر او از گناه پی می‌بریم... .» مقدمه‌ای از عهد قدیم ـ شرح کتاب مقدس ـ کشیش آنتونیوس فکری 

* جهاد و مقاومت در برابر متجاوز و دشمن، از نظر فطرت و ارزش‌های جهانی ثابت شده است:

جهاد موضوعی است فطری و غریزی که حتی در میان حیوانات نیز وجود دارد. آنها از لانه و آشیانۀ خود دفاع می‌کنند. انسان‌ها اختلافی در خصوص جنگیدن برای دفاع از سرزمین ندارند. حتی امروزه قوانین سکولار سازمان ملل، مقاومت مردم یک سرزمین در برابر متجاوزان را مشروع می‌داند. 

پاپ شنوده می‌گوید: «... دوست‌داشتن وطن و دفاع از آن و در صورت لزوم فداکردن جان برای آن، از ارزش‌های اساسی ثابتی است که لازمۀ هر انسانی است... .» (مقالۀ «ارزش‌ها و اصول... نامگذاری و مفاهیم» - مقاله‌های پاپ شنودۀ سوم، منتشرشده در روزنامۀ الأهرام ـ مقالۀ روز یکشنبه 2006/8/6) 

هم‌اکنون می‌گوییم: حال که خداوند به انبیا و فرستادگان ع در عهد قدیم دستور به جهاد می‌دهد و یهودیان و مسیحیان به آن ایمان دارند، پس جهاد سنت خداست و سنت خداوند سبحان‌ومتعال تغییر و تبدیل نمی‌یابد:(پس هرگز برای سنت خدا تبدیلی نمی‌یابی و هرگز برای سنت خدا دگرگونی نخواهی یافت). (فاطر:۴۳)

- پاپ شنوده دربارۀ استدلال بر عقیدۀ مبتنی بر عهد قدیم می‌گوید: «... عده‌ای اعتراض می‌کنند که کاهن‌بودن اختصاص به عهد قدیم دارد. این موجب می‌شود ما پرسش مهمی را مطرح کنیم: آیا خدای عهد قدیم غیر از خدای عهد جدید است؟ این سخن را می‌گویم، زیرا هرگاه ما عقیده‌ای را بر اساس آیاتی از عهد قدیم اثبات می‌کنیم، عده‌ای بر عهد قدیم جسارت کرده، آنرا تحقیر می‌کنند! آنها عهد قدیم را صرفًا یک وحیِ  بدون‌استفاده می‌دانند و دربارۀ آن با احترامی که شایستۀ کلام خداست صحبت نمی‌کنند؛ گویا تعالیم عهد قدیم ملغی شده یا عهد جدید آن را نسخ کرده است! 

متأسفانه بعضی از کسانی که به عهد قدیم هجمه وارد می‌کنند، روی جلد مؤلفات و کتاب‌های خود کلیشه‌ای بزرگ از آیۀ مشهور «همۀ کتاب از سوی خدا وحی شده است» را قرار می‌دهند... پس این جرئت و جسارت بر عهد قدیم چیست، در حالی که قسمتی از کتاب است؟ آیا رابطه و ارتباط خدا با بشر تغییر یافته است؟ 

آیا خداوند در عهد قدیم واسطه‌های میان خود و مردم را قبول دارد و در عهد جدید آن را رد می‌کند؟! یعقوبِ پیامبر دربارۀ خدا چنین می‌گوید: «نزد او نه تبدیلی است و نه سایۀ گردشی» (یعقوب 1: 17) بلکه او در گذشته، امروز و آینده یکسان است. خو ِد سید مسیح زمانی که در حین موعظه بر روی کوه، به عهد قدیم می‌پردازد سخنان بسیار زیبایی می‌فرماید که بخشی از آن را یادآور می‌شوم: «تصور نکنید آمده‌ام تا تورات یا انبیا را نقض کنم؛ نیامده‌ام آن را نقض کنم، بلکه

برای کامل‌کردن آمدم. حق را به شما می‌گویم: تا زمانی که آسمان و زمین نابود شود، یک حرف یا یک نقطه از تورات از بین نمی‌رود تا همگی واقع گردد... .» (متی 5: 17 و 18) 

بنابر این نه‌تنها می‌گوییم عهد قدیم ملغی نشده است، بلکه حتی امکان ندارد یک حرف یا یک نقطه از آن نابود شود... .» (کتاب کاهنی پاپ شنوده سوم ـ فصل «خدا تغییر نمی‌کند») 

پس هرکس ادعا می‌کند جهاد و جنگیدن به‌دستور خداوند سبحان‌ومتعال منحصر در زمان عهد قدیم است، سخن عیسی و اعتقادش را نقض می‌کند. آنچه از عقیده و تشریع که در عهد قدیم است، حق بوده و از سوی خداوند است... و به کسی که قصد دارد عموم مسیحیان را چنین دچار توهم کند که بعد از آمدن حضرت مسیح، جهاد فقط منحصر به جهاد روحانی است، توجهی نمی‌شود؛ زیرا حتی یک دلیل هم برای این ادعا وجود ندارد. به‌هرحال در توراتی که مسیحیان به آن ایمان دارند پاسخ کافی وجود دارد. 

نتیجه‌گیری: جهاد و جنگیدن امری مشروع است، و این از طریق عقل، واقعیت، تورات، انجیل و نیز از سخنان علما روشن شد؛ حتی مسئله‌ای فطری و غریزی نیز هست و جوامع انسانی بی‌دین یا سکولار هم به آن اقرار دارند.


 


 

مجموعۀ اول پرسش‌ها : - (جهاد در دین الهی...)

سرفصل ها

همه