Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

 

إضـــــاءات 


 

روشنگری‌ها 


أولاً: إضاءة على أسمائه سبحانه 
 

اول: روشنگری از اسماء خداوند سبحان 


 

 

في الحقيقة إنّه لا يوجد له سبحانه وتعالى اسم يظهره من الغيب إلى الشهادة أو المعرفة التامّة بكنهه وحقيقته، بل جميع الأسماء الكريمة المقدسة هي أسماء لصفاته الذاتية أو الفعلية. 

در حقیقت برای خداوند سبحان و متعال اسمی که او را از غیب به شهود ظاهر نماید، یا شناختی کامل از کُنه و حقیقتش بدهد، یافت نمی‌شود؛ بلکه تمام اسامی کریم و مقدسش اسم‌هایی برای صفات ذاتی یا افعالی او می‌باشند. 


ويختص أسم الله بأنّه اسم لجميع الصفات الكمالية الذاتية والفعلية المتفرعة منها. 

اسم الله به اینکه اسمی است که در بر گیرنده‌ء همه‌ء صفات کمالی ذاتی و افعالی خارج شده از آن می‌باشد، اختصاص داده شده است. 


وبيان ذلك: إنّ اسم الرحمن وضع لصفة الرحمة، فهو راحم برحمته، والرحمة ذاته، واسم قادر وضع لصفة القدرة، فهو قادر بقدرته، والقدرة ذاته، كما روي عنهم (علیهم السلام)، راجع توحيد الصدوق ([توحيد الصدوق : ص١٣٩ باب : صفات الذات وصفات الأفعال.])

و به‌عبارتي: اینکه اسم رحمان برای صفت رحمتش قرارداده شده است؛ و او به واسطه‌ء رحمتش رحم می‌کند ، و رحمت ، عین ذات او است ، و اسم قادر (توانا) برای صفت توانایی او وضع شده است؛ او با قدرتش، قادر و توانا است ، و قدرت، عین ذات او می‌باشد؛ همان‌طور که از ائمه (علیهم السلام) روایت شده است، و مي‌توان به كتاب توحيد شيخ صدوق رجوع شود . 


وهذه الذات الموصوفة بهذه الصفات والمعروفة بهذه الأسماء، هي غير كنهه وحقيقته سبحانه التي لا يعرفها غيره، والتي نثبتها بالهاء المضافة إلى كلمة ذات عندما نقول ذاته، ونعلن غيبتها بالضمة. 

این ذات توصیف‌شده به‌وسیله‌ء این صفات، و شناخته‌شده به‌وسیله‌ء این اسم‌ها، غیر از کُنه و حقیقت او سبحان و متعال می‌باشد؛ حقیقتی که غیر از خودش کسی آن را نمی‌شناسد ، کُنهی که با اضافه کردن “هاء” به انتهای کلمه‌ء ذات هنگام گفتن ذاتُهُ (ذاتَش) آن را اثبات، و غایب بودنش را نیز با إعراب ضمّه (ــُـ) بیان می‌کنیم. 


وبعبارة أخرى: ضمير الغائب (هو)، فالهاء للثبوت، والواو للغيبة، فعن الباقر (علیه السلام): (أنزل الله تبارك وتعالى قل هو الله أحد، فالهاء تثبيت الثابت ، والواو إشارة إلى الغائب) ([توحيد الصدوق : ص٨٨.])

به‌عبارت دیگر : در ضمیر غایب “هو” (او)، (هاء) برای اثبات او ، و (واو) برای غیب بودنش می‌باشد ، و از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را نازل فرمود، که «هاء» اثبات ثابت ، و «واو» اشاره به غیب می‌باشد)


يجب الالتفات إلى أنّ الذات والكنه إنّما تختلف في مقام المعرفة والتجلّي (أي الظهو)، وإلاّ فهو سبحانه حقيقة واحدة بسيطة لا جزء له ولا تركيب فيه ، والنور الذي فتح لمحمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) في مثل سم الإبرة، إنّما هو الذات الموصوفة لا الحقيقة والكنه الغائبة عن جميع خلقه، محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) وما دونه، كما روي عنهم (علیه السلام)، فهم يعرفون نيفاً وسبعون حرفاً من الاسم الأعظم، وحرف أستأثر به سبحانه في علم الغيب عنده، وورد هذا المعنى في الدعاء عنهم (علیه السلام)، وتكرّر في أكثر من دعاء هذا المعنى: ( الاسم المكنون المخزون الذي لم يخرج منك إلى غيرك) ([مصباح المتهجد : ص٨١٥، إقبال الأعمال : ص٢٧٧ و٢٧٩، مصباح الكفعمي : ٥٣٦.])

باید توجه داشت که ذات و کُنه، فقط در مقام شناخت و تجلّی (یعنی ظهور) با یکدیگر فرق دارند؛ وگرنه او سبحان و متعال، حقیقتی یکتا و بسیط است که نه جزئی دارد و نه ترکیبی در آن وجود دارد ، و او نوری است که برای حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به اندازه‌ء چیزی شبیه سوراخ سوزن گشایش یافت؛ و فقط ذات توصیف شده ‌ای بود نه حقیقت و کُنهی که برای تمامی خلایق غایب است، چه محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و چه پایین‌تر از او؛ همان‌طور که از اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده است؛ کسانی که هفتاد و چند حرف از اسم اعظم را می‌شناسند ، و خداوند سبحان یک حرف را نزد خودش در علم غیب ویژه‌ء خود قرار داده است ، این معنا در دعا از اهل بیت (علیهم السلام) روایت ، و در چند دعا تکرار شده است: (اسم پوشیده‌ء نگهداری‌شده‌ای که از تو به سوی کس دیگری خارج نشده است)


وفي الحديث عن الصادق (علیه السلام)، قال: (إنّ الله تبارك وتعالى خلق أسماً وهو عزّ وجل بالحروف غير منعوت، وباللفظ غير منطق، وبالشخص غير مجسد، وبالتشبيه غير موصوف، وباللون غير مصبوغ، منفي عنه الأقطار، مبعد عنه الحدود، محجوب عنه حس كل متوهم، مستتر غير مستور، فجعله كلمة تامّة على أربع أجزاء معاً، ليس منها واحد قبل الآخر، فأظهر منها ثلاثة أسماء لفاقة الخلق إليها، وحجب منها واحد؛ وهو الاسم المكنون المخزون، فهذه الأسماء الثلاثة التي أظهرت. فالظاهر هو الله تبارك و تعالى، وسخّر سبحانه لكل أسم من هذه أربعة أركان ... إلى آخر الحديث) ([توحيد الصدوق : ص١٩٠، عنه بحار الأنوار : ج٤ ص١٦٦.])

در حدیث از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: (خداوند تبارک و تعالی اسمی خلق نمود در حالی که او عزوجل با حروف ستایش نمی‌شود، و با لفظ سخن نمی‌گوید، و با شخصیت به هیأت جسم درنمی‌آید، و با تشبیه کردن توصیف نمی‌شود، و با رنگ‌ها رنگین نمی‌گردد، اقطار (جهت‌ها) در او راهی ندارد، و حدود از او به‌دور است، و از احساس هر توهّم‌کننده‌ای پنهان و پوشیده است ، بی آنکه پرده‌ای باشد؛ پس خداوند آن اسم را کلمه‌ای تام بر چهار جزء هم‌زمان قرار داد، به‌طوری که هیچ کدام از این اجزا بر دیگری اولویت ندارد؛ از آنها سه اسم به‌جهت احتیاج خلق به آنها ظاهر نمود، و یکی را پوشیده نگاه داشت ، که همان اسم پوشیده‌شده‌ء نگه‌داشته‌شده است، و اینها اسامی سه‌گانه‌ای هستند که ظاهر شدند. پس ظاهر، همان الله تبارک و تعالی است، و خداوند سبحان برای هر کدام از این اسم‌ها چهار رکن مسخّر گردانید.... تا انتهای حدیث). 


ولكل أسم من أسمائه سبحانه وتعالى ظل في خلقه، فظل الذات أو مدينة الكمالات الإلهية، أو اسم الله هو محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، أو مدينة العلم. وظل الرحمن - الذي هو باب مدينة الكمالات الإلهية - هو علي (علیه السلام) الذي هو باب مدينة العلم، وظل الرحيم - الذي هو باب مدينة الكمالات الإلهية - فاطمة (علیها السلام)، أو باب مدينة العلم. وهكذا بقية الأركان الاثني عشرة لهذه الأسماء الثلاثة. والاسم الوحيد الذي لا ظل له في الخلق هو الحقيقة أو الكنه، بل إنّ ظله الذات الإلهية؛ ولذلك فالعبادة الحقيقية هي عبادة الكنه والحقيقة، ولا يعرفها في أعلى درجاتها إلاّ محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) الذي فاز بالسباق، وأستحق أن يشهد له جميع الخلق بأنّه عبده. 

هر اسم از اسم‌های خداوند سبحان و متعال سایه‌ای در خلق دارد؛ سایه‌ء ذات یا شهر کمالات الهی ، یا اسم الله, حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ، یا شهر علم می‌باشد. سایه‌ء رحمان ـ‌ که درب شهر کمالات الهی است ‌ـ علی (علیه السلام) است که دروازه‌ء شهر علم می‌باشد ، و سایه‌ء رحیم ـ ‌که درب شهر کمالات خداوندی است ‌ـ حضرت فاطمه (علیها السلام) ، یا دروازه‌ء شهر علم است . و به همین صورت سایر ارکان دوازده‌گانه‌ء این سه اسم اینچنین می‌باشند. تنها اسمی که هیچ سایه‌ای در خلق ندارد، حقیقت یا کُنه خداوند می‌باشد؛ بلکه سایه‌ء آن، ذات الهی است؛ از همین رو عبادت حقیقی ، عبادت کُنه و حقیقت می‌باشد ، که بالاترین درجات آن را کسی جز محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نمی‌شناسد؛ همان کسی که در مسابقه پیروز شد ، و این لیاقت را پیدا کرد که همه‌ء خلق به بنده‌بودن او شهادت دهند. 


قال أمير المؤمنين (علیه السلام): ( ... وكمال توحيده الإخلاص له، وكمال الإخـلاص له، نفي الصفات عنه؛ لشهادة كل صفـة إنّها غير الموصوف، وشهادة كل موصـوف إنّه غير الصفـة ...) ([نهج البلاغة :ج١ ص١٥، الاحتجاج : ج١ ص٢٩٦.])

امیرالمؤمنين (علیه السلام) می‌فرماید: (.... کمال توحید ، اخلاص برای او ، و کمال اخلاص، نفی صفات از او است؛ چرا که هر صفتی گواهی می‌دهد که غیر از موصوف می‌باشد ، و هر موصوف گواهی می‌دهد که غیر از صفت است... )


وعن الرضا (علیه السلام)، قال: (ولا معرفة إلاّ بالإخلاص، ولا إخلاص مع التشبيه، ولا نفي مع إثبات الصفات للتشبيه) ([توحيد الصدوق : ص٤٠، عيون أخبار الرضا (ع) : ج٢ ص١٣٧.]). وهذا المقام مقام محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)

امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: (هیچ شناختی نیست مگر به اخلاص ، و هیچ اخلاصی همراه با تشبیه‌کردن نيست، و هیچ نفی‌کردنی همراه با اثبات صفات برای تشبیه‌کردن، نمی‌باشد). و این مقام و جایگاه حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) می‌باشد. 


وقال أمير المؤمنين (علیه السلام): (وبالذات التي لا يعلمها إلاّ هو عند خلقه معروفاً) ([توحيد الصدوق : ص٥٠، عنه بحار الأنوار : ج٤ ص٢٧٥.])

و امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: (و با ذاتی که جز او کسی آن را نمی‌شناسد، برای خلقش شناخته شده است)


أي: بظهور الذات وتجلّيها في الخلق بمحمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، فالله عرف بمحمد، ولا يعرف محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تمام معرفته إلاّ الله الذي خلقه؛ ولذلك قال أمير المؤمنين (علیه السلام): (التي لا يعلمها إلاّ هو ...)، فلا يعلم الذات، أي: الله إلاّ هو سبحانه. كما لا يعلم ظل الذات أو تجلّيها وظهورها في الخلق إلاّ هو سبحانه. 

يعنی: با ظهور ذات و تجلی آن در خلق به‌وسیله‌ء محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)؛  پس خداوند با محمد شناخته شد ، و کسی محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را آن گونه که شایسته‌اش است نمی‌شناسد مگر خداوندی که او را خلق نمود. از همین رو امیر المؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: (آن که کسی جز او آن را نمی‌شناسد....). پس کسی ذات یا الله را نمی‌شناسد ، مگر او (هو) سبحان و متعال؛ همان‌طور که کسی تجلی و ظهور آن در خلق را نمی‌شناسد جز او سبحان و متعال. 


بلى، باب المدينة يعلم أكثر ما في المدينة لا كل ما في المدينة، فعلي وفاطمة يعرفان محمداً (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، لكن لا كما هو يعرف نفسه وكما يعرفه الله. 

آری، درب شهر علم بیشتر آنچه در شهر است را می‌داند نه تمامی آنچه در آن است را. بنابراین علی و فاطمه، محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را می‌شناسند، اما نه آنگونه که آن حضرت  ، خودش را می‌شناسد و نه آن‌گونه که خداوند او را می‌شناسد. 


قال أمير المؤمنين: (لو كشف لي الغطاء ....) ([شرح أصول الكافي : ج٣ ص١٧٣، حلية الأبرار : ج٢ ص٦٢، بحار الأنوار: ج٤٠ ص١٥٣.])، بينما رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) كشف له مثل سم الإبرة، كما ورد في الحديث ([الكافي : ج١ ص٤٤٣،عنه بحار الأنوار : ١٨ ص٣٠٦، تفسير الصافي : ج٥ ص٨٧ .])

امیر المؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: (اگر پرده برای من برداشته شود....)، در حالی که همان‌طور که در حدیث آمده است برای رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مثل سوراخ سوزنی برداشته شد. 


فكمال عبادته والإخلاص له سبحانه، هو عبادة الكنه والحقيقة، والتوجّه إليه هو سبحانه وتعالى، لا إلى الذات التي لا يخلو التوجه إليها من الطمع في تحصيل الكمال على أقل تقدير. 

بنابراین کمال عبادت و اخلاص برای او سبحان و متعال، عبادت کُنه و حقیقت ، و توجه به او سبحان و متعال می‌باشد ، نه به ذاتی که توجه به آن در کم‌ترین حد خود خالی از طمع برای به‌دست آوردن کمال نیست. 


ومن هنا نعرف مقام الرسول السيد الكريم محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) لما اعتبر بقاءه ذنباً، ووجوده خطيئة استغفر منها وطلب العفو منه سبحانه، فجاءه الجواب من أكرم الكرماء سبحانه برفع شيء من الحجاب، فظل يخفق حتى اشتبه على السادة الكرام ملائكة الله نوره (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بنور الله سبحانه وتعالى علواً كبيراً، ففي حديث المعراج عن الصادق (علیه السلام)، قال: (إنّ الله عرج بنبيه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) إلى سمائه سبعاً؛ أمّا أُولهن: فبارك عليه، والثانية ... إلى أن قال: ثم عرج إلى السماء الدنيا، فنفرت الملائكة إلى أطرف السماء، ثم خرّت سجداً، فقالت: سُبّوح قدّوس ربنا ورب الملائكة والروح، ما أشبه هذا النور بنور ربنا، فقال جبرائيل (علیه السلام): الله أكبر، الله أكبر، فسكنت الملائكة، وفتحت أبواب السماء، واجتمعت الملائكة، ثم جاءت فسلمت على النبي (صلّى الله عليه وآله وسلّم) أفواجاً، ثم قالت: يا محمد كيف أخوك؟ قال: بخير. قالت: فإن أدركته فاقرأ له منّا السلام. فقال النبي: أتعرفونه؟ فقالوا: كيف لم نعرفه وقد أخذ الله عزّ وجل ميثاقك وميثاقه منّا، وإنّا لنصلي عليك وعليه .... ثم عرج به إلى السماء الثانية، فلما قرب من باب السماء تنافرت الملائكة إلى أطراف السماء وخرت سجداً، وقالت: سُبّوح قدّوس رب الملائكة والروح، ما أشبه هذا النور بنور ربنا، فقال جبرائيل (علیه السلام): أشهد أن لا إله إلاّ الله. أشهد أن لا إله إلاّ الله .... إلى آخر الحديث ) ([علل الشرائع : ج٢ ص٣١٢، عنه بحار الأنوار : ج١٨ ص٣٥٤، الكافي : ج٣ ص٤٨٢.])

از اینجا به جایگاه و مقام پیامبر خدا سید بزرگوار حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) پِی می‌بریم؛ هنگامی که بقایش را گناهی برمی‌شمارد، و وجودش را خطایی می‌داند که از آن استغفار می‌کند و طلب بخشش از او سبحان و متعال می‌نماید، و پاسخ از کریم‌ترین کریمان سبحان و متعال با کنار زدن بخش کوچکی از پرده، داده می‌شود؛ که در نتیجه به نوسان درمی‌آید تا آنجا که برای ملائکه‌ء بزرگ کریم خداوند نور او (صلّى الله عليه وآله وسلّم) با نور خداوند سبحان و متعال که بسیار والامقام است، اشتباه گرفته می‌شود. در حدیث معراج از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: (خداوند پیامبرش (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را به آسمان‌های هفت‌گانه عروج داد. در اولی برکت بر او داد، در دومی .... تا آنجا که می‌فرماید: سپس حضرت به آسمان دنیا عروج کرد. فرشتگان به اطراف و اکناف آسمان پراکنده شدند، سپس به‌سجده افتادند و گفتند: سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح، چقدر این نور شبیه به نور پروردگار ما است. پس از این کلام جبرئیل (علیه السلام) فرمود: الله اکبر الله اکبر (خدا بزرگتر است)! فرشتگان ساکت شدند، و درب‌های آسمان گشوده شد و فرشتگان اجتماع نمودند. سپس به محضر مبارک نبی اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مشرّف شدند، فوج فوج جلو آمدند و به آن سرور سلام نمودند. بعد عرضه داشتند: ای محمد، برادرت چطور است؟ حضرت فرمود: بر خیر است. فرشتگان گفتند: اگر او را درک کردی، سلام ما را به او برسان. پیامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: آیا او را می‌شناسید؟ عرضه داشتند: چگونه او را نشناسیم و حال آنکه خداوند عزّوجلّ پیمان تو و پیمان او را از ما گرفته است و ما بر تو و او صلوات می‌فرستیم.... سپس حق تعالی آن حضرت را به آسمان دوم عروج داد. زمانی که آن جناب نزدیک درب آسمان رسید فرشتگان به اطراف آسمان پراکنده شده، به‌سجده افتادند و گفتند: سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح، چقدر این نور شبیه به نور پروردگار ما است. جبرئیل (علیه السلام) گفت: اشهد ان لا اله الا الله . اشهد ان لا اله الا الله.... تا انتهای حدیث). 


 

***** 


 

روشنگری‌ها ، اول: روشنگری از اسماء خداوند سبحان

سرفصل ها

همه