Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

 

ثانياً: إضاءة على العبادة والاستعانة

 

دوم: روشنگری از عبادت و استعانت

 


العـبادة
 

عبادت

 


العبادة عبادة الله سبحانه وتعالى ببساطة وبدون أي تعقيد هي: طاعة الله والانصياع لأوامره ونواهيه؛ ولهذا كان الامتحان الأول للعقل الأول أو محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) في عالم العقل بسيط وخالٍ من أي تفاصيل، وهو أدبر فأدبر، أقبل فأقبل. 

به طور ساده و به دور از هر پیچیدگی، عبادت خداوند سبحان و متعال یعنی اطاعت از خداوند و سر سپردن به أوامر  و نهی‌های او؛ از همین رو است که امتحان اول برای برای عقل اول یعنی محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در عالم عقل بسیار ساده و خالی از هر گونه تفصیلی بود؛ فرمود: پشت کن، پشت کرد و فرمود: پیش آی، پیش آمد. 


قال أبو عبد الله الصادق (علیه السلام): (اعرفوا العقل وجنده تهتدوا، واعرفوا الجهل وجنده تهتدوا، قال سماعة: قلت: جعلت فداك لا نعرف إلاّ ما عرفتنا؟ فقال أبو عبد الله (علیه السلام): إنّ الله تبارك وتعالى خلق العقل، وهو أول خلق خلقه من الروحانيين عن يمين العرش من نوره، فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل فأقبل، فقال الله تبارك وتعالى له: خلقتك خلقاً عظيماً، وكرمتك على جميع خلقي. قال: ثم خلق الجهل من البحر الأجاج الظلماني، فقال له: أدبر فأدبر، ثم قال له: أقبل، فلم يقبل، فقال الله عزّ وجل: استكبرت فلعنت، ثم جعل للعقل خمسة وسبعين جنداً ... إلى آخر الحديث) ([علل الشرائع : ج١ ص ١١٤، الكافي : ج١ ص٢١، باختلاف يسير.]).

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: (عقل و لشكرش را بشناسید تا هدایت شوید، و جهل و لشكرش را بشناسيد تا هدایت شوید. سماعه گويد: عرض كردم، فدایت شوم، غير از آنچه شما بما فهمانيده‌ايد نمی‌دانيم. حضرت (علیه السلام) فرمود : خداوند تبارک و تعالی عقل را آفرید. عقل اولین مخلوقش از روحانیون از سمت راست عرش از نورش بود. به او فرمود: برو، و او رفت. سپس به او فرمود: پیش آی، و پیش آمد. خداوند تبارک و تعالی به او فرمود: تو را بر خلقتی عظیم خلق نمودم و بر تمام مخلوقاتم کرامت بخشیدم. سپس جهل را از دریای شور و ظلمانی آفرید ، و فرمود: برو، و او رفت. سپس به او فرمود: پیش آی، و پیش نیامد. خداوند عزوجل فرمود: تکبر ورزیدی، پس تو را لعنت کردم. سپس برای عقل هفتاد و پنج سرباز قرار داد .... تا آخر حدیث).


وإذا كانت العبادة هي الطاعة أصبح الأمر بسيطاً، فكل من أطاع الله عبد الله، وكل من لم يطع الله لم يعبد الله سبحانه وتعالى، وإن ظهر منه شيء في البداية يدل على طاعة الله كأدبار الجهل؛ فإنّ الذي يقتصر على الظاهر يظن أنّ إدبار الجهل كان طاعة لأمر الله، ولكن لو تدبرنا قليلاً لعلمنا أنّه طاعة لهواه، كذلك عبادة إبليس التي سبقت تكبّره ومعصيته. ولو عدنا إلى هذه الأرض لوجدنا أنّ أول من خلق من الإنس هو أبينا آدم (علیه السلام)، وكان الأمر الأول من الله للملائكة، ومن دخل معهم هو السجود لآدم، وهو سجود لنور محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) وعلي (علیه السلام) في صلبه، وهذا السجود كان لله سبحانه وتعالى، وإنّما كان آدم (علیه السلام) قبلة للملائكة توجّهوا به إلى الله، واعترفوا بأفضليته (علیه السلام) عليهم، وهكذا أصبحت هذه سنّة الله في الأرض، سنة الله ولن تجد لسنة الله تبديلاً، يبعث خلفاءه وحججه (علیهم السلام)، ويأمر عباده بطاعتهم، فطاعتهم طاعة الله، ومعصيتهم معصية الله. 

حال که عبادت به طور ساده به معنی اطاعت می‌باشد، هر کس خدا را اطاعت کند بنده‌ء خدا است ، و هر کس خدا را اطاعت نکند، خداوند سبحان و متعال را بندگی نمی‌کند؛ حتی اگر در ابتدا از او چیزی ظاهر شده باشد که بر اطاعت از خدا دلالت کند، مثل رفتن جهل؛ شخص ظاهربین گمان می‌کند که پشت‌كردن يا رفتن جهل در جهت اطاعت از فرمان خداوند بود ، ولی اگر کمی تدبر و دقت کنیم، درمی‌یابیم که در واقع اطاعت از هوای نفس خودش بود؛ درست مانند عبادت ابلیس که تکبر و معصیتش از او پیشی گرفت. اگر به این زمین نگاهی بیندازیم، درمی‌یابیم اولین انسانی که خلق شد پدرمان آدم (علیه السلام) بود ، و اولین فرمان از جانب خداوند برای ملائکه ، و هر آن کس که به همراه آنها بود، سجده به آدم بود ، که در واقع سجده به نور محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و علی (علیه السلام) که در صلب آدم جای داشتند، بود ، و این سجده ، برای خداوند سبحان و متعال می‌باشد ، و آدم (علیه السلام) فقط قبله‌ای برای ملائکه بود که با آن به خداوند روی آورند ، و به برتر بودن او (علیه السلام) نسبت به خود ، اعتراف نمایند ، و به این صورت این سنت الهی در زمین جاری شد؛ سنت خداوندی که در آن هیچ تبدیل و تغییری نیست. خداوند جانشینان و حجت‌هایش (علیهم السلام) را مبعوث می‌فرماید ، و بندگانش را به اطاعت از آنها امر می‌کند؛ بنابراین اطاعت از آنها ، اطاعت از خداوند ، و نافرمانی از آنها ، معصیت خداوند می‌باشد. 

 


أمّا الشريعـة؛ فهي منطوية تحت أجنحتهم، وهم المبلغـون لها، فالعمل بالشريعة وقبولها دون طاعتهم والانقياد والتسليم لهم لا قيمة له. وكيف تكون له قيمة وحُكمه سبحانه في أهل السماء وأهل الأرض واحد، وقد طرد إبليس (عليه اللعنة) ولعنه؛ لأنّه رفض السجود لآدم وتكبّر عليه، مع أنّه لم يرفض عبادة الله سبحانه في غير هذا الأمر، بل كان مجتهداً فيها كما روي ([#])

[#]- قال أمير المؤمنين (علیه السلام) : (فاعتبروا بما كان من فعل الله بإبليس إذا أحبط عمله الطويل وجهده الجهيد، وكان قد عبد الله ستة آلاف سنة لا يدرى أمن سني الدنيا أم سني الآخرة عن كبر ساعة واحدة. فمن ذا بعد إبليس يسلم على الله بمثل معصية ؟ كلا، ما كان الله سبحانه ليدخل الجنة بشراً بأمر أخرج به منها ملكاً؛ إن حكمه في أهل السماء وأهل الأرض لواحد. وما بين الله وبين أحد من خلقه هوادة في إباحة حمى حرمه على العالمين، فاحذروا عباد الله أن يعديكم بدائه، وأن يستفزكم بندائه، وأن يجلب عليكم بخيله ورجله. فلعمري لقد فوق لكم سهم الوعيد، وأغرق لكم بالنزع الشديد، ورماكم من مكان قريب. وقال: (رب بما أغويتني لأزينن لهم في الأرض ولأغوينهم أجمعين) نهج البلاغة : ج٢ ص١٣٨.

اما شریعت ؛ در زیر بال‌های آنها قرار گرفته است ، و آنان، مبلّغان شریعت هستند. پس عمل به شریعت و پذیرفتنش بدون اطاعت از آنها و سر سپردن به آنها و تسلیم شدن در برابر آنان هیچ ارزشی ندارد. چطور ارزش داشته باشد در حالی که حکم او سبحان و متعال میان اهل آسمان و اهل زمین یکسان است. ابلیس (که لعنت خدا بر او باد) را طرد نمود و لعنتش فرمود؛ چرا که سجده بر آدم را نپذیرفت و بر او تکبر ورزید، با اینکه عبادت خداوند را به غیر از این مورد، رد نکرده بود ، و آن‌گونه که روایت شده است، در عبادت خداوند بسیار کوشا بود ([#])

[#]- امیر المؤمنین علی (علیه السلام)  می فرماید: (پس عبرت گیرید از آنچه خداوند با ابلیس کرد: کار طولانی، تلاش سخت و بندگی شش هزار ساله‌اش را که روشن نیست بر حسب سال‌های این جهان برآورد شده است یا سال‌های جهان دیگر در برابر ساعتی تکبر ورزیدن، پوچ ساخت. پس از ماجرای ابلیس، با گناهی همسنگ او، کیست که از عذاب الهی رهایی تواند؟ هیچ کس! خداوند سبحان هرگز انسانی را با گناهی که فرشته‌ای را با آن گناه بیرون راند، به بهشت اندرون نبرد. حکم او در میان اهل آسمان و اهل زمین، یکسان است . و میان خدا و هیچ یک از بندگانش مصالحه‌ای نیست که چیزی را که بر همهء جهانیان حرام کرده است، بر آن بنده مباح نموده باشد. پس ای بندگان خدا، بترسید از اینکه دشمن خدا شیطان شما را به بیماری خود (تکبر و خود پسندی) دچار گرداند و به ندای خود شما را از جای برانگیزد و سواران و پیادگان خود را بر شما فرود آورد. به جان خودم سوگند که او تیر تهدید در کمان رانده و کمانش را سخت کشیده است و از جایی نزدیک بر شما تیر می‌افکند و گفته است: (گفت: ای پروردگار من، از آن رو که مرا نومید کردی، در روی زمین بدی‌ها را در نظرشان بیارایم و همگان را گمراه کنم) . نهج البلاغه: ج۲ ص۱۳۸.


ومن هنا فإنّ معرفة حجّة الله وخليفته في أرضه، ومن ثم طاعته والتسليم والانقياد له هي طاعة الله سبحانه وعبادته، وأولئك الذين لا يطيعون حجّة الله وخليفته في أرضه لم يعبدوا الله سبحانه وتعالى، وإن عملوا بالشريعة وصاموا وصلوا وحجّوا، وقد ورد عنه (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ما معناه: (من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية) ([الإمامة والتبصرة : ص١٠. وراجع الكافي : ج١ ص٣٧٦ وما بعدها.])، وقال تعالى: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾([الرعد : ٧.]).

از اینجا مشخص می‌شود كه  معرفت و شناخت حجت خدا و جانشین او در زمینش ، و به دنبال آن اطاعت و تسلیم‌شدن و گردن‌نهادن به او، همان اطاعت از خداوند سبحان و بندگی او می‌باشد ، و آنان که حجت خدا و جانشین او در زمینش را اطاعت نمی‌کنند، خداوند سبحان و متعال را عبادت نكرده‌اند؛ حتی اگر به شریعت عمل کنند ، روزه بگیرند ، نماز بخوانند و حج به جا آورند ، از پیامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) روایت شده است: (هر کس بميرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است). و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿جز اين نيست که تو بيم دهنده‌ای هستی و هر قومی را رهبری است ([الرعد : ٧.]).



ولم ولن تتحقق الهداية للإنسان إلى الصراط المستقيم ما لم يعرف الهادي ويسلم وينقاد له، ومن هنا فإنّ من لا ينقاد لخليفة الله في أرضه ولا يتوجّه بطاعته (علیه السلام) إلى الله سبحانه وتعالى عندما يقول: إياك نعبد، فإنّه يخاطب هواه وإبليس (لعنه الله) والجهل (لعنه الله)، وعندما يتوجّه جسمه إلى القبلة، فإنّ حقيقته ونفسه تتوجّه إلى عكس القبلة؛ لأنّه في حقيقته متوجّه إلى المادة والعدم، ورافض لطاعة الله، ومتكبّر على ولي الله، وإن تظاهر بطاعته سبحانه وتعالى، كما أنّ خليفة الله أو الإمام المهدي (علیه السلام) في هذا الزمان هو باب الله، ومنه ينزل الفيض الإلهي والوجود، والإعراض عنه إعراض عن الله سبحانه وإنكار وجحود لفضل هذا العبد على جميع أهل الأرض، حيث بإخلاصه لله أصبح أهلاً لإيصال الفيض الإلهي إلى الأرض وأهلها، ولولاه لساخت الأرض بأهلها ، كما ورد عنهم (علیهم السلام) ([راجع الكافي : ج١ ص٥٣٤، غيبة الطوسي : ص١٣٩.])، وطاعة الإمام المهدي (علیه السلام) تتمثل في أمور، منها التهيئة لظهوره، سواء بتهيئة النفس أو المجتمع أو الظروف الملائمة لتمكينه من الحكم وإقامة شريعة الله في أرضه، ونشر القسط والرحمة بين العباد.

هرگز برای انسان به‌سوی صراط مستقیم، هدایت محقق نمی‌شود و نخواهد شد مادام که هدایت‌گر را نشناسد و تسلیم او نشود و مطیع فرمانش نگردد، از اینجا درمی‌یابیم هر کس که به خلیفه‌ء الله در زمینش گردن ننهد و با اطاعت از او (علیه السلام) به‌سمت خداوند متوجه نشود، هنگامی که می‌گوید: ایّاکَ نَعْبُدُ، هوای نفس خویش و ابلیس (لعنت الله) و جهل (لعنت الله) را خطاب قرارداده است، و آن هنگام که جسم او، رو به قبله است، حقیقت و نفسش خلاف جهت قبله متوجه می‌گردد؛ چرا که او در حقیقتِ خويش، به‌سمت ماده و عدم متوجه شده، و اطاعت خداوند را رد کرده، و نسبت به ولیّ او تکبر ورزیده است، هر چند تظاهر به اطاعت از خداوند سبحان و متعال نماید. خلیفه‌ء خدا یا امام مهدی (علیه السلام) در این زمان، باب خداوند است، و فیض الهی و وجود از او نازل می‌گردد، و روی برگردانیدن از او، روی برگردانیدن از خداوند سبحان می‌باشد، و انکار و تکذیبِ برتر بودن این بنده بر همه‌ء اهل زمین می‌باشد؛ آن‌گونه که او با اخلاصش برای خداوند این شایستگی را یافت که سبب رسانیدن فیض الهی به زمین و اهل آن باشد، و اگر او نبود زمین با اهلش نابود می‌شد؛ همان‌طور که از ائمه (علیهم السلام) روایت شده است. اطاعت از امام مهدی (علیه السلام) در مواردی نمایان می‌شود؛ از آن جمله آماده‌شدن برای ظهور آن حضرت می‌باشد، چه آماده‌کردن خود باشد یا جامعه، یا مهیا‌کردن شرایط برای امکان‌پذیر شدن حکومت او و برپایی شریعت الهی در زمینش، و انتشار قسط و رحمت در میان بندگان. 


الاستـعانة

 

استعانت


الاستعانة، على العبد أن لا يستعين بغير الله سبحانه وتعالى في جميع أموره الدنيوية والأخروية، في أعماله وعبادته، في نومه ويقظته، في مرضه وصحته. 

ياري‌جويي، بر بنده است که در همه‌ء امور دنیوی و اخروی از غیر خداوند یاری نجوید، در اعمال و عبادتش، در خواب و بیداریش، و در بیماری و سلامتیش. 


ولكن كيف يتحقّق هذا الأمر، ونحن نستعين بالعامل والفلاح والمهندس والطبيب وعالم الدين وبالملائكة وبأرواح الصالحين، من الأنبياء والأوصياء والشهداء والأولياء؟ 

اما این مهم چگونه محقق می‌گردد، در حالی که ما از کارگر و کشاورز و مهندس و پزشک و عالِم دينی و ملائکه و ارواح صالحین، از جمله انبیا و اوصیا، و شهدا و اولیا، یاری و مدد می‌جوییم؟! 


إن هذا الإخلاص في الاستعانة بالله وحده لا يتحقق إلاّ إذا عرف العبد أنّ كل شيء قائم به، وإنّه سبحانه حقيقة الوجود، وإنّ أزمّة الأمور بيده، فلا حول ولا قوّة، ولا موجود ولا مؤثر ولا علة ولا معلول، إلاّ بالله الواحد القهار. 

به یقین این اخلاص در استعانت از خداوند یکتا محقق نمی‌شود مگر اینکه بنده بشناسد که همه چیز قائم به او است، و او كه منزه است، حقیقت وجود است، و همه‌ء امور به دست او می‌باشد، و هیچ حول و قوّتی، و هیچ موجود و مؤثر، و هیچ علت و معلولی نیست، مگر به خداوند واحد قهار. 


ولا أقصد بمعرفة العبد المعرفة السطحية الخالية من اليقين الذي يظهر في أفعاله وأقواله، فإذا عرف العبد أنّ الشافي الحقيقي هو الله سبحانه وتعالى، وإنّه لا دواء ولا طبيب إلاّ بالله، كما أنّه لا تأثير لهما إلاّ إذا شاء الله، فليذهب إلى الطبيب وليستعمل الدواء، فإنّ استعانته بهما في هذه الحال ستكون استعانة بالله؛ لأنّ هذا العبد لا يرى إلاّ الله كما ورد عنهم (علیهم السلام): (ما رأيت شيئاً إلاّ رأيت الله قبله وبعده ومعه) ([العقائد الإسلامية على ضوء مدرسة أهل البيت (علیهم السلام) : ص١٣٧، وراجع : شرح الأسماء الحسنى : ج١ ص١٨٩.])

منظورم از معرفت و شناخت بنده، معرفتی سطحی و تُهی از یقین نیست! یقینی که در گفتار و اعمالش ظاهر شود، اگر بنده فهمید که شفادهنده‌ء واقعی، خداوند سبحان و متعال است، و هیچ دارو و هیچ پزشکی کارساز نیست مگر به خداوند، همان‌طور که دارو و پزشک هیچ تأثیری نخواهند داشت مگر خداوند چنین اراده‌ای فرماید، پس به پزشک می‌رود و دارو مصرف می‌کند، و یاری جستن از اینها، همان یاری جستن از خداوند خواهد بود؛ چرا که همان‌گونه که از ائمه (علیهم السلام) روایت شده است، این بنده جز خداوند را نمی‌بیند: (هیچ‌چیزی را ندیدم مگر اینکه خداوند را قبل از آن و بعد از آن و همراه با آن مشاهده کردم). 


مع أنّ مثل هذا العبد يستغني في كثير من الأحيان عن الدواء أو الطبيب، ويستعين بالدعاء أو بقراءة سورة من القرآن، فقد ورد ما معناه: (إنّ الفاتحة شفاء من كل داء إلاّ الموت) ([انظر : بحار الأنوار : ج٨٩ ص٢٦١.])

مُضاف بر اینکه چنین بنده‌ای در بیشتر اوقات از دارو و پزشک بی‌نیاز است، و با دعا یا قرائت سوره‌ای از سوره‌های قرآن یاری می‌جوید ، حدیثی با این مضمون روایت شده است: (سوره‌ء فاتحه شفای همه‌ء دردها است غیر از مرگ). 


ويجب الالتفات إلى أنّ الاستعانة بالأنبياء والأوصياء والملائكة في قضاء الحوائج عند الله سبحانه لا ينافي الإخلاص له سبحانه، بل إنّ شفاعتهم للعباد كرامة أكرمهم الله بها، وجعلهم أبواباً لنزول فضله، وأسباباً لإفاضة رحمته، قال تعالى: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾([الأنبياء : ٢٦-٢٧.])

باید توجه داشت که استعانت و یاری جستن از انبیا و اوصیا و ملائکه در پیشگاه خداوند سبحان به‌جهت برآورده شدن حاجات، با اخلاص برای او سبحان و متعال منافاتی ندارد، بلکه شفاعت آنان برای بندگان کرامتی است که خداوند آنها را به آن کرامت بخشیده، و آنان را دروازه‌هایی برای نازل‌شدن فضل خود، و وسیله‌هایی برای افاضه‌ء رحمتش قرار داده است، حق تعالی می‌فرماید: ﴿بلکه آنان بندگانی گرامیاند * که در سخن بر او پيشی نمی‌گيرند و به فرمان او عمل می‌کنند﴾([الأنبياء : ٢٦-٢٧.])


وشفاعتهم في حياتهم ثابتة قطعاً، قال تعالى: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾([النساء : ٦٤.]).

شفاعت‌کردن آنها در طول زندگی‌شان به‌طور قطع و یقین ثابت شده است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿و اگر هنگامی که مرتکب گناهی شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خداوند را توبهپذير و مهربان می‌يافتند﴾([النساء : ٦٤.]).


وشفاعتهم يوم القيامة ثابتة بالآيات والروايات، وإجماع المسلمين على أنّ رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) شافع مشفّع يوم القيامة. 

و شفاعتشان در روز قیامت به‌وسیله‌ء آیات و روایات به اثبات رسیده است، و همه‌ء مسلمین بر اینکه رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در روز قیامت شفاعت‌کننده است و شفاعتش مورد قبول می‌باشد، اجماع نظر دارند. 


أمّا شفاعتهم (علیهم السلام) بعد موتهم، سواء للأحياء في الدنيا أو للأمـوات في البرزخ، فهي أيضاً ثابتة في القرآن، قال تعـالى: ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم﴾([البقرة : ٢٥٥.])

اما شفاعت آنها (علیهم السلام) پس از مرگشان، چه برای زندگان در دنیا و چه برای مردگان در عالم برزخ نیز، در قرآن ثابت‌شده است، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿الله خدايی است که هيچ خدايی جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرا می‌گيرد و نه خواب سنگين. از آنِ او است هر آنچه در آسمان‌ها و هر آنچه در زمين است. چه کسی جز به اذن او در نزد او شفاعت کند؟ آنچه را که پيش رو و آنچه را که پشت سرشان است می‌داند﴾([البقرة : ٢٥٥.])


وفي الآية ذِكر الشفاعة جاء بعد ذِكر الأرض والسماوات، أي: الدنيا والآخرة. فالأرض تعبّر عن الحياة المادية الدنيوية، والسماوات تعبّر عن الحياة الأخروية، فالآية تثبت الشفاعة بأذن الله لمن يشاء من نبي أو وصي أو ولي لعباده المؤمنين في الدنيا والآخرة، بل وعلى التنزيل، كما ورد في قراءة الأئمة (علیهم السلام) لآية الكرسي: ﴿لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُما وَمَا تَحْتَ الثَّرَى عَاِلمُ الغَيْبِ وَالشَهَادَةِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيْم مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ ...﴾([##])

[##]- عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن الحسين بن خالد، أنّه قرأ أبو الحسن الرضا (علیه السلام) : ( الله لا إله إلا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة ولا نوم له ما في السماوات وما في الأرض وما بينهما وما تحت الثرى عالم الغيب والشهادة الرحمن الرحيم من ذا الذي يشفع عنده إلاّ بإذنه) تفسير القمّي : ج١ ص٨٣، عنه: تفسير مجمع البيان : ج٢ ص١٦١، وتفسير نور الثقلين: ج١ ص٢٦١.

در این آیه، عبارت شفاعت بعد از عبارت آسمان‌ها و زمین آمده است، یعنی پس از عبارت دنیا و آخرت؛ زمین تعبیری از زندگی مادی دنیوی، و آسمان‌ها تعبیری از حیات اخروی می‌باشند، و آیه وجودداشتن شفاعت را به اذن خداوند ثابت می‌کند، برای هر کس که او بخواهد چه پیامبر باشد، چه وصی و چه ولیّ بر بندگان مؤمنش، در دنیا و آخرت، حتی طبق تنزیل آیه، که از قرائت ائمه (علیهم السلام) برای آیة الکرسی روایت شده است: ﴿از آنِ او است هر آنچه در آسمان‌ها و زمين و هر آنچه بین آنها است و هر چه پایین‌تر از آن است. عالم (داناي) غيب و آشكارا ، رحمانِ رحيم ، چه کسی جز به اذن او در نزد او شفاعت کند؟ ...([##])

[##]- از علی بن ابراهیم از پدرش از حسین بن خالد روایت شده است که ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) چنين قرائت فرمود: (الله خدایی است که هیچ خدایی جز او نیست. زنده و پاینده است. نه خواب سبک او را فرا می گیرد و نه خواب سنگین. از آن او است هر آنچه در آسمان‌ها و زمین و هر آنچه بین آنها است و هر چه پایین تر از آن است. داناي غيب و آشكارا رحمانِ رحيم ، چه کسی جز به اذن او در نزد او شفاعت کند؟). تفسیر قمی: ج۱ ص۸۳؛ تفسیر مجمع البيان: ج۲ ص١٦١؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱ ص٢٦١. 


تكون الشفاعة ثابتة في البرزخ (وما بينهما)، بل وفي العوالم السفلية (الأرضين السبع)، أي: للجن المؤمنين (ما تحت الثرى)، والله أعلم. 

که شفاعت را در برزخ (وَمَا بَيْنَهُما)، و حتی در عالم‌های پایین‌تر (یعنی زمین‌های هفت‌گانه)، و برای جن‌های مؤمن (وَمَا تَحْتَ الثَّرَى) به‌اثبات می‌رساند؛ و خداوند داناتر است. 


ثم إنّ الشفاعة المثبَتة في الآية مطلقة غير مقيدة بوقت دون وقت، ولا حال دون حال، بل إنّ القوم الذين نفوا الشفاعة اشتبه عليهم الأمر؛ لما ظنوا أنّ الموت عدم. 

بنابراین شفاعت به‌اثبات‌رسیده در این آیه مطلق است و به وقت یا حال و وضعیتی مقیّد نیست، و گروهی که شفاعت را نفی می‌کنند، امر برشان مشتبه شده است و گمان می‌کنند كه مرگ، عدم و نیستی می‌باشد. 


والحق أنّه انتقال النفس الإنسانية من دار إلى دار، والحق أنّ الموت تكامل في الإحساس والشعور ﴿فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾([ق : ٢٢.])، بل إنّ القرآن أنكر هذا الفهم السقيم للموت.  

حقیقت این است که مرگ، انتقال نفس انسانی از سرایی به‌سرای دیگر است، و حقیقت این است که مرگ، تکاملی در احساس و شعور می‌باشد ﴿ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است ([ق : ٢٢.])، حتی قرآن این مفهوم نادرست از مرگ را انکار می‌کند. 


قال تعالى: ﴿وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾([آل عمران : ١٦٩.])

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان به ايشان روزی داده می‌شود ([آل عمران : ١٦٩.])


فإذا كان رسول الله (صلّى الله عليه وآله وسلّم) حي عند الله سبحانه وتعالى، والقرآن أثبت الشفاعة العامّة المطلقة غير المقيدة إلاّ بإذن الله سبحانه، فما الوجه لنفي شفاعة النبي (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بإذن الله - وهو حي عند الله - لمن شاء الله من الأحياء أو الأموات؟ بلى هناك شفاعة واحدة نفاها القرآن، وهي الشفاعة عند الموت. 

حال که رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نزد خداوند سبحان و متعال زنده است، و قرآن شفاعت عام مطلق بی‌قید و شرط را مگر به اذن و اجازه‌ء خداوند به‌اثبات رسانیده است، پس علت منتفی‌شدن شفاعت پیامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به اذن خدا ـ‌ در حالی که نزد او زنده است ‌ـ برای آن کسی که خداوند بخواهد، چه از زندگان و چه از اموات، چیست؟ آری، تنها یک نوع شفاعت است که قران آن را نفی می‌نماید، که شفاعت هنگام مرگ می‌باشد. 


قال تعالى: ﴿وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾([البقرة : ٤٨.])

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿و بترسيد از روزی که هيچ‌کس، ديگری را به کار نيايد و هيچ شفاعتی از کسی پذيرفته نگردد و از کسی عوضی دریافت نشود و هیچ ياری نشوند ([البقرة : ٤٨.])


والآية تحذّر الإنسان وتدعوه إلى الخشية من يوم سيأتي عليه لن يشفع له فيه أحد، وهذا اليوم الآتي، أمّا يوم الموت، أو يوم القيامة، وبما أنّ الشفاعة ثابتة في يوم القيامة، يبقى يوم الموت فقط. وهذا ما ورد عن أئمة أهل البيت (علیهم السلام) إنّ الشفاعة المنفية هي عند الموت فقط، راجع تفسير الصافي وغيره عن هذه الآية للإطلاع على الروايات ([تفسير الصافي : ج١ ص١٢٧، شرح الأسماء الحسنى : ص٢٣٤.])

این آیه انسان را برحذر می‌دارد و او را به ترس و خشوع از روزی که خواهد آمد و در آن روز کسی شفاعت نخواهد شد، وامی‌دارد، این روزی که خواهد آمد، یا روز مرگ است، یا روز قیامت؛ از آنجا که شفاعت در روز قیامت ثابت شده است، فقط روز مرگ باقی می‌ماند؛ و این چیزی است که از اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده است که فقط شفاعت هنگام مرگ منتفی می‌باشد، برای کسب اطلاعات در خصوص این روایات به تفسیر صافی و سایر منابع مراجعه نمایید. 


وأوّلَ بعض المفسرين الشفاعة في الآية، أنّها الشفاعة الباطلة التي ادعاها المشركون بأصنامهم وأوليائهم أعداء الله لعنهم الله. 

بعضی از مفسران شفاعت در این آیه را، به شفاعت باطلی که مشرکان از سوی بت‌هایشان و اولیایشان یعنی دشمنان خدا که لعنت خدا بر همگی‌شان باد، مدعی بودند، تأویل می‌نمایند. 


وهذا التأويل غير دقيق؛ لأنّ الآية تنفي الشفاعة في وقت معين، بل إنّ الآية تنفي شفاعة من له شفاعة في هذا اليوم، وهو يوم الموت، فسكرات الموت والآلام العظيمة عند خروج الروح من البدن لا ينجو منها إلاّ من صاحبوا الناس بأبدانهم، وأرواحهم معلّقة بالملأ الأعلى، فالإنسان إذا أقحم روحه في الدنيا والمادة إقحاماً شديداً أو كثيفاً وتعلّق بها بعلائق كثيرة، أمسى إخراجه منها يحتاج إلى قطع كل تلك العلائق، أمسى إخراج روحه من بدنه كإخراج الحسكة من الصوف، وهذه الحالة إذا تدبّرناها جيداً علمنا أنّه أصلاً لا تتصور الشفاعة فيها؛ لأنّها تتطلب خرق للنظم الكونية والقوانين الإلهية والتي لم نرَ إنّها خُرقت على طول المسيرة الإنسانية في هذه الأرض، إلاّ في حالات نادرة؛ لإثبات وجود الله ، كعدم إحراق النار لإبراهيم (علیه السلام)، مع أنّ هذه الحالة نفسها لو تعمّقنا فيها لم نجدها خرقاً لقانون كوني، فربما كانت نار إبراهيم محرقة، وبدن إبراهيم قابل للاحتراق، ولكنّه عُزل عنها بعازل، وفُصل منها بفاصل، والله أعلم. 

این تأویل دقیقی نیست؛ چرا که آیه، شفاعت را در هنگام معینی نفی می‌کند؛ حتی این آیه شفاعت کسی که شفاعت دارد را در این روز منتفی می‌داند؛ یعنی در روز مرگ، کسی از سکرات موت و دردهای عظیم آن هنگام خروج روح از بدن نجات پیدا نمی‌کند مگر کسانی که با بدن‌هایشان همنشین مردم بوده‌اند، در حالی که روح آنها قرین ملاء اعلی می‌باشد، هنگامی که انسان روحش را در دنیا و ماده به سختی یا در گستره‌ء وسیعی گرفتار کرده و دل‌بستگی‌های بسیاری به آن پیدا کرده باشد، خروج روحش از بدن نیازمند به قطع‌کردن و بریدن تمامی این دل‌بستگی است؛ درست مانند خارج‌کردن خار از میان توده‌ای پشمی، اگر در این وضعیت به‌خوبی اندیشه کنیم درمی‌یابیم که اصولاً شفاعت در چنین حالتی قابل تصور نیست؛ چرا که مستلزم نقض نظام تکوینی و قوانین الهی می‌باشد؛ قوانینی که در طول مسیر انسانی در این زمین، نقض شدنشان را ندیده‌ایم، مگر در حالت‌های خاص و نادر، به‌جهت اثبات وجود خداوند؛ مانند نسوختن ابراهیم (علیه السلام) توسط آتش، با وجود اینکه اگر در این وضعیت نیز عمیق شویم چیزی از خرق قانون تکوینی در آن نمی‌بینیم؛ شاید آتش ابراهیم سوزنده بود، و بدن ابراهیم نیز قابل سوختن، ولی به‌دلیلی از آن دور شده، و یا با حجابی، جدا شده باشد؛ و خداوند داناتر است (و الله اعلم). 

 


* * *

 


 


 

دوم: روشنگری از عبادت و استعانت ،

سرفصل ها

همه