Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

پرسش ۲۷۷:

و وارد آوردن چند اتهام دیگر در نامه‌ای دیگر

 

السؤال/ ٢٧٧:

أ: بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة على سيدنا محمد خاتم النبيين والمرسلين وآله وصحبه أجمعين.

ما لكم تعصمون أنفسكم وتكذبون وتفترون على الله في تفسيراتكم وتكذبون مفسّري القرآن كابن كثير والطبري وغيرهم من مفسّري القرآن، وتعتمدون على الهندي والطبرسي لا لأنهم ثقات، بل لأنّ كلامهم يطابق كلامكم كأن لا أحد يريد إعلاء شريعة محمد عليه أفضل الصلاة غيركم، نحن نحب الكل لا يهمنا زيد أو عبيد فقط يهمنه ديننا وقرآننا، أنتم اتبعتم التأويل ابتغاء الفتنة يومية يخرج عليكم شخص يدعي من آل البيت تصدقوه، كيف صدقتم أحمد الحسن هذا قلتم بالرؤيا، فالله شاهد علي رأيت في المنام أنها دعوه باطلة. لماذا تزكّون أنفسكم وتفسيراتم وتكذبون غيركم، بل تقولون إنه يفسّر القرآن على هواه حاشا لله أن أفسّر القرآن على هواي، بل أعتمد تفاسير أناس يهمهم الله سبحانه فقط لا علي ولا عمر مع إني أجلهم؛ لأنهم خدموا الدين ونشروه ليس مثلكم الآن، جعلتم الناس تنفر من الدين للدجل والكذب الذي ابتدعتوه لسرقة أموال الناس باسم الخمس. أظهروا لماذا أنتم مختبئون وتريدون الناس أن تصدقكّم وأكذب الله سبحانه الذي قال: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً﴾([404]). طبعاً ستحرفون تفسيرها وتقولون إنها في آل البيت وكأنّ الله لم يخلق غيرهم، وهم منكم براء فيما تكذبون عليهم، اتبعتم شريعة معاوية في السب وتتهموننا أتباع معاوية ونحن نحب الكل ونحترم الكل ولا يهمنا سوى الله، لماذا لم تهتز جبين مولاكم على أهل غزّة المفروض إنه إمام المسلمين وليس فقط العراقيين الذي لعنهم الله جعلهم يأتون بالمحتل ليحتل بلدهم بحجة مظلومية آل البيت التي أصبحت تجارة تتجارون بها تربحون أموال الخمس، إلى متى يبقى وصيكم ومهديكم مختبئين ونحن في عصر الفضائيات ؟ كيف لي أن أصدق ما تقولون ؟ نحن يجب أن نبحث عنه.

الف: بسم الله الرحمان الرحیم و الصلاة علی سیدنا محمد خاتم النبیین و المرسلین و آله و صحبه اجمعین.

شما را چه شده است که خودتان را معصوم می‌دانید و در تفسیرهایتان بر خدا دروغ و افترا می‌بندید، و مفسّرهای قرآن مانند ابن کثیر و طبری و دیگران را تکذیب می‌کنید، و بر هندی و طبرسی اعتماد می‌نمایید، آن هم نه به این دلیل که اینها جزو ثقات هستند بلکه چون سخنان آنها با گفتار شما همخوانی دارد. گویی فقط شما کسی غیر از شما خواهان اعلای دین محمد که بر او برترین درودها باد نیست! ما همه را دوست می‌داریم و زید یا عبید برای‌مان فرقی ندارد، تنها چیزی که برای ما مهم است، دین ما و قرآن ما می‌باشد. شما برای فتنه‌جویی به دنبال تاویل رفته‌اید. هر روز شخصی که ادعا می‌کند از اهل بیت است به سراغ‌تان می‌آید و شما او را تصدیق می‌کنید. چطور این احمد الحسن را باور کرده‌اید؟ گفتید با رؤیا. خدا بر من شاهد است که من خوابی دیدم که این دعوتی باطل و بیهوده است. چرا خود و تفسیرهای‌تان را پاک و بی‌نقص می‌دانید و دیگران را تکذیب می‌کنید؟! تا جایی که می‌گویید او قرآن را بر اساس هوا و هوسش تفسیر می‌کند. پناه بر خدا می‌برم از این که بخواهم قرآن را بر اساس هوا و هوسم تفسیر کنم. بلکه من بر تفسیرهای کسانی که فقط خدای سبحان و نه علی و عمر را در نظر می‌گرفتند اعتماد کرده‌ام؛ هر چند من اینها را تجلیل می‌کنم و محترم می‌شمارم زیرا آنها به دین خدمت کردند و آن را منتشر ساختند نه مثل شما که الآن کاری کرده‌اید که مردم از دین متنفر و گریزان شوند، به خاطر دروغ و کذبی که برای دزدیدن اموال مردم به نام خمس، بدعت نهاده‌اید. خودتان را آشکار کنید، چرا مخفی شده‌اید و می‌خواهید مردم شما را تایید کنند و خدای سبحان را که فرموده است « محمد پیامبر خدا و کسانی که با او هستند بر کافران سختگیرند و با یکدیگر مهربان، آنان را ببینی که رکوع می‌کنند، به سجده می‌آیند »([405])  تکذیب نمایند؟! البته شما تفسیر این آیه را تحریف و دگرگون می‌کنید و می‌گویید آیه درباره‌ی آل البیت نازل شده است و گویی خدا غیر از اینها کسی را خلق نکرده است. آنها از آنچه درباره‌شان به دروغ می‌گویید، از شما بیزار و بریء هستند. شما در فحش دادن، از دین و آیین معاویه پیروی می‌کنید و ما را متهم می‌کنید که ما پیروان معاویه هستیم؛ در حالی که ما همه را دوست می‌داریم و به همه احترام می‌گذاریم و چیزی جز خدا برای‌مان مهم نیست. چرا مولای‌تان به خاطر مردم غزه ابرو در هم نکشید؟! مگر نه این که وی امام همه‌ی مسلمین است و فقط مخصوص عراقی ها نیست؟! همان عراقی‌هایی که خداوند آنها را لعن نموده است و کاری کرده که با اشغال‌گر همراه شوند تا به بهانه‌ی مظلومیت آل البیت که در واقع تجارتی شده است تا با آن اموال خمس را به چنگ آورند، کشورشان را اشغال کند؟! تا کِی وصی و مهدی شما مخفی است و حال آن که ما در عصر فضا و ماهواره هستیم؟! چطور می‌توانم آنچه را که می‌گویید باور و تایید کنم؟ ما باید در این موضوع جست‌وجو و تحقیق کنیم.

 

أقول كفاكم كذب على السذّج ليظهروا ولا يخافوا إذا هم فعلاً مسددين من الله، كيف لي أن أصدق بمن لا يستطيع أن يحمي نفسه ؟

به شما می‌گویم همین شما را کفایت کند و دروغ ایشان به سادگی آشکار می‌گردد که اگر ایشان مورد حمایت خداوند هستند، باید ظاهر شوند و از چیزی نترسند؛ چطور کسی که نمی‌تواند از خودش محافظت نماید را تصدیق و تایید کنم؟!

 

تطاولت عليكم؛ لأنكم أنتم لا تحترمون غيركم وتسخرون من تفاسيرنا، إسالوا أنفسكم مرّة لماذا لا نهتم بأكاذيبكم في آل البيت، والحمد لله والصلاة على سيدنا محمد الذي ختم النبوة والرسالة، أمّا الوصية فهي من نسيج خيالكم لتشقوا صف المسلمين وجعلتموهم شيعاً لتكسبوا الخمس ولتروجوا لأنفسكم بأكاذيب السرداب وغيره.

بر شما گستاخی کردم، زیرا شما به دیگران احترام نمی‌گذارید و تفسیرهای ما را به سخره می‌گیرید. یک بار از خودتان بپرسید چرا ما به دروغ‌هایی که درباره‌ی آل البیت می‌گویید وقعی نمی‌نهیم؟ سپاس از آنِ خدا است و درود بر سرورمان محمد که نبوت و رسالت را خاتمه داد. اما وصیت هم چیزی از قماش خیالات شما است تا با آن بین صفوف مسلمین شکاف و چنددستگی ایجاد کنید، تا از این طریق خمس کاسب شوید و با دروغ سرداب و دیگر دروغ‌ها، خودتان را رونق دهید و ترویج کنید.

 

ب: بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة على سيدنا محمد وآله وصحبه جميعاً.

لماذا تثيرون الأحقاد التاريخية، ما مصلحتكم، دعوا الخلق للخالق هو المنتقم الجبار، نصبتم أنفسكم قضاة تحاسبون الناس وتلفقون الأكاذيب لتضحكوا على السذّج وتزرعون الأحقاد أهذا ديننا ؟ وإسلامنا يدعو للتسامح.

ب: بسم الله الرحمان الرحیم و الصلاة علی سیدنا محمد و آله و صحبه جمیعاً.

چرا کینه‌های تاریخی و کهنه را تحریک می‌کنید؟ از این کار چه نفعی می‌برید؟ خلق را به خالق واگذارید که او انتقام‌گیرنده و جبار است. خودتان را قاضی کرده‌اید و از مردم حساب می‌کشید و دروغ‌ها را به هم می‌بافید تا به مردم زودباور بخندید. بذر حقد و کنیه می‌کارید، آیا این است دین ما؟! و حال آن که اسلام ما داعی تسامح و مدارا است.

 

ولماذا لا تدعون لله، همكم هو كيف تثبتون أحقية آل البيت بالخلافة، (وبعدين) أين هم الآن أليس شيعتكم من غدر بهم ؟ كفى، غيروا خطابكم وادعوا لله وحده لا شريك له، فحتى سيد الخلق دعا لله لم يدعي الناس لعبادته، وأأسف لهذه العبارة؛ لأنّ لا أريد أن أقسم المسلمين أهل السنة يدعون للمحبة وينقلون الأخبار التي تقول إنّ الصحابة كانوا أصحاب وأنتم تذكرون العداوات بينهم ما مصلحتكم اتقوا الله في مناصيريكم.

المرسل: سهيلة - الدنمارك

چرا به سوی خدا دعوت نمی‌کنید؟ همّ و غمّ‌تان این است که چگونه حقانیت آل البیت برای خلافت را ثابت کنید (و تازه) اینها الآن کجا هستند؟ آیا این شیعیان شما نبودند که به آنها خیانت کردند؟ کافی است، سخنان را تغییر دهید و به سوی خدای یگانه‌ای که شریک ندارد دعوت کنید. حتی سرور خلایق به سوی خدا دعوت کرد و مردم را به پرستش خودش دعوت ننمود. من از گفتن این جمله متاسفم، چون که نمی‌خواهم مسلمانان را بخش‌بندی کنم. اهل سنت داعی به سوی محبت هستند و اخباری را که می‌گوید صحابه، یاران (پیامبر) بودند را نیز نقل می‌کنند و(لی) شما دشمنی‌هایی که بین آنها برقرار بوده است را متذکر می‌شوید. از این کار چه نفعی می‌برید؟! تقوای الهی پیشه کنید.

فرستنده: سهیله - دانمارک

 

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآله الأئمة والمهديين وسلم تسليماً.

قولكِ: (ما لكم تعصمون أنفسكم وتكذبون وتفترون على الله في تفسيراتكم).

أقول: أين هو الكذب والافتراء على الله تعالى في تفسيراتنا ؟! فأنا احتججت عليك بالقرآن والسنة، واحتججت عليك بما رواه كبار علمائكم وأئمتكم كأحمد ومسلم الترمذي وغيرهم، ولم احتج بما روي في مصادر الشيعة خشية أن تقولي بأنك لا تسلمين بذلك، فبدل أن تنسبينا إلى الكذب والافتراء ردي على ما كتبناه بالدليل العلمي الرصين ليتضح الحق الصراح، أو دافعي كما تزعمين أيضاً بالدليل والبرهان الواضح وقد روي أنّ: (أنصف الناس من حاج خصمه بملته وبكتابه وبنبيه وشريعته)([406])، وقد أجبتك بما رواه علمائكم وأئمتكم، فافعلي كما فعلت، وكوني منصفة هداك الله تعالى لخير الدنيا والآخرة.

پاسخ:

بسم الله الرحمان الرحیم، الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

در پاسخ به این سخن شما که «چرا خودتان را معصوم می‌دانید و در تفسیرهای‌تان بر خدا دروغ و افترا می‌بندید؟!» می‌گویم: در کجایِ تفسیرهای ما، دروغ و افترا بر خدای متعال آمده است؟! من با قرآن و سنت بر شما احتجاج کردم. با آنچه که بزرگان علما و امامان شما از قبیل احمد، مسلم، ترمذی و دیگران روایت کرده‌اند با شما احتجاج نمودم و از آنچه در منابع شیعه روایت شده است دلیل نیاوردم، از بیم این که شاید بگویی من به اینها اعتقاد ندارم. به جای آن که ما را به دروغ و افترا متهم کنی، بر آنچه نوشته‌ایم، با دلیل علمی استوار پاسخ بده تا حقیقت محض آشکار شود؛ یا همان طور که گمان داری با دلیل و برهان واضح (از عقایدت) دفاع کن. روایت شده است که «باانصاف‌ترین مردمان کسی است که با خصم خود براساس آیین و کتاب و پیامبر و شریعت خودش به محاجه برخیزد»([407]). من با آنچه علما و ائمه‌ی شما روایت کرده‌اند، پاسخ دادم، شما نیز مانند من عمل کنید. انصاف در پیش گیرید، خداوند شما را به خیر دنیا و آخرت هدایت فرماید.

 

قولكِ: (وتكذبون مفسّري القرآن كابن كثير والطبري وغيرهم من مفسّري القرآن).

أقول: أنا لم أتطرق في إجابتي السابقة لك إلى تكذيب ابن كثير والطبري، ثم إنّ التكذيب للمخبر، والمفسّرون ليس مخبرين وإنما أصحاب آراء قد تصيب وقد تخطئ، ولا يوجد مفسّر يدعي أنّ كل آراءه التفسيرية صحيحة، لا من مفسّري السنة ولا من مفسّري الشيعة، اللهم إلاّ أن يكون التفسير بروايات محمد وآل محمد(ص) فهذا موضوع آخر.

در جواب به این سخن شما که «و مفسرهای قرآن مانند ابن کثیر و طبری و دیگران را تکذیب می‌کنید» می‌گویم: من در پاسخ قبلی که به شما عرضه دادم، به سراغ تکذیب ابن کثیر و طبری نرفتم. درضمن تکذیب، در مورد خبردهندگان مصداق دارد و مفسرین، خبردهنده نیستند بلکه صاحب رأی هستند که گاهی درست می‌گویند و گاهی به خطا می‌روند. هیچ مفسری پیدا نمی‌شود که ادعا کند تمام آرای تفسیری او درست است، نه از مفسرین اهل سنت و نه از مفسرین شیعه؛ مگر این که تفسیر براساس روایات محمد و آل محمد(ع) باشد که این، موضوع دیگری است.

 

فابن كثير وغيره من المفسّرين ليسوا معصومين حتى نتعبّد بكل آرائهم ونعتبرها كوحي لا يناقش فيه، ثم إنّ المفسّرين أنفسهم أحدهم يخالف الآخر في كثير من المواضع فهل هذا يعتبر تكذيباً ؟! ثم إننا لا نتعبد حتى بآراء مفسّري الشيعة وهم من الذين يتوقع منهم الخطأ في التفسير، فنحن لا نرفض تفسير علماء أبناء العامة تحاملاً عليهم بل إنّ موقفنا هذا يشمل حتى مفسّري الشيعة ولا نقبل تفسيراً إلاّ من قبل من عصمهم الله تعالى والذين جعلهم الرسول(ص) عدل القرآن وهم عترة الرسول(ص).

ابن کثیر و دیگر مفسرین، معصوم نیستند که ما تمام آرا و نظرات آنها را بپرستیم و آنها را به سانِ وحی که هیچ چون و چرایی در آن راه ندارد در نظر بگیریم. علاوه بر این، مفسرین در بسیاری موارد، خودشان با یکدیگر اختلاف دارند. آیا این به معنای تکذیب است؟! ضمناً (این گونه نیست که) ما حتی نظرات مفسرین شیعه را نیز بی‌چون وچرا قبول کنیم و تسلیم آنها شویم. برای اینها هم این احتمال وجود دارد که در تفسیر به خطا روند. این طور نیست که ما به دلیل تعصبی که داریم، تفسیر علمای عامه را مردود بدانیم بلکه این موضع‌گیری ما، حتی مفسرین شیعه را نیز دربر‌می‌گیرد. ما فقط تفسیری را قبول داریم که از طرف کسانی آمده باشد که خداوند متعال به ایشان عصمت داده و پیامبر(ص) آنها را معادل قرآن گردانیده است؛ یعنی عترت پیامبر(ع).

 

قولك: (وتعتمدون على الهندي والطبرسي).

أقول: أنا لم أنقل شيئاً عن الطبرسي في إجابتي السابقة، وأمّا الهندي فأيضاً لم اعتمد على تفسيره بل نقلت ما يرويه من روايات وهذا ليس رأياً له، وهو من أكبر علمائكم فحتى لو نقلت رأيه لك فهذا من أقوى الحجج عليك، من باب (ألزموهم بما ألزموا به أنفسهم)، فكان الأجدر بك أن تناقشي بالدليل أو تسلمين للدليل إن كنت ممن يطلب الحق، فالتكبّر على الدليل ليس من صفات العلماء.

در جواب این سخن شما که «و بر هندی و طبرسی اعتماد می‌نمایید» می‌گویم: من در پاسخ قبلی‌ام چیزی از طبرسی نقل نکردم. در مورد هندی نیز بر تفسیر او اعتماد ندارم بلکه فقط احادیثی را که روایت کرده است نقل نمودم و اینها هم رای و نظر خود او نیست. هندی جزو بزرگترین علمای شما است و من اگر رای او را برای شما بیان دارم، از باب (قاعده‌ی) الزام (الزموهم بما الزموا به انفسهم – به آنچه پایبند هستند ملزمشان نمایید)، جزو مستحکم‌ترین دلایل بر شما به حساب می‌آید. شایسته‌تر آن بود که شما -‌اگر جزو کسانی هستی که طالب حق و حقیقت‌اند‌- یا با دلیل بحث و مناقشه نمایی و یا تسلیم دلیل شوی، چرا که تکبر بر دلیل از صفات علما نیست.

 

قولك: (نحن نحب الكل لا يهمنا زيد أو عبيد فقط يهمنه ديننا وقرآننا).

أقول: حب الكل ليس من الدين في شيء، بل يجب على كل مسلم أن يحب أولياء الله ويعادي أعداء الله وأعداء رسله من الأولين والآخرين.

در پاسخ به این سخن شما که «ما همه را دوست می‌داریم، زید یا عبید برای مان فرقی ندارد، تنها چیزی که برای ما اهمیت دارد، دین ما و قرآن ما است» می‌گویم: همه را دوست داشتن، جایی در دین ندارد بلکه بر هر مسلمانی لازم است که اولیای خدا را دوست بدارد و با دشمنان خدا و پیامبرانش از اولین و آخرین، دشمنی ورزد.

 

نعم، من صفات المؤمنين أن يحبوا الهداية للجميع، ويدعوهم لدين الحق لينقذوهم من غضب الله تعالى ونار وقودها الناس والحجارة، ولكن الحب المطلق لا يكون إلاّ للمؤمنين بالله تعالى ورسله وأوصيائهم، فهل أنت تحبيّن معاوية الذي حارب علي بن أبي طالب (ع)، وهل تحبيّن يزيد شارب الخمور الذي قتل ريحانة رسول الله(ص) وسيد شباب أهل الجنة، وهل ... وهل...؟!!

آری، این از صفات مؤمنین است که دوست دارند همه هدایت یابند، و مؤمنین مردم را به دین حق دعوت می‌کنند تا آنها را از خشم خدای تعالی و از آتشی که مردم و سنگ‌ها هیزم آن هستند نجات دهند، ولی حب و دوست داشتن مطلق فقط منحصر به گرویدگان به خدای تعالی و فرستادگان او و اوصیای آنها می‌باشد. آیا شما معاویه‌ای که با علی بن ابی طالب(ع) جنگ کرد را دوست می‌داری؟ و آیا یزید شراب‌خوار که ریحانه‌ی پیامبر خدا(ص) و سرور جوانان اهل بهشت را کُشت، دوست داری؟ و آیا... و آیا....؟!!

 

فقد روي عن الرسول محمد(ص) روايات تدل على عظمة الحب في الله والبغض في الله تعالى:

احادیثی از حضرت محمد(ص) روایت شده است که بر عظمت دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن برای خدا دلالت دارد:

 

عن أبي هريرة، أنه قال: قال رسول الله(ص): (إنّ الله تبارك وتعالى يقول يوم القيامة: أين المتحابون لجلالي. اليوم أظلهم في ظلي يوم لا ظل إلاّ ظلي) ([408]).

پیامبر خدا(ص) فرمود: «خداوند در روز قیامت می‌فرماید: کجایند کسانی که برای جلال من با هم دوستی کردند؟ امروز در سایه‌ی خودم قرارشان می‌دهم، روزی که سایه‌ای جز سایه‌ی من وجود ندارد»([409]).

 

وعن رسول الله(ص): (قال الله تبارك وتعالى: وجبت محبتي للمتحابين فيَّ، والمتجالسين فيَّ، والمتزاورين فيَّ، والمتباذلين فيَّ)([410]).

پیامبر خدا(ص) فرمود: «خدای تعالی می‌فرماید: واجب شد محبت من برای کسانی که برای من با یکدیگر دوستی می‌کنند، و به خاطر من با یکدیگر همنشینی می‌کنند، و به خاطر من به دیدن یکدیگر می‌روند، و به خاطر من به یکدیگر عطا می‌نمایند»([411]).

 

وعن عمرو بن الجموح إنه سمع النبي(ص) يقول: (لا يحق العبد حق صريح الإيمان حتى يحب الله تعالى ويبغض لله، فإذا أحب الله تبارك وتعالى وابغض لله تبارك وتعالى فقد استحق الولاء من الله، وإن أوليائي من عبادي وأحبائي من خلقي الذين يذكرون بذكرى واذكر بذكرهم)([412]).

از عمرو بن الجموح نقل شده است که از پیامبر خدا(ص) شنیده است که فرمود: «حقّ صراحت ایمان بر بنده محقق نمی‌شود تا این که خدا را دوست داشته باشد و برای خدا دشمن بدارد. پس اگر خدای تبارک و تعالی را دوست داشت و به خاطر خداوند تبارک و تعالی دشمنی ورزید مستحق دوست داشتن از جانب خداوند متعال گردیده است و اولیای من از بین بندگانم و دوستان من از خلقم کسانی هستند که با ذکر من یادآور می‌شوند و من با ذکر آنها، یادآور می‌شوم»([413]).

 

وعن رسول الله(ص) أنه قال: (من أعطى لله تعالى ومنع لله تعالى وأحب لله وأبغض لله تعالى وأنكح لله تعالى فقد استكمل إيمانه)([414]).

و پیامبر خدا(ص) فرمود: «کسی که به خاطر خدای متعال عطا کند و به خاطر خدای تعالی منع کند و به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدای تعالی دشمن بدارد و به خاطر خدای تعالی ازدواج کند، ایمانش را به سر حد کمال رسانده است»([415]).

 

فإن كان (زيد أو عبيد) من أولياء الله ومن المؤمنين، فحبّهم من أعظم الفضائل، وأمّا إن كانا من أعداء الله فبغضهما من أعظم الفضائل، ومن أحبهما فهو مخدوش الإيمان.

اگر «زید یا عبید» از اولیای خدا و جزو مؤمنین باشند، دوست داشتن آنها از بزرگترین فضایل است ولی اگر این دو از دشمنان خدا باشند، دشمنی با آنها از بزرگترین فضیلت‌ها به شمار می‌رود و کسی که این دو را دوست بدارد، ایمان معیوب و ناقصی دارد.

 

قولك: (أنتم إتبعتم التأويل ابتغاء الفتنة).

أقول: أين هو التأويل الذي يفضي إلى الفتنة ؟! لماذا لا تذكريه حتى يكون كلامك علمياً ؟ ثم إنّ أصل التأويل هم من غصبوا الخلافة من الإمام علي بن أبي طالب (ع)، حيث تأولوا أحاديث الرسول(ص) التي نص فيها على خلافة الإمام علي (ع)، وهذا كلام ذو شجون وتفصيله يخرجنا عن الاختصار.

در پاسخ به این سخن شما که گفته‌ای «شما با هدف فتنه‌جویی به دنبال تأویل رفته‌اید» می‌گویم: کجا است این تاویلی که به فتنه می‌انجامد؟! چرا به آن اشاره نمی‌کنی تا سخن شما علمی باشد؟ درضمن اصل و اساس تاویل، کسانی هستند که خلافت را از امام علی بن ابی طالب(ع) غصب کردند زیرا این عده، احادیث پیامبر(ص) را که در آنها بر خلافت امام علی(ع) تصریح کرده بود تاویل نمودند که این مجال را شعبات فراوانی است و تفصیل آن ما را از این مختصر خارج می‌کند.

 

قولك: (قلتم بالرؤيا فالله شاهد علي رآيت في المنام إنها دعوة باطلة).

أقول: الرؤيا على أقسام: منها من الله تعالى، ومنها من الشيطان، ومنها حديث نفس، والرؤيا التي تكون بالرسول محمد(ص) أو أحد أوصياءه فهي قطعاً من الله تعالى؛ لعدم تمكّن الشيطان أن يأتي بصورهم المقدّسة أو يتمثل بهم، فقصي رؤياك لنراها من أي قسم هي. وإن كنت ممن يؤمن بالرؤيا فلنا معك كلام آخر.

در جواب این سخن شما که «گفتید با رؤیا. خدا بر من شاهد است که من خوابی دیدم که این دعوتی باطل و بیهوده است» می‌گویم: رؤیا انواعی دارد: برخی از جانب خدای متعال است و برخی از سوی شیطان. برخی نیز حدیث نفس است. رؤیایی که با حضرت محمد(ص) یا یکی از اوصیای او باشد، قطعاً از جانب حق تعالی می‌باشد زیرا شیطان نمی‌تواند به صورت مقدس آنها ظاهر شود یا خود را شبیه آنها کند. شما خوابت را بازگو کن تا ببینیم از کدام نوع است؛ و اگر جزو کسانی هستی که به رؤیا عقیده و ایمان دارد، ما را با شما کلام دیگری است.

 

قولك: (حاشا لله أن أفسر القرآن على هواي، بل أعتمد تفاسير أناس يهمهم الله سبحانه فقط لا علي ولا عمر).

أقول: إن كنت لا تفسرين القرآن برأيك فأنت إمّا أن تفسرينه اعتماداً على أحاديث الرسول، وأمّا اعتماداً على آراء المفسّرين، وقد ذكرت لك الأخبار الواردة في تفسير الآية التي ذكرتها في السؤال السابق وهي خلاف ما ذكرت أنت، وأمّا كلام المفسّرين فهو إن كان غير معتمد على الأخبار فهو قد يصيب وقد يخطأ وهو ليس حجة علينا، ثم عليك أن تذكري كلام هؤلاء المفسّرين لنبيّن لك إنّه غير صحيح وبالدليل من القرآن والسنة، بل في قضية أزواج الرسول(ص) رددت عليك بالقرآن الكريم ولم تدافعي عن كلامك أصلاً واكتفيتي بكلام زاد الطين بلة !

در پاسخ به این سخن شما که «پناه می‌برم به خدا از این که بخواهم قرآن را بر اساس هوا و هوسم تفسیر کنم. بلکه من بر تفسیرهای کسانی که فقط خدای سبحان و نه علی و عمر را در نظر می‌گرفتند اعتماد کرده‌ام» می‌گویم: اگر شما قرآن را بر اساس رای خودت تفسیر نمی‌کنی، پس این کار را یا براساس احادیث پیامبر انجام می‌دهی و یا براساس آرای مفسرین. پیشتر برای شما اخبار وارد شده در تفسیر آیه‌ای که در سوال قبلی به آن اشاره کرده بودی را بیان داشتم و مشخص شد که اینها بر خلاف آن چیزی است که شما گفته بودی. سخن مفسرین اگر بر پایه‌ی اخبار نباشد، ممکن است درست یا نادرست باشد و حجتی بر ما نمی‌باشد. درضمن شما باید سخن این مفسران را بیان کنی تا ما با دلیل از قرآن و سنت، نادرست بودنش را برای شما تبیین نماییم. در مورد همسران پیامبر(ص) به شما براساس قرآن جواب دادم و شما اصلاً از سخنت دفاع نکردی و به کلام بی‌پایه و اساس اکتفا نمودی!

 

فمن هؤلاء الناس الذين تعتمدين على كلامهم، وهل هم معصومون بحيث لا يخطئون في التفسير، وإن قلت: إنهم معصومين فنطالبك بالدليل على ذلك.

این کسانی که شما در سخنان خود به آنها استناد و اعتماد کرده‌ای چه کسانی هستند؟ آیا اینها معصوم‌اند به طوری که در تفسیر، خطا و اشتباهی از آنها سرنمی‌زند؟ اگر بگویی: اینها معصوم‌اند، از شما بر این مطلب دلیل می‌خواهیم.

 

ثم كيف لا تعتمدين على تفسير عمر وأنت تعتقدين بأنّه خليفة رسول الله(ص)؟! فاعتمادك على غيره إمّا لأنهم أفضل وأعلم منه، أو أنّه لم يروِ في تفسير القرآن شيئاً حتى تعتمدي عليه ؟ فلا أدري ما تختارين ؟ أو بماذا تبررين قولك هذا ؟!

علاوه بر این چرا شما به تفسیر عمَر اعتقاد نداری، و حال آن که او را خلیفه‌ی رسول خدا(ص) می‌دانی؟! این که بر دیگران و غیر او اعتماد داری، یا به این دلیل است که آنها از عمر برتر و داناترند و یا از این جهت است که او چیزی در تفسیر قرآن روایت نکرده است. کدام یک؟ من نمی دانم شما کدام یک را برمی‌گزینی یا چگونه این سخنت را توجیه می‌کنی!

 

ثم كيف لا تأخذين تفسير القرآن عن الإمام علي (ع) وقد نص الرسول محمد(ص) على أنه أعلم الناس بالقرآن والسنة، بل حتى عائشة وغيرها اعترفوا بأعلمية الإمام علي (ع)، وسأذكر لك بعض الروايات:

چرا تفسیر قرآن را از امام علی(ع) دریافت نمی‌کنی و حال آن که حضرت محمد(ص) تصریح نموده است که وی داناترین مردم به قرآن و سنت می‌باشد. حتی عایشه و دیگران به اَعلم بودن امام علی(ع) اعتراف کرده‌اند. در این باب، چند روایات برای شما ذکر می‌کنم:

 

عن أبي سعيد الخدري، قال: ( سألت رسول الله(ص) عن قول الله تعالى:﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ قال: ذاك أخي علي بن أبي طالب)([416]).

ابوسعید خدری می‌گوید: از پیامبر خدا(ص) درباره‌ی آیه‌ی «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (و آن کس که علم کتاب نزد او است) پرسیدم. حضرت فرمود: «او برادرم علی بن ابی طالب است»([417]).

 

عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، في قوله تعالى: ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ قال: ([هو] علي بن علي طالب)([418]).

از سعید بن جبیر از ابن عباس در این سخن خدای متعال «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» نقل شده است که گفت: «او علی بن ابی طالب است»([419]).

 

وعن الأعمش، عن أبي صالح [في قوله تعالى]: ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ قال: (علي بن أبي طالب كان عالماً بالتفسير والتأويل والناسخ والمنسوخ والحلال والحرام) ([420]).

از اعمش از ابی صالح درباره‌ی این سخن خداوند «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» نقل شده است که گفت: «علی بن ابی طالب به تفسیر و تاویل و ناسخ و منسوخ و حلال و حرام عالِم بود»([421]).

 

وعن سعيد بن المسيب، قال: (كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن يعني علي بن أبي طالب)([422]).

و از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: (عمر همیشه از مشکلی که ابوالحس یعنی علی بن ابی طالب برای آن نباشد، به خدا پناه می­برد)([423]).

 

عن عبد الله بن مسعود، قال: قال رسول الله(ص): (قُسّمت الحكمة على عشرة أجزاء، فأعطي علي تسعة، والناس جزءاً واحداً)([424]).

از عبدالله بن مسعود نقل شده است که گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «حکمت به ده جزء تقسیم شده است، به علی نُه جزء و به بقیه‌ی مردم یک جزء داده شده است»([425]).

 

وقال ابن عباس: (والله لقد أعطي علي بن أبي طالب تسعة أعشار العلم، وأيم الله لقد شارككم في العشر العاشر)([426]).

ابن عباس گفته است: «به خدا سوگند که به علی بن ابی طالب نود قسمت از علم داده شده است والله که شما را فقط در ده قسمت شریک نموده است»([427]).

 

وعن رسول الله: (أعلم أمتي من بعدي علي بن أبي طالب)([428]).

و رسول خدا(ص) فرمود: «عالم‌ترین فرد امت من بعد از من، علی بن ابی طالب است»([429]).

 

وعنه (ص): (علي باب علمي ومبين لأمتي ما أرسلت به من بعدي، حبه إيمان وبغضه نفاق والنظر إليه رأفة)([430]).

و از ایشان(ص) نقل شده است که فرمود: «علی، باب علم من و بیان کننده برای امت من از آنچه است که بعد از من فرستاده می‌شود؛ دوست داشتن او ایمان و کینه نسبت به او نفاق و نگاه کردن به او رأفت است»([431]).

 

وعنه (ص): (يا علي، أنت تبين لأمتي ما اختلفوا فيه من بعدي)([432]).

و از ایشان(ص): «ای علی! تو روشن کننده‌ی امت من در آنچه بعد از من اختلاف می‌کنند می‌باشی»([433]).

 

وعنه (ص): (سيكون بعدي فتنة فإذا كان ذلك فألزموا علي بن أبي طالب، فانه الفاروق بن الحق والباطل)([434]).

و از ایشان(ص): «پس از من فتنه‌ای رخ خواهد داد، پس اگر چنین شد تنها از علی بن ابی‌طالب پیروی کنید چرا که او جدا کننده‌ی بین حق و باطل است»([435]).

 

وعن عائشة، قالت: (من أفتاكم بصوم عاشورا ؟ قالوا: علي. قالت: أما إنه أعلم الناس بالسنة)([436]).

از عایشه نقل شده است که گفت: «چه کسی بر روزه در روز عاشورا به شما فتوا داده است؟ گفتند: علی. گفت: البته او داناترین مردم به سنت است»([437]).

 

وعن أبي الحمراء، قال: كنا عند النبي (ص) فأقبل علي فقال رسول الله: (من سره أن ينظر إلى آدم في علمه، ونوح في فهمه، وإبراهيم في حلمه، فلينظر إلى علي بن أبي طالب)([438]).

ابی الحمراء می‌گوید: نزد پیامبر(ص) بودیم که علی وارد شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: «هر کس بخواهد آدم را در علمش و نوح را در فهمش و ابراهیم را در بردباریش ببیند، به علی بن ابی ‌طالب نظر افکند»([439]).

 

وعن أبي سعيد الخدري، عن سلمان، قال: (قلت: يا رسول الله لكل نبي وصي فمن وصيك؟ فسكت عني، فلما كان بعد رآني فقال: يا سلمان، فأسرعت إليه قلت: لبيك. قال: تعلم من وصي موسى ؟ قلت: نعم، يوشع بن نون. قال: لم ؟ قلت: لأنه كان أعلمهم. قال: فإن وصيي وموضع سري وخير من أترك بعدي وينجز عدتي ويقضي ديني، علي بن أبي طالب)([440]).

ابوسعید خدری به نقل از سلمان می‌گوید: به پیامبر عرض کردم: ای رسول خدا! هر پیامبری، وصی دارد. وصیّ شما کیست؟ پیامبر ساکت شد و پاسخ مرا نداد. چندی بعد که مرا دید فرمود: «ای سلمان!» به سوی او شتافتم و گفتم: لبیک. فرمود: «آیا می‌دانی چه کسی وصی موسی بود؟» عرض کردم: آری، یوشع بن نون. فرمود: «چرا؟» عرض کردم: زیرا او داناترین‌شان بود. حضرت فرمود: «وصیّ من و محل اسرار من و بهترین کسی که بعد از من باقی می‌ماند و آن کس که وعده‌های مرا عملی می‌کند و دیون مرا پرداخت می‌کند علی بن ابی‌ طالب است»([441]).

 

وبعد كل ما تقدّم ينبغي أن تتوبي وتستغفري ربك من قولك هذا، والاعتراف بالخطأ فضيلة.

پس از همه‌ی آنچه که گذشت، سزاوار است که توبه کنی و بابت این سخنانت، از خدایت آمرزش بخواهی (چرا که) اعتراف به اشتباه فضیلت است.

 

قولك: (اتبعتم شريعة معاوية في السب وتتهموننا أتباع معاوية ونحن نحب الكل ونحترم الكل).

أقول: أتباع معاوية معروفون وهم يترحمون عليه كلما ذكر، وأمّا نحن فنراه من أشد أعداء الله تعالى، ثم نحن لم نسب أحداً إنما نذكر الأفعال والأحوال، وهذا ليس من السب، فأين هو السب برأيك ؟!!

و اما در پاسخ به این سخن شما که «شما در فحش دادن، از دین و آیین معاویه پیروی می‌کنید و ما را متهم می‌کنید که ما پیرو معاویه هستیم در حالی که ما همه را دوست می‌داریم و به همه احترام می‌گذاریم» می‌گویم: پیروان معاویه معروف‌اند و هرگاه نامی از معاویه به میان آید بر او رحمت می‌فرستند ولی ما او را از بزرگترین دشمنان خدای تعالی می‌دانیم. درضمن ما کسی را سبّ نمی‌گوییم بلکه فقط کرده‌ها و احوال را متذکر می‌شویم و بیان می‌داریم، و این سبّ و دشنام‌گویی  نیست. حال به نظر شما کجای این عمل دشنام‌گویی است؟!

 

ولا أدري كيف اقتنعتي بهذه الكلمة التي ترددينها (احترام الكل) فهل تحترمين حتى معاوية ونغله يزيد الملعون ؟؟!!

من نمی‌دانم شما چطور به این عبارتی که تکرار می‌کنی یعنی «احترام گذاشتن به همگان» قانع گشته‌ای. آیا حتی به معاویه و پسر زنازاده‌ی او یعنی یزید ملعون هم احترام می‌گذاری؟!

 

وبالنسبة لجرائم دولة إسرائيل (لعنهم الله) فلو كان السيد عنده العدّة والعدد لما سكت عنهم، ولكن الكلام على من يملكون بلاد العرب وهم مع ذلك يداهنون ويجاملون مسوخ إسرائيل الأنجاس، واكتفوا بالاحتجاجات المخجلة والتي لا تسمن ولا تغني من جوع، وأغلبهم إن لم أقل كلهم عملاء خونة.

در خصوص جنایت‌های رژیم اسرائیل (که خداوند لعنت‌شان کند) اگر سید عدّه و عُدّه‌ای می‌داشت (پیروانی داشت)، هیچ‌گاه سکوت اختیار نمی‌کرد، ولی سخن درباره‌ی کسانی است که بلاد عرب را در اختیار دارند و با این حال چاپلوسی و تملّق اسرائیلی‌های نجس را می‌کنند و فقط به احتجاجات خجالت‌آوری که هیچ نفع و ضرری به دنبال ندارد اکتفا می کنند و بیشتر آنها اگر نگوییم که همه‌شان عاملان خیانت‌کار هستند.

 

وبالنسبة إلى العراقيين الذين جلبوا المحتل للعراق ورضوا به فهم أيضاً ملعونون وخونة حتى يرجعوا عن غيهم وعمالتهم، والسيد أحمد الحسن هو المقارع الوحيد لهم ولديمقراطيتهم الأمريكية، فنحن لا نداهن ولا نجامل كل من خالف الثقلين وإن كان أقرب الناس إلينا، بل لا يوجد قريب لنا إلاّ من اقترب إلى القرآن والعترة، الثقلان اللذان أوصى بهما الرسول محمد(ص) وشدّد على ضرورة التمسك بهما.

در خصوص عراقی‌هایی که اشغال‌گران را به عراق کشاندند و به این کار رضایت دادند، آنها نیز ملعون و خائن‌اند تا آن‌گاه که از ظلم و مزدوری دست بکشند. سید احمد الحسن تنها کسی است که با آنها و با دموکراسی آمریکایی آنها رویارو شده است. ما در مورد هر کس که با ثقلین مخالفت ورزد ولو نزدیک‌ترین مردم به ما باشد، تملق و چاپلوسی روا نمی‌داریم. البته در نزدیکی ما فقط کسانی جای و جایگاه دارند که به قرآن و عترت نزدیک باشند؛ همان دو چیز گران‌بهایی که حضرت محمد(ص) به آنها توصیه فرمود و بر ضرورت چنگ زدن به آنها تاکید ورزید.

 

قولك: (تطاولت عليكم لأنكم أنتم لا تحترمون غيركم).

أقول: نحن لم نتجاوز على غيرنا بغير الحق، فتطاولك علينا هو بلا سبب وأسأل الله أن يهديك إلى سواء السبيل.

و اما در مورد به این سخن شما که «بر شما گستاخی کردم، زیرا شما به دیگران احترام نمی‌گذارید» می‌گویم: ما به ناحق بر دیگران تعدی و تعرض نمی‌کنیم، این که شما به ما تعدی کرده‌ای، بی‌سبب است و از خداوند مسئلت می‌نمایم که شما را به راه راست هدایت فرماید.

 

قولك: (وتسخرون من تفاسيرنا).

أقول: إن كنت تعتبرين النقاش العلمي سخرية فهذه طامة كبرى، فأنا ناقشت كلامك بأسلوب علمي وأخلاقي، وأنت لم تبدي غير التهجم والتهم الفارغة عن الدليل !!

و اما در پاسخ به این جمله‌ی شما که گفته‌ای «تفسیرهای ما را مسخره می‌کنید» می‌گویم: اگر شما بحث و مذاکره‌ی علمی را مسخره کردن و طعنه زدن می‌دانی، که این مصیبت بزرگی است. من با اسلوبی علمی و اخلاقی، درباره‌ی سخنان شما بحث کردم ولی به جز حمله و تهمت‌های تهی و بی‌دلیل چیزی از شما سر نزد!

 

قولك: (إسالوا أنفسكم مرّة لماذا لا نهتم بأكاذيبكم في آل البيت).

أقول: نحن لم نفتر أكاذيباً على آل محمد (ع)، بل نحن ملتزمون بهم طاعة للرسول محمد(ص) الذي أوصانا بالتمسك بهم وحصر النجاة بهم وبالقرآن لا غير، واللوم هو على من تركهم وتمسك بغيرهم إتباعاً للهوى والتعصب !

و در پاسخ به این گفته‌ی شما که «یک بار از خودتان بپرسید چرا ما به دروغ‌هایی که درباره‌ی آل البیت می‌گویید وقعی نمی‌نهیم؟» می‌گویم: ما بر آل محمد(ع) دروغ نمی‌بندیم، بلکه از باب اطاعت از پیامبر خدا(ص) که آن حضرت ما را به تمسّک‌جویی به آنها سفارش فرموده و نجات را در آنها و قرآن -‌و نه چیز دیگر‌- منحصر نموده است به آل محمد(ع) ملتزم و متعهدیم. سرزنش و نکوهش شایسته‌ی کسانی است که آنها را ترک گفته‌اند و از روی هواپرستی و تعصب به دیگران چنگ زده‌اند!

 

فأي أكاذيب هذه التي تتحدثين عنها، يجب أن تذكريها لا أن تكتفي بالتهم الجاهزة فقط !

درضمن شما از کدامین دروغ صحبت می‌کنی؟ باید به آنها اشاره نمایی، نه این که فقط به یک سری تهمت‌های بی‌اساس بسنده کنی!

 

قولك: (أمّا الوصية فهي من نسيج خيالكم لتشقوا صف المسلمين وجعلتموهم شيعاً لتكسبوا الخمس ولتروجوا لأنفسكم بأكاذيب السرداب وغيره).

أقول: بالنسبة للوصية فهي وصية رسول الله(ص) وثابتة عندنا بأوثق الكتب الروائية، فإن كنت لا تؤمنين بها، فيرجع الكلام والنقاش إلى المسألة الأصل وهي: من هو الخليفة الأول للرسول محمد(ع) وليكن النقاش بالدليل الشرعي والعقلي وبهدوء ونبذ التعصب والتهجم والسب الذي هو سلاح العاجزين.

و در پاسخ به این مدعای شما که «وصیت هم چیزی از قماش خیالات شما است تا با آن بین صفوف مسلمین شکاف و چنددستگی ایجاد کنید، تا از این طریق خمس کاسب شوید و با دروغِ سرداب و دیگر دروغ‌ها، خودتان را رونق دهید و ترویج کنید» می‌گویم: این وصیت، وصیت پیامبر خدا(ص) است و در معتبرترین کتاب‌های روایی برای ما ثابت شده است. اگر شما به آن اعتقاد نداری، کلام و بحث ما به موضوع اصلی برمی‌گردد؛ این که اولین خلیفه‌ی پیامبر خدا حضرت محمد(ص) کیست؟ و البته بحث و مناقشه باید با دلیل شرعی و عقلی و در فضایی آرام و به دور از تعصب و تعرض و دشنام‌گویی که سلاح ناتوانان است، صورت گیرد.

 

وأمّا مسألة السرداب، فأنت تتكلمين عن أمر لم تحيطي به علماً، بل سمعتيه من الأفواه التي لا تعي ما تقول، فماذا تعرفين عن مسألة السرداب ؟ أرجو ذكرها لكي أبيّن لك حقيقة الأمر الذي لا يعترض عليه من له مسكة عقل.

و اما سرداب: شما در مورد قضیه‌ای که دانشی درباره‌اش نداری سخن گفته‌ای. شما این موضوع را از انسان‌هایی که برایشان مهم نیست چه بر زبان می‌آورند، شنیده‌ای. در مورد سرداب چه می‌دانی؟ خواهش می‌کنم آن را بیان نما تا حقیقت موضوع را بر شما روشن سازم؛ موضوعی که کسی که ذره‌ای عقل داشته باشد، متعرض آن نمی‌شود!

 

قولك: (لماذا تثيرون الأحقاد التاريخية ؟ ما مصلحتكم دعوا الخلق للخالق هو المنتقم الجبار، نصبتم أنفسكم قضاة تحاسبون الناس وتلفقون الأكاذيب لتضحكوا على السذّج وتزرعون الأحقاد أهذا ديننا ؟ وإسلامنا يدعو للتسامح، ولماذا لا تدعون لله ؟).

أقول: المسألة ليست مسألة إثارة أحقاد أو إثارة فتنة، بل المسألة متعلقة بتكليفنا وعقيدتنا، فكيف نعرف الحجة الحق علينا بعد رسول الله(ص) إن لم نرجع إلى أحاديث الرسول محمد(ص) وأقوال أصحابة المنتجبين والسيرة الصحيحة، لكي ننقذ أنفسنا من عذاب يوم القيامة، ولكي لا نحشر من الذين تركوا أولياء الله وتمسكّوا بأعداء الله وأعداء رسوله، فحاشا للرسول محمد(ص) أن يرحل من الدنيا ويترك أمته بلا راعٍ ولا قائد ويترك ذلك للآراء والأهواء التي لم تتفق يوماً ما، فلابد من معرفة الخليفة الذي عيَّنه ونص عليه الرسول محمد(ص) ونواليه ونعتقد به ونتبرأ من كل غاصب وعدو له، لا أن نساوي بين القاتل والمقتول والغاصب والمغصوب ونقول عن كلاهما (رضي الله عنهما) !!!

در پاسخ به این گفته‌ی شما که «چرا کینه‌های تاریخی و کهنه را تحریک می‌کنید؟ از این کار چه سودی عایدتان می‌شود؟ خلق را به خالق واگذارید که او انتقام‌گیرنده و جبّار است. خودتان را قاضی کرده‌اید و از مردم حساب می‌کشید و دروغ‌هایی را به هم می‌بافید تا به مردم زودباور بخندید. بذر حقد و کنیه می‌کارید، آیا این است دین ما؟! و حال آن که اسلام ما داعی تسامح و مدارا است. چرا به سوی خدا دعوت نمی‌کنید؟» می‌گویم: موضوع تحریک کینه‌ها یا فتنه‌گری مطرح نیست بلکه این موضوع به تکالیف و عقاید ما مربوط می‌شود. اگر به احادیث حضرت محمد(ص) و سخنان صحابه‌ی برگزیده و سیره‌ی صحیح بازنگردیم، چطور خویشتن را از عذاب روز قیامت برهانیم و با کسانی که اولیای خدا را ترک گفتند و به دشمنان خدا و دشمنان پیامبرش متمسک شدند، محشور نگردیم. بسی دور است از حضرت محمد(ص) که از دنیا رحلت کند و امتش را بدون سرپرست و راهبر رها کند و این کار را به آرا و اهوایی که حتی یک روز هم با یکدیگر سر سازگاری نداشته‌اند، واگذارد. پس، از شناخت خلیفه‌ای که حضرت محمد(ص) فرمود و او را به صراحت معرفی نمود، گریزی نیست. ما این خلیفه را دوست می‌داریم و به او معتقدیم و از هر کس که غاصب حق او است یا با وی دشمنی ورزیده است، برائت می‌جوییم؛ نه این که قاتل و مقتول و غاصب و مغصوب را برابر بدانیم و درباره‌ی هر دو دسته بگوییم «رضی الله عنهما» (خداوند از ایشان راضی باشد)!!

 

أي عقل هذا وأي منطق الذي يمنع الناس من معرفة الحقائق التاريخية، وما هو الهدف من وراء ذلك ؟! فهل نترك البحث عن تاريخ الأنبياء والمرسلين الذين سبقوا الرسول محمد(ص)، وهل نترك الترحّم والترضّي على الذين نصروا وأخلصوا للرسل والأنبياء، وكذلك نترك التبري من أعداء الأنبياء والمرسلين وأوصيائهم ومن الذين ارتدوا بعد رسلهم وخانوهم وارتدوا على أعقابهم ؟!

این چه عقل و منطقی است که مردم را از واکاوی و شناخت واقعیت‌های تاریخی بازمی‌دارد؟! پشت سر این منطق چه انگیزه و هدفی نهفته است؟! آیا بحث و بررسی درباره‌ی تاریخ پیامبران و فرستادگانی که پیش از حضرت محمد(ص) بوده‌اند را ترک گوییم؟ آیا بر کسانی که مخلصانه پیامبران و فرستادگان را یاری نمودند رحمت نفرستیم و برای ایشان رضایت نجوییم؟ و آیا از برائت جستن از دشمنان پیامبران و فرستادگان و اوصیای آنها، و نیز از کسانی که پس از پیامبرهای‌شان مرتد شدند و به آنها خیانت ورزیدند و پشت کردند و به اعقاب خود بازگشتند، دست بشوییم؟!

 

هل يقتنع عاقل بهذا المنطق الذي لا يقنع الأطفال ؟! لماذا تهربون من الحقيقة عندما تخالف أهوائهم، بأي وجه ستواجهون الرسول محمد(ص) إن قال لكم ماذا فعلتم مع خليفتي ووصيي؟!

آیا انسان عاقل با این منطقی که حتی کودکان را هم راضی نمی‌کند، قانع می‌شود؟! چرا وقتی حقیقت، معارض و مخالف میل و نظرتان است از آن فرار می‌کنید؟! با چه رویی با حضرت محمد(ص) روبه‌رو می‌شوید اگر به شما بگوید با جانشین و وصی من چه کردید؟!

 

ثم هل أنّ هناك دليلاً على عصمة الصحابة، وهل أنّ جميعهم من أهل الجنة، والقرآن ينطق بأن منهم المنافقين ومنهم الكاذبين ... الخ، والسنة أيضاً ناطقة بذلك ومصادركم مملوءة بذلك، فهل هذا سار مع كل الأنبياء أم أنه فقط مع الرسول محمد(ص).

به علاوه آیا هیچ دلیل عقلی بر عصمت (تمامی) صحابه وجود دارد؟ آیا همه‌ی آنها اهل بهشت‌اند؟ حال آن که قرآن می‌گوید که در آنها منافق و دروغ‌گو و.... وجود داشته است. سنّت نیز بر همین مطلب صحّه می‌گذارد و منابع خود شما نیز پر از اینها می‌باشد.

 

قال الله تعالى حكاية عن الرسول محمد(ص): ﴿قُلْ مَا كُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴾([442]).

خداوند متعال در شرح حال حضرت محمد(ص) می‌فرماید: « بگو: من از میان دیگر پیامبران بدعتی تازه نیستم و نمی‌دانم که بر من یا بر شما چه خواهد رفت، من از چیزی جز آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم، و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم »([443]).

 

فلماذا لابد أن يكون كل صحابة الرسول محمد(ص) صالحين وكل أزواجه صالحات بخلاف ما سبقه من الرسل والأنبياء ، هل نص القرآن على ذلك، أم نص الرسول عليه ؟!!!

چرا باید بر خلاف انبیا و فرستادگان پیشین، تمام اصحاب و همسران حضرت محمد(ص) انسان‌های نیکوکار و شایسته‌ای باشند؟! آیا قرآن چنین گفته یا پیامبر مطلبی در این خصوص بیان فرموده است؟!!

 

نعم، من قال الرسول بعصمتهم وطهارتهم عن كل رجس هم آل بيته(ع)، وبعض صحابته الذين ثبتوا على الحق بعد رحيله(ص).

فمن هو الذي يضحك على عقول السذج يا ترى ؟

آری، کسانی که پیامبر، عصمت و طهارت از هر پلیدی برایشان قائل بوده است، آل بیت او(ع) می‌باشند و برخی از اصحابش4 که پس از رحلت آن حضرت بر حق ثابت ماندند.

حال به نظر شما چه کسی بر افکار انسان‌های ساده‌باور پوزخند می‌زند؟

 

قولك: (همكم هو كيف تثبتون أحقية آل البيت بالخلافة (وبعدين) أين هم الآن أليس شيعتكم من غدر بهم، كفى غيروا خطابكم وادعوا لله وحده لا شريك له، فحتى سيد الخلق دعا لله لم يدعي الناس لعبادته).

أقول: نعم، همنا هو إثبات الخلافة لآل محمد(ص) لا من أجل هوانا أو تعصبنا، بل لأنّ هذا هو دين الله ودين رسوله الذي فرضه على الناس، لننقذ الناس من نار جهنم، فنحن لا نختار لأنفسنا إلاّ ما اختاره الله ورسوله(ص).

در پاسخ به این گفته‌ی شما که «همّ و غمّ‌تان این است که چگونه حقانیت آل البیت برای خلافت را ثابت کنید (و تازه) اینها الآن کجا هستند؟ آیا این شیعیان شما نبودند که به آنها خیانت کردند؟ کافی است، سخنان‌تان را تغییر دهید و به سوی خدای یگانه‌ای که شریکی ندارد دعوت کنید. حتی سرور خلایق به سوی خدا دعوت کرد و مردم را به پرستش خودش دعوت ننمود» می‌گویم: آری، دل‌مشغولی ما این است که خلافت را برای آل محمد(ع) اثبات کنیم، آن هم نه برای خواست دل خودمان یا از روی تعصب‌ورزی بلکه به این دلیل که این همان دین خدا و دین پیامبر او است که بر مردم واجب ساخته است؛ و به این دلیل که مردم را از آتش جهنم برهانیم. ما برای خودمان جز آنچه خدا و رسولش(ص) خواسته‌اند برنمی‌گزینیم.

 

وأمّا بالنسبة للشيعة فنحن لا ننزههم جميعاً فأكثرهم الآن انحرفوا عن نهج أهل البيت(ع) وساروا بركاب أمريكا وأذنابها، بل حتى فقهاء الشيعة الآن لا يمتّون إلى نهج أهل البيت(ع) بصلة سوى الأمور الشكلية الفارغة عن معناها، فكل من قال بانتخاب الناس واتخذ غير القرآن دستوراً وسار بركاب أمريكا فنحن نبرأ منه ولا نعتبره من شيعة آل محمد، بل هو من أعدائهم وإن أظهر محبتهم بلسانه، وكذلك الأئمة(ع) لم يُحَارَبوا فقط من قبل أعدائهم، بل حوربوا أيضاً من قبل من يدعون التشيع ، فلعنة الله على كل من حارب آل محمد أياً كان.

در خصوص شیعه، باید بگویم که ما همه‌ی آنها را منزّه نمی‌دانیم چرا که در حال حاضر اغلب آنها از راه و رسم اهل بیت(ع) منحرف شده و در رکاب آمریکا و هم‌پیمانان پَست او درآمده‌اند. حتی اکنون فقهای شیعه نیز بر طریق اهل بیت(ع) پایبندی ندارند مگر در یک سری امور ظاهری و فارغ از معنا. هر کس که به انتخاب مردم معتقد باشد و قانونی غیر از قرآن را شیوه‌ی کار خود بگیرد و در رکاب آمریکا باشد، ما از او بیزاری می‌جوییم و او را شیعه‌ی آل محمد(ع) به شمار نمی‌آوریم. بلکه چنین کسانی دشمن آل محمد(ع) هستند حتی اگر به زبان، محبت ایشان را اظهار کنند. ائمه(ع) نیز فقط از سوی دشمنان‌شان مورد جنگ قرار نگرفتند بلکه حتی کسانی که ادعا تشیع می‌کردند نیز با آنها به جنگ و جدال برخاستند. لعنت خدا بر هر کس که با آل محمد جنگید و قتال کرد؛ هر کس که باشد!

 

ونحن لا ندعو إلى عبادة آل محمد(ع) بل ندعو إلى عبادة الله تعالى وموالاة أوصياء الرسول محمد(ص) الذين أوصى بهم، وعبادة الله لا تتحقق بدون طاعة أوامر رسوله(ص)، فكيف يمكن للإنسان أن يكون عابداً لله وهو يعصي وصاياه وتنصيبه لخليفته ووصيه علي بن أبي طالب (ع).

قال تعالى: ﴿... أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ...﴾([444]) !!!

ما به عبادت آل محمد(ع) دعوت نمی‌کنیم بلکه به عبادت خدای تعالی و دوستی و پیروی از اوصیای پیامبر(ص) که مورد توصیه‌ی آن حضرت بوده‌اند، فرا‌می‌خوانیم. پرستش خدا بدون فرمان‌برداری از اوامر پیامبرش محقق نمی‌شود. چطور انسانی می‌تواند پرستنده‌ی خدا باشد ولی با وصایای او و تنصیب جانشینش علی بن ابی‌طالب(ع) مخالفت ورزد؟!

حق تعالی می‌فرماید:«.... آیا می‌خواهید آن چه را که برتر است به آن چه که فروتر است بدل نمایید؟!...»([445])

 

وأخيراً أقول لك: لقد رددت عليك بالتفصيل للمرّة الثانية وبالدليل العلمي والأخلاقي حرصاً على هدايتك، وأنت اقتصرتي على تهم ومزاعم بلا دليل، فعليك أن تناقشي الرد الأول وهذا الرد وعدم الانتقال إلى غير ذلك، وعليك المناقشة بالدليل العلمي الرصين، وإلاّ فلا فائدة من النقاش إن كان فقط للسب والتهجم وبلا دليل ... وأنا بانتظار ردّك المفصّل عن ما تقدّم وإن لم تفعلي فـ  ﴿فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلاَ كَيْلَ لَكُمْ عِندِي وَلاَ تَقْرَبُونِ﴾([446]).

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآله الأئمة والمهديين.

اللجنة العلمية - أنصار الإمام المهدي (مكن الله له في الأرض)

الشيخ ناظم العقيلي

و در پایان به تو می‌گویم: برای بار دوم به تفصیل و با دلایل علمی و اخلاقی پاسخت را دادم تا هدایت شوی در حالی که تو به تهمت‌زنی و پندارهای بی‌دلیل اکتفا نمودی؛ پس بر تو است که بر پاسخ اولی که دادم با من مناقشه نمایی؛ پاسخ دهی و به شاخ و برگ‌های دیگر نپری. بر تو است که با دلیل علمی محکم مناقشه و بحث نمایی وگرنه در بحث و مناقشه‌ای که فقط در آن سبّ و دشنام‌گویی و حمله آن هم بدون دلیل باشد، فایده‌ای وجود ندارد.... من منتظر پاسخ تفصیلی شما به آن چه که گذشت، هستم و اگر چنین نکنی: « اگر او را نزد من نیاورید، پیمانه‌ای نزد من نخواهید داشت، و به من نزدیک مشوید »([447]).

و الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الائمة و المهدیین.

هیأت علمی - انصار امام مهدی(ع) (خداوند در زمین تمکینش دهد)

شیخ ناظم عقیلی

******


 

[404]- الفتح: 29.

[405] - فتح: 29.

[406]- راجع الخرائج والجرائح للراوندي: ج1 ص350، بحار الأنوار: ج49 ص80.

[407] - به خرائج و جرائح راوندی مراجعه نمایید: ج 1 ص 350  ؛  بحارالانوار: ج 49 ص 80.

[408]- كتاب الموطأ: ج2 ص952.

[409] - کتاب موطأ: ج 2 ص 952.

[410]- كتاب الموطأ: ج2 ص954.

[411] - کتاب موطأ: ج 2 ص 954.

[412]- مسند أحمد:  ج3 ص430.

[413] - مسند احمد: ج 3 ص 430.

[414]- مسند أحمد: ج3 ص438.

 

[415] - مسند احمد: ج 3 ص 438.

[416]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص400 .

[417] - شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ج 1 ص 400.

[418]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص401.

[419] - شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ج 1 ص 401.

[420]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص405.

[421] - شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص405.

[422]- فتح الباري لابن حجر: ج31 ص286.

[423] - فتح الباري لابن حجر: ج31 ص286.

[424]- المناقب للموفق الخوارزمي: ص82.

[425] - مناقب موفق خوارزمی: ص 82.

[426]- ذخائر العقبى للطبري: ص78.

[427] - ذخایر العقبی طبری: ص 78.

[428]- المناقب للخوارزمي: ص82، كنز العمال للمتقي الهندي: ج11 ص614.

[429] - مناقب خوارزمی: ص 82  ؛  کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 614.

[430]- كنز العمال للمتقي الهندي: ج11 ص614، كشف الخفاء للعجلوني: ج1 ص204 .

[431] - کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 614  ؛  کشف الخفاء عجلونی: ج 1 ص 204.

[432]- المستدرك للحاكم النيسابوري: ج3 ص122، كنز العمال للمتقي الهندي: ج11 ص614.

[433] - مستدرک حاکم نیشابوری: ج 3 ص 122  ؛  کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 614.

[434]- الاصابة لابن حجر: ج7 ص294، المناقب للخوارزمي: ص105، كنز العمال للمتقي الهندي: ج11ص612.

[435] - اصابه ابن حجر: ج 7 ص 294  ؛  مناقب خوارزمی: ص 105  ؛  کنز العمال متقی هندی: ج 11 ص 612.

[436]- ذخائر العقبى للطبري: ص78، التاريخ الكبير للبخاري: ج2 ص255.

[437] - ذخایر عقبی طبری: ص 78  ؛  تاریخ کبیر بخاری: ج 2 ص 255.

[438]- شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني: ج1 ص100.

[439] - شواهد التنزیل حاکم حسکانی: ج 1 ص 100.

[440]- المعجم الكبير للطبراني: ج6 ص221.

[441] - معجم کبیر طبرانی: ج 6 ص 221.

[442]- الاحقاف: 9.

[443] - احقاف: 9.

[444]- البقرة: 61.

[445] - بقره: 61.

-[446] يوسف: 60.

[447] - یوسف: 60.


 

پرسش ۲۷۷: و وارد آوردن چند اتهام دیگر در نامه‌ای دیگر

سرفصل ها

همه