Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی


 

 

خامساً: الإعراض عن القرآن والسنة

پنجم: روی گردانیدن از قرآن و سنت

 

والإعراض، إمّا بقلة دراسة القرآن وتفسيره وتدبّر معانيه والبحث في القرآن وسنة النبي وآله المعصومين .

این روی گردانیدن، با کم مطالعه کردن قرآن، تفسیرش و تدبر در معانی‌اش و تحقیق در قرآن و سنت پیامبر و آل معصوم او (علیهم السلام) صورت گرفته است.

 

وأمّا بتفسير القرآن بعيداً عن روايات المعصومين  واعتماد القواعد النحوية والفلسفية في التفسير، والتي معظمها استقرائية وخلافية لم يتحرّر النزاع فيها، ولن يتحرّر.

و با تفسیر قرآن به دور از روایات معصومین (علیهم السلام) و تکیه بر قواعد نحوی و فلسفی در تفسیر و قواعدی که استقرایی و مورد اختلاف می‌باشند به طور که همواره محل کشمکش و نزاع بوده، هستند و خواهند بود.

 

وأمّا بتفسير القرآن وفق الأهواء الشخصية، فكل يحاول أن يحمل القرآن على هواه، فلأنّ نفسه انطوت على جبن وخضوع للطاغوت لا يجد في القرآن دعوة لجهاد الطواغيت المتسلطين على هذه الأمة، بل يجد أنّ طاعتهم واجبة وإنّ التقية بلا حدود. فالمهم أن يبقى هو حيّاً، وإن لم يبقَ من الإسلام إلاّ اسمه!! ولأنّه عبد لشهوته لا يجد في القرآن دعوة للزهد في هذه الدنيا، بل يجد فيه دعوة لإشباع شهواته من أموال المسلمين التي ائتمنوه عليها، ويقول من حرّم زينة الله ولا يقول إنّ كثيراً من الأحبار والرهبان أو العلماء غير العاملين وأعوانهم ليأكلون أموال الناس بالباطل.

و همچنین با تفسیر کردن قرآن طبق خواست‌های نفسانی شخصی؛ همه درصدد هستند که قرآن را طبق خواست و هوای نفس خود تفسیر کنند؛ مثلاً فلان شخصی که نفْسش ترس و خضوع در برابر طاغوت را دربرگرفته است، در قرآن دعوتی برای جهاد علیه طاغوت‌های مسلّط بر این امّت پیدا نمی‌کند، بلکه چنین می‌بیند که اطاعت از آنها واجب است و اینکه تقیه هیچ حد و مرزی ندارد. مهم این است که او زنده بماند، حتی اگر از اسلام جز اسمش باقی نماند! و از آنجا که او شهوت‌های خود را می‌پرستد، در قرآن هیچ دعوتی به زهد در این دنیا نمی‌بیند، بلکه آنچه در قرآن می‌بیند، دعوت به سیر شدن شهوت‌هایش از اموال مسلمانانی که او را امین بر آن قرار داده‌اند، می‌باشد و می‌گوید چه کسی زینت خدا را حرام کرده است؟ و نمی‌گوید بسیاری از احبار و راهبان یا علمای بی‌عمل و اعوان و انصارشان اموال مردم را به باطل می‌‌خورند.

 

ولأنّه تابع لإبليس إمام المتكبّرين لا يجد في القرآن دعوة للتواضع، بل يجد فيه دعوة للتكبر على ضعفاء المؤمنين، واحتقارهم والاستخفاف بهم.

و از آنجا که او از پیرو ابلیس، پیشوای متکبران است، در قرآن دعوتی برای تواضع و فروتنی نمی‌یابد، بلکه در آن فراخوانی جهت تکبر و برتری جویی بر ضعیفان مؤمن، و تحقیر و کوچک شمردن آنها می‌بیند.

 

وهكذا فهم يحملون القرآن على أهوائهم، والهدى على الهوى، والقرآن على الرأي: (كم من قارئ للقرآن والقرآن يلعنه) ([651]) كما روي عنهم .

و اینچنین است که آنها قرآن را بر خواست‌ها و هواهای نفسانی خود حمل می‌کنند، و هدایت را بر هوای نفس و قرآن را بر رأی و نظر خود می‌بینند؛ همان طور از معصومین روایت شده است: «چه بسیار قاریان قرآنی که قرآن، لعنتشان می‌کند»[652].

 

قال أمير المؤمنين (ع) في وصف حال القائم مع هذه الأمة وعلمائها عند ظهوره: (يعطف الهوى على الهدى إذا عطفوا الهدى على الهوى، ويعطف الرأي على القران إذا عطفوا القرآن على الرأي) ([653]).

امیر المؤمنین (ع) در وصف حال قائم با این امّت و علمای آنها هنگام ظهورش می‌فرماید: «عْطِفُ الْهَوى عَلَى الْهُدى اِذا عَطَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوى، وَ يَعْطِفُ الرَّأْىَ عَلَى الْقُرْآنِ اِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْىِ»[654] (هواى نفس را به هدايت برمى‌گرداند آن زمان كه مردم مسير هدايت را به هوا برگردانیده‌اند، و رأى مردم را تابع قرآن مى‌كند آن وقتى كه قرآن را پيرو رأى خود كرده‌اند).

 

 وقال الصادق (ع): (ليس أبعد من عقول الرجال من القرآن) ([655]).

امام صادق (ع) می‌فرماید: «هیچ چیز دورتر از قرآن از عقل‌های مردمان نمی‌باشد»[656].

 

وقال (ع): (من فسر برأيه آية من كتاب الله فقد كفر) ([657]).

و نیز ایشان (ع) می‌فرماید: «هر کس آیه‌ای از کتاب خدا را با رأی و نظر خود تفسیر کند کفر ورزیده است»[658].

 

وقال (ع): (ما من رجل ضرب القرآن بعضه ببعض إلاّ وكفر) ([659]).

و نیز ایشان (ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ رَجُل ضَرَبَ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا کَفَرَ»[660] (هیچ کس نیست که بخشی از قرآن را بر بخش دیگر بزند، مگر اینکه کافر شده باشد).

 

وقال (ع): (المتشابه ما اشتبه على جاهله) ([661]).

همچنین می‌فرماید: «متشابه، آن چیزی است که بر نادان به آن مشتبه می‌شود»[662].

 

وقال أبو جعفر (ع): (نحن الراسخون في العلم، ونحن نعلم تأويله) ([663]).

ابو جعفر (ع) فرموده‌اند: «ما استواران در علم هستیم، و ما تأویل آن را می‌دانیم»[664].

 

وقال أبو عبد الله (ع): (من فسر القرآن برأيه فأصاب لم يؤجر، فإن أخطأ كان إثمه عليه)([665]).

و ابو عبد الله (ع) می‌فرماید: «هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، اگر درست باشد پاداشی نمی‌گیرد و اگر خطا کند، گناهش بر عهده‌اش خواهد بود»[666].

 

وقال أبو جعفر الباقر (ع) في حديث مع قتادة، وقد أخطأ قتادة في تفسير آية فقال (ع): (ويحك يا قتادة إنما يعرف القرآن من خوطب به) ([667]).

ابو جعفر (ع) در گفت‌وگویی با قتاده  در حالی که قتاده در تفسیر آیه‌ای خطا نموده بود، می‌فرماید: «وای بر تو ای قتاده! تنها کسی قرآن را می‌شناسد که مخاطبش باشد»[668].

 

وقال أمير المؤمنين (ع): (إياك أن تفسر القرآن برأيك حتى تفقهه عن العلماء - أي الأئمة  - فإنّه رب تنزيل يشبّه بكلام البشر وهو كلام الله وتأويله لا يشبه كلام البشر، كما ليس شيئاً من خلقه يشبهه كذلك، لا يشبه فعله تبارك وتعالى شيئاً من أفعال البشر، ولا يشبه شيء من كلامه لكلام البشر، وكلام الله تبارك وتعالى صفته، وكلام البشر أفعالهم، فلا تشبّه كلام الله بكلام البشر فتهلك وتضل) ([669]).

و امیر المؤمنین (ع) می‌فرماید: «برحذر باش از اینکه قرآن را به رأی خویش تفسیر کنی، تا آنکه آن را از علما دریابی ـ‌یعنی ائمه (علیهم السلام)‌ـ چه بسا آیه‌ای که به سخن بشر شباهت دارد ولی کلام خداوند است و تأویل آن به کلام بشر شباهت ندارد؛ همچنان که هیچ یک از آفریده‌های او به او شبیه نیست، به همین ترتیب فعل (عمل) خداوند تبارک و تعالی شباهتی به کردار و اعمال بشر ندارد و هیچ بخش از کلام خدا به کلام بشر شبیه نیست؛ چرا که کلام خداوند تبارک و تعالی صفت او است در حالی که کلام بشر فعل (عمل) او. پس هرگز کلام خدا را مانند کلام بشر مدان که در این صورت هلاک و گمراه می‌گردی»[670].

 

وعن الإمام الحسين (ع) في كتابه لأهل البصرة، قال: (بسم الله الرحمن الرحيم، أما بعد فلا تخوضوا في القرآن ولا تجادلوا فيه بغير علم، فقد سمعت جدي رسول الله  يقول من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار) ([671]).

از امام حسین (ع) در نامه‌اش به اهل بصره روایت شده است که فرمود: «به نام خداوند بخشنده‌ی و مهربان؛ و اما بعد.... بدون علم در قرآن وارد نشوید و در آن به جدال برنخیزید که شنیدم جدم رسول خدا (ص) می‌فرمود: هر کس بدون علم درباره‌ی قرآن صحبت کند، باید جایگاه خود را از آتش را برگیرد»[672].

 

والمقصود بالعلم من الله كما هو للمعصومين  أو ما أخذ منهم .

مقصود از علم، علم  از جانب خداوند ـ‌همان گونه که برای معصومین (ص) است‌ـ یا آنچه از آنها (ص) برگرفته می‌شود، می‌باشد.

 

وعن الإمام الرضا، عن آبائه، عن أمير المؤمنين (ع)، قال: (قال رسول الله : قال الله جل جلاله: ما آمن بي من فسر برأيه كلامي، وما عرفني من شبهني بخلقي، وما على ديني من استعمل القياس في ديني) ([673]).

از امام رضا (ع) از پدرانش از امیر المؤمنین (ع) روایت شده است که فرمودند: «رسول خدا (ص) فرمود: خداوند بزرگ و بلند مرتبه می‌فرماید: کسی که سخن مرا براساس رأی و نظر خودش تفسیر کند، به من ایمان نیاورده، و کسی که مرا به خلقم تشبیه کند مرا نشناخته است و کسی که از قیاس در دینم بهره جوید، بر دین من نیست»[674].

 

وقال رسول الله : (إنما أتخوف على أمتي بعدي ثلاث خصال؛ أن يتأول القرآن على غير تأويله، أو يتبعوا زلّة العالم، أو يظهر فيهم المال حتى يطغوا وبطروا، وسأنبئكم المخرج من ذلك، أمّا القرآن فأعملوا بمحكمه وآمنوا بمتشابهه، وأمّا العالم فانظروا فيه ولا تتبعوا زلته، وأمّا المال فإنّ المخرج شكر النعمة وأداء حقه) ([675]). 

رسول خدا (ص) فرموده‌اند: «پس از مرگم از سه خصلت بر امتم بیمناکم: اینکه قرآن را بر غیر تأویلش، تأویل کنند، یا از لغزش و خطای عالِم پیروی کنند، و یا مال و دارایی آنها آنچنان افزون شود که طغیان کنند و به خوش‌گذرانی بپردازند؛ و راه خروج شما را به شما هشدار خواهم داد؛ اما در خصوص قرآن، به محکمش عمل کنید و به متشابهش ایمان بیاورید، اما عالم، به او بنگرید اما از خطا و لغزشش پیروی نکنید، و اما در خصوص مال، راه خروج از آن، شکر نعمت و پرداختن حقش است»[676].

 

وتأويل القرآن أو تفسيره لا يعلمه إلاّ الله والراسخون في العلم، وهم محمد وآل محمد . وقد صرّح القرآن بذلك، فالآيات المتشابهة تحكم بحديثهم ويعرف المراد بها منهم، وقد ورد عنهم  تفسير للقرآن الكريم فيجب الرجوع إلى حديثهم. وقد رسموا  جادة وصراطاً مستقيماً لمن تدبر آيات الكتاب الكريم. فعلى المفسّر أو المتدبر أن لا يتجاوز هذا الصراط فتزل قدمه ويهوي في الجحيم، بل عليه أن لا يتعرّض للتفسير ما لم يطهر نفسه. قال تعالى: ﴿لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ ([677]).

تأویل یا تفسیر قرآن را کسی نمی‌داند مگر خداوند و استواران در علم که آنها محمد و آل محمد (ص) می‌باشند. در این مورد، قرآن به صراحت سخن گفته است؛ آیات متشابه با احادیث آنها (علیهم السلام) محکم می‌شوند و منظور آنها شناخته می‌گردد و تفسیر قرآن کریم از آنها (علیهم السلام) روایت شده، پس باید به احادیث آنها مراجعه شود؛ که آنها (علیهم السلام) جاده و صراط مستقیم را برای هر کس که در آیات کتاب کریم تدبر کند، ترسیم فرموده‌اند. پس بر مفسّر یا اندیشمند واجب است که از این صراط تجاوز و تعدّی نکند، که در این صورت، قدم‌هایش متزلزل می‌گردد و در دوزخ سقوط خواهد کرد. حتی بر او واجب است تا آن هنگام که نفْسش را پاکیزه ننموده باشد، خود را در معرض تفسیر قرار ندهد. حق تعالی می‌فرماید: (جز پاکان بر آن دست نیازند)[678].

 

أمّا زلّة العالم؛ فلأنه إذا ضل يضل أمة تتبعه كما أضل السامري بني إسرائيل.

اما خطا و لغزش عالِم، که اگر او گمراه شود، امتی که پیروی‌اش می‌کنند را گمراه ساخته است؛ همانطور که سامری، بنی اسرائیل را گمراه نمود.

 

وأمّا المال؛ فلأن الإنسان الغني مادياً عادة يقل توجهه إلى الله لطلب الحوائج، ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾ ([679]). فالفقر والبلاء عادة داعي إلى التوجّه إلى الله والرجوع إليه.

اما اموال، از آنجایی که انسان اگر از نظر مادی بی‌نیاز باشد به طور معمول توجهش به خداوند برای درخواست نیازهایش کم می‌شود: (حقاً که انسان سرکشی می‌کند، * آن گاه که خويشتن را بی‌نياز بيند)[680]. بنابراین فقر و بلا به طور معمول دعوت کننده‌ی به توجه به خداوند و رجوع به او می‌باشد.

 

أمّا العلاج المصفّى الذي أرشد إليه المصطفى ، فهو بالنسبة لمتشابه القرآن الإيمان به، وإنه نزل من الله ويجب الرجوع في تأويله إلى آل محمد . فمتشابه الكتاب من أعظم الأدلة الدالة على إمامتهم وحاجة الأمة إليهم، ولعل اشتباه كثير من الأحكام اليوم وعدم معرفة الحلال من الحرام؛ لبيان الحاجة إلى خاتم الأوصياء المهدي (ع).

اما درمان و علاج درست و صحیح که حضرت مصطفی (ص) به آن ارشاد می‌فرماید، در خصوص متشابه قرآن، ایمان آوردن به آن و اینکه که از سوی خداوند فرو فرستاده شده و باید در تأویلش به آل محمد (ص) مراجعه شود، می‌باشد. پس متشابهِ کتاب از عظیم‌ترین دلایلی است که به امامت ایشان (علیهم السلام) و نیاز امّت به آنها (علیهم السلام) دلالت می‌نماید؛ و چه بسا اشتباهات بسیاری که امروزه در احکام وجود دارد و عدم شناخت حلال از حرام، برای نشان دادن نیاز مردم به خاتم اوصیا، امام مهدی (ع) می‌باشد.

 

وبالنسبة إلى العلماء، فالنظر فيهم وفي أحوالهم فهم غير معصومين، وربما كان فيهم سامريون وأئمة ضلال. وإياك أن تكون مقلداً أعمى فتتبع من يحل لك الحرام ويحرّم عليك الحلال، فتكون عابداً له لا لله.

و در خصوص علمای دین، باید به آنها و احوال ایشان نگریست که آنها معصوم نیستند، و چه بسا در بین‌شان سامری‌ها و پیشوایان گمراهی نیز باشند. برحذر باش که مقلّدی کور باشی؛ که در این صورت، از کسی پیروی خواهی کرد که حرام را بر شما حلال و  حلال را حرام می‌کند؛ که در این صورت، او را به جای خداوند به عبادت برگرفته‌ای.

 

وقد حذّروا  من علماء غير عاملين يحطمون رواياتهم  ويذرونها ذرو الريح للهشيم([681]).

اهل بیت (علیهم السلام) ما را از علمای بی‌عمل که روایات آنها (علیهم السلام) را تباه می‌کنند و آنها را چون پَر کاهی بر باد می‌دهند، برحذر داشته‌اند[682].

 

وبالنسبة للمال فبشكر النعمة، وأداء حقه، أي: بالتوجه إلى الله بالعبادة والطاعة، وباستعمال هذا المال لنصرة الدين، وإعلاء كلمة لا إله إلاّ الله، ومواساة الفقراء.

اما در خصوص اموال، راه حلش، شکر نعمت و ادای حقش می‌باشد؛ یعنی با توجه به خدا با عبادت و اطاعت، و استفاده از این اموال برای یاری دین و بالا بردن کلمه‌ی لا اله الا الله و هم‌دردی با فقرا.

 

هذه هي أهم الانحرافات في الأمة الإسلامية وبشكل مجمل. ومن الطبيعي أن يكون بعضها بل ربما جميعها بفعل فاعل قاصد أن يضل الناس. ومن الطبيعي أن يكون من شياطين الأنس وعبد من عبيد إبليس، وربما كان بعض هؤلاء الأئمة الذين يدعون إلى النار يظن أنّه يحسن صنعاً.

اینها به اختصار مهم‌ترین انحرافات در امّت اسلامی است، و طبیعی است که برخی یا چه بسا همه‌ی آنها توسط عملکرد عاملی صورت می‌گیرد که نیتش گمراه کردن مردم می‌باشد، و طبیعی است که از ناحیه‌ی شیاطین انسانی و بنده‌ای از بندگان ابلیس باشد، و چه بسا برخی از این پیشوایانی که به سوی آتش فرامی‌خوانند، گمان می‌کنند که کاری نیک انجام می‌دهند!

 

 

 

* * *

 

 

مستدرك الوسائل: ج4 ص250، بحار الأنوار: ج89 ص184، وفيه: (رب تال للقرآن والقرآن يلعنه).

[652] - مستدرک الوسایل: ج 4 ص 250  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 184، که در آن آمده است: «چه بسا تلاوت‌کننده‌ی قرآنی که قرآن لعنتش می‌کند».

[653]- نهج البلاغة بشرح محمد عبده: ج2 ص21، بحار الأنوار: ج31 ص549.

[654] - نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 2 ص 21  ؛  بحار الانوار: ج 31 ص 549.

[655]- تفسير العياشي: ج1 ص18، مستدرك الوسائل: ج17 ص335، بحار الأنوار: ج89 ص111.

[656] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 18  ؛  مستدرک الوسایل: ج 17 ص 335  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 111.

[657]- تفسير العياشي: ج1 ص18، وسائل الشيعة: ج27 ص60، بحار الأنوار: ج89 ص111.

[658] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 18  ؛  وسایل الشیعه: ج 27 ص 60  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 111.

[659]- ثواب الأعمال: ص280، بحار الأنوار: ج89 ص390.

[660] - ثواب الاعمال: ص 280  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 390.

[661]- تفسير العياشي: ج1 ص12،بحار الأنوار: ج66 ص93، ميزان الحكمة: ج3 ص2534.

[662] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 12  ؛  بحار الانوار: ج 66 ص 93  ؛  میزان الحکمت: ج 3 ص 2534.

[663]- بصائر الدرجات: ص224، الكافي: ج1 ص213، ورواه عن الصادق  (ع) . وكذا في وسائل الشيعة:ج27 ص179 عنه  (ع)، بحار الأنوار: ج23 ص199.

[664] - بصائر الدرجات: ص 224  ؛  کافی: ج 1 ص 213 که آن را از امام صادق (ع) روایت کرده است. به همین صورت در: وسایل الشیعه ج 27 ص 179  ؛  بحار الانوار: ج 23 ص 199.

[665]- تفسير العياشي: ج1 ص17، مستدرك الوسائل: ج17 ص337، بحار الأنوار: ج89 ص110.

[666] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 17  ؛  مستدرک الوسایل: ج 17 ص 337  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 110.

[667]- الكافي: ج8 ص312، وسائل الشيعة: ج27 ص185، بحار الأنوار: ج24 ص238.

[668] - کافی: ج 8 ص 312  ؛  وسایل الشیعه: ج 27 ص 185  ؛  بحار الانوار: ج 24 ص 238.

[669]- التوحيد للصدوق: ص265، مستدرك الوسائل: ج17 ص326، مصباح البلاغة: ج3 ص69، بحار الأنوار: ج8 ص107.

[670] - توحید صدوق: ص 295  ؛  مستدرک الوسایل: ج 17 ص 326  ؛  مصباح البلاغه: ج 3 ص 69  ؛  بحار الانوار: ج 8 ص 107.

[671]- التوحيد للصدوق: 50، وسائل الشيعة: ج27 ص189، بحار الأنوار: ج3 ص223.

[672] - توحید صدوق: ص 50  ؛  وسایل الشیعه: ج 27 ص 189  ؛  بحار الانوار: ج 3 ص 223.

[673]- أمالي الصدوق: ص55، وسائل الشيعة: ج27 ص45، الاحتجاج: ج2 ص191، بحار الأنوار: ج2 ص297.

[674] - امالی صدوق: ص 55 ؛ وسایل الشیعه: ج 27 ص 45 ؛ احتجاج: ج 2 ص 191 ؛ بحار الانوار: ج 2ص 29.

[675]- الخصال للصدوق: ص164، بحار الأنوار : ج2 ص42، معدن الجواهر للكراجكي: ص31.

[676] - خصال صدوق: ص 164  ؛  بحار الانوار: ج 2 ص 42  ؛  معدن جواهر کراجکی: ص 31.

[677]- الواقعة : 79.

[678] - واقعه: 79.

[679]- العلق : 6 - 7.

[680] - علق: 6 و 7.

[681]- يشير  (ع) إلى ما روي عن جده أمير المؤمنين  (ع)، فقد روى الشيخ الكليني : عن أمير المؤمنين  (ع) أنه قال: (إن من أبغض الخلق إلى الله عز وجل لرجلين، رجل وكله الله إلى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل، مشغوف  بكلام بدعة، قد لهج بالصوم والصلاة فهو فتنة لمن افتتن به، ضال عن هدي من كان قبله، مضل لمن اقتدى به في حياته وبعد موته، حمال خطايا غيره، رهن بخطيئته. ورجل قمش رجلا في جهال الناس، عان بأغباش الفتنة، قد سماه أشباه الناس عالما ولم يغن فيه يوما سالما، بكر فاستكثر، ما قل منه خير مما كثر، حتى إذا ارتوى من آجن واكتنز من غير طائل جلس بين الناس قاضيا ضامنا لتخليص ما التبس على غيره، وإن خالف قاضيا سبقه، لم يأمن أن ينقض حكمه من يأتي بعده، كفعله بمن كان قبله، وإن نزلت به إحدى المبهمات المعضلات هيأ لها حشوا من رأيه، ثم قطع به، فهو من لبس الشبهات في مثل غزل العنكبوت لا يدري أصاب أم أخطأ، لا يحسب العلم في شيء مما أنكر، ولا يرى أن وراء ما بلغ فيه مذهبا، إن قاس شيئا بشئ لم يكذب نظره وإن أظلم عليه أمر اكتتم به، لما يعلم من جهل نفسه، لكيلا يقال له : لا يعلم، ثم جسر فقضى، فهو مفتاح عشوات، ركاب شبهات، خباط جهالات، لا يعتذر مما لا يعلم فيسلم ولا يعض في العلم بضرس قاطع فيغنم، يذري الروايات ذرو الريح الهشيم تبكي منه المواريث، وتصرخ منه الدماء، يستحل بقضائه الفرج الحرام، ويحرم بقضائه الفرج الحلال، لا ملئ بإصدار ما عليه ورد، ولا هو أهل لما منه فرط، من ادعائه علم الحق) الكافي  ج1 ص55، وقد ذكره  (ع) في بحث الأدلة على وجوب التوقف في الفتوى في ص36.

 

[682] - ایشان (ع) به روایتی که از جدش امیر المؤمنین (ع) روایت شده است اشاره می‌فرمایند: شیخ کلینی از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده است که فرمود: «منفورترین مردم در نزد خداوند عزوجل دو کس باشند: کسی که خداوند او را به حال خود رها کرده باشد، که او کسی است که از راه راست منحرف گشته، به سخنان بدعتآمیز دلبسته است؛ خود را به ظاهر به روزه و نماز مشغول می‌دارد اما فتنه و فریبی است براى کسى که به او فریفته شود؛ از هدایت کسی که پیش از او بوده، رخ بر‌مىتابد، و کسانى را که در ایام حیاتش یا پس از مرگش به او اقتدا مىکنند، گمراه مىسازد؛ بار خطاهاى دیگران را بر دوش می‌کشد و در گرو خطاى خود می‌باشد. آن دیگرى، کسى است که کولهبار نادانى بر پشت گرفته، در میان جماعت نادانان امّت در تکاپو است. در ظلمت فتنه و فساد جولان دهد و همانند کوران، راه اصلاح و آشتى را نمىبیند. جمعى که به ظاهر آدمىاند او را دانشمند خوانند و حال آنکه در هیچ روزی از روزها دانشى نداشته. آغاز کرده و گردآورده، چیزى را که اندکش از بسیارش بهتر است، تا آنجا که خویشتن را از آبى گندیده سیراب کرده و بسا چیزهاى بىفایده که اندوخته است. در میان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت تا آنچه را که از دیگری پوشیده مانده، برایش آشکار سازد. چه بسا با قاضی پیش از خود مخالفت کرده باشد و ایمن نباشد از اینکه پس از او، حکمش را نقض نماید؛ همان طور که او با پیش از خود چنین کرد. اگر با معضل و مبهمى رویاروى گردد، براى گشودن آن سخنانى بیهوده از رأى خویش مهیا کند، که آن را کلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامهاى مىبافد، در سستى، چونان تار عنکبوت. نداند رأیى که داده صواب است یا خطا. علم چیزی که نمی‌‌داند را به حساب نمی‌آورد و ورای آنچه به آن رسیده است، مذهبی نمی‌بیند. وقتی چیزی را با چیز دیگر مقایسه کند، نظر خود را تکذیب نمی‌کند و اگر چیزی بر او مبهم باقی ماند، پوشیده‌اش می‌دارد و به جهل خود آگاه نمی‌شود، تا کسی به او نگوید: نمی‌داند. سپس جسارت کرد و قضاوت کرد، که او آنگاه کلید نابسامانی‌ها است؛ سوار بر شبهات، و دیوانه‌ی جهالت‌ها. از آنچه نمی‌داند معذرت خواهی نمی کند و تسلیم نمی‌شود، و با قطعیت به سوی علم نمی‌رود تا بهره‌مند گردد. روایت‌ها را چون پر کاه به باد می‌دهد. اشک وارثان از او روان، خون‌ها از او در فریاد. با قضاوتش فرج حرام را حلال و فرج حلال را حرام می‌سازد. نه در آنچه بر او وارد می‌شود در او دانشی هست، و نه شایسته‌ی آنچه بی رویه از ادعایش به داشتن علم حق سخن گفته است، می‌باشد». کافی: ج 1 ص 55؛ و ایشان (ع) این حدیث را در قسمت «دلايلی بر وجوب توقف در فتوی‌ها» بیان فرمودند.

پنجم: روی گردانیدن از قرآن و سنت

سرفصل ها

همه