Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

 

أعمال القائم (ع) بعد قيامه

کارهای قائم (ع) پس از قیامش

 

أمّا بعض أعماله بعد ظهوره وقيامه (ع) فهي:

برخی از کارهای ایشان (ع) پس از ظهور و قیامش به شرح زیر می‌باشد:

 

عن أبي عبد الله (ع): (ما تستعجلون بخروج القائم، فو الله ما لباسه إلاّ الغليظ، ولا طعامه إلاّ الجشب، وما هو إلاّ السيف والموت تحت ظل السيف) ([915]) .

از ابو عبد الله (ع) روایت شده است: «از چه روی برای ظهور قائم شتاب می‌کنید؟ به خدا سوگند! به خدا سوگند! لباسش جز لباسى ضخیم و خوراكش جز غذایى ناگوار نیست. قیام او جز با شمشیر و مرگ در سایه‌ی شمشیر نیست»[916].

 

وقال أبو جعفر (ع): (يقوم القائم بأمر جديد وكتاب جديد وقضاء جديد على العرب شديد. ليس شأنه إلاّ السيف، لا يستتيب أحداً ولا يأخذه في الله  لوْمة لائم) ([917]).

ابو جعفر (ع) می‌فرماید: «قائم با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیام می‌کند که بر عرب گران است. او جز با شمشیر کار ندارد و از کسی توبه درخواست نکند و سرزنش سرزنش‌گران در را ه خداوند او را از کار نیندازد»[918].

 

والسيف إشارة إلى السلاح الموجود في زمانه (ع).

شمشیر، اشاره‌ای به سلاح موجود در زمان آن حضرت (ع) می‌باشد.

 

روي عن الصادق (ع) قال: (كأني أنظر إلى القائم على ظهر النجف، فإذا استوى على ظهر النجف ركب فرساً أدهم أبلق)  ([919]).

از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «گويا قايم را در پشت نجف می‌بينم. پس زمانی كه در پشت نجف مستقر شود، بر اسبی ابلق (سیاه و سفید) كه در ميان دو چشمش سفيدی روشنی است سوار می‌شود»[920].

 

والأبلق: المبقع. الشمراخ: العمود الطويل. فيكون معنى الحديث: أنّه يركب دبابة، والله أعلم.

«ابلق»: خال‌دار، «شمراخ»: دارای عمودی بلند. بنابراین معنی حدیث اینگونه می‌شود که او سوار بر یک تانک می‌شود؛ و خداوند داناتر است.

 

وكيف كان فإنّ الأحاديث تشير إلى أنّه يخوض حروباً طاحنة مع أعداء الدين وأعدائه (ع)، يستشهد فيها كثير من أنصاره ([921])، بل ربما يستفاد من بعض الروايات أنّ الإمام (ع) يتعرّض للإصابة والجرح في هذه الحروب ([922])، والله أعلم.

احادیث اشاره دارند به اینکه او در جنگی ویرانگر با دشمنان دین و دشمنان خودش (ع) وارد می‌شود[923] که در آن بسیاری از انصارش شهید می‌شوند و حتی از برخی روایت‌ها چنین استنباط می‌شود که چه بسا امام (ع) در معرض اصابت و جراحت در این جنگ‌ها قرار می‌گیرد[924]؛ و خداوند داناتر است.

 

عن الباقر (ع)، قال: (إّن قائمنا إذا قام دعا الناس إلى أمر جديد كما دعا رسول الله، وإنَّ الإسلام بدأ غريباً وسيعود غريباً كما بدأ، فطوبى للغرباء) ([925]).

از امام باقر (ع) روایت شده است: «چون قائم ما به پا خیزد امری جدید می‌آورد، همانگونه که رسول خدا (ص) در ابتدای اسلام به امری جدید دعوت نمود. اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان»[926].

 

وعن أبي بصير، عن أبي عبد الله (ع)، قال: (الإسلام بدأ غريباً وسيعود غريباً كما بدأ، فطوبى للغرباء، فقلت: اشرح لي هذا أصلحك الله. فقال (ع): يستأنف الداعي منّا دعاء جديداً كما دعا رسول الله )([927]).

ابو بصیر می‌گوید امام صادق (ع) فرمود: «اسلام غریبانه آغاز شد و همان گونه که آغاز شد، غریبانه باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان». به ایشان عرض کردم: خدا تو را به صلاح برساند، این را برای من تشریح فرما! پس امام (ع) فرمود: «دعوت‌کننده‌ای از ما، دعوتی جدید می‌نماید همان گونه که رسول الله (ص) دعوتی جدید نمود»[928].

 

 

عن أبي عبد الله (ع)، قال: (يصنع ما صنع رسول الله ، يهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله  أمر الجاهلية، ويستأنف الإسلام جديداً)([929]).

از امام صادق روایت شده است  (ع) که فرمود: «او همان می‌کند که رسول خدا (ع) انجام داد؛ همانند رسول خدا (ص) آنچه پیش از خودش بوده است را ویران می‌کند و اسلامی جدید را پایه‌گذاری می‌کند»[930].

 

وعن ابن عطا، قال: سألت أبا جعفر الباقر (ع)، فقلت: (إذا قام القائم (ع) بأي سيرة يسير في الناس؟ فقال (ع): يهدم ما قبله كما صنع رسول الله ، ويستأنف الإسلام جديداً)([931]).

از ابن عطا روایت شده است: از ابا جعفر امام باقر (ع) پرسیدم: هنگامی که قائم قیام کند به کدامین سیره و روش در بین مردم حکم می‌راند؟ فرمود: «همانند رسول خدا (ص) آنچه پیش از خودش بوده است را ویران، و اسلامی جدید را پایه‌گذاری می‌کند»[932].

 

وقد مرّ الحديث عن رسول الله  إنّ في آخر الزمان لا يبقى من الإسلام إلاّ اسمه، ومن القرآن إلاّ رسمه، والمساجد عامرة بالناس ولكنها خالية من الهدى - أي هدى آل محمد -، وهذا هو حالنا اليوم فالمساجد مزخرفة والمصاحف محلاّة وملونة، والمسلمون أبعد ما يكونوا عن الإسلام.

پیش‌تر حدیثی از رسول خدا (ص) گفته شد که در آخر الزمان از اسلام جز اسمش و از قرآن جز کلمات و خطوطش باقی نمی‌ماند و مساجد از حضور مردم آباد است در حالی که از هدایت خالی ـ‌یعنی از هدایت آل محمد (ص)‌ـ ؛ این وضعیت امروزین ما است؛ مسجدها آذین شده، مُصحف‌ها طلا کوب و رنگارنگ، و مسلمانان در دورترین وضعیت از قرآن می‌باشند.

 

عن أبي عبد الله (ع)، قال: (أما إنّ قائمنا لو قد قام لقد أخذ بني شيبه وقطع أيديهم، وطاف بهم وقال هؤلاء سرّاق الله) ([933]).

از ابا عبد الله (ع) روایت شده است که فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، بنی شیبه را می‌گیرد و دستانشان را قطع می‌کند و آنها را می‌گرداند و می‌گوید: اینان دزدان خداوند هستند»[934].

 

وعن أبي عبد الله (ع)، قال: ( .. وقطع أيدي بني شيبة السرّاق وعلقها على الكعبة) ([935]). 

 از ابا عبد الله (ع) روایت شده است که فرمود: «.... دست‌های سارقان، بنی شیبه را قطع می‌کند و بر کعبه می‌آویزد »[936].

 

 

وعنه (ع): (… وقطع أيدي بني شيبة وعلقها على الكعبة وكتب عليها هؤلاء سرّاق الكعبة) ([937]).

امام جعفر صادق (ع) فرمود: «.... و دستان بنی شیبه را قطع می‌کند و بر کعبه می‌آویزد و بر آن می‌نویسد: اینان دزدان کعبه‌اند»[938].

 

وبنو شيبة هم خدم الكعبة في زمن الإمام الباقر (ع)، فالحديث يشير إلى خدم العتبات المقدّسة جميعها اليوم، وإنّ الإمام يقطع أيديهم ويشهّر بهم؛ لأنهم يقومون بسرقة العتبات المقدّسة، فهم في الغالب عبيد للطاغوت ولكن ليس جميعهم، فمنهم من يرجى إصلاحه ولعل منهم بعض الأفراد المؤمنين.

بنی شیبه، خدمت‌کاران کعبه در زمان امام باقر (ع) بودند؛ بنابراین حدیث اشاره به همه‌ی خدمت‌کاران عتبات مقدّس امروز می‌کند و اینکه امام دست‌هایشان را قطع و آنها را مفتضح می‌کند؛ زیرا آنها اقدام به سرقت عتبات مقدّس نموده‌اند. آنها غالباً سر سپردگان طاغوت هستند ولی نه همه‌شان؛ برخی از آنها امید اصلاح‌شان وجود دارد و چه بسا برخی از آنها از مؤمنان باشند.

 

عن الصادق (ع)، قال: (دمّان في الإسلام حلال من الله  (عزوجل) لا يقضي فيهما أحد بحكم الله (عزوجل) حتى يبعث الله القائم من أهل البيت، فيحكم فيهما بحكم الله (عزوجل) ، لا يريد فيه بينة، الزاني المحصن يرجمه، ومانع الزكاة يضرب رقبته) ([939]).

امام صادق (ع) فرمودند: «دو خون را در اسلام خداوند عزوجل حلال فرموده است که کسی در مورد آن دو به حکم خداوند عزوجل قضاوت نمی‌کند تا اینکه خداوند قائم را از اهل بیت برانگیزاند، که درباره‌ی آن دو به حکم خداوند عزوجل قضاوت خواهد نمودو در این خصوص مدرک و دلیلی نمی‌خواهد: زناکار محصن را سنگ‌سار می‌کند و منع کننده‌ی زکات را گردن می‌زند»[940].

 

عن الصادق (ع)، قال: (لن تذهب الدنيا حتى يخرج رجل منّا أهل البيت، يحكم بحكم داود وآل داود، لا يسأل الناس بينة) ([941]).

امام صادق (ع) فرموده است: «دنیا پایان نمی‌پذیرد تا مردی از ما اهل بیت خروج کند به حکم داوود (ع) حکم می‌راند و از مردم دلیل و بیّنه نمی‌خواهد»[942].

 

وهذا يعني أنّ الله سبحانه يُطلع الإمام المهدي (ع) على بواطن الأمور، ويأذن له أن يحكم على الباطن، كما فعل الخضر عندما خرق السفينة وقتل الغلام، وكما روى عن داود (ع) أبو حمزة الثمالي، عن أبي جعفر (ع)، قال: (إنّ داود (ع) سأل ربّه أن يريه قضية من قضايا الآخرة، فأتاه جبريل (ع) فقال: لقد سألت ربّك شيئاً ما سأله غيرك نبي من أنبيائه (صلوات الله عليهم)، يا داود إنّ الذي سألت لم يُطلع الله عليه أحداً من خلقه ولا ينبغي لأحد أن يقضي به غيره، فقد أجاب الله دعوتك وأعطاك ما سألت، إنّ أول خصمين يردان عليك غداً القضية فيهما من قضايا الآخرة.

و این، یعنی اینکه خداوند سبحان، امام مهدی (ع) را از باطن امور آگاه می‌سازد و به او اجازه می‌دهد که براساس باطن قضاوت کند؛ همان طورکه خضر (ع) هنگامی که کشتی را سوراخ کرد و غلام را کشت، به انجام رسانید و همانند روایتی که ابو حمزه‌ی ثمالی درباره‌ی داوود (ع) از ابو جعفر (ع) روایت نموده است که فرمود: «داوود (ع) از پروردگارش درخواست نمود كه يكى از داورى‌هاى جهان آخرت را به وى بنمایاند. جبرئیل (ع) نزدش آمد و گفت: به راستی چیزی را از پروردگارت درخواست نمودی که غیر از تو هیچ یک از انبیایش ـ‌که صلوات خداوند بر آنها باد‌ـ درخواست ننموده بودند. اى داوود! هیچ یک از بندگانم را به آنچه تو درخواست نمودی آگاه ننمایم و شایسته نیست کسی به غیر آن حکم براند و نبايد كسى غير از خداوند براساس آنان حكم كند؛ ولى خداوند چنین اراده فرموده است که تو را اجابت و آنچه را كه خواسته بودى، به تو عنايت فرمود. اولین دو دشمنی که فردا نزد تو مى‌آيند، داورى در بين آنها به سان داورى آخرت خواهد بود.

 

فلما أصبح داود وجلس في مجلس القضاء أتى شيخ متعلّق بشاب ومع الشاب عنقود من عنب. فقال الشيخ: إنّ هذا الشاب دخل بستاني، وخرب كرمي وأكل منه بغير أذني. قال: فقال داود للشاب: ما تقول؟ قال: فأقر الشاب أنّه قد فعل ذلك، فأوحى الله تعالى إليه: يا داود إن كشفت لك من قضايا الآخرة فقضيت بها بين الشيخ والغلام لم يحتملها قلبك، ولا يرضى بها قومك يا داود. إنّ هذا الشيخ أقتحم على والد هذا الشاب في بستانه فقتله وغصبه بستانه وأخذ منه أربعين ألف درهم فدفنها في جانب بستانه، فادفع إلى الشاب سيفاً ومره أن يضرب عنق الشيخ، وأدفع إليه البستان ومره أن يحفر في موضع كذا من البستان فيأخذ ماله. قال: ففزع داود (ع) من ذلك، وجمع علماء أصحابه وأخبرهم بالخبر، وأمضى القضية على ما أوحى الله إليه) ([943]).

هنگامى كه صبح شد و داوود در مجلس قضاوت نشست، پيرمردى از در وارد شد که جوانى را مى‌كشيد در حالی که در دست آن جوان يک خوشه‌ی انگور بود. پيرمرد گفت: اين جوان وارد تاكستان من شده، انگورهاى مرا خراب كرده و بدون اجازه من از آن خورده است.

داوود (ع) رو به جوان كرده، گفت: تو چه مى‌گويى؟ و جوان اقرار كرد كه اين كار را انجام داده است. در همان هنگام خداوند به داوود وحى فرمود: اى داوود! اگر من يكى از داورى‌هاى آخرت را براى تو آشکار كنم و تو براساس آن ميان پيرمرد و جوان داورى كنى، نه خودت مى‌توانى تحملش كنى و نه قومت آن را می‌پذیرند. اين پيرمرد به پدر این جوان در باغش هجوم برد و او را در باغش به قتل رسانید، باغش را غصب كرد، چهل هزار درهم از او برداشت و او را در كنار همان بستان دفن نمود. پس شمشيری به اين جوان بده و به او امر كن گردن اين پيرمرد را بزند و بعد برود فلان محلِ باغ را بكند و مالش را از آنجا در بياورد.

 امام (ع) فرمود: داوود از اين به وحشت افتاد. علمای يارانش را دور هم جمع كرد و آنها را از خبر آگاه ساخت و قضیه به همان صورت که خداوند وحی فرموده بود، فیصله یافت»[944].

 

عن الإمام الصادق (ع)، قال: (أوّل ما يظهر القائم من العدل، أن ينادي مناديه أن يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر والطواف) ([945]).

از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «اولین چیزی که قائم از عدالت آشکار می‌کند این است که منادی خود را ندا می‌کند تا صاحب نافله را بر صاحب فریضه‌ی حجر و طواف تحویل دهد»[946].

 

وهذا يعني إنّ الذي يحج الحج الواجب في زمن الإمام يمنع من الحج المستحب، حتى يحج المسلمون الذين لم يحجوا الحج الواجب، وظاهرة الحج المستحب اليوم منتشرة بين الأغنياء في حين أنّ الفقراء يكاد ييأسون من الوصول إلى بيت الله الحرام ليحجوا حجة واجبة.

و این، یعنی کسی که حج واجب را در زمان امام انجام دهد از حج مستحب منع می‌گردد تا مسلمانان دیگری که حج واجب را انجام نداده‌اند، به حج روند. امروز پدیده‌ی حجِ مستحبی بین ثروتمند شایع شده است در حالی که فقرا از رسیدن به بیت الله الحرام برای به جا آوردن حج واجب، ناامید گشته‌اند.

 

فهؤلاء الأغنياء لو كانوا يريدون وجه الله سبحانه لأنفقوا هذه الأموال على الفقراء الذين يتضورون جوعاً ويموت كثير منهم؛ لأنّهم لا يجدون الدواء. ولو كانوا يريدون وجه الله لأرسلوا فقيراً يحج بيت الله بهذه الأموال.

اگر به واقع این ثروتمندان خواستار رضای وجه خداوند سبحان بودند این اموال را به فقرایی که از گرسنگی به خود می‌پیچند و بسیاری از آنها به علت کمبود دارو تلف می‌شوند، انفاق می‌کردند؛ و اگر آنها واقعاً خواستار وجه خداوند بودند فقیری را با این اموال به حج خانه‌ی خدا می‌فرستادند.

 

والحقيقة التي يحاولون تدليسها إنّهم يذهبون للنزهة، كما قال أمير المؤمنين (ع) ([947])، والطامّة الكبرى أنّ بعضهم يدّعون أنّهم علماء! ولو كانوا كذلك لكانوا أسوة لمتأسي.

حقیقتی که آنها سعی در جعل و تحریفش می‌زنند این است که  آنها همان طور که امیر المؤمنین (ع) می‌فرماید[948]، فقط برای تفرّج می‌روند و مصیبت بزرگ این است که بعضی از آنها خود را عالم می‌شمارند! که اگر اینگونه بودند حتما در اخلاق، اسوه و الگویی برای دیگران می‌شدند.

 

فعن أبي عبد الله (ع)، قال: (سيد الأعمال ثلاثة: إنصاف الناس من نفسك حتى لا ترضى بشيء إلاّ رضيت لهم مثله، ومواساتك الأخ في المال، وذكر الله على كل حال) ([949]).

از ابا عبد الله امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «سرور اعمال سه چیز است: درباره‌ی خودت در برابر خلق انصاف داشته باشی تا جایی که از هیچ چیز راضی نشوی مگر آنکه برای آنها هم مثل آن را بخواهی، کمک و یاری رسانیدن به برادر (دینی) در مال، و یاد خدا در همه حال»[950].

 

عن الصادق (ع)، عن آبائه، عن النبي ، قال: (لما أسري بي أوحى ألي ربي جل جلاله … إلى أن قال: فرفعت رأسي فإذا أنا بأنوار علي وفاطمة والحسن والحسين وعلي بن الحسين ومحمد وجعفر وموسى وعلي ومحمد وعلي والحسن والحجة  بن الحسن (القائم) في وسطهم كأنه كوكب درّي. قلت: يا ربِ من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الأئمة، وهذا القائم يحلل حلالي ويحرم حرامي، وبه انتقم من أعدائي، وهو راحة لأوليائي، وهو الذي يشفي قلوب شيعتك من الظالمين والجاحدين والكافرين، فيخرج اللات والعزّى طريين فيحرقهما. فلفتنة الناس بهما يومئذٍ أشدّ من فتنة العجل و السامري) ([951]).

از امام صادق (ع) از پدرانش از پیامبر (ص) روایت شده است که فرمود: «وقتی مرا به آسمان بردند خداوند جل جلاله به من وحی فرمود: .... تا آنجا که فرمود: خداوند عزّوجل فرمود: سرم را بالا گرفتم و خود را در برابر نورهای علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و حجت بن الحسن قائم که در وسط آنها همچون ستاره‌ای درخشان بود دیدم. عرض کردم: پروردگارا! اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: اینها امامان هستند و این قائمی است که حلالم را حلال و حرامم را حرام می‌کند و با او از دشمنانم انتقام می‌گیرم. او آرامش و آسودگی اولیای من است و او همان کسی است که قلب‌های شیعیان تو را از ظالمان، منکران و کافران بهبود می‌دهد، لات و عزی را تَر و تازه بیرون می‌آورد و آنها را می‌سوزاند که فتنه‌ی مردم در آن روز با آن دو شدیدتر از فتنه‌ی گوساله و سامری است....»[952].

 

عن بشر النبّال، عن الإمام الصادق (ع)، قال: (هل تدري أوّل ما يبدأ به القائم (ع) ؟ قلت: لا. قال: يخرج هذين رطبين غضين فيحرقهما ويذرّهما في الريح، ويكسر المسجد. ثم قال(ع): إنّ رسول الله  قال: عريش كعريش موسى (ع)، وذكر إنّ مقدّم مسجد رسول الله كان طيناّ، وجانبه جريد النخل) ([953]).

از بشر نبال از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «آیا می‌دانی اولین چیزی که قائم (ع) با آن شروع می‌کند، چیست؟» عرض کردم: خیر. فرمود: «این دو را همچون دو گیاه سبز و تازه بیرون می‌آورد، آتش‌شان می‌زند و آنها را به باد می‌سپارد، و مسجد را ویران می‌کند». سپس فرمود: «که رسول خدا (ص) فرموده است: سقفی چون سقف موسی (ع) و بیان فرمود که جلوی مسجد رسول خدا (ص) از گل بود و کناره‌هایش از شاخه‌های نخل[954].

 

وعن أبي عبد الله (ع) قال: (إذا قدم القائم (ع) وثب أن يكسر الحائط الذي على القبر فيبعث الله ريحاً شديدة وصواعق ورعوداً، حتى يقول الناس إنما ذا لذا. فيتفرق أصحابه عنه حتى لا يبقى معه أحد  فيأخذ المعول بيده فيكون أول من يضرب بالمعول، ثم يرجع  إليه أصحابه إذا رأوه يضرب بالمعول بيده، فيكون ذلك اليوم فضل بعضهم على بعض بقدر سبقهم إليه. فيهدمون الحائط ثم يخرجهما غضين رطبين، فيلعنهما ويتبرأ منهما ويصلبهما، ثم ينزلهما ويحرقهما ثم يذرهما في الريح) ([955]).

از ابو عبد الله (ع) روایت شده است که فرمود: «قائم (ع) پیش می‌آید و به سرعت آماده می‌شود تا دیواری که بر روی قبر است را خراب کند. خداوند بادی شدید و رعد و برق‌هایی  برمی‌انگیزاند تا آنجا که مردم گویند اینها به خاطر آن عمل است. یارانش از گِردش پراکنده می‌شوند تا آنجا که کسی باقی نمی‌ماند. پس آن حضرت کلنگ به دست می‌گیرد و خود اولین کسی است که با کلنگ ضربه می‌زند. سپس وقتی اصحابش می‌بینند که او با دستان خودش با کلنگ ضربه می‌زند، به سویش بازمی‌گردند؛ در آن روز فضل و برتری برخی بر برخی دیگر به اندازه‌ی مقدار پیشی گرفتنشان بر یکدیگر می‌باشد. دیوار را خراب می‌کنند و سپس آن دو نفر را همچون دو شاخه‌ی تر و تازه بیرون می‌آورند. سپس آن دو را لعنت می‌کند، از آنها دوری می‌جوید و به دارشان می‌کشد. سپس پایین‌شان می‌آورد و می‌سوزاندشان و خاکسترشان را بر باد می‌دهد»[956].

 

قال رجل عن دور العباسين: أراناها الله خراباً أو خربها بأيدينا، فقال أبو عبد الله (ع): (لا تقل هكذا، بل يكون مساكن القائم وأصحابه، آما سمعت الله يقول: ﴿وَسَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ ([957]).

مردی در مورد خانه‌های عباسيان گفت: خداوند آنها را خرابه‌ای به من نشان دهد یا به دستان ما خراب شوند. ابو عبد الله (ع) فرمود: «چنین مگو! که آنها خانه‌های قائم و یارانش خواهند بود. آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: (و در منازل کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید) »[958].

 

عن ابن بكير، قال: سألت أبا الحسن (ع) عن قوله: (﴿وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ ([959])، قال (ع): أنزلت في القائم (ع) إذا خرج باليهود والنصارى والصابئين والزنادقة وأهل الردّة والكفار في شرق الأرض وغربها، فعرض عليهم الإسلام، فمن أسلم طوعاً أمره بالصلاة والزكاة وما يؤمر به المسلم، ويجب لله عليه. ومن لم يسلم ضرب عنقه، حتى لا يبقى في المشارق والمغارب أحد إلاّ وحد الله. قلت له: جعلت  فداك إنّ الخلق أكثر من ذلك؟ فقال: إنّ الله إذا أراد أمراً قلل الكثير وكثر القليل) ([960]).

از ابن بکیر نقل شده است: از ابا الحسن (ع) در مورد این سخن حق تعالی (حال آنکه آنچه در آسمان‌ها و زمين است خواه و ناخواه تسليم فرمان او هستند و به او بازگردانیده می‌شوند)[961]  سؤال کردم، فرمود: «در مورد قائم (ع) نازل شده است؛ او چون ظهور کند اسلام را بر یهود، نصارا، صابئین، ملحدان، مرتدان و کافران شرق و غرب زمین عرضه می‌کند. کسی که با اختیار اسلام آورد او را به نماز، زکات، واجبات الهی و هرآنچه بر عهده‌ی هر مسلمانی است دستور می‌دهد و کسی که اسلام نیاورد گردنش را می‌زند تا اینکه در شرق‌ها و غرب‌ها کسی نماند مگر اینکه خدا را به یگانگی یاد کند. راوی می‌گوید: عرض کردم: فدایت شوم! مردمان بیش از اینها هستند؟ فرمود: خداوند چون کاری را اراده فرماید، زیاد را کم و کم را زیاد می‌‌کند»[962].

 

عن الصادق (ع)، قال: (العلم سبعة وعشرون حرفاً، فجميع ما جاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين. فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرين حرفاً، فبثها في الناس وضم إليها الحرفين حتى يبثها سبع وعشرين حرفاً) ([963]).

از امام صادق‌ (ع) روایت شده است که فرمود: «علم بیست و هفت حرف است و همه‌ی آنچه پیامبران آورده‌اند تنها دو حرف است و مردم تا امروز جز آن دو حرف را نمی‌شناسند. هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می‌آورد و آن را بین مردم نشر می‌دهد، و آن دو حرف را نیز ضمیمه می‌کند و بیست و هفت حرف را منتشر می‌سازد»[964].

 

أي إنّ الإمام المهدي (ع) يبث علوماً إلهيةً جديدة بين الناس، ولعل منها أسرار القرآن التي لا نكاد نعرف منها شيئاً. قال تعالى: ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً﴾ ([965]).

یعنی امام مهدی (ع) علوم الهی جدیدی را بین مردم منتشر می‌کند و شاید بعضی از آنها اسرار قرآنی باشد که تقریباً چیزی از آن را نمی‌دانیم. حق تعالی می‌فرماید: (و اگر قرآنی بود که کوه‌ها با آن به جنبش درآيند يا زمين پاره‌پاره شود يا مردگان را به سخن آورد، جز اين قرآن نمی‌بود، که همه‌ی کارها از آنِ خدا است).[966].

 

وروي أنّ أصحاب الإمام (ع) يمشون على الماء ([967])، وإنّ أحدهم لو قاتل الجبال بإيمانه لهدّها.

 و روایت شده است که اصحاب امام (ع) بر روی آب راه می‌روند[968] و اینکه هر کدام از آنها اگر با کوه‌ها بجنگد با ایمانش آنها را ویران می‌سازد.

 

وروي أنّه (ع) يرقى في أسباب السماوات ([969])، والله أعلم.

روایت شده است که او (ع) در پهنه‌های آسمان‌ها بالا می‌رود[970]؛ و خدا داناتر است.

 

وربما يرافق هذا التقدّم في العلوم الإلهية والروحية تقدّم في العلوم المادية، بل ما أظنه إنّ التقدّم المادي يرافق التوجه والتقدم الروحي حتماً، قال تعالى: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ﴾ ([971]). وقال تعالى: ﴿وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً﴾ ([972]).

شاید همراه با این پیشرفت در علوم الهی و روحی، پیشرفتی هم در علوم مادی همراه باشد، و حتی من گمان می‌کنم که پیشرفت مادی حتماً همراه با رویکرد و پیشرفت روحی خواهد بود. حق تعالی می‌فرماید: (اگر مردم شهرها ايمان آورده و پرهيزگاری پيشه کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمين را به رويشان می‌گشوديم، ولی (فرستادگان) را تکذیب کردند؛ ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه‌شان کرديم)[973]  و همچنین می‌فرماید: (و اگر بر راه راست پايداری کنند، قطعاً از آبی فراوان و گوارا سيرابشان کنيم)[974].

 

وروي أنّ العالم الفيزياوي اينشتاين اليهودي الديانة استقى نظريته النسبية، والعلاقة بين الطاقة والمادة، وتحول كل منهما إلى الأخرى من نظرية وحدة الوجود الدينية الفلسفية.

گفته می‌شود دانشمند فیزیک، اینشتین یهودی مذهب نظریه‌ی نسبیت و رابطه‌ی بین انرژی و ماده و تبدیل هر کدام به دیگری را طبق نظریه‌ی وحدت وجود فلسفه‌ی دینی پایه‌ریزی نمود.

 

قال أمير المؤمنين(ع) : (كأني أنظر إلى شيعتنا بمسجد الكوفة قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس القرآن كما أنزل، أما أن قائمنا إذا قام كسره وسوّى قبلته) ([975]).

امیر المؤمنین (ع) می‌فرماید: «گویی به شیعیان‌مان در مسجد کوفه می‌نگرم که خیمه‌ها را بر پا می‌کنند و قرآن را آن گونه که نازل شده است به مردم می‌آموزند، اما اگر قائم ما قیام کند آن را ویران نموده، قبله‌اش را در آنجا استوار می‌کند»[976].

 

وعن الصادق (ع)، قال: (كأني بشيعة علي في أيديهم المثاني يعلمون الناس المستأنف) ([977]).

 از امام صادق (ع) روایت شده است: «گویی شیعیان علی را می‌بینم که در دست آنها مثانی است، به مردم چیزهای جدیدی می‌آموزند»[978].

 

عن الأصبغ بن نباته: سمعت علياً (ع) يقول: (كأني بالعجم فساطيطهم في مسجد الكوفة، يعلمون الناس القرآن كما أنزل. قلت: يا أمير المؤمنين أو ليس هو كما أنزل؟ فقال: لا، محي منه سبعون، من قريش بأسمائهم وأسماء آبائهم، وما ترك أبو لهب إلاّ إزراء على رسـول الله ؛لأنّه عمه) ([979]).

اصبغ بن نباته  می‌گوید شنیدم علی (ع) می‌ فرماید:«گویی خیمه‌های عجم را در مسجد کوفه می‌بینم، که قرآن را همان طور که نازل شده است به مردم می‌آموزند». گفتم: ای امیر المؤمنین (ع)! آیا همان گونه نیست که نازل شده است؟ فرمود: «خیر. هفتاد (سوره) از آن پاک شده است، از نام‌های قریش و نام‌های پدرانشان، و از ابو لهب جز عیب‌جویی بر رسول خدا (ص) باقی نمانده است؛ چرا که او عموی رسول خدا[980] بود».

 

وعن الصادق (ع)، قال: (كيف أنتم لو ضرب أصحاب القائم الفساطيط في مسجد كوفان، ثم يخرجوا إليهم المثال المستأنف أمر جديد على العرب شديد) ([981]).

امام صادق (ع) فرمودند: «در چه حالی خواهید بود اگر اصحاب قائم خیمه‌ها را در مسجد کوفان بر پا کرده، قرآن را به گونه‌ای جدید عرضه کنند به طوری که بر عرب سخت و گران باشد»[982].

 

وعن أبي جعفر، قال: (إذا قام قائم آل محمد (ع) ضرب فساطيط لمن يعلم القرآن على ما أنزل الله جل جلاله فأصعب ما يكون على من حفظه اليوم؛ لأنّه يخالف فيه التأليف) ([983]).

از ابو جعفر (ع) روایت شده است که فرمود: «آنگاه که قائم (ع) قیام کند، برای آموزش‌دهندگان قرآن آنگونه که خداوند جل جلاله نازل فرموده است، خیمه‌هایی بر پا می‌کند، که برای کسی که آن را امروز از حفظ دارد، سخت و گران باشد؛ چرا که در آن تألیفات متفاوتی خواهد بود»[984].

 

وعن الصادق (ع): (كأني أنظر إلى القائم على منبر الكوفة وحوله أصحابه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً، عدّة أهل بدر وهم أصحاب الألوية، وهم حكّام الله في أرضه على خلقه، حتى يستخرج من قبائه كتاباً مختوماً بخاتم من ذهب عهد معهود من رسول الله ، فيجفلون عنة إجفال الغنم البكم، فلا يبقى منهم إلاّ الوزير وأحد عشر نقيباً، كما بقوا مع موسى بن عمران(ع)، فيجولون في الأرض فلا يجدون عنه مذهباً فيرجعون إليه. وإني لأعرف الكلام الذي يقوله لهم فيكفرون به) ([985]).

امام صادق (ع) فرمودند: «گویی قائم را بر منبر کوفه می‌نگرم که گِردش سيصد و سيزده مرد به تعداد ياران رسول خدا در جنگ بدر هستند، آنان صاحبان ولايت و فرمانروایی و حاکمان خدا در زمينش بر خلقش هستند، تا اینکه قائم از قبای خود نامه‌ای مهر شده با مهری طلایی بیرون آورد که وصیتی از سوی رسول خدا (ص) است. سپس همانند گوسفندان وحشت‌زده از گردش می‌رمند و جز وزیر و یازده نقیب کسی باقی نمی‌ماند، همانند آنان که با موسی بن عمران (ع) باقی ماندند. آنها در زمین پراکنده می‌شوند و راهی برای برون رفت از او نمی‌یابند، پس به سوی او بازمی‌گردند. حقّاً که من می‌دانم او به آنها چه می‌گوید که آنها به آن کافر می‌شوند»[986].

 

وعن بن أبي يعفور، قال: (دخلت على أبي عبد الله (ع) وعند نفر من أصحابه، فقال لي: يابن أبي يعفور هل قرأت القرآن؟ قال: قلت: نعم هذه القراءة. قال (ع): عنها سألتك ليس عن غيرها. قال: فقلت: نعم، جعلت فداك، ولم؟ قال (ع): لأنّ موسى (ع) حدث قومه بحديث لم يحتملوه عنه فخرجوا عليه بمصر فقاتلوه فقاتلهم فقتلهم، ولأنّ عيسى (ع) حدث قومه بحديث فلم يحتملوه عنه فخرجوا عليه بتكريت فقاتلوه فقاتلهم وقتلهم، وهو قول الله (عزوجل): ﴿فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ﴾ ([987]). وإن أول قائم يقوم منا أهل البيت يحدثكم بحديث لا تحتملونه، فتخرجون عليه برميلة الدسكرة، فتقاتلونه فيقاتلكم فيقتلكم. وهي آخر خارجه تكون … الخبر) ([988]).

از ابن ابی یعفور نقل شده است: بر ابو عبد الله (ع) وارد شدم در حالی که عده‌ای از صحابه‌اش نزد ایشان بودند. به من فرمود: «ای ابن ابی یعفور! آیا قرآن را خوانده‌ای؟» عرض کردم: بله، به این صورت. فرمود (ع): «از همان قرائت پرسیدم نه چیز دیگر». گفتم: بله، فدایت شوم؛ اما چرا؟ فرمود: «زیرا موسی (ع) با قومش سخنی گفت که آن را تاب نیاوردند، پس در مصر بر او خروج کردند و با او جنگیدند، و او نیز با آنها جنگید و آنها را کشت؛ و عیسی (ع) با قومش سخنی گفت که آن را تاب نیاوردند، پس در تکریت بر او خروج کردند و با او جنگیدند، او نیز با آنها جنگید و آنها را کشت؛ و این همان سخن خداوند عزوجل است که می‌فرماید: (پس گروهی از بنی‌اسرائيل ايمان آوردند و گروهی کافر شدند. پس ما کسانی را که ايمان آورده بودند علیه دشمنانشان مدد کرديم تا پيروز شدند)[989]. هنگامی که اولین قائم از ما اهل بیت قیام کند به گونه‌ای با شما سخن خواهد گفت که آن را تاب نمی‌آورید، پس در شنزار دسکره بر او خروج خواهید کرد و با او خواهید جنگید، او نیز با شما بجنگد و شما را بکشد، و آن آخرین خروج خواهد بود....»[990].

 

بيان من المجلسي(رحمه الله): (قوله - ولم - أي ولِمَ لمْ تسألني غير تلك القراءة، وهي المنزلة التي ينبغي أن يعلم، فأجاب (ع): بأنّ القوم لا يحتملون تغير القرآن ولا يقبلونه، وأستشهد بما ذكر) ([991]).

بیانی از مجلسی (رحمة الله علیه): و این پرسش او: «اما چرا؟»؛ یعنی چرا از من سؤال از غیر این قرائت نمی‌پرسید، که این همان قرائتی است که شایسته است فرا گرفته شود. ایشان (ع) پاسخ می‌دهد: «زیرا این قوم تغییر در قرآن را تحمل نمی‌کنند و آن را نمی‌پذیرند» و برای گفته‌اش شاهد می‌آورد[992].

 

وعن أمير المؤمنين (ع)، قال: (يعطف الهوى على الهدى إذا عطفوا الهدى على الهوى. ويعطف الرأي على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرأي) ([993]).

از امیر المؤمنین (ع) روایت شده است: «هوای نفس را به هدایت بازمی‌گرداند پس از اینکه هدایت را به هوای نفس گرایاندند، و رأی و نظر را به قرآن  بازمی‌گرداند  پس از اینکه قرآن را به رأی گرایاندند»[994].

 

وعن الصادق (ع): (إنّ أصحاب موسى ابتلوا بنهر، وهو قول الله (عزوجل): ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ﴾ وإنّ أصحاب القائم يبتلون بمثل ذلك) ([995]).

از امام صادق (ع) روایت شده است: «یاران موسی (ع) با نهری آزموده شدند که این همان سخن خداوند است که می‌فرماید (خداوند شما را به جوی آبی می‌آزمايد)  و اصحاب قائم  نیز با همانندِ آن آزموده می‌شوند»[996].

 

عن الصادق (ع) قال: (القائم يهدم المسجد الحرام حتى يرده إلى أساسه، ومسجد الرسول  إلى أساسه، ويرد البيت إلى موضعه، وأقامه إلى أساسه وقطع أيدي بني شيبة السرّاق وعلقها على الكعبة) ([997]).

 از امام صادق (ع) روایت شده است: «قائم مسجد الحرام را ویران می‌سازد تا اینکه آن را به اساس خود برمی‌گرداند، و مسجد پیامبر (ص) را نیز تا آن را به اساس خود برگرداند و خانه را به جایگاه خود بازمی‌گرداند و آن را بر پایه‌اش بنیان می‌نهد و دستان بنی شیبه‌ی دزد را قطع می‌کند و بر کعبه می‌آویزد»[998].

 

وعن أبي بصير في حديث اختصره الشيخ الطوسي، قال: (إذا قام القائم (ع) دخل الكوفة وأمر بهدم المساجد الأربعة، حتى يبلغ أساسها ويصيرها عريش كعريش موسى (ع)، وتكون المساجد كلها جماء لا شرف لها كما كانت على عهد رسول الله  … ) ([999]).

از ابو بصیر در حدیثی که شیخ طوسی آن را خلاصه کرده روایت شده است، که فرمود: «هنگامی که قائم (ع) قیام کند وارد کوفه می‌شود و دستور به تخریب چهار مسجد را صادر می‌کند تا آنها را به بنیان‌شان بازگرداند و چهار ستون آنها را همانند چهار ستون (مسجد) موسی (ع) می‌سازد، مساجد همگی ساده خواهند بود بی‌هیچ برتری، همان طور که در زمان رسول خدا (ص) چنین بود.... .»[1000]

 

وعن أبي محمد العسكري (ع)، قال: (إذا قام القائم أمر بهدم المنار والمقاصير([1001]) التي في المساجد. فقلت في نفسي: لأي معنى هذا ؟ فاقبل عليّ فقال (ع): معنى هذا أنها محدثة مبتدعة، لم يبنها نبي ولا حجة) ([1002]).

و از ابا محمد عسکری (ع) روایت شده است که فرمود: «هنگامی که قائم قیام کند دستور به ویران کردن مناره‌ها و محراب‌هایی که در مسجدها قرار دارند را می‌دهد[1003]». در این حین با خودم گفتم: این کار چه معنی دارد؟ امام (ع) رو به من کرد و فرمود: «معنی آن این است که آنها نوآوری و بدعت می‌باشند و هیچ پیامبر یا حجتی آنها را بنا نکرده است»[1004].

 

وعن الصادق (ع): (إذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتى يرده إلى أساسه، وحوّل المقام إلى الموضع الذي كان فيه، وقطع أيدي بني شيبه وعلقها على الكعبة وكتب عليها: هؤلاء سرّاق الكعبة) ([1005]).

امام صادق (ع) فرموده‌اند: «هنگامی که قائم قیام کند، مسجد الحرام را ویران می‌سازد تا آن را به اساس خود برمی‌گرداند، و مقام (ابراهیم) را نیز به جایی که در آن قرار داشته بازمی‌گرداند و دستان بنی شیبه را قطع می‌کند و بر کعبه می‌آویزد و بر آن می‌نویسد: اینان دزدان کعبه‌اند»[1006].

 

عن الأصبغ قال: قال أمير المؤمنين (ع) في حديث له حتى انتهى إلى مسجد الكوفة وكان مبنياً بخزف ودنان وطين، فقال: (ويل لمن هدمك، وويل لمن سهل هدمك، وويل لبانيك بالمطبوخ المغير قبلة نوح. طوبى لمن شهد هدمك مع قائم أهل بيتي، أولئك خيار الأمة مع أبرار العترة) ([1007]).

از اصبغ نقل شده است: امیر المؤمنین (ع) در حدیثی درباره‌ی او (قائم) تا به مسجد کوفه رسید و اینکه از سفال پخته و گل ساخته شده بود رسید، فرمود: «وای بر کسی که تو را ویران کرد، و وای بر کسی که ویران کردن تو را آسان نمود، و وای بر بنا کننده‌ی تو با گل پخته که قبله‌ی نوح را تغییر داد، خوشا به حال کسی که ویران شدن تو همراه با اهل بیت مرا شاهد باشد، آنها برگزیدگان این امّت همراه با نیکوکاران عترت‌اند»[1008].

 

وسئل أبو عبد الله (ع) عن المساجد المظللة: أيكره الصلاة فيها ؟ فقال: (نعم، ولكن لا يضركم اليوم، ولو قد كان العدل لرأيتم كيف يصنع في ذلك) ([1009]).

از ابو عبد الله (ع) در مباره‌ی مسجدهای سیاه و مشکوک سؤال شد که آیا نماز خواندن در آنها مانعی دارد؟ فرمود: «بله؛ ولی امروز بر شما حَرَجی نیست؛ اما اگر عدالت بر پا شود، خواهید دید که چگونه در این خصوص برخورد خواهد شد»[1010].

 

وعن عمرو بن جميع، قال: سألت أبا جعفر (ع) عن الصلاة في المساجد المصورة. فقال(ع): (أكره ذلك، ولكن لا يضركم اليوم، ولو قد قام العدل لرأيتم كيف يصنع في ذلك) ([1011]).

از عمرو بن جمیع نقل شده است: از ابا جعفر (ع) در مورد خواندن نماز در مسجدهای نگارگری شده سئوال کردم، ایشان (ع) فرمود: «آن را ناپسند می‌دارم، اما امروز برای شما اشکالی ندارد؛ اما اگر عدالت بر پا شود، خواهید دید که چگونه در این خصوص برخورد خواهد شد»[1012].

 

والأحاديث تشير إلى أنّ الإمام المهدي (ع) يعيد المساجد إلى بساطتها في عهد رسول الله، لتشد الناس إلى الانقطاع إلى الله. فيرفع الزخرفة والصور منها، وربما يفتح سقوفها إلى السماء. فالذي يهم أهل الدنيا الزخرفة والزينة والراحة والتبريد والتدفئة والترف، والذي يهم الأنبياء والأوصياء  التوجه إلى الله والانقطاع إلى الله لا إلى الدنيا وزخرفها مع اهتمام الأنبياء والأوصياء بإعمار الأرض وترفيه الناس اقتصادياً.

احادیث به این موضوع اشاره دارند که امام مهدی (ع) مسجدها را به همان سادگی زمان رسول خدا (ص) بازمی‌گرداند تا بریدن مردم به سوی خداوند را شدّت بخشد. زینت‌ها و تصویرها را از آنها برمی‌دارد و چه بسا سقف‌هایشان را به آسمان بگشاید. آنچه اهل دنیا به آن اهمیت می‌دهند زینت‌ها، تزئینات، و راحتی و آسایش، سیستم‌های تهویه (گرمایش و سرمایش) و رفاهی می‌باشد، اما آنچه برای پیامبران و اوصیا (علیهم السلام) اهمیت دارد توجه به و بریدن به سوی خداوند است نه به سوی دنیا و زینت‌هایش؛ در کنار اهتمامی که انبیا و اوصیا (علیهم السلام) به آبادانی زمین و بالا بردن رفاه اقتصادی مردم دارند.

 

عن الفضيل بن يسار، قال: سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: (إنّ قائمنا إذا قام استقبل من جهلة الناس أشد مما استقبل رسول الله  من جهّال الجاهلية. فقلت: وكيف ذلك؟ قال: إنّ رسول الله  أتى الناس وهم يعبدون الحجارة والصخور والعيدان والخشب المنحوتة، وإنّ قائمنا إذا قام أتى الناس وكلهم يتأول عليه كتاب الله ويحتج عليه به. ثم قال (ع): أما والله ليدخلن عليهم عدله، أما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم كما يدخل الحر والقر) ([1013]).

از فضیل بن یسار روایت شده است که گفت: شنیدم ابا عبد الله (ع) می‌فرماید: «هنگامى كه قائم ما قيام نمايد، آزارى كه از جهالت و نادانى مردمان مى‌بيند، از آزار و اذيتى كه پيامبر خدا (ص) از جاهلان دوره‌ى جاهليت ديد، بيش‌تر و شديدتر است». عرض كردم: چگونه؟ فرمود: «رسول خدا (ص) بر مردمانى مبعوث شد كه سنگ، تخته سنگ‌هاى بزرگ، چوب و مجسمه‌هاى چوبى را مى‌پرستيدند؛ اما هنگامى كه قائم ما قيام مى‌نمايد، مردم كتاب خدا (قرآن) را از پيش خود تأويل مى‌نمايند و با استناد خود با آن حضرت به بحث و جدال مى‌پردازند؛ ولى عاقبت، حضرت، عدل خود را بر آنها و در خانه‌هاى آنها وارد خواهد كرد، همان گونه كه گرما و سرما داخل مى‌شود»[1014].

 

الذين يتأولون علية القرآن ليس عامّة الناس قطعاً ولكن هؤلاء علماء غير عاملين يظنون أنّهم بتحصيلهم للقواعد الاستقرائية والعقلية قد أحاطوا بالعلم كلّه، فهم لا يرون شيئاً من العلم عند من سواهم. وهذا التكبّر يمنعهم من الانقياد للإمام المعصوم (ع) وقبول علومه الإلهية، فيردون عليه ويتأولون القرآن عليه، ويتهمونه بالجهل وربما بالسحر والجنون. التهمتان اللتان لا تكادان تفارقان نبياً من الأنبياء (ع).

کسانی که قرآن را بر ایشان (ع) تأویل می‌کنند عامه‌ی مردم نیستند بلکه آنها علمای بی‌عاملی هستند که می‌پندارند با به دست آوردن قواعد استقرایی و عقلی بر تمامی علوم احاطه پیدا کرده‌اند و در نتیجه هیچ علمی غیر از آنچه نزد خودشان هست را نمی‌بینند؛ و این تکبّر، آنها را از تسلیم شدن در برابر امام معصوم (ع) و پذیرفتن علوم الهی بازمی‌دارد؛ پس به او اعتراض و قرآن را بر او تأویل می‌کنند و او را به جهل و نادانی و چه بسا سحر و جنون متهم می‌نمایند، که این دو تهمت اخیر تقریباً از هیچ یک از انبیای الهی (علیهم السلام) جدا نبوده است.

 

ومن هنا فإنّ علم الإمام (ع) وحده لا يعالج فتنة هؤلاء العلماء غير العاملين؛ لأنّهم لا يسلّمون له ولا يقبلون علومه، كما هو واضح في الرواية. فيكون العلاج هو فضح هؤلاء العلماء غير العاملين على رؤوس الأشهاد وبين عامّة الناس كما فعل رسول الله  وعيسى (ع) مع علماء اليهود. وعندما يرى الناس عدالة الإمام (ع) سواء في الأمور المالية كقسمة أموال الصدقات بين الفقراء بالسوية وزهده (ع) في ملبسه ومأكله ومشربه، أم باهتمامه بأحوال المجتمع الإسلامي وإخلاصه في العمل لله سبحانه، ثم يقارن الناس سيرة هذا الإمام العادل المهدي (ع) بسيرة أولئك العلماء غير العاملين، فهم على سبيل المثال يأتيهم مسكين أطفاله جياع ثيابهم مقطعة يطلب منهم دراهم ليسد رمقه فيقولون له: ائتنا بمعرِّف لكي نعطيك! بربكم هل سمعتم أو قرأتم أنّ محمداً  أو علياً (ع) أو أحد الأئمة قال لفقير ائتني بمعرف لكي أعطيك ؟!

به همین جهت علم امام (ع) به تنهایی فتنه‌ی این علمای بی‌عمل را درمان نمی‌کند؛ چرا که آنها تسلیم امام نمی‌شوند و علومش را نمی‌پذیرند، همان طور که در روایت واضح و روشن می‌باشد. بنابراین راه علاج، رسوا کردن این علمای بی‌عمل در برابر همگان می‌باشد همان طور که رسول خدا (ص) عمل نمود و  همان رفتاری که عیسی (ص) با علمای یهود انجام داد؛ هنگامی که مردم عدالت امام (ع) را چه در امور مالی، همانند تقسیم کردن اموال صدقات به طور مساوی در بین فقرا و زهد ایشان (ع) در پوشیدن، خوردن و نوشیدن و یا اهتمام و توجه ایشان به امور جامعه‌ی اسلامی و اخلاصش در عمل برای خداوند سبحان را ببینند، و سپس سیره و روش این امام عادل مهدی (ع) را با سیره و روش آن علمای بی‌عمل مقایسه می‌کنند. به طور مثال اگر مسکینی که بچه‌هایش گرسنه و لباس‌هایشان پاره و مندرس باشد و از آنها پولی بخواهد تا تنگی معیشت خود را برطرف کند، آنها به او می‌گویند: برای ما معرّفی بیاور تا به تو پولی بدهیم! شما را به خدا قسم، آیا شنیده‌اید و یا خوانده‌اید که محمد (ص) یا علی (ع) یا یکی از ائمه (علیهم السلام) به فقیری گفته باشند برای من معرّفی بیاور تا به تو چیزی ببخشم؟!

 

ثم أين هم هؤلاء المعرّفون ؟ وكم هم ؟ ومن أين  لهذا المسكين بأحدهم ؟! والحال أنّ طلبة الحوزة العلمية يحتاجون إلى سلسلة معرفين، بل إنّ المتقي من طلبة الحوزة لا يهتدي إلى سبيل ليعرف نفسه عنده؛ لأنّ معظم المعرفين متكبرون وفسقة ومستأثرون، ومن اتصل بهم بأموال الصدقات. والضلالة لا تجتمع مع الهدى، فلا يهتدي في الغالب إلى هؤلاء المعرفين إلاّ متملق أو خسيس طالب دنيا، والطيور على أشكالها تقع. فبربكم كيف أمسى الخسيس الوضيع يعرف التقي الشريف؟ وكيف أمسى الذئب راعياً للغنم؟ وكيف أمسى ابن آوى المؤتمن؟ وكيف أمسى الجاهل السفيه يعرف العالم الفقيه ؟! أ الله أذن لكم بهذا أم على الله تفترون ؟!

به علاوه، این معرّف‌ها چه کسانی هستند؟ و چند نفر لازم  است؟ و این مسکین از کجا می‌تواند یکی از آنها را بیاورد؟! این در حالی است که طلاب حوزه‌ی علمیه نیاز به سلسله‌ای از معرّفین دارند و حتی یک طلبه‌ی باتقوای حوزه هیچ راهی نمی‌یابد تا خودش را به او بشناساند؛ چرا که بیش‌تر معرّفین و کسانی که آنها را به اموال صدقات متصل می‌کنند، متکبر، فاسق و انحصارگرا هستند. گمراهی با هدایت جمع نمی‌گردد، پس در اغلب موارد کسی به این معرفین هدایت نمی‌شود مگر متملق و چاپلوس یا فرومایه‌ی دنیا طلب؛ کبوتر با کبوتر، باز با باز[1015]! شما را به خدا سوگند، چطور می‌شود که یک پست فرومایه یک شریف باتقوا را بشناسد؟! چگونه گرگ چوپان گوسفندان باشد!؟ و چگونه فرزند ناخلف امانت‌دار باشد؟! و چگونه نادان بی‌خرد، عالم فقیه را بشناسد؟! آیا خداوند چنین اجازه‌ای به شما داده یا بر خداوند دروغ می‌بندید؟!

 

بربكم هذه هي سيرة السجاد (ع)، الذي كان يحمل الطعام في ظلام الليل ويدسه تحت رأس المؤالف والمخالف، أم هي سيرة محمد  والأئمة  الذين كانوا يعطون حتى المؤلفة قلوبهم وكانوا يرحمون الفقراء واليتامى، وربما سقطت الدمعة من عيني علي (ع) قبل أن تسقط من عين أرملة أو يتيم، وربما خرجت الزفرة والحسرة من صدر محمد  قبل صدر الفقير.كان محمد  وعلي (ع) والأئمة يجوعون ليشبع الفقراء، ويعطون البعيد قبل القريب.  

شما را به خدا، آیا این روش امام سجاد (ع) است؟ کسی که غذا را در تاریکی شب حمل می‌کرد و آن را زیر سر مردم تنگ‌دست چه موافق و چه مخالف قرار می‌داد، و یا روش محمد (ص) و ائمه (علیهم السلام) که می‌بخشیدند تا قلب‌های‌شان را نرم کنند و به فقیران و یتیمان رحم می‌آوردند و چه بسا اشک از چشمان علی (ع) جاری می‌شد پیش از آنکه از چشم بیوه‌زنان یا یتیمان جاری شود، و آه و حسرت، پیش از آنکه از سینه‌ی فقیر بلند شود، از نهاد محمد (ص) برمی‌آمد. حضرت محمد (ص)، علی (ع) و ائمه (علیهم السلام) گرسنه می‌ماندند تا فقیران سیر باشند و به بیگانه قبل از نزدیک، می‌بخشیدند.

 

لقد انتشر الإسلام بأخلاق هؤلاء القادة العظام لا بالمصطلحات الفلسفية. عندما جاءت الخلافة للإمام علي (ع) أول ما قام به هو التسوية في العطاء، وإلقاء دواوين التمييز التي أجراها من كان قبله، ولهذا ثارت ثائرة القوم عليه وانتفض طلحة والزبير وأشباههما.

اسلام با اخلاق این رهبرانِ بزرگ گسترش یافت نه با اصطلاحات فلسفی. هنگامی که خلافت به امام علی (ع) رسید اولین کاری که به انجامش اقدام نمود، مساوات و برابری در بخشش و برانداختن دیوان‌ها و دفاتر تبعیض‌آمیزی بود که پیش از او اجرا می‌کردند؛ و به همین دلیل شورشیان قوم علیه او سر به شورش گذاشتند و طلحه و زبیر و نظایر آنها به جنبش درآمدند.

 

أمّا أنتم اليوم فقد أعدتم دواوين التمييز، وأعدتموها عثمانية تغدقون على من يعبدكم من دون الله، وآثرتم هذا بزعمكم لعلمه وفضلتم فلان بادعائكم لفضله، وهذا وفلان لا يأمرون بالمعروف ولا ينهون عن المنكر. ومن جهة أخرى تمنعون الأرملة؛ لأنها مجهولة الحال، واليتيم لأنّه بلا معرّف وتقتّرون على معظم طلبة الحوزة، بل وتمنعون من لا يواكب مسيرتكم المخزية سواء العلمية أم العملية التي من أجلى مظاهر انحرافها هو الابتعاد عن كتاب الله ودراسته ومدارسته. وإهمالكم إرشاد الناس والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر. واستسلامكم للدعة والراحة حتى أمسيتم قوماً مترفين لا تتحملون حرارة الشمس فضلاً عن شظف العيش، وأذى الطواغيت في سبيل إعلاء كلمة لا اله إلاّ الله.

اما شما امروز دیوان‌های تبعیض را بازگردانیده و آنها را به همان سبک و سیاق عثمانی ایجاد کرده‌اید تا آن کس که شما را به جای خداوند عبادت می‌کند، فراوان سیر کنید؛ این یکی را به زعم خودتان به خاطر عِلمش برمی‌گزینید و آن دیگری را با ادعای خودتان برای فضلش، فضیلت می‌بخشید و برتر می‌شمارید، در حالی که فلانی‌ها نه امر به معروف می‌کنند و نه نهی از منکر! از سوی دیگر از بیوه‌زنان دریغ می‌دارید؛ چرا که وضعیت آنها برایتان نامشخص است، و همچنین یتیم، چرا که معرّفی ندارد و همچنین بر بسیاری از طلبه‌های تنگ ‌دست حوزه‌ی علمیه، و حتی از کسانی که در روش و آیین ننگ‌آورتان ـ‌ چه از نظر علمی و چه عملی ‌ـ شما را همراهی نمی‌کنند، دریغ می‌دارید؛ همان آیینی که از واضح‌ترین مظاهر انحرافش، دور شدن از کتاب خدا و غور در آن و مطالعه‌ی آن می‌باشد؛ و همچنین غفلت شما از ارشاد مردم و امر به معروف و نهی از منکر، و تسلیم شدن‌تان در برابر رفاه و آسایش تا آنجا که به قومی نازپرورده که حتی تحمل گرمای خورشید را ندارد، تبدیل شده‌اید، چه برسد به تحمل سختی‌ها و تنگناهای زندگی و آزار و اذیت‌های طاغوت‌ها در راه بالا بردن کلمه‌ی لا اله الا الله!

 

ورد في بعض الروايات التي تصف معركة يخوضها المهدي (ع) لفتح مدينة النجف وتطهيرها من المنافقين الذين سيقفون ضده ويقاتلونه، أنّ أصحاب الإمام المهدي (ع) يحوطون به وثيابهم ممزقة ! نعم ممزقة؛ لأنّهم لا يشترون ثياباً بأموال الأرملة واليتيم والمريض.

در برخی از روایت‌هایی که نبردی را که مهدی (ع) برای فتح شهر نجف و پاک‌سازی آن از منافقانی که در برابرش می‌ایستند و با وی پیکار می‌کنند، واردش می‌شود را توصیف می‌نمایند، آمده است که یاران امام مهدی (ع) او را احاطه می‌کنند در حالی که لباس‌های پاره بر تن دارند! آری، لباس‌های پاره؛ چرا که آنها با اموال بیوه‌زنان، یتیمان و بیماران، لباسی برای خود نخریده‌اند.

 

عن أبي بصير، عن أبي عبد الله (ع)، قال في قول الله (عزوجل): ﴿فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ   وَالْغَاوُونَ﴾ ([1016]). قال (ع): (هم قوم وصفوا عدلاً بألسنتهم ثم خالفوه إلى غيره) ([1017]).   

از ابو بصیر از ابو عبد الله (ع) در مورد سخن خداوند عزوجل (پس آنها و گمراهان در آن (آتش) افکنده شوند)[1018]  روایت شده است که فرمود: «آنها قومی هستند که عدالت را با زبان‌شان توصیف می‌کنند و سپس بر خلاف آن به سویی دیگر حرکت کند»[1019].

 

وعن خيثمة، قال: قال لي أبو جعفر (ع): (أبلغ شيعتنا أن لن ينال ما عند الله إلاّ بعمل، وأبلغ شيعتنا إنّ أعظم الناس حسرة يوم القيامة من وصف عدلاً ثم يخالفه إلى غيره) ([1020]).

و از خثیمه نقل شده است: ابو جعفر (ع) به من فرمود: «به شیعیان ما برسان که به آنچه نزد خداوند است جز با عمل نمى‌توان رسید. به شیعیان ما برسان کسی در روز قیامت بیش‌ترین و بزرگ‌ترین حسرت را دارد كه عدالتی را توصیف و سپس برخلاف آن به سمت و سویی دیگر حركت كند»[1021].

 

 

وعن أبي عبد الله (ع)، قال: (أتقو الله واعدلوا فأنكم تعيبون على قوم لا يعدلون) ([1022]).

از ابا عبد الله (ع) روایت شده است که فرمود: «از خدا بترسید و عدالت ورزید؛ چرا که شما از کسانی عیب‌جویی می‌کنید که عدالت را رعایت نمی‌کنند»[1023].

 

وعن أمير المؤمنين (ع)، قال: (ألا إنّه من ينصف الناس من نفسه لم يزده الله إلاّ عزّاً)([1024]).

و از امیر المؤمنین (ع) روایت شده است: «بدانید هر كس با مردم منصفانه رفتار كند، خداوند جز بر عزّتش نيفزايد»[1025].

 

بربكم بقي شيء نميزكم به عن الطواغيت المتسلطين على الأمة الإسلامية؟ أنتم وهم تغدقون على من يعبدكم من دون الله ويبيع آخرته بدنياكم وتتركون الفقراء والمساكين يتضورون جوعاً، والمرضى يعانون الآلام حتى الموت. أنتم وهم تأمرون بالمنكر فهم المطرقة وأنتم السندان، هم يهينون كتاب الله وأنتم تستقبلون فعلتهم الشنيعة بصمت وهدوء خبيث ([1026]).

شما را به خدا، آیا دیگر چیزی باقی مانده است که شما را با آن از طاغوت‌های مستبد و مسلّط بر امّت اسلامی بازشناسیم؟ شما و کسانی را که به آنان که شما را به جای خداوند عبادت می‌کنند و آخرتشان را به دنیای شما می‌فروشند، بی‌حساب می‌بخشید، و در عین حال فقرا و مساکین را رها می‌کنید تا از گرسنگی به خود بپیچند و همچنین بیماران را تا آنجا که با تحمل درد و رنج‌ها جان دهند! شما و آنها که امر به منکر می‌کنید؛ پس آنها چکش هستند و شما منکر؛ آنها به کتاب خدا اهانت می‌کنند و شما کردار شنیع آنها را با سکوت و سکون خباثت‌بارتان پذیرا می‌شوید![1027]

 

فالويل لكم، تدّعون أنكم شيعة علي (ع) وتخالفونه، كلا ثم كلا. أنتم شيعة عثمان؛ لأنكم توافقونه، وعلي يعسوب المؤمنين، والمال يعسوب المنافقين، ويكفيكم هذا التفاوت، وكل أناء بالذي فيه ينضح.

پس وای بر شما! ادعا می‌کنید شیعه‌ی علی (ع) هستید و راه خلاف آن را می‌پیمایید! هرگز! و هرگز چنین نیست! شما پیروان عثمانید؛ چرا که با او موافق هستید؛ علی بزرگ و پیشوای مؤمنان است در حالی که مال و ثروت، پیشوای منافقان! همین تفاوت شما را کفایت می‌کند؛ که «از کوزه همان برون تراود که در او است»[1028].

 

أنتم قادة عميان، أجل أنتم قادة عميان، وأعمى منكم من يسير خلفكم، وحسبنا الله ونعم الوكيل وإلى الله المشتكى. فليس كلما يعرف يقال، وليس كل ما يقال حان وقته، وليس كل ما حان وقته حضر أهله.

شما پیشوایانی کور هستید! آری، پیشوایانی کور! و کورتر از شما کسی است که شما را پیروی کند. خدا ما را بس است و او چه نیکو وکیلی است و تنها به خداوند شکایت می‌بریم. هر آنچه دانسته شود، گفته نشود، و هر آنچه گفته شود، وقتش نرسیده باشد، و هر آنچه وقتش رسیده باشد، اهلش حاضر نباشند.

 

قال أبي الحسن الثالث (ع): (إذا رفع علمكم من بين أظهركم فتوقعوا الفرج من تحت أقدامكم) ([1029]).

ابو الحسن سوم (ع) می‌فرماید: «آنگاه که علم شما از پیش روی‌تان برداشته گردد انتظار فرج و گشایش را از زیر پاهایتان داشته باشید»[1030].

 

فالفرج قريب إنّ شاء الله، والحمد لله الذي يؤمن الخائفين، وينجي الصالحين، ويرفع المستضعفين، ويضع المستكبرين، ويهلك ملوكاً ويستخلف آخرين.

انشاء الله فرج نزدیک است. و حمد و سپاس تنها از آنِ خداوندی است که ترسیده‌ها را ایمنی، و صالحان را نجات می‌بخشد، مستضعفین را بالا می‌برد و مستکبرین را به زیر می‌کشد، پادشاهان را به هلاکت می‌رساند و دیگران را جایگزینشان می‌کند.

 

والحمد لله قاصم الجبارين، مبير الظالمين، مدرك الهاربين، نكال الظالمين، صريخ المستصرخين، موضع حاجات الطالبين، معتمد المؤمنين.

و حمد و سپاس تنها از آنِ خداوندی است که در هم کوبنده‌ی ستمگران، دریابنده‌ی گریختگان، عذاب کننده‌ی ظالمان، فریادرس کمک خواهان، موضع نیازهای درخواست کنندگان، و وکیل مؤمنان است.

 

الحمد لله الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها، وترجف الأرض وعمارها، وتموج الجبال ومن يسبح في غمراتها.

سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیّت او، آسمان و ساکنانش می‌غرند و زمین و آبادکنندگانش می‌لرزند و دریاها و هر آن که در اعماقش غوطه‌ور است موج می‌زنند.

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ * قَالُوا سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ * قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ * قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ﴾ ([1031]).

به نام خداوند بخشاینده‌ی بخشایش‌گر

گفتند: چه کس با خدايان ما چنين کرده است؟ هر آينه او از ستمکاران است * گفتند: شنيده‌ايم که جوانی به نام ابراهيم، از آنها سخن می‌گفته است * گفتند: پس او را در برابر دیدگان مردم بياوريد، باشد که آنان شهادت دهند * گفتند: ای ابراهيم، آیا تو با خدایان ما چنين کرده‌ای؟ * گفت: بلکه همین بزرگ‌ترينشان چنين کرده است. اگر سخن می‌گويند، از آنها بپرسيد[1032].

 


 


 


 

غيبة النعماني: ص239، غيبة الطوسي: ص460.

[916] - غیبت نعمانی: ص 239  ؛  غیبت طوسی: ص 460.

[917]- غيبة النعماني: ص238، بحار الأنوار: ج52 ص354.

[918] - غیبت نعمانی: ص 238  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 354.

[919]- كمال الدين: ص673، غيبة النعماني: ص322 بإضافة  على ما في المتن، بحار الأنوار: ج52 ص325.

[920] - کمال الدین: ص 673  ؛  غیبت نعمانی: ص 322 با اضافاتی در متن  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 325.

[921]- تقدمت الإشارة منه  (ع) إلى بعض هذه الروايات قبل قليل، فراجع.

[922]- وربما يستفاد ذلك من الروايات الآتية:

عن بشير النبال، قال: (قدمت المدينة وذكر مثل الحديث المتقدم، إلا أنه قال: لما قدمت المدينة قلت لأبي جعفر  (ع): إنهم يقولون: إن المهدي لو قام لاستقامت له الأمور عفواً، ولا يهريق محجمة دم، فقال: كلا، والذي نفسي بيده لو استقامت لأحد عفواً لاستقامت لرسول الله  حين أدميت رباعيته، وشج في وجهه، كلا، والذي نفسي بيده حتى نمسح نحن وأنتم العرق والعلق، ثم مسح جبهته  كتاب الغيبة للنعماني: ص294 - 295.

وعن بشير بن أبي أراكة النبال، ولفظ الحديث على رواية ابن عقدة قال: (....... قلت: إنهم يقولون: إنه إذا كان ذلك استقامت له الأمور، فلا يهريق محجمة دم، فقال: كلا، والذي نفسي بيده حتى نمسح وأنتم العرق والعلق، وأومأ بيده إلى جبهته) كتاب الغيبة للنعماني: ص293 - 294.

[923] - پیش‌تر اشاره‌ای از ایشان (ع) به این روایت‌ها تقدیم گردید؛ می‌توانید مراجعه نمایید.

[924] - چه بسا چنین مفهومی از روایات بعدی برداشت می‌گردد:

از بشیر بن نبال روایت شده است: گفت: به مدینه رسیدم و همانند حدیث قبلی را ذکر کرد؛ جز اینکه گفت: هنگامی که به مدینه رسیدم به ابو جعفر (ع) عرض کردم: آنان می‌گویند: اگر مهدی قیام کند، همه‌ی کارها به خودی خود برایش راست و استوار می‌گردند و به اندازه‌ی یک ظرف حجامت خون نمی‌ریزد. ایشان (ع) فرمود: «هرگز چنین نیست! سوگند به آن که جانم در دست او است، اگر کارها به خودی به خود برای کسی هموار می‌شد، مسلماً برای رسول خدا (ص) اینگونه می‌شد در حالی که که داندن‌های پیشین آن حضرت شکست و صورتش زخمی شد! هرگز چنین نیست! سوگند به آنکه جانم به دست او است، کار به آنجا می‌انجامد که ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک کنیم» و سپس پیشانی خود را پاک نمود. کتاب غیبت نعمانی: ص 294 و 295.

از بشیر بن ابو اراکه نبال، و همان حدیث با روایت ابن عقده که گفت: .... عرض کردم: آنان می‌گویند: اگر چنین شود، همه‌ی کارها به خودی خود برایش راست و استوار می‌گردند و به اندازه‌ی یک ظرف حجامت خون نمی‌ریزد. ایشان (ع) فرمود: «هرگز چنین نیست! سوگند به آنکه جانم به دست او است، کار به آنجا می‌انجامد که ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک کنیم» و سپس به پیشانی خود اشاره نمود. کتاب غیبت نعمانی: ص 293و294.

[925]- غيبة النعماني: ص336، بحار الأنوار: ج52 ص366.

[926] - غیبت نعمانی: ص 336  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 366.

[927]- غيبة النعماني: ص336، بحار الأنوار: ج8 ص12، و: ج52 ص366 .

[928] - غیبت نعمانی: ص 336  ؛  بحار الانوار: ج 8 ص 12 و ج 52 ص 366.

[929]- غيبة النعماني: ص336، بحار الأنوار: ج52 ص352 .

[930] - غیبت نعمانی: ص 336  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 352.

[931]- بحار الأنوار: ج52 ص352، غيبة النعماني رواه عن الباقر  (ع): ص236.

[932] - بحار الانوار: ج 52 ص 352  ؛  غیبت نعمانی که آن را از امام باقر (ع) روایت می‌کند: ص 236.

[933]- الكافي: ج1 ص243، علل الشرائع: ج2 ص409، بحار الأنوار: ج52 ص373.

[934] - کافی: ج 1 ص 243  ؛  علل الشرایع: ج 2 ص 409  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 373.

[935]- غيبة الطوسي: ص472، بحار الأنوار: ج52 ص332.

[936] - غیبت طوسی: ص 472  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 332.

[937]- الإرشاد: ج2 ص383، إعلام الورى: ج2/ص289، بحار الأنوار: ج52 ص338 .

[938] - ارشاد: ج 2 ص 383  ؛  اِعلام الوری: ج 2 ص 289  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 338.

[939]- الكافي: ج1 ص503، كمال الدين: ص571، بحار الأنوار: ج52 ص371.

[940] - کافی: ج 1 ص 503  ؛  کمال الدین: ص 571  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 371.

[941]- شرح الأخبار: ج3 ص561، بحار الأنوار: ج52 ص319 .

[942] - شرح الاخبار: ج 3 ص 561  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 319.

[943]- الكافي: ج7 ص421، الجواهر السنية: ص85، بحار الأنوار: ج14 ص6.

[944] - کافی: ج 7 ص 421  ؛  جواهر السنیه: ص 85  ؛  بحار الانوار: ج 14 ص 6.

[945]- الكافي: ج4 ص427، وسائل الشيعة: ج13 ص328، بحار الأنوار: ج52 ص374.

[946] - کافی: ج 4 ص 427  ؛  وسایل الشیعه: ج 13 ص 328  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 374.

[947]- قال أمير المؤمنين  (ع) في إحدى خطبة: (... وتحج الناس ثلاث وجوه: الأغنياء للنزهة، والأوساط للتجارة، والفقراء للمسألة) إلزام الناصب: ج2 ص161، وروي باختلاف عمّا في المتن في مستدرك الوسائل: ج11 ص377، جامع أحاديث الشيعة: ج13 ص375.

[948] - امیر المؤمنین (ع) در یکی از خطبه‌هایش می‌فرماید: «.... و مردم بر سه وجه حج گذارند: ثروتمندان برای تفرّج، طبقه‌ی متوسط به قصد تجارت، و فقیران از روی نیاز و حاجت». الزام الناصب: ج 2 ص 161  ؛  با اختلافی در متن در مستدرک الوسایل: ج 11 ص 377  ؛  جامع احادیث شیعه: ج 13 ص 375.

[949]- الكافي: ج2/ص144، أمالي الطوسي: ص577، بحار الأنوار: ج66 ص404.

[950] - کافی: ج 2 ص 144  ؛  امالی طوسی: ص 577  ؛  بحار الانوار: ج 66 ص 404.

[951]- كمال الدين: ص252،عيون أخبار الرضا   (ع): ج2 ص61، باختلاف يسير، بحار الأنوار: ج52 ص379 .

[952] - کمال الدین: ص 252  ؛  عیون اخبار الرضا (ع): ج 2 ص 61 با اختلافی اندک  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 379.

[953]- بحار الأنوار: ج52 ص386 .

[954] - بحار الانوار: ج 52 ص 386.

[955]- بحار الأنوار: ج52 ص386.

[956] - بحار الانوار: ج 52 ص 386.

[957]- تفسير العياشي: ج2 ص235، بحار الأنوار: ج52 ص347، إلزام الناصب: ج2/ص64.

[958] - تفسیر عیاشی: ج 2 ص 235  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 347  ؛  الزام الناصب: ج 2 ص 64.

[959]- آل عمران : 83.

[960]- تفسير العياشي: ج1 ص183، تفسير نور الثقلين: ج1/ص362، بحار الأنوار: ج52 ص340، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع) : ج5 ص60.

[961] - آل عمران: 83.

[962] - تفسیر عیاشی: ج 1 ص 183  ؛  تفسیر نور الثقلین: ج 1 ص 362  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 340  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 5 ص 60.

[963]- مختصر بصائر الدرجات: ص117، بحار الأنوار: ج52 ص336 ، مستدرك سفينة البحار: ج2 ص258.

[964] - مختصر بصائر الدرجات: ص 117  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 336  ؛  مستدرک سفینه بحار: ج 2 ص258.

[965]- الرعد : 31.

[966]  - رعد:31.

[967]- عن محمد بن جعفر بن محمد، عن أبيه  (ع)، قال: (إذا قام القائم بعث في أقاليم الأرض في كل إقليم رجلا يقول: عهدك في كفك، فإذا ورد عليك أمر لا تفهمه ولا تعرف القضاء فيه فانظر إلى كفك واعمل بما فيها، قال: ويبعث جندا إلى القسطنطينية، فإذا بلغوا الخليج كتبوا على أقدامهم شيئا ومشوا على الماء، فإذا نظر إليهم الروم يمشون على الماء قالوا: هؤلاء أصحابه يمشون على الماء، فكيف هو ؟! فعند ذلك يفتحون لهم أبواب المدينة، فيدخلونها فيحكمون فيها ما يريدون) كتاب الغيبة للنعماني: ص334 - 335.

[968] - از محمد بن جعفر بن محمد از پدرش (ع) روایت شده است: «هنگامی که قائم به پا خیزد، برای هر منطقه‌ای از زمین کسی را ارسال می‌کند و می‌گوید: عهد تو در دستت است؛ اگر موضوعی بر تو ارایه شد که آن را نفهمیدی و قضاوت در مورد آن را ندانستی به کف دستت نگاه کن و به آن عمل نما» فرمود: «سپاهی را به قسطنطنیه می‌فرستد. هنگامی که به خلیج می‌رسند چیزی بر پاهایشان می‌نویسد و آنها بر روی آب راه می‌روند. هنگامی که رومیان آنها را می‌بینند که بر روی آب راه می‌روند، می‌گویند: اگر این یارانش باشند که بر آب راه می‌روند، پس خودش چگونه است؟ در آن هنگام درهای شهر را به رویشان می‌گشایند. آنان داخل می‌شوند و در آنچه می‌خواهند حکم می‌رانند». غیبت نعمانی: ص 334  و 335.

[969]- قال رسول الله  - في حديث المعراج عن الله جل جلاله - : ( ... وعزتي وجلالي لأظهرن بهم ديني، ولأعلين بهم كلمتي، ولأطهرن الأرض بآخرهم من أعدائي، ولأملكنه مشارق الأرض ومغاربها، ولأسخرن له الرياح، ولأذللن له الرقاب الصعاب ولأرقينه في الأسباب، ولأنصرنه بجندي، ولأمدنه بملائكتي حتى يعلن دعوتي ويجمع الخلق على توحيدي، ثم لأديمن ملكه ولأداولن الأيام بين أوليائي إلى يوم القيامة ... ) كمال الدين وتمام النعمة: ص254 - 256.

وعن عبد الرحيم أنه قال: ابتدأني أبو جعفر  (ع) فقال: (أما إن ذا القرنين قد خير السحابين فاختار الذلول وذخر لصاحبكم الصعب. قلت: وما الصعب؟ قال: ما كان من سحاب فيه رعد وبرق وصاعقة فصاحبكم يركبه، أما انه سيركب السحاب ويرقى في الأسباب أسباب السماوات السبع خمسة عوامر واثنين خراب) بصائر الدرجات للصفار: ص428 - 429.

[970] - رسول خدا ص در حدیث معراج از خداوند جل جلاله روایت می‌کند که فرمود: «.... و به عزّت و جلالم سوگند، دین خودم را به واسطه‌ی آنها آشکار می‌کنم، و کلمه‌ی خودم را  بلند (مرتبه) می‌کنم، و به واسطه‌ی آخرین آنها، زمین را از دشمنان خودم پاک نمودم، و مشارق و مغارب زمین را به فرماندهی او درمی‌آورم، و بادها را برای او رام می‌کنم، و انسان‌های قدرتمند را ذلیل او می‌کنم، و او را در بلندا و پهنه‌ها بالامی‌برم، و او را به واسطه‌ی سربازانم یاری می‌دهم، و به واسطه‌ی فرشتگانم به او مَدَد می‌رسانم، تا اینکه دعوت من آشکار شود، و مردم را گِرد توحید من جمع کند. سپس سلطنت او را ادامه می‌دهم و تا روز قیامت روزگار را بین دوستانم می‌چرخانم....». (کمال الدین و تمام النعمه: ص 254 تا 256)

از عبد الرحمن نقل شده است: ابو جعفر (ع) شروع به سخن گفتن با من نمود و فرمود: «ذو القرنین میان دو نوع ابر مخیّر شد. او ابر رام را برگزید و برای صاحب شما ابر ناآرام را باقی گذاشت». روای گوید: عرض کردم: ابر ناآرام چیست؟ فرمود: «آن ابری که رعد و برق و سر و صدا داشته باشد. صاحب شما بر آن سوار میشود. آری او سوار بر ابر میشود و بر اسباب بالا می‌رود؛ اسباب آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌های هفت‌گانه؛ پنج تا آباد و دو تا خراب هستند». (بصائر الدرجات صفار: 428 و 428)

[971]- الأعراف : 96

[972]- الجـن : 16.

[973] - اعراف: 96.

[974] - جن: 16.

[975]- غيبة النعماني: ص333، بحار الأنوار: ج52 ص364، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع) : ج3 ص126.

[976] - غیبت نعمانی: ص 333  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 364  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 3ص126.

[977]- غيبة النعماني: ص333، بحار الأنوار: ج52 ص364.

[978] - غیبت نعمانی: ص 333  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 364.

[979]- غيبة النعماني: ص333، بحار الأنوار: ج52 ص364، إلزام الناصب: ج1 ص421.

[980] - غیبت نعمانی: ص 333  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 364  ؛  الزام الناصب: ج 1 ص 421.

[981]- غيبة النعماني: ص334، بحار الأنوار: ج52 ص365، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع) : ج4 ص47.

[982] - غیبت نعمانی: ص 334  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 365  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 4ص421.

[983]- الإرشاد للمفيد: ج2 ص386، بحار الأنوار: ج52 ص339، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع) : ج3 ص331.

[984] - ارشاد مفید: ج 2 ص 386  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 339  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع):ج3ص331.

[985]- كمال الدين: ص672، بحار الأنوار: ج52 ص326، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع) : ج4 ص20.

[986] - کمال الدین: ص 672  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 326  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 4 ص 20.

[987]- الصف : 14 .

[988]- بحار الأنوار: ج52 ص375 .

[989] - صف: 14.

[990] - بحار الانوار: ج 52 ص 375.

[991]- بحار الأنوار: ج52 ص375.

[992] - بحار الانوار: ج 52 ص 375.

[993]- نهج البلاغة بشرح محمد عبده: ج2 ص21، بحار الأنوار: ج31 ص549، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع): ج3 ص127.

[994] - نهج البلاغه با شرح محمد عبده: ج 2 ص 21  ؛  بحار الانوار: ج 31 ص 549  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 3 ص 127.

[995]- غيبة الطوسي: ص472، بحار الأنوار: ج52 ص332، مكيال المكارم: ج1 ص185.

[996] - غیبت طوسی: ص 472  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 332  ؛  مکیال المکارم: ج 1 ص 185.

[997]- غيبة الطوسي: ص472، بحار الأنوار: ج52 ص332، جامع أحاديث الشيعة: ج25 ص595.

[998] - غیبت طوسی: ص 472  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 332  ؛  جامع احادیث شیعه: ج 25 ص 595.

[999]- غيبة الطوسي: ص475، بحار الأنوار: ج52 ص333، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع): ج3 ص312.

[1000] - غیبت طوسی: ص 475  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 333  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 3ص312.

[1001]- المقاصير: هي المحاريب الداخلة . قال العلامة المجلسي: تبيين المشهور بين الأصحاب كراهة تطويل المنارة أزيد من سطح المسجد لئلا يشرف المؤذنون على الجيران، والمنارات الطويلة من بدع عمر، والمراد بالمقاصير المحاريب الداخلة كما مر . بحار الأنوار: ج80 ص376.

[1002]- غيبة الطوسي: ص206، الخرائج والجرائح: ص1 ص453، بحار الأنوار: ج52 ص323.

[1003] - اصل لغت در حدیث «مقاصیر» بوده که به معنای «محراب‌های داخلی» می باشد. علامه مجلسی گفته است: «روشن و واضح است که اصحاب از اینکه مناره‌ها از ارتفاع مسجد بالاتر باشند، کراهت دارند تا مؤذن بر خانه‌های همسایه‌ها مشرِف نگردد و مناره‌های بلند از بدعت‌های عمر می‌باشد، و همان طور که گفته شد منظور از «مقاصیر» محراب‌های داخلی می‌باشند». بحار الانوار: ج 80 ص 376.

[1004] - غیبت طوسی: ص 206  ؛  خرایج و جرایح: ج 1 ص 453  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 323.

[1005]- الإرشاد: ج2 ص383، إعلام الورى: ج2 ص289، بحار الأنوار: ج52 ص338 .

[1006] - غیبت طوسی: ص 206  ؛  خرایج و جرایح: ج 1 ص 453  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 323.

[1007]- غيبة الطوسي: ص473، بحار الأنوار: ج52 ص332، معجم أحاديث الإمام المهدي  (ع): ج3 ص111.

[1008] - غیبت طوسی: ص 473  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 332  ؛  معجم احادیث امام مهدی (ع): ج 3ص111.

[1009]- الكافي: ج3 ص 368، تهذيب الأحكام: ج3 ص253، وسائل الشيعة: ج5 ص207، بحار الأنوار: ج52 ص374.

[1010] - کافی: ج 3 ص 368  ؛  تهذیب الاحکام: ج 3 ص 253  ؛  وسایل الشیعه: ج 5 ص 207  ؛  بحارالانوار: ج 52 ص 374.

[1011]- الكافي: ج3 ص 369، وسائل الشيعة: ج5 ص215، بحار الأنوار: ج52 ص374.

[1012] - کافی: ج 3 ص 369  ؛  وسایل الشیعه: ج 5 ص 215  ؛  بحارالانوار: ج 52 ص 374.

[1013]- غيبة النعماني: ص307، بحار الأنوار: ج52 ص362. والقر: هو البرد.

[1014] - غیبت نعمانی: ص 307  ؛  بحار الانوار: ج 52 ص 362.

[1015] - ضرب المثلی عربی: الطیور علی اشکالها تقع؛ یعنی پرنده‌های هم‌شکل جمع می‌شوند (مترجم).

[1016]- الشعراء : 94.

[1017]- الكافي: ج1 ص47، بحار الأنوار: ج2 ص35.

[1018] - شعرا: 94.

[1019] - کافی: ج 1 ص 47  ؛  بحار الانوار: ج 2 ص 35.

[1020]- الكافي: ج2 ص300، وسائل الشيعة: ج1 ص93.

[1021] - کافی: ج 2 ص 300  ؛  وسایل الشیعه: ج 1 ص 93.

[1022]- الكافي: ج2 ص147، وسائل الشيعة: ج15 ص293.

[1023] - کافی: ج 2 ص 147  ؛  وسایل الشیعه: ج 15 ص 293.

[1024]- الكافي: ج2 ص144، وسائل الشيعة: ج15 ص283.

[1025] - کافی: ج 2 ص 144  ؛  وسایل الشیعه: ج 15 ص 283.

[1026]- يشير  (ع) إلى ما فعله طاغية العراق صدام من تنجيسه للقرآن الكريم، وقد تقدمت الإشارة في الهامش في الجزء الأول من هذا الكتاب فراجع.

[1027] - ایشان (ع) به آنچه صدام در نجس کردن قرآن به انجام رساند اشاره می‌فرمایند، که شرح آن در پاورقی در جلد اول همین کتاب ارایه گردید.

[1028] - اصل عبارت: «کل إناء بالذی فیه ینضخ» (هر ظرفی هر چه در خودش دارد را تراوش می‌کند) (مترجم).

[1029]- الكافي: ج1 ص341، كمال الدين: ص381،غيبة النعماني: ص193، بحار الأنوار: ج51 ص155.

[1030] - کافی: ج 1 ص 341  ؛  کمال الدین: ص 381  ؛  غیبت نعمانی: ص 193  ؛  بحار الانوار: ج 51ص155.

[1031]- الأنبياء : 59 ـ 63.

[1032] - انبیا: 59 تا 63.

کارهای قائم (ع) پس از قیامش برخی از کارهای ایشان (ع) پس از ظهور و قیامش

سرفصل ها

همه