Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

 

الأحكام:

احکام:

 

أمّا الأحكام، فهي مجموع التشريعات التي يأتي بها الأنبياء والمرسلون منه سبحانه، والتي يكلف بها العباد وربما نسخ بعضها، أو زيدت تشريعات أخرى خلال مرور الزمن وفق علم الحكيم الخبير بما يصلح حال العباد والبلاد في كل زمن، ولا يصح النسخ والتغير والزيادة إلاّ ببعث نذير معصوم ناطق عن الله وعامل بأمره، ومن ابتغى وراء ذلك فقد ضل ضلالاً بعيداً، ولو نظرنا في الشرائع السماوية والأحكام الإلهية لوجدنا تطبيقها هو، وهو فقط المصلح للأرواح والأبدان والبلاد والاقتصاد، فمن شرّع أو غيّر ونسخ أو زاد في الشريعة من غير أولئك المعصومين الناطقين عن الله فقد ادّعى أنّه إله وعلى الخلق أن  يعبدوه، وإن لم يصرح بهذا في قوله، فقد صرح القرآن أن اليهود كانوا يعبدون أحبارهم ورهبانهم من دون الله؛ لأنّهم كانوا يحلّون لهم الحرام ويحرمون الحلال فيطيعونهم، عن أبي جعفر (ع) في تفسير قوله تعالى: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ﴾([96])، قال (ع): (وأمّا أحبارهم ورهبانهم فإنّهم أطاعوهم وأخذوا بقولهم واتبعوا ما أمروهم به، ودانوا بما دعوهم إليه، فاتخذوهم أرباباً بطاعتهم لهم، وتركهم ما أمر الله وكتبه ورسله فنبذوه وراء ظهورهم، وما أمرهم به الأحبار والرهبان اتبعوه وأطاعوهم وعصوا الله، وإنّما ذكر هذا في كتابنا لكي نتعظ بهم …) ([97]).

 

احکام، مجموعه‌ی تشریع‌هایی است که پیامبران و فرستادگان از سوی خداوند سبحان آورده و بندگان مکلّف به اجرای آنها بوده‌اند و چه بسا برخی از آنها منسوخ شده، یا با گذشت زمان مطابق با علمِ حکیمِ خبیر با توجه به آنچه به صلاح بندگان و سرزمین‌ها در هر زمانی بوده است، تشریعات و قوانین جدیدی به آن افزون شده باشد. هیچ نسخ کردن، تغییر یا افزون کردنی صحیح نمی‌باشد مگر با بعثت إنذار دهنده‌ی معصوم که از طرف خداوند صحبت و به فرمان او عمل می‌کند، و هر کس که جز این راهی در پیش گیرد، به گمراهی دور و درازی گرفتار شده است. اگر به شریعت‌های آسمانی و احکام الهی نظر بیفکنیم، این انطباق آنها خواهیم دید؛ اینکه تنها همین احکام و تشریعات به صلاح درآورنده‌ی ارواح، بدن‌ها، سرزمین‌ها و اقتصاد می‌باشند، و هر کسی غیر از آن معصومانی که از سوی خداوند سخن می‌گویند، از جانب خود تشریعی وضع یا تغییری ایجاد کند یا نَسخی آورد یا زیادتی در شریعت انجام دهد، در واقع مدعی است که او خداوندگار است و خلایق باید او را بپرستند؛ هر چند در گفتار به چنین چیزی تصریح نکرده باشد. قرآن تصریح می‌فرماید که یهود، اَحبار و راهبان خود را به جای خداوند عبادت می‌کردند؛ چرا که آنها حلال را برای مردم حرام و حرام را برایشان حلال می‌کردند و مردم نیز آنها را اطاعت می‌نمودند. از ابو جعفر امام محمد باقر (ع) در تفسیر سخن حق تعالی (آنها اَحبار و راهبان خويش را به جای الله به خدايی گرفتند)[98]  روایت شده است که فرمود: «آنها از احبار و راهبان‌شان اطاعت و به گفتارشان عمل می‌نمودند و به آنچه آنها را فرمان می‌دادند، عمل و به آنچه آنها دعوتشان می‌کردند، دین‌دار شدند؛ پس به واسطه‌ی آنکه از ایشان اطاعت می‌کردند و آنچه خداوند فرمان داده بود و کتاب‌ها و رسولانش را به کناری افکنده بودند، آنها را به پروردگاری گرفتند و هر آنچه احبار و راهبان فرمانشان می‌دادند پیروی و اطاعتشان می‌کردند و خداوند را نافرمانی می‌نمودند. این موضوع فقط به این دلیل در کتاب ما یاد شده است که از آنها پند گیریم....»[99].

 

إذن فكل عقيدة يعتقدها الإنسان إن لم يأخذها من معصوم جاء بها من الله فهي عبادة من دون الله، وكل حكم شرعي يتعبد به الإنسان إن لم يأخذه من معصوم جاء به من الله فهو عبادة لذلك الشخص الذي أفتى وشرّع؛ لأنّه ادعى أنه إله، حيث إن المعصومين أنفسهم ليس لهم إلاّ نقل الحكم الشرعي عن الله.

 

بنابراین هر عقیده‌ای که انسان به آن اعتقاد دارد، اگر آن را از معصومی که آن را از سوی خداوند آورده، نگرفته باشد، عبادت و پرستشی غیر از خداوند محسوب می‌گردد، و هر حکم شرعی که انسان به آن پایبند باشد، اگر از معصومی که آن را از جانب خداوند آورده، نباشد، پرستش و عبادتی برای آن شخص فتوا دهنده و قانون‌گذار می‌باشد؛ زیرا به این ترتیب وی ادعای الوهیت نموده است؛ در حالی که معصومین از خود چیزی نمی‌گویند و صرفاً نقل کننده‌ی حکم شرعی از طرف خداوند می‌باشند.

 

قال الإمام الصادق (ع) في رسالته المشهورة إلى الشيعة: (أيتها العصابة المرحومة المفلحة، أن الله أتم لكم ما أتاكم من الخير، واعلموا أنّه ليس من علم الله ولا من أمره أن يأخذ أحد من خلق الله في دينه بهوى ولا رأي ولا مقائيس، قد أنزل الله القرآن وجعل فيه تبيان كل شيء. وجعل للقرآن ولتعلم القرآن أهلاً، لا يسع أهل علم القرآن الذين أتاهم الله علمه أن يأخذوا فيه بهوى ولا رأي ولا مقائيس، أغناهم الله عن ذلك بما أتاهم من علمه أخصهم به، ووضعه عندهم كرامة من الله أكرمهم بها، وهم أهل الذكر الذين أمر الله هذه الأمة بسؤالهم، وهم الذين من سألهم - وقد سبق في علم الله أن يصدقهم ويتبع أثرهم - أرشدوه، أعطوه من علم القرآن ما يهتدي به إلى الله بإذنه، وإلى جميع سبل الحق، وهم الذين لا يرغب عنهم وعن مسألتهم وعن علمهم - الذي أكرمهم الله به وجعله عندهم - ألا من سبق عليه في علم الله الشقاء في أصل الخلق، تحت الأظلة، فأولئك الذين يرغبون عن سؤال أهل الذكر والذين آتاهم الله علم القرآن ووضعه عندهم وأمر بسؤالهم، وأولئك الذين يأخذون بأهوائهم وآرائهم ومقائيسهم حتى دخلهم الشيطان؛ لأنهم جعلوا أهل الإيمان في علم القرآن عند الله كافرين، وجعلوا أهل الضلالة في علم القرآن عند الله مؤمنين، وحتى جعلوا ما أحل الله  في كثير من الأمر حراماً، وجعلوا ما حرّم الله في كثير من الأمر حلالاً.

 

امام صادق (ع) در نامه‌ی مشهورش خطاب به شیعیان می‌فرماید: «اى گروه رحمت شده‌ی رستگار! خداوند خیرى را که به شما عنایت فرموده به کمال رسانیده است، و بدانید که نه در علم خدا و نه در فرمانش چنین نیست که یکى از مخلوقاتش حکم دین را به هوا و هوس یا با نظر شخصی یا با قیاس کردن‌ها دریافت کند. خداوند قرآن را فرو فرستاد و بیان هر چیز را در آن قرار داد، و براى قرآن و آموختن آن گروهى شایسته مشخص فرمود. آنان که اهل علم قرآن که خداوند آن علم را به آنان سپرده است، می‌باشند، نمی‌توانند براساس هوا و هوس، و رأی و نظر خود و یا براساس قیاس‌ها، آن را تفسیر کنند؛ چرا که خداوند با آنچه از علمش که مخصوص‌شان کرده، و آنها را در جایگاهی از کرامت که خداوند به ایشان ارزانی داده، قرار داده است، آنها را از چنین عملی بی‌نیاز فرموده است. اینها همان اهل ذکری مىباشند که خدا به این امّت فرمان داده است تا از آنها بپرسند؛ همان کسانی هستند که هر که از آنها پرسد ـ‌با توجه اینکه در علم خداوند چنین مقرر شده که باید آنها را تصدیق و از آنها پیروى کند‌ـ او را هدایت و ارشاد می‌نمایند و از علم قرآن آنچه به اذن خداوند او را به خداوند و به سوی تمامیِ راه‌های حق و حقیقت هدایت می‌کند، به او عطا می‌نمایند. اینان همان‌هایی هستند که نباید از آنها و از پرسیدن از ایشان و از علمى که خداوند آنها را به آن گرامى داشته و نزد آنها سپرده است، روی گردانید. آگاه باشید کسانی هستند که در علم الهی درباره‌شان در ریشه‌ی خلقت و  سایه‌سار آن نوشته شده نگون‌بخت؛ اینان همان‌هایی هستند که از پرسیدن از اهل ذکر و از آنها که خداوند علم قرآن را به ایشان بخشیده و نزد آنها نهاده و پرسیدن از ایشان را واجب گردانیده است، روىگردانند. اینان همان‌هایى هستند که به دلخواه و رأى و نظر خود و براساس قیاس‌ها تفسیر می‌کنند تا آنجا که شیطان به درون آنها راه مىیابد؛ چرا که آنان کسانی که در علم قرآن در نظر خداوند مؤمن می‌باشند را کافر، و کسانی که در علم قرآن در نظر خداوند گمراه می‌باشند را مؤمن قلمداد کرده‌اند؛ تا آنجا که بسیارى از امور حلالی که خداوند حلا فرموده را حرام، و بسیارى از اموری را که حرام فرموده، حلال کرده‌اند.

 

فذلك أصل ثمرة أهوائهم، وقد عهد إليهم رسول الله  قبل موته فقالوا: نحن بعد ما قبض الله عزّ وجل رسوله يسعنا أن نأخذ بما أجتمع عليه رأى الناس، بعدما قبض الله عزّ وجل رسوله ، وبعد عهده الذي عهده إلينا وأمرنا به. مخالفاً لله ولرسوله  ، فما أحد أجرأ على الله، ولا أبين ضلالة ممن أخذ بذلك، وزعم أن ذلك يسعه.

 

این اصل میوه‌ی هوى و هوس ایشان می‌باشد و حال آنکه رسول خدا (ص) پیش از وفاتش  از آنها عهد و پیمان گرفت؛ اما آنها گفتند: پس از آنکه خداوند عزّوجلّ فرستاده‌اش را قبض روح نمود ما می‌توانیم به آنچه رأی و نظر مردم بر آن اتفاق دارد عمل کنیم؛ پس از اینکه خداوند، فرستاده‌اش (ص) را برگرفت و پس از عهد او (ص) که از ما ستانید و ما را به آن فرمان داد؛ درست خلاف خواست خداوند و پیامبرش (ص)! هیچ کس بر خدا جسورتر و در گمراهى آشکارتری از آن کس نیست که چنین روش را در پیش بگیرد در حالی که چنین  پندارد که این کار براى او روا است.

 

والله إنّ لله على خلقه أن يطيعوه ويتبعوا أمره في حياة محمد ، وبعد موته. هل يستطيع أولئك أعداء الله أن يزعموا أن أحداً ممن أسلم مع محمد  أخذ بقوله ورأيه ومقائيسه؟ فإن قال: نعم، فقد كذب على الله وضل ضلالاً بعيداً. وإن قال: لا، لم يكن لأحد أن يأخذ برأيه وهواه ومقائيسه، فقد أقر بالحجة على نفسه. وهو ممن يزعم أن الله يطاع ويتبع أمره بعد قبض رسول الله ، وقد قال الله وقوله الحق: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ ﴾([100])، وذلك لتعلموا أن الله يطاع ويتبع أمره في حياة محمد ، وبعد قبض الله محمداً ، وكما لم يكن لأحد من الناس مع محمد  أن يأخذ بهواه ولا رأيه ولا مقائيسه، خلافاً لأمر محمد ، فكذلك لم يكن لأحد من الناس بعد محمد  أن يأخذ بهواه ولا رأيه ولا مقائيسه) ([101]).

 

به خدا سوگند حق خداوند بر خَلقش این است که او را در زمان زندگانى محمّد و پس از مرگ او (ص) فرمانش برند و پیروىاش نمایند. آیا این دشمنان خدا می‌توانند چنین تصور کنند که کسی که به وسیله‌ی محمد (ص) اسلام آورده و از اصحاب او بوده، براساس سخن و رأی و نظر و قیاس‌هایش عمل کند؟ اگر بگوید: «آرى» بر خدا دروغ بسته و در گمراهى ژرف و عمیقی گرفتار آمده، و اگر بگوید: «نه، هیچ کس نباید براساس رأى و دلخواه و قیاس‌های خود عمل کند»، علیه خویشتن دلیل آوری کرده و او از آن جمله است که می‌پندارد پس از مرگ رسول خدا (ص)، خداوند اطاعت و پیروى مىشود و حال آنکه خداوند که سخنش حق می‌باشد، مىفرماید: (جز اين نيست که محمد، فرستاده‌ای است که پيش از او فرستادگانی ديگر بوده‌اند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، شما به آيين پيشين خود بازمی‌گرديد؟ هر کس که به عقب بازگردد هيچ زيانی به خدا نخواهد رسانيد و خداوند سپاس‌گزاران را پاداش خواهد داد)[102] ؛ این از آن رو است که بدانید خداوند در زمان زندگانی محمد (ص) و پس از اینکه خداوند محمد (ص) را برمی‌گیرد، اطاعت می‌شود و از فرمانش پیروى مىشود؛ همان گونه که هیچ کس از مردم در زمان زندگانی محمّد (ص) نمىتوانست براساس خواسته و رأى و نظر و قیاس‌هایش مخالفتی با دستور محمّد (ص) نماید، پس از محمد (ص) نیز هیچ یک از مردمان حق ندارد براساس خواست و نظر و قیاس‌های خود عمل کند»[103].

 

فإذا كان الأئمة  مع تمام عقولهم وعلمهم بمحكم الكتاب ومتشابهه، وتنـزيله وتأويله، ليس لهم الفتوى، بل ينقلون عن الله وعن رسوله  ، فكيف يكون لغيرهم مع نقصان عقولهم وجهلهم بالمحكم والمتشابه، والتنـزيل والتأويل.

 

حال اگر ائمه (علیهم السلام) با تمامیِ عقل و علم‌شان به محکم و متشابه قرآن، و تنزیل و تأویل آن، اجازه فتوا دادن ندارند و تنها نقل کننده‌ای از خداوند و پیامبرش (ص) می‌باشند، چگونه غیر از ایشان با وجود نقصان عقل‌شان و جهل و نادانی‌شان به محکم و متشابه و تنزیل و تأویل قرآن، شایسه‌ی چنین چیزی می‌باشد؟!

 

قال الإمام الصادق (ع) لأبي حنيفة عندما دخل عليه: (يا أبا حنيفة، تعرف كتاب الله حق معرفته؟!!! وتعرف الناسخ والمنسوخ؟!!! قال: نعم، قال (ع): يا أبا حنيفة، لقد ادعيت علماً، ويلك ما جعل الله ذلك إلاّ عند أهل الكتاب الذين أنزل الله عليهم. ويلك ولا هو إلاّ عند الخاص من ذرية نبينا ، ما ورثك الله من كتابه حرفاً، فإن  كنت كما تقول ولست كما تقول، فأخبرني …) ([104]).

 

امام صادق (ع) به ابو حنیفه وقتی بر ایشان (ع) وارد شد می‌فرماید: «ای اباحنیفه! آیا قرآن را آن گونه که باید، می‌شناسی و ناسخ و منسوخش را می‌دانی؟». گفت: آری. امام (ع) فرمود: «ای ابا حنیفه! ادعای علمی را نمودی. وای بر تو! خداوند این علم را نزد کسی جز اهل کتاب که خداوند آن را بر آنها نازل کرد قرار نداد. وای برتو! و این علم جز نزد افراد خاصی از فرزندان پیامبر ما (ص)، نزد کس دیگری نیست و خداوند حرفی از کتابش را به تو ارث نداده است. اگر این گونه هستی که ادعا می‌کنی ـ‌که هرگز نیستی‌ـ مرا خبر ده....»[105].

 

 

* * *


 


 


 

التوبة : 31.

[97]- تفسير القمي: ج1 ص289، بحار الأنوار: ج9 ص212.

[98] - توبه: 31.

[99] - تفسیر قمی: ج 1 ص 289  ؛  بحار الانوار: ج 9 ص 212.

[100]- آل عمران : 144.

[101]- الكافي: ج8  ص5 - 6، وسائل الشيعة: ج27 ص37، بحار الأنوار: ج75 ص213.

[102] - آل عمران: 144.

[103] - کافی: ج 8 ص 5 و 6  ؛  وسایل الشیعه: ج 27 ص 37  ؛  بحار الانوار: ج 75 ص 213.

[104]- علل الشرائع: ج1 ص90، وسائل الشيعة: ج27 ص48.

[105] - علل الشرایع: ج 1 ص 90  ؛  وسایل الشیعه: ج 27 ص 48.

احکام:

سرفصل ها

همه