Logo
دانلود فایل متنی


بسم الله الرحمن الرحیم 

به نام خداوند بخشاینده‌ی بخشایش‌گر


 

الحمد لله رب العالمين، مالك الملك، مجري الفلك، مسخر الرياح، فالق الإصباح ديّان الدين، رب العالمين. 

حمد و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است؛ کسی که مالک سلطنت، روان کننده‌ی کشتی (وجود)، مُسخّر کننده‌ی بادها، شکافنده‌ی سپیده‌ی صبح، حکم‌فرمای روز جزا و پروردگار جهانیان است.


 

الحمد لله الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها، وترجف الأرض وعمّارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها. 

سپاس مخصوص خدایی است که از ترس و خشیّت او، آسمان و ساکنانش می‌غرند و زمین و آبادکنندگانش می‌لرزند و دریاها و هر آن که در اعماقش غوطه‌ور است موج می‌زنند.


 

اللهم صلِّ على محمد وعلى آل محمد، الفلك الجارية في اللجج الغامرة، يأمن من ركبها ويغرق من تركها، المتقدم لهم مارق، والمتأخر عنهم زاهق، واللازم لهم لاحق.

بار خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ کشتی روان در اقیانوس‌های ژرف؛ هر که بر آن سوار شود، ایمنی یابد و هر که آن را رها کند غرق شود. کسی که از آنها پیش افتد، از دین خارج است و کسی که از آنها عقب بماند، نابود است؛ و همراه با آنها، ملحق به است.


 


 

* * *

المحطة الأولى:

ایسـتگاه اول: 


 

ما يتعلق بالقرآن الكريم

مسایل مربوط به قرآن کریم


 

وقفة مع نصوص المسلمين ومقارنتها بما بين أيدهم من القرآن اليوم ..

• درنگی در متون موجود بین مسلمانان و مقایسه‌ی آن با قرآنی که امروزه در اختیار دارند....


 

قبل التعرض للسؤال والاجابة في هذا الموضوع لابد من وقفة مختصرة لقول كلمة ..

قبل از ارائه‌ی پرسش‌ها و پاسخ‌های مربوط به این موضوع، باید به اختصار نکاتی چند را متذکر شوم:


 

يعتقد البعض بأنّ أيّ قول يُشمّ منه رائحة المساس - فضلاً عن التلميح - بنسخة القرآن الموجودة بين أيدي المسلمين اليوم أعني طباعة فهد، فهو قول يؤدي إلى كفر صاحبه وبطلانه وخروجه عن ربقة التوحيد إلى مصاف الإلحاد والزندقة.

برخی افراد معتقدند، هر سخنی که از آن بوی دستکاری در قرآنی که امروزه در دسترس مسلمانان قرار دارد یعنی قرآن چاپ فهد، بیاید، گفتاری است که باعث کفر گوینده‌اش می‌شود و او را از محدوده‌ی توحید خارج می‌سازد و به وادی الحاد و بی‌دینی می‌کشاند؛ چه برسد به آن که به صراحت آن را بیان نماید!


 

إلا أن وقفة سريعة على النصوص المتوفرة بين أيدي المسلمين بكل مذاهبهم وفرقهم يكشف عن حجم المجازفة والشطط الكبير لدى هذا القائل؛ إذ هو لا يعدو أن يكون مسلماً يدعي التسنن أو التشيع، أعني التسنن الشيخي والتشيع المرجعي، وكلاهما يرويان ويصرحان في نصوص يصعب استقصاؤها بوقوع النقصان والزيادة: التبديل بكلمات أو بحروف أو سقوطها وزيادتها، وهذا نموذج منها للتدليل فقط. 

توقفی کوتاه بر متونی که امروزه در دسترس مسلمانان می‌باشد ـاز هر مذهب و فرقه‌ای‌ـ‌  از زیاده‌روی و گزافه‌گویی بسیار زیاد گوینده‌ی این سخن، پرده برمی‌دارد. حتی چه بسا نتوان او را مسلمانی که ادعای تسنّن یا تشیّع می‌کند، به شمار آورد (منظور من تسنن شیخ‌گرا و تشیع مرجع‌گرا است) زیرا هر دو گروه در متون بسیار زیادی که گردآوری و بررسی همه‌ی آنها دشوار است، به وقوع کمی و زیادی در قرآن یعنی جابه‌جایی واژه‌ها یا حروف یا جاافتادگی و اضافه کردن به آنها، روایت و تصریح کرده‌اند. روایات زیر صرفاً نمونه‌هایی به عنوان شاهد و دلیل می‌باشند:


 

فمما روي عن طرق السنة أنّ رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) قال: (من سرّه أن يقرأ القران غضاً كما نزل فليقرأه على قراءة ابن أم عبد) ()

از طرق اهل سنت نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «(هر کس دوست دارد قرآن را تر و تازه، همان طور که نازل شده است قرائت کند، آن را مطابق قرائت ابن ام عبد (عبد الله بن مسعود) بخواند)»  .


 

وعلى هذا يكون ابن مسعود من خير الصحابة الذين حفظوا القرآن، ثم إنهم يروون عن ابن مالك أنه قال: (أمر بالمصاحف أن تغير، قال: قال ابن مسعود: من استطاع منكم أن يغلّ مصحفه - أي يخفيه - فليغله فانّ من غلّ شيئاً جاء به يوم القيامة، قال: ثم قال - ابن مسعود - قرأت من فم رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) سبعين سورة، أفأترك ما أخذت من في رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)) ().

بر این اساس اگر چه ابن مسعود از برترین صحابه‌ای است که قرآن را حفظ کرده، ولی خود آنها از ابن مالک روایت می‌کنند که گفت: «دستور داده شد که قرآن‌ها تغییر داده شوند. وی گفت: ابن مسعود گفت: هر کس از شما که می‌تواند قرآنش را مخفی دارد، چنین کند زیرا هر کس چیزی را پنهان دارد، آن را روز قیامت با خود خواهد آورد. سپس ابن مسعود گفت: از دهان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هفتاد سوره قرائت کرده‌ام، آیا آنچه را که از دهان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) گرفته‌ام، ترک کنم؟»


 

ومعنى الحديث واضح وهو أنّ ابن مسعود يرى أن القرآن الذي كتبه عثمان ناقص، أو حدث فيه بعض التغير على الأقل ()، قال ابن حجر: (وكان ابن مسعود لما حضر مصحف عثمان إلى الكوفة لم يوافق على الرجوع عن قراءته ولا على إعدام مصحفه، فكان تأليف مصحفه مغايراً لتأليف مصحف عثمان) ().

معنای حدیث روشن است؛ ابن مسعود معتقد بود قرآنی که عثمان نوشته ناقص یا حداقل در آن برخی تغییراتی روی داده است. ابن حجر می‌گوید: «وقتی مصحف عثمان به کوفه آمد، ابن مسعود از قرائت خود دست برنمی‌داشت و به از بین بردن مُصحف خود نیز راضی نبود. نگارش مصحف او با شیوه‌ی نگارش مصحف عثمان تفاوت داشت».


 

وفي الوقت الذي يروون فيه قول النبي (صلی الله علیه وآله وسلّم) في حق مصحف ابن مسعود ويصححونه، يروون أيضاً ما فعله عثمان بابن مسعود لما قرر إحراق المصاحف كلها عدا نسخته التي زودته بها حفصة كما سيتضح، وراح ابن مسعود ضحية القرار الجائر فقتل بعد أن لاقى ما لاقى ()

آنها از یک سو سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) درباره‌ی قرآن ابن مسعود را روایت می‌کنند و آن را صحیح می‌شمارند، و از سوی دیگر آنچه را عثمان با ابن مسعود انجام داد نیز روایت می‌کنند؛ یعنی وقتی عثمان تصمیم گرفت همه‌ی قرآن‌ها به جز قرآن خودش را که حفصه به وی داده بود، بسوزاند (این مطلب در قسمت های بعدی توضیح داده خواهد شد). ابن‌مسعود قربانی این تصمیم ظالمانه شد و پس از آن مصائبی که بر سرش آمد، جان باخت.


 

وقد يكون السبب في أن يفعل به كل ذلك أنّ مصحفه قد أوضحه بقوله: (قرأت على رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) سبعين سورة، وختمت القرآن على خير الناس علي بن أبي طالب (علیه السلام)) ()

دلیل همه‌ی بلاهایی که بر سر او آمد این بود که وی مصحف خود را چنین توصیف کرده بود: «بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هفتاد سوره قرائت کردم، و قرآن را بر برترین مردم علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) ختم نمودم».


 

وعلى أي حال، فعن نقص القرآن عندهم يحدثنا السيوطي، فيقول: (قال أبو عبيد: حدثنا ابن أبي مريم عن ابن لهيعة عن أبي الأسود عن عروة بن الزبير عن عائشة، قالت: كانت سورة الأحزاب تقرأ في زمن النبي مائتي آية فلما كتب عثمان المصاحف لم يقدر منها إلا على ما هو الآن) ().

به هر حال سیوطی در خصوص عقیده‌ی اهل سنت در خصوص ناقص بودن قرآن می‌گوید: «ابوعبید گفت: ابن ابی‌مریم از ابن لهیعه از ابی‌الاسود از عروة بن زبیر از عایشه نقل کرده که گفت: سوره‌ی احزاب که در زمان پیامبر خوانده می‌شد، دویست آیه داشت. وقتی که عثمان قرآن‌ها را نوشت، چیزی از آن باقی نگذاشت مگر به همان مقداری که الان موجود است».


 

وروى أحمد بن حنبل، قال: (حدثنا عبد الله حدثني وهب بن بقية أنا خالد بن عبد الله الطحان عن يزيد ابن أبي زياد عن زر بن حبيش عن أبي بن كعب، قال: كم تقرؤن سورة الأحزاب ؟ قال: بضعاً وسبعين آية، قال: لقد قرأتها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم مثل البقرة أو أكثر منه وأن فيها آية الرجم) ().

از احمد بن حنبل روایت شده که گفت: «.... از ابی بن کعب روایت شده که گفت: سوره‌ی احزاب را بر چند (آیه) می‌خوانید؟ گفت: هفتاد و چند آیه. گفت: من این سوره را به همراه رسول خدا (صلی الله علیه وسلّم) به اندازه‌ی سوره‌ی بقره یا طولانی‌تر از آن خواندم و آیه‌ی رجم (سنگسار) نیز در آن بود».


 

وتفاجئنا عائشة أيضاً بآية رضاع الكبير، فتقول: (لقد نزلت آية الرجم ورضاع الكبير، وكانتا في رقعة تحت سريري .. وشغلنا بشكاة رسول الله صلى الله عليه وسلم فدخلت داجن فأكلته) (). ومن الواضح أن لا وجود لآية الرجم أو الرضاع أو ما أتحفنا به الأشعري في الكتاب اليوم.

همچنین عایشه ما را با آیه‌ی «رضاع بزرگ‌سالان» (شیر خوردن مردان از زنان برای محرم شدن) شگفت‌زده می‌کند. وی می‌گوید: آیه‌ی «رجم» و «رضاع کبیر» پس از نزول، در طوماری زیر تخت خوابم قرار داشت .... و چون ما به (وفات) رسول خدا (صلی الله علیه‌وسلّم) مشغول شدیم، بُز دست‌آموزی وارد شد و آن را خورد». واضح است که در قرآن امروزی یا در آنچه اشعری برای ما به تحفه آورده، از آیه‌ی رجم یا رضاع ، هیچ اثری نیست.


 

وفي هذا - أعني نقص ما كان عندهم في تلك الأيام عما نزل على رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)  من قرآن فضلاً عن مصحف فهد اليوم - روايات كثيرة جداً لست بصدد استقصائها لأن الأمر يطول. ثم كيف لا يكون القرآن ناقصاً بنظرهم - حسب رواياتهم وأخبارهم - وآيات كثيرة يدعيها عمر وغيره ليس لها عين ولا أثر في مصحف فهد اليوم. وهذه بعضها نضمه إلى ما تقدم:

در این خصوص ‌‌ـ‌‌یعنی ناقص بودن قرآنی که آن زمان در اختیار داشته‌اند نسبت به قرآنی که بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده بود، چه برسد به قرآن فهد که امروز در اختیار ما است‌‌ـ‌‌ روایات بسیار زیادی وجود دارد که من درصدد بیان همه‌ی آنها نیستم چرا که مطلب به درازا می‌کشد. حال، چه طور برخلاف اخبار و روایات وارد شده از طرف خودشان، قرآن به نظر آنها ناقص نیست  و حال آن که عمر و دیگران مدعی وجود آیات فراوانی شده‌اند که در قرآن امروزی (قرآن فهد) هیچ اثر و نشانه‌ای از آنها یافت نمی‌شود؟! اینها نمونه‌هایی، علاوه بر موارد قبلی، می‌باشد:


 

١- (الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة بما قضيا من اللذة) ()

۱ -  (اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند، سنگسارشان کنید چرا که این دو (به حرام) لذت برده‌اند).


 

وهي آية عمر المفضلة كما هو معروف والتي طالما قال عنها: (لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبتها يعني آية الرجم ..)، وقال أيضاً: (لا تشكوا في الرجم فإنه حق) ().

همان طور که معروف است، این آیه برگزیده و مورد علاقه‌ی عمر بود و او همواره درباره‌ی آن می‌گفت: «اگر مردم نمی‌گفتند که عمر به کتاب خدا (چیزی) اضافه کرده، آن  ـ‌آیه‌ی رجم‌ـ را می‌نوشتم ....». وی همچنین گفته بود: «درباره‌ی سنگسار، شِکوه نکنید که آن حق است».


 

٢- (إن ذات الدين عند الله الحنيفية السمحة لا المشركة ولا اليهودية ولا النصرانية ومن يعمل خيراً فلن يكفروه) ().

۲ - (همانا ذات دین نزد خدا، یکتاپرستی آسان است، نه مشرکی و نه یهودی و نه نصرانی؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، هرگز بدون پاداش نخواهد بود).


 

٣- (لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغى ثالثاً ولا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب ويتوب الله على من تاب) (). وغيرها الكثير مما ورد في أمهات كتبهم.

۳ - (اگر فرزند آدم دو دشت از طلا داشته باشد، دشت سوم را می‌طلبد؛ و اندرون آدمی‌زاده را جز خاک پر نکند و خداوند پذیرای توبه‌ی توبه کنندگان است).

و روایات فراوان دیگری که در کتاب‌های مرجع آنان نوشته شده است.


 

بل الأكثر من هذا لما نطالع في كتبهم أنّ بعض سور القرآن في المصحف الذي بين أيديهم اليوم هل ليست بسور عند كبارهم كما يروون، إذ روى الطبراني: (عن عبد الرحمن بن يزيد، قال: رأيت عبد الله يحك المعوذتين ويقول: لمَ تزيدون ما ليس فيه ؟ (وأحاديث في هذا المعنى) وفيها: إنما أمر رسول الله (ص) أن يتعوذ بهما ولم يكن يقرأ بهما ...) ().

حتی بیشتر از این هم وجود دارد؛ در کتاب‌های آنها می‌خوانیم که برخی سوره‌های قرآن در مصحفی که امروزه بینشان رایج است، همان طور که نقل می‌کنند، بین بزرگانشان سوره به حساب نمی‌آمده. طبرانی از عبدالرحمان بن یزید نقل کرده که می‌گوید: «دیدم عبدالله «معوذتین» را پاک می‌کرد و می‌گفت: چرا چیزی را که در آن نیست (به قرآن) اضافه می‌کنید؟». در این معنا احادیثی چند وجود دارد؛ از جمله این که: «رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) امر نمود که به این دو (سوره) تعویذ نمایند (ولی خود) آنها را قرائت نمی‌نمود».


 

ثم يقولون: إن القرآن الذي بين أيدي المسلمين اليوم متواتر بكل الذي فيه رسماً ومادة وترتيباً وغير ذلك مما يرتبط به، في ذات الوقت الذي يعترفون فيه أنهم أخذوه من حفصة لا غير، وكانوا يعتبرون ما عندها النسخة الأم، قال ابن ناصر الدين: (في خلافة عثمان بن عفان عهد إلى لجنة من الصحابة الكرام بنسخ خمسة مصاحف - وقيل: أربعة، وقيل سبعة - عن النسخة الأم التي كانت عند حفصة زوج النبي وأرسل إلى كل قطر بمصحف منها ..) ().

سپس (اهل سنت) می‌گویند: قرآنی که امروزه در دست مسلمانان است ‌‌ـ‌‌با تمام رسم‌الخط و ماده و ترتیب و دیگر مسائل مربوط به این مصحف شریف‌‌ـ‌‌ همان قرآن متواتر است و حال آن که خود اذعان دارند که این قرآن را از حفصه گرفته‌اند نه از کس دیگری؛ و نیز معتقدند که قرآن نزد حفصه، نسخه‌ی اصلی قرآن (نسخه‌ی اُمّ) بوده است. ابن ناصرالدین می‌گوید: «عثمان بن عفان در زمان خلافتش به گروهی متشکل از چند تن از صحابه‌ی گران‌قدر، رونویسی از پنج مصحف (چهار و هفت مصحف نیز گفته شده) از نسخه‌ی اصلی قرآن را که «نسخه‌ی مادر» نام داشت و نزد حفصه همسر پیامبر بود خواستار شد؛ و یک نسخه از آن را به همه جا فرستاد ....».


 

يقولون ذلك رغم أنّ عائشة كانت ترى أنّ هناك أخطاء قد وقعت في المصحف بعد النسخ وتعتبره خطأً من النساخ، فما عساهم يقولون لو صدر هذا الكلام من غيرهم ؟! ولا أعرف كيف ينعقد تواتر مؤمنين على أمرٍ تخالفهم أمهم وكثير من أولادها فيه !!! 

در حالی به چنین چیزی اعتقاد دارند که عایشه می‌گفت بعد از رونویسی، اشتباه‌هایی در قرآن صورت گرفته است و وی، آنها را اشتباه ناسخان می‌دانست. حال اگر این سخن از افرادی غیر از خودشان صادر می‌گشت، چه می‌گفتند؟! من نمی‌دانم چه طور ممکن است تعداد زیادی از مؤمنان بر امری متفق شوند که مادرشان و بسیاری از فرزندان این مادر، نسبت به آن ساز مخالفت می‌زنند!!!


 

عن عروة، قال: (سألت عائشة عن لحن القرآن "أن الذين آمنوا والذين هادوا والصابئون والمقيمين الصلاة والمؤتون الزكاة" و "أن هذان لساحران"، فقالت: يا ابن أختي هذا عمل الكتّاب أخطوا في الكتاب) ().

از عروه نقل شده که گفت: «از عایشه درباره‌ی لحن قرآن در «أن الذين آمنوا والذين هادوا و الصابئون و المقيمين الصلاة والمؤتون الزکاة» و «ان هذان لساحران» پرسیدم. وی گفت: ای پسر خواهرم! این کار کاتبان است که در نوشتن اشتباه کرده‌اند».


 

على أنّ الكتّاب لم يكونوا ليكتبوا شيئاً الا بعد مراجعة عثمان كما هم يقولون، قال ابن شهاب: (واختلفوا يومئذ في "التابوت"، فقال زيد: "التابوة"، وقال سعيد بن العاص وابن الزبير: "التابوت"، فرفعوا اختلافهم إلى عثمان، فقال: اكتبوها "التابوت" فإنها بلسانهم) ().

حال آن که آن طور که خودشان می‌گویند، کاتبان فقط هنگامی چیزی می‌نوشتند که قبل از آن به عثمان مراجعه می‌کردند. ابن شهاب می‌گوید: «یک روز در کلمه‌ی «التابوت» اختلاف کردند. زید گفت «التابوة» و سعید بن العاص و ابن زبیر گفتند «التابوت». اختلاف‌شان را به عثمان ارجاع دادند. وی گفت: آن را به صورت «التابوت» که به زبان آنهاست بنویسید».


 

واجتهاد عثمان لم يكن ليقف على الرسم فقط بل تعداه إلى الترتيب أيضاً، أخرج الزمخشري ( عن حذيفة: إنكم تسمونها سورة التوبة وإنما هي سورة العذاب، والله ما تركت أحداً إلا نالت منه. فإن قلت: فلا صدرت بآية التسمية كما في سائر السور ؟ قلت: سأل عن ذلك ابن عباس عثمان، فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان إذا نزلت عليه السورة أو الآية، قال: اجعلوها في الموضع الذى يذكر فيه كذا وكذا، وتوفي رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم يبين لنا أين نضعها، وكانت قصتها شبيهة بقصتها، فلذلك قرنت بينهما، وكانتا تدعيان القرينتين) ().

اجتهاد ورزی عثمان به رسم‌الخط قرآن محدود نبود بلکه ترتیب و چینش سوره‌ها را نیز شامل می‌شد. زمخشری از حذیفه نقل کرده که گفت: «شما آن را سوره‌ی توبه می‌نامید در حالی که نام (واقعی) آن سوره‌ی عذاب است. به خدا قسم در این سوره کسی نیست مگر این که سخن تندی در حق او گفته شده است. حال اگر بگویی چرا در ابتدای سوره بر خلاف دیگر سوره‌ها، «بسم الله» نیامده است؟ می‌گویم: ابن عباس از عثمان در این باره سؤال کرد. وی گفت: هنگامی که آیه یا سوره‌ای نازل می‌شد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) می‌فرمود: آن را در فلان جا که مکانش را بیان می‌کرد، قرار دهید. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) در حالی وفات یافت که موضع آن را برای ما مشخص نکرده بود؛ و داستانش شبیه داستان خودش بود. لذا بین آنها مقارنه نمودم. به همین دلیل این دو سوره به نام «قرینتین» خوانده می‌شدند»


 

فأين التواتر المزعوم في المصحف على ضوء ما أنزله الوحي على مستوى أصل النسخة أو النسخ والرسم أو الترتيب ؟! 

پس این تواتری که گمان آنها براساس چیزی است که وحی الهی در سطح نسخه‌ی اصلی یا نسخه‌های مختلف و رسم‌الخط و ترتیب سوره‌ها نازل نموده و در قرآن وجود دارد، کجا است؟!


 

وأدعو كل منصف إلى تأمل هذا، ويعطينا قوله بإنصاف فيمن يكفّر غيره - كما تفعل الوهابية اليوم - على أمر يغط بنقله في مصادره الأساسية حتى النخاع، وسأعرض صفحاً عمّن يدعي التسنن لأدعو شيعة المرجعية إلى التأمل في نصين لا أكثر خوف الاطالة:

هر انسان با انصافی را برای تأمل در این موضوع دعوت می‌کنم که نظرش را منصفانه به ما بدهد. با چه چیزی دیگران را تکفیر می‌کنند (همان طور که امروزه وهابیت انجام می‌دهد) آن هم نسبت به موضوعی که با روایات موجود در مصدرهای اساسی آن، قطع و یقین حاصل می‌شود. از کسانی که ادعای تسنن می‌کنند، روی برمی‌گیرم  و شیعه‌ی مرجع‌گرا را به تأمّل در دو متن نه بیشتر (به جهت طولانی نشدن موضوع) دعوت می‌کنم:


 

الأول: عن سالم بن أبي سلمة، قال: (قرأ رجل على أبي عبد الله (علیه السلام) وأنا أسمع حروفاً من القرآن ليس على ما يقرأها الناس، فقال أبو عبد الله (علیه السلام) : مه مه ! كف عن هذه القراءة اقرأ كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم، فإذا قام أقرأ كتاب الله على حدّه، وأخرج المصحف الذي كتبه علي. وقال (علیه السلام): أخرجه علي (علیه السلام) إلى الناس حيث فرغ منه وكتبه فقال لهم: هذا كتاب الله كما أنزله الله على محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) وقد جمعته بين اللوحين، فقالوا: هو ذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن، لا حاجة لنا فيه، قال: أما والله لا ترونه بعد يومكم هذا أبداً، إنما كان عليَّ أن أخبركم به حين جمعته لتقرأوه) ().

اول: از سالم بن ابی سلمه نقل شده که گفت: «کسی خدمت امام صادق (علیه السلام) قرآن تلاوت نمود و من حروفی از قرآن را برخلاف آنچه عموم مردم می‌خواندند، شنیدم. امام صادق (علیه السلام) به وی فرمود: باز ایست! باز ایست! از این قرائت دست بردار. آن گونه بخوان که مردم قرائت می‌کنند تا آن که قائم بیاید. وقتی که او قیام کند کتاب را به صورت واقعی‌اش خواهد خواند و مصحفی را که امام علی (علیه السلام) نوشت بیرون خواهد آورد. سپس فرمود: علی (علیه السلام) قرآن را برای مردم بیرون آورد ‌‌ـ‌‌پس از آن که از آن فارغ شد و آن را کتابت فرمود‌‌ـ‌‌ پس به مردم فرمود: این کتاب خدا است آن گونه که خداوند بر محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل فرمود و من آن را بین دو جلد جمع کرده‌ام. گفتند: ما مصحفی داریم که جامع قرآن است ؛ ما به آن (مصحف تو) نیاز نداریم. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند دیگر بعد از امروز هیچ گاه آن را نخواهید دید. وظیفه‌ی من آن بود که وقتی قرآن را به طور کامل جمع کردم، به شما خبر دهم تا آن را بخوانید».


 

الثاني: وهو قول لأستاذ المدرسة الأصولية المعروفة اليوم، والذي لا زال كتابه "كفاية الاصول" مرجعاً عليه تدور رحى اجتهاداتهم في دين الله، وبه تقاس الأعلمية عندهم، اذ يقول: (ودعوى العلم الإجمالي بوقوع التحريف فيه - أي القرآن - بنحوٍ: إما بإسقاط، أو تصحيف وإن كانت غير بعيدة، كما يشهد به بعض الأخبار ويساعده الاعتبار، إلا أنه لا يمنع عن حجية ظواهره، لعدم العلم بوقوع خلل فيها بذلك أصلاً ... ثم إن التحقيق أن الاختلاف في القراءة بما يوجب الاختلاف في الظهور مثل (يطهرن) بالتشديد والتخفيف، يوجب الإخلال بجواز التمسك والاستدلال، لعدم إحراز ما هو القرآن، ولم يثبت تواتر القراءات، ولا جواز الاستدلال بها، وإن نسب إلى المشهور تواترها، لكنه مما لا أصل له، وإنما الثابث جواز القراءة بها، ولا ملازمة بينهما، كما لا يخفى) ().

دوم: سخن استاد معروف مکتب اصولیّون در امروز است، که کتابش با نام «کفایت الاصول» مرجعی برای اجتهاد آنها در دین الهی به شمار می‌رود و بر اساس آن اعلم بودنشان مشخص می‌گردد. وی می‌گوید: 

«به طور اجمالی می‌دانیم که قرآن به نحوی از انحا دست‌خوش تحریف شده است: یعنی با حذف (بعضی جملات از آیات) یا با تصحیف (تبدیل نقطه یا حرکت) و چنین چیزی بعید نیست کما این که بعضی اخبار به این معنا شهادت می‌دهد و ملاحظات، تایید کننده‌ی این معنا است. بر فرض وقوع تحریف در قرآن، چون ما به این مطلب علم نداریم (یقین نداریم) که خللی در آن واقع شده است، مانعی از حجت بودن ظاهر آن نیست (یعنی ظاهر قرآن سالم از خلل است) .... تحقیق در مطلب آن است که اختلاف در قرائت کلمه‌ای مثل «یطهرن» با تشدید و بدون تشدید، موجب اخلال در تمسک و استدلال به آن است زیرا ثابت نشده کدام یک، در قرآن (واقعی) است و همچنین تواتر قرائت‌ها نیز ثابت نشده، و بنابراین استدلال به قرائت آنها جایز نیست، حتی اگر تواتر قرائت آنها مشهور باشد، از مواردی است که پایه و اساسی ندارد. پس آنچه ثابت شده است جایز بودن قرائت به یکی از قرائت‌ها است نه واجب بودن آن و همان طور که پوشیده نیست، ملازمتی بین آنها وجود ندارد.»


 

وأما المشكيني في حاشيته على هذا الكتاب والتي هي بمستوى من الأهمية في الحوزات العلمية التي جعلت منها كتاباً يدرس إلى اليوم في النجف الأشرف، فهو الآخر يؤكد ذلك ويصرح - كأستاذه الخراساني في الكفاية - بوقوع التحريف في الكتاب، بدليل الأخبار والروايات والاعتبار اللغوي الذي يقصد به البلاغة وعدم الاتصال بين بعض الآيات وما شابه من أمور النحو وغيرها.

(آقای) مشکینی، حاشیه‌ای بر این کتاب نوشته که در حوزه‌های علمیه بسیار بااهمیت بوده است و بخشی از آن به عنوان کتاب درسی تا به امروز در نجف اشرف تدریس می‌شود. وی در این کتاب نیز همچون استاد خود خراسانی در کفایت الاصول، با استناد به اخبار و روایات و با ملاحظات لُغَوی ‌ـ‌که منظورش بلاغت، عدم اتصال بین برخی آیات، دیگر امور نحوی و غیره می‌باشد‌ـ‌ بر وقوع تحریف در قرآن تاکید و تصریح می‌کند.


 

هذا الحال بإيجاز، وأكيد أنّ كلاً من الفريقين - أعني الشيعة والسنة - فيهم من يقول بوقوع التحريف وفيهم من ينفيه ولكلٍّ دليله، ويماني آل محمد (علیهم السلام) لما عرض إلى هذه المسألة في كتابه العجل ذكر كلا القولين وبيّن أدلة كل منهما، بدون أن يصرّح (علیه السلام) بشيء، هذا أولاً.

اینها مختصری بود در این باب، و تاکید بر این که در هر دو گروه ‌‌ـ‌‌یعنی شیعه و اهل سنت‌‌ـ‌‌ عده‌ای به وقوع تحریف در قرآن معتقدند و برخی آن را نفی می‌کنند و هر دو گروه هم دلایلی برای خود دارند. یمانی آل محمد (علیهم  السلام) در کتاب خود «فتنه‌ی گوساله» وقتی به این موضوع می‌پردازد، بدون این که به صراحت چیزی را بیان کند، سخن هر دو گروه و استدلال‌های آنها را نقل می‌نماید.


 

وثانياً: هو (علیه السلام) وجّه المسلمين إلى اعتبار ما روي عن أهل البيت (علیهم السلام) وقراءتهم لبعض الآيات من ضمن القراءات التي يقرأ بها المسلمون، فليس من الإنصاف في شيء لمحمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) أن يقبل المسلمون كلهم بشيعتهم وسنتهم قراءة القراء السبع ()، أو العشر أو حتى الأربعة عشر، بل حتى القراءة بمطلق ما يوافق العربية كما يفتي السيستاني ()، ولا تُقبل قراءة آل محمد (علیهم السلام) بينها، بل يعاب علينا - كما حاوله أتباع المرجعية ممن يعترض على الدعوة اليمانية المباركة، إذا ما أردنا القراءة بما قرأ به الإمام الباقر (علیه السلام) أو الإمام الصادق (علیه السلام)، ويقول إنه شيعي مزود بصك وكالة المرجعية البائسة؟!

ایشان (علیه السلام) سپس این مطلب را به مسلمانان گوشزد می‌کند که قرائت اهل بیت (علیهم السلام) از برخی آیات ‌‌ـ‌‌که از آنها روایت شده‌‌ـ‌‌ آن مقدار ارزش و اعتبار دارد که بتوان آن را در زمره‌ی قرائت‌هایی که مسلمانان قرآن را به آن تلاوت می‌کنند گنجاند. از انصاف ‌‌ـ‌‌نسبت به (حضرت) محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) ‌‌ـ‌‌ به دور است که جمیع مسلمانان اعم از شیعه و سنی، قرائت قاریان هفتگانه و یا ده گانه و حتی چهارده گانه را بپذیرند و بلکه هر نوع قرائتی را که موافق زبان عربی باشد قبول کنند –همان‌طور که سیستانی فتوا می‌دهد۴۶ ،ولی در این میان قرائت آل محمد (علیهم السلام) نه تنها مورد قبول واقع نشود بلکه بر ما خرده بگیرند؛ همان طور که هنگامی که خواستیم آن گونه که امام باقر (علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) قرائت نموده، قرائت کنیم آن دسته از پیروان مرجعیت که با دعوت مبارک یمانی سر مخالف دارند دست به چنین کاری می‌زنند و می‌گویند این شیعه‌ای است که مجهز شده تا باب وکالت مرجعیت بینوا را ببندد!


 

۴۶- - این متن فتوای اوست: «مناسب‌تر آن است که قرائت بر طبق متعارف از قرائات هفت‌گانه باشد گر چه اقوی آن است که قرائت به شیوه‌ی عربی کفایت می‌کند، هر چند که حرکت و ساختار یا اعرابش با آن متفاوت باشد ....» مسائل المنتخبه: صفحه 121 مسأله 267.


 

إنّ المتتبع يجد وبكل وضوح أنّ أغلب فقهاء الشيعة والسنة - إن لم يكن كلهم - يجوزون القراءة بالقراءات المعروفة التي رووها أهل السنة وأخذها منهم فقهاء الشيعة، الذين تمادى بعضهم فأوجب القراءة بها بدعوى تواترها ()، في ذات الوقت الذي نلاحظ فيه أن روايات أهل البيت (علیهم السلام) تنكر ذلك بشدة ().

کسی که این قضیه را پیگیری کند به وضوح درمی‌یابد که اغلب فُقَهای شیعه و سنی ‌‌ـ‌‌اگر نگوییم همه‌ی آنها‌‌ـ‌‌ قرائت‌های مشهور را که اهل سنت روایت کرده‌اند و فقهای شیعه از آنها اقتباس نموده‌اند، جایز می‌دانند؛ حتی برخی از آنها راه افراط پیموده و با تمسک به ادعای تواتر، چنین قرائت‌هایی را واجب شمرده‌اند؛ این در حالی است که ما می‌بینیم روایات اهل بیت (علیهم السلام) چنین چیزی را به شدت ناشایست می‌داند و رد می‌کند.
 

وفي قبال القـول بتواتر السـبع ووجوب القراءة بها، نجد قولاً للسيد الخوئي يقـول فيه: (والمعروف عند الشيعة أنها غير متواترة، بل القراءات بين ما هو اجتهاد من القارئ وبين ما هو منقول بخبر الواحد، واختار هذا القول جماعة من المحققين من علماء أهل السنة ... وبهذا يتضح أنه ليست بين تواتر القرآن، وبين عدم تواتر القراءات أية ملازمة) ().

در خصوص متواتر بودن قرائت‌های هفت‌گانه و وجوب قرائت قرآن به آنها، سید خویی می‌گوید: «از نظر شیعه مشهور آن است که این قرائت‌ها غیرمتواتر است، بلکه قرائت‌ها عبارت‌اند از اجتهاد قاری و یا منقول به صورت خبر واحد که برخی از محققان علمای اهل سنت این نظر (نظر دوم) را برگزیده‌اند .... به این ترتیب روشن می‌شود که بین تواتر قرآن و عدم تواتر قرائت‌ها هیچ ملازمتی وجود ندارد».


 

وعليه، فإذا كانت القراءات السبع أو الأكثر اجتهاداً من القراء بنص كبير مجتهدي الأصوليين في العصر المتأخر السيد الخوئي، فما بال شيعة المرجعـية إذن تتنكر لقراءة أهل البيت المروية عنهم، ويعترض أدعياء العلم على ولدهم السيد أحمد الحسن (علیه السلام) لما يذكّر الأمة بما قرأه أئمة الهدى (علیهم السلام)، وهل فعلاً يقبل الشيعة اليوم اجتهاد قارئ في كتاب الله حتى ولو كان عثماني الهوى أو أموي المذهب أو في نسبه غمز كما رأينا ذلك في ترجمة القراء السبع، ولا تقبل قراءة سادة حجج الله عدل القرآن وترجمانه ؟!!

بر این اساس، اگر طبق متن صریح سید خویی ‌‌ـ‌‌که بزرگ مجتهدان اصول‌گراها در زمان متاخر است‌‌ـ‌‌ قرائت‌های هفت‌گانه یا بیشتر، اجتهادی از طرف قاریان باشد، پس چرا شیعه‌ی مرجع‌گرا، قرائت اهل بیت را که از آنها روایت شده، انکار می‌کند و چرا هنگامی که پسر ایشان سید احمد الحسن(علیه السلام) امت (اسلامی) را به آنچه ائمه(علیهم السلام) قرائت کرده‌اند متذکر می‌شود، برخی مدعیان علم بر او می‌تازند و به او خرده می‌گیرند؟! آیا امروز شیعه، اجتهاد قاری کتاب خدا را حتی اگر وی دوست‌دار عثمان یا اموی مذهب باشد و یا در نسبش ایرادی وجود داشته باشد ‌‌ـ‌‌همانطور که در شرح حال قاریان هفتگانه مشاهده می‌کنیم‌‌ـ‌‌ می‌پذیرد ولی قرائت سروران و حجت‌های الهی را که معادل قرآن و بازگوکننده‌ی (معانی) آن هستند قبول نمی‌کند؟!!


 

وثالثاً: إنّ لآل محمد (علیهم السلام) في خصوص ما أشكل به المدعون روايات كثيرة أكتفي بنقل اثنتين منها:

در خصوص اشکالات مطرح شده از سوی مدعیان، روایات زیادی از آل محمد(علیهم السلام) نقل شده است که من به بیان دو مورد از آنها اکتفا می‌کنم:


 

عن أبي بصير، عن أبي عبد الله (علیه السلام)، في قوله عز وجل: ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾، قال: (من ملك بني أمية، قال: وقوله تعالى: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾، أي من عند ربهم على محمد وآل محمد، بِكُلِّ أَمْرٍ سَلَام) ().

ابوبصیر از ابی عبدالله امام جعفر صادق(علیه السلام) در تفسیر فرموده‌ی خداوند «خير من الف شهر» روایت کرده که آن حضرت فرمود: «یعنی از حکومت بنی امیه» و در تفسیر سخن خداوند: «(در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان برای انجام دادن کارها نازل می‌شوند)»  فرمود: یعنی از طرف پروردگارشان بر محمد و آل محمد، «بِکُلِّ أمرٍ سَلام» (برای هر امری، سلامی است)».


 

وعن عبد الله بن عجلان السكوني، قال: سمعت أبا جعفر (علیه السلام) يقول: (بيت علي وفاطمة حجرة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)، وسقف بيتهم عرش رب العالمين، وفي قعر بيوتهم فرجة مكشوطة إلى العرش معراج الوحي والملائكة، تنزل عليهم بالوحي صباحاً ومساء وكل ساعة وطرفة عين، والملائكة لا ينقطع فوجهم، فوج ينزل وفوج يصعد، وإن الله تبارك وتعالى كشف لإبراهيم (علیه السلام) عن السماوات حتى أبصر العرش، وزاد الله في قوة ناظره، وإن الله زاد في قوة ناظر محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين (صلوات الله عليهم) وكانوا يبصرون العرش، ولا يجدون لبيوتهم سقفاً غير العرش، فبيوتهم مسقفة بعرش الرحمن ومعارج الملائكة والروح فوج بعد فوج لا انقطاع لهم، وما من بيت من بيوت الأئمة منا إلا وفيه معراج الملائكة لقول الله عز وجل: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ() أَمْرٍ سَلامٌ﴾. قال: قلت: ﴿مِنْ كُلِّ أَمْرٍ﴾ ؟ قال: بِكُلِّ أَمْرٍ، فقلت: هذا التنـزيل ؟ قال: نعم) ().

از عبدالله بن عجلان سکونی نقل شده که حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: «خانه‌‌ی علی و فاطمه، حجره‌ی رسول الله است؛ سقف خانه‌شان عرش رب العالمین است و در عمق خانه‌ی‌شان شکافی است روباز تا عرش که معراج وحی است و فرشتگان هر صبح و شام و هر ساعت و هر چشم به هم زدن با وحی بر آنان فرود می‌آیند. دسته‌های فرشتگان از هم گسیخته نمی‌شود. دسته‌ای فرود می‌آیند و دسته‌ای بالا می‌روند. خداوند تبارک و تعالی برای ابراهیم(علیه السلام) از آسمان‌ها پرده برداشت تا آن که عرش را دید، و خداوند نور دیده‌ی او را نیرو بخشید، و خداوند به نور دیده‌ی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) نیرو بخشید و آنها (نیز) عرش را می‌دیدند و برای خانه‌ی‌شان سقفی به جز عرش نمی‌یافتند. پس خانه‌های‌شان به عرش رحمن مسقف بود و معراج پیوسته‌ی ملائکه و روح ‌ـ‌ دسته‌ای پس از دسته‌ای ‌ـ‌ در این خانه‌ها هست و هیچ خانه‌ای از خانه‌های ما ائمه نیست مگر این که ملائکه در آن تردد می‌کنند. بنا به فرموده‌ی خداوند عزوجل: « تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِيها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم‌ مِن کُلّ أمرٍ سَلام

راوی گوید: گفتم: مِن كُلِّ أمر؟ حضرت فرمود: بِكُلِّ َأمر. سپس پرسید: آیا این چنین نازل شده است؟ حضرت فرمود: آری».


 

ماذا بقي إذن، ويماني آل محمد (علیهم السلام) يقرأ الآية كما قرأها آباؤه الطاهرون (علیه السلام)، وماذا نفعل لكم إن كنتم تشمئزون من قول آل محمد (علیهم السلام) وقراءتهم، وتستحسنون قراءة حتى النواصب ؟! 

حال دیگر چه باقی مانده؟! یمانی آل محمد(علیهم السلام) آیه را همان طور که پدران طاهرش(علیهم السلام) قرائت کرده، می‌خواند. با شما چه کنیم که از سخن و قرائت آل محمد(علیهم السلام) بیزارید و قرائت دیگران حتی نواصب را خوش می‌دارید؟!


 

كانت هذه كلمة مختصرة لابد منها قبل نقل كلام السيد أحمد الحسن (علیه السلام)، في هذا الموضوع، وطرح السؤال عليه.

این مختصر کلامی بود که می‌بایست قبل از نقل سخن سید احمد الحسن(علیه السلام) در این موضوع و طرح سؤال از ایشان بیان می‌شد.


 

* * *


 


 


 

قراءة (بكل أمر) في سورة القدر ..

• قرائت «بکل امر» در سوره‌ی قدر


 

كما بينت فيما سبق، حاول بعض المعاندين التشنيع على الدعوة الإلهية رغم وضوح بيناتها بحجج واهية تكشف عن خباثة الطينة وعظم جرأة صاحبها على آل محمد (علیهم السلام)، منها: أنّ السيد أحمد الحسن (علیه السلام) يقرأ الآية في سورة القدر هكذا: (تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم بكل أمر) وعليه فهو - وحاشاه - باطل؛ لأنه يقرأ بما يخالف المصحف بطباعة فهد الموجودة بين الناس اليوم ؟! بهكذا استدلالات يريد شيعة المراجع وأدعياء العلم إطفاء نور الله.

همان طور که پیشتر بیان کردم، گروهی از مخالفین ‌‌ـ‌‌با وجود دلایل واضح‌‌ـ‌‌ با استناد به دلایل پوچ و واهی از دعوت الهی بدگویی می‌کنند که از خباثت باطنی و گستاخی جسورانه‌ی آنها نسبت به آل محمد(علیهم السلام) پرده بر‌می‌دارد. از جمله: سید احمد الحسن(علیه السلام) یکی از آیه‌های سوره‌ی قدر را این گونه قرائت می‌کند: « تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِيها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم بِکُلِّ أمرٍ» که این باطل است (در حالی که هرگز این گونه نیست)؛ زیرا قرائت وی با آنچه در قرآن چاپ فهد که امروزه بین مردم متداول و موجود است متفاوت و متعارض می‌باشد! شیعه‌ی مرجع‌گرا و مدعیان علم با تمسّک به چنین استدلال‌هایی می‌خواهند نور خدا را خاموش سازند!


 

وعندما سألته حول هذه المسألة، قال (علیه السلام): (هم يقولون إن أحمد الحسن يقول بقراءة " بكل أمر "، وهذا يخالف النسخة الموجودة المكتوبة الآن، وكل من يخالف النسخة المكتوبة اليوم باطل، أليس كذلك ؟

وقتی در این خصوص از ایشان(علیه السلام) سؤال کردم، فرمودند: «اینها می‌گویند احمد الحسن به صورت «بِکُلِّ أمرٍ» قرائت می‌کند که با نسخه‌ی مکتوب و موجود فعلی ناسازگار است و هر کس که با قرآن مکتوب امروزی مخالفت ورزد بر باطل است؛ آیا این طور نیست؟


 

إذن، بحسب هذا الاستدلال منهم يكون فقهاء الشيعة الأصوليون كلهم باطل؛ لأنهم يقولون بأعظم من هذا، فقط اذهب إلى كتبهم الفقهية ولن أقول البحث؛ لأنه مليء بالقول بالقراءات وهذا يرجح هذه القراءة وذاك يرجح تلك القراءة، بل اذهب إلى كتب الفتوى () في القراءة من كتاب الصلاة عندهم ستجد أنهم يقولون بأنّ سور القرآن (١١٢) وليس (١١٤)، ويقولون بزيادة بسملتين()، إذن فهم يبطلون أنفسهم؛ لأنهم خالفوا النسخة المكتوبة، هذا أولاً.

بنابراین، طبق این استدلال آنها، تمام فقهای اصولی شیعه بر مسیر باطل هستند زیرا آنها به چیزی فراتر از این، عقیده دارند. فقط کافی است سری به کتاب‌های فقهی آنها بزنی، به تحقیق وسیعی نیاز نیست؛ زیرا این کتاب‌ها پُر است از مطالبی در تایید قرائت‌های مختلف. یکی، این قرائت را می‌پسندد و دیگری، آن قرائت را. به کتاب‌های «فتوی‌ها» مراجعه کن و در باب قرائت، در کتاب نماز می‌بینی که قائل‌اند بر این که قرآن ۱۱۲ سوره دارد نه ۱۱۴ سوره. همچنین به اضافه شدن دو «بسم الله» به قرآن معتقد هستند. بنابراین آنها خودشان، خویشتن را باطل می‌سازند زیرا با قرآن مکتوب مخالفت کرده‌اند؛ این دلیل اول.


 

ثانياً: عندك كتاب كفاية الأصول وتعليق المشكيني عليه؛ لأن هذه النسخة يدرسونها في حوزة النجف ويعملون بتعليقتها. يوجد كلام في الكفاية عن حجية ظاهر القرآن، هل مر عليك سابقاً ؟ هل قرأت كلام صاحب الكتاب وتعليق المشكيني عن مسألة تحريف القرآن ؟ اقرأه ستجد أن صاحب الكتاب يرجح التحريف، والمشكيني يؤكد التحريف بالاعتبار والأخبار. والأخبار معروفة، والاعتبار يقصد به الخلل في البلاغة والانقطاع في الكلام والخلل في النحو .. الخ.

دلیل دوم: کتاب «کفایت الاصول» و تعلیق مشکینی بر آن را شما دارید؛ زیرا این کتاب در حوزه‌ی نجف تدریس می‌شود و به تعلیق و حاشیه‌ی آن، عمل می‌کنند. در کتاب کفایت الاصول، سخنی در باب حجیّت ظاهر قرآن وجود دارد، آیا قبلاً به این مطلب برخورده‌ای؟ آیا کلام نویسنده‌ی کتاب و تعلیق مشکینی در خصوص تحریف قرآن را خوانده‌ای؟ آن را بخوان تا دریابی که نویسنده‌ی کتاب، تحریف را ترجیح می‌دهد و مشکینی هم با استناد به «اعتبار» و «اخبار» بر تحریف قرآن تاکید می‌ورزد. در این خصوص، اخبار معروفی وجود دارد. منظور از «اعتبار» هم نقص در بلاغت، گسست در کلام، ایرادات نحوی و نظایر آن است


 

فهؤلاء علماؤهم وكبار فقهائهم الأصوليون يقولون بالتحريف ويصرحون به، أما نحن فقد قلنا لهم فقط اعتبروا قراءة أهل البيت (علیهم السلام) كالقراءات السبعة الأخرى المقبولة عندكم، فما هي المشكلة ؟! 

اینها علما و فقهای بزرگ اصولی هستند که به تحریف معتقدند و به آن تصریح می‌کنند ولی ما فقط به ایشان گفته‌ایم که کافی است قرائت اهل بیت(علیهم السلام) را همردیف دیگر قرائت‌های هفت‌گانه که مورد قبول‌تان است قرار دهید؛ پس مشکل چیست؟!


 

والله، قلت لوهابي يوماً: اعتبروا قراءة أهل البيت كالقراءات السبعة الأخرى التي تقرأونها، فسكت ولم يرد وقبل قولي، فما بال هؤلاء ؟! مع أنّ هذا الوهابي كان يقول إن أهل البيت يقولون بتحريف القرآن ويحتج، ولكن هؤلاء أعماهم الحسد فلا يكادون يفقهون قولاً).

به خدا سوگند روزی به یک وهابی گفتم: قرائت اهل بیت(علیهم السلام) را نیز مانند قرائت‌های هفت‌گانه‌ی دیگر که می‌خوانید، حساب کنید. وی ساکت شد، پاسخی نگفت و سخنم را قبول کرد. اینها را چه شده؟! با این که این وهابی می‌گفت اهل بیت قائل به تحریف قرآن هستند و بر آن دلیل می‌آورد، ولی اینها را حسد کور کرده و هیچ سخنی را نمی‌فهمند (لا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً)».


 

وسألته حول القراءات السبعة والأحرف السبعة، وأن أحد الذين ناظروا الأنصار - وهو أحد شيوخ المرجعية وأبواقهم - احتجّ برد الأئمة على من قال بالأحرف السبعة من أبناء العامة، وبهذا فهو يقول بأن القول بالقراءات السبعة باطل.

من از ایشان درباره‌ی قرائت‌های هفت‌گانه و حروف هفت‌گانه پرسیدم و گفتم یکی از کسانی که با انصار مناظره می‌کرد یکی از شیوخ مرجعیت و از سخن‌گویان آنها بود، به فرمایش ائمه مبنی بر مردود شمردن یکی از سنّی‌ها که به حروف هفت‌گانه قائل بود، استدلال کرد و می‌گفت بر این اساس، اعتقاد به قرائت‌های هفت‌گانه باطل است.


 

فقال (علیه السلام): (هذا لا يفرق بين قول الناس بالقراءات السبعة، وقولهم الآخر إن القرآن نزل بسبعة أحرف. السنة يقولون بحسب روايات عندهم أن القرآن نزل بسبعة أحرف ()، يعني يقولون: يجوز أن تقرأ بدل العزيز الرحيم العزيز الحكيم وهكذا، وهذا رده أهل البيت (علیهم السلام) وقالوا: إنّ القرآن واحد نزل من عند واحد ، وهذا لا علاقة له بالقراءات السبعة. 

ایشان(علیه السلام) فرمود: «در واقع، بین اعتقاد مردم به قرائت‌های هفت‌گانه، و سخن دیگر ایشان که می‌گویند قرآن بر هفت حرف نازل شده تفاوتی وجود ندارد. اهل سنت بر حسب روایاتی که دارند می‌گویند قرآن با هفت حرف نازل شده است؛ یعنی می‌گویند جایز است که به جای العزیر الرحیم، بخوانی العزیز الحکیم و غیره. اهل بیت(علیهم السلام) این موضوع را رد کرده و گفته‌اند: قرآن، یکی است که از سوی خدای واحد نازل گشته است؛ و این، ربطی به قرائت‌های هفت‌گانه ندارد


 

فالقراءات السبعة متأخرة عن قولهم بالأحرف السبعة، وسببها أي القراءات السبعة: إنهم بعد جمع عثمان الناس على مصحف واحد - أي رسم واحد - وليس قراءة واحدة؛ لأنه لم يكن فيه تنقيط ولا حركات ولا همز، قرؤوا الرسم بصور متعددة بحسب ما يتصور كل قارئ فكثرت القراءات، وكان في العهد الأموي أن السلطة الأموية وحّدت الناس على قراءة القراء المعتبرين عند الناس وعند السلطة، ورفضوا أن ينسخ أو يقرأ المصحف - بالنقط والحركات والهمز - بالقراءات الأخرى، فقبلوا سبعاً ورفضوا الأخرى، ولديك تاريخ القرآن، فاحتجوا عليهم بالكتب وما موجود عندهم وما كتب في كتب تاريخ القرآن. 

(داستان) قرائت‌های هفت‌گانه، نسبت به اعتقادی که آنها به حروف هفت‌گانه دارند، عقب‌تر است. این قرائت‌های هفت‌گانه پس از آن ظهور کرد که عثمان مردم را بر یک قرآن جمع کرد یعنی بر یک رسم الخط ‌‌ـ‌‌و نه بر یک قرائت واحد‌‌ـ‌‌ زیرا قرآن (عثمان) نقطه، اعراب و همزه نداشت. هر قاری، بر اساس تصور خود، رسم الخط را به صورت‌های مختلفی قرائت می‌کردو به همین دلیل، قرائت‌ها متعدد شد. در زمان حکومت بنی امیه، امویان از یک سو مردم را به قرائت قاریانی که بین مردم و حکومت اعتبار داشتند، وحدت بخشیدند، و از سوی دیگر از نسخه برداری و قرائت قرآن با نقطه و اعراب و همزه با قرائت‌های دیگر، مانع می‌شدند


 

والقراءات السبعة كلها كانت شائعة في زمن الأئمة (علیهم السلام) ويكتب بها جميعاً المصحف ويقرأ بها جميعاً، فقول الإمام ع: اقرؤوا كما يقرأ الناس، يعني: بالقراءة التي يقرأ بها الناس وهي سبع قراءات أو اكثر وليس واحدة، وإلى اليوم من لديه معرفة بالقراءات السبعة يقرأ بها جميعاً مثل عبد الباسط، فهو يقرأ بالقراءات السبعة وإذا وصل إلى كلمة فيها قراءتين أو ثلاث يقرأها أكثر من مرة وكل مرة بقراءة).

پس هفت قرائت را پذیرفتند و دیگر قرائت‌ها را رد کردند. تاریخ قرآن را شما دارید. با کتب و آنچه نزد خود آنها است و با آنچه در کتاب‌های تاریخ قرآن نوشته شده، بر آنها احتجاج کنید.

در زمان ائمه(علیهم السلام) همه‌ی قرائت‌های هفت‌گانه رایج و شایع بودند و قرآن با همه‌ی آنها نوشته و قرائت می‌شده است. این سخن امام ع که می‌فرماید: آن گونه بخوان که مردم قرائت می‌کنند، یعنی با قرائتی که مردم آن گونه می‌خوانند، که همان هفت قرائت یا بیشتر بوده، و نه (فقط) یک قرائت. امروزه، کسانی که به این قرائت‌های هفت‌گانه آشنایی دارند، قرآن را با تمام آنها قرائت می‌کنند، مثل عبدالباسط که قرآن را با قرائت‌های هفت‌گانه می‌خواند و هرگاه به کلمه‌ای می‌رسید که دارای دو یا سه نوع قرائت بود، آن را بیش از یک بار و هر بار نیز با یک قرائت تلاوت می‌نمود».


 

ثم طلب (علیه السلام) من أحد الأنصار إلقاء محاضرة في هذا الشأن، يتم فيها الرد على هذا الجاهل وتفنيد شبهته القائمة على أنّ كل من قال بشيء يخالف النسخة المطبوعة اليوم - أعني طبعة فهد - فهو باطل؛ لأنه قائل بالتحريف. 

سپس ایشان(علیه السلام) از یکی از انصار خواست با ترتیب دادن سخنرانی و گفت و گویی در این مورد، به این جاهل پاسخ و شبهه‌ی او را بر باد دهد؛ شبهه‌ای که می‌گوید هر کس بر خلاف نسخه چاپ شده‌ی امروزی (یعنی قرآن چاپ فهد) چیزی بگوید، سخنش باطل است زیرا چنین کسی قائل به تحریف قرآن است.


 

وقال (علیه السلام) له: (في المحاضرة بيّن ان فقهاء الشيعة كلهم يقولون إن الضحى والشرح سورة واحدة، ولا يجوز قراءة واحدة منها في الصلاة ولا تجزي ()، وائتي بآرائهم.

ایشان(علیه السلام) به آن شخص فرمود: «در سخنرانی، بیان کن که همه‌ی فقهای شیعه می‌گویند الضحی و الشرح (انشراح) یک سوره به حساب می‌آیند و قرائت یکی از آنها در نماز جایز نیست و کفایت نمی‌کند؛ نظرات خود آنها را ارائه کن.


 

وائتي بروايات أهل البيت (علیهم السلام) في ذلك أيضاً ()

همچنین به روایات اهل بیت(علیهم السلام) در این خصوص نیز اشاره نما.


 

وأيضاً الرابط بين الضحى والشرح، فهي واضحة أنها ليست سورة بل مكملة للضحى، يعني أن الله في نهاية الضحى يقول: وأما بنعمة ربك فحدث، ما هي هذه النعمة ولماذا يحدث بها ؟ ألم نشرح لك صدرك ووضعنا عنك وزرك .....، وأيضاً سورتي الفيل وقريش سورة واحدة.

علاوه بر این، ارتباط بین سوره‌ی ضحی و انشراح را نیز تشریح کن؛ واضح است که سوره‌ی انشراح یک سوره‌ی مستقل نیست بلکه مکمل سوره‌ی ضحی می‌باشد؛ یعنی خداوند در پایان سوره‌ی ضحی می‌فرماید: «(و از نعمت پروردگارت سخن بگوی) ؛ این نعمت چیست و چرا باید از آن سخن بگوید؟ « (آیا سینه‌ات را برایت نگشودیم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتیم؟)».  همچنین دو سوره‌ی فیل و قریش نیز یک سوره محسوب می‌شوند.


 

وإذا أردت أن تكتفي فقط بقول فقهائهم لكي لا يتشتت المستمع؛ فالناس لا يكادون يسمعون، لعلهم يسمعون القليل. ثقفوهم، عرفوهم، على الأقل فلتكن عند الناس معلومات ومعرفة لعلهم يلتفتون إلى خداع هؤلاء في يوم من الأيام فينجون بأنفسهم).

اگر بخواهی فقط به سخنان فقهایشان بسنده کنی (با این هدف) که مبادا شنونده دچار تشتّت فکری شود، مردم کمتر به شنیدن، رغبت نشان می‌دهند. آنها را بپرورانید و آموزش دهید. حداقل، مردم از معلومات و معرفتی بهره‌مند می‌شوند و چه بسا روزی متوجه فریب‌کاری آنها بشوند و خود را نجات دهند».

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

ایسـتگاه اول: مسایل مربوط به قرآن کریم: درنگی در متون موجود بین مسلمانان و مقایسه‌ی آن با قرآنی که امروزه در اختیار دارند....

سرفصل ها

همه