Logo
دانلود فایل متنی

 

(إمام ينسب الفعل لنفسه والمقصود هو إمام آخر ..) ..

 امام انجام کاری را به خود نسبت می‌دهد و حال آن که منظورش امام دیگری است ....


 

أمر آخر واضح لمن طالع روايات آل محمد (علیهم السلام) وهو أنّ إماماً منهم - روحي فداهم - ينسب الفعل لنفسه ولكنه يقصد (علیه السلام) بذلك إماماً من ولده ويعتبر فعلَه فعلُه، والأمر يطول لو أردت نقل جميع الشواهد على هذه الحقيقة، لكني أكتفي بنقل نصين للتدليل فقط:

کسی که روایات آل محمد(علیهم السلام) را مطالعه کرده باشد به روشنی درمی‌یابد که گاه یکی از ائمه(علیهم السلام) ‌‌ـ‌‌جانم فدای آنها‌‌ـ‌‌ انجام کاری را به خودش نسبت می‌دهد ولی در واقع، منظورش انجام آن کار توسط امامی از فرزندانش است و وی، عمل او را عمل خودش می‌نامد. اگر بخواهم تمام شواهد و دلایلی که در این خصوص وجود دارد را نقل کنم، بحث به درازا می‌کشد؛ فقط به بیان دو مورد اکتفا می‌کنم:


 

الأول: قال أمير المؤمنين (علیه السلام) عن نفسه في إحدى خطبه: (أنا من كلّم موسى)، وفي ذات الوقت قال (علیه السلام) وهو يتحدث عن آخر الزمان: (.. يا جابر إذا صاح الناقوس، وكبس الكابوس، وتكلم الجاموس - الذي كثر صمته ولما نطق نطق كفراً - فعند ذلك عجائب وأي عجائب .. وبعد أن ذكرها، قال: فتوقعوا ظهور مكلّم موسى من الشجرة على الطور، فيظهر هذا ظاهر مكشوف، ومعاين موصوف.. ثم بكى صلوات الله عليه، وقال: واهاً للأمم ..) ().

مورد اول: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه‌هایش در مورد خود می‌فرماید: «(من، کسی هستم که با موسی سخن گفت)». در همان هنگام، آن حضرت درباره‌ی آخرالزمان می‌فرماید: «ای جابر، هنگامی که ناقوس به صدا درآید  و سایه‌ی شوم کابوس بر همه جا سنگینی کند و جاموس سخن بگوید ‌‌ـ‌‌همو که سکوتش طولانی است ولی وقتی سخن بگوید، کفر می‌گوید‌‌ـ‌‌ در چنین زمانی، شگفتی‌ها پدید خواهد آمد و چه شگفتی‌هایی ....» و پس از آن که یادی از آن نمود، فرمود: «پس در این هنگام منتظر ظهور کسی باشید که در طور سینا از درخت با موسی سخن گفت. او به گونه‌ای نمایان و آشکار، ظاهر می‌گردد؛ (به گونه‌ای که) بیننده (می‌تواند) آن را توصیف کند ....» سپس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریست و فرمود: «افسوس بر امت‌ها ....».


 

الثاني: عن عباية الأسدي، قال: (سمعت أمير المؤمنين (علیه السلام) وهو مشنكى - هكذا في المصدر، وقيل: ربما متكئ - وأنا قائم عليه يقول: لأبنين بمصر منبراً، ولأنقضن دمشق حجراً حجراً، ولأخرجن اليهود والنصارى من كل كور العرب ولأسوقن العرب بعصاي هذه، قال: قلت له: يا أمير المؤمنين كأنك تخبر أنك تحيى بعد ما تموت ؟ فقال: هيهات يا عباية ذهبت في غير مذهب يفعله رجل مني) (). فالامام أمير المؤمنين (علیه السلام) ينسب الفعل لنفسه مع أنّ فاعله المباشر هو رجل من ولده، فما وجه ذلك ؟ في هذا كنت قد سألته (علیه السلام)، فقلت: ما ورد في كثير من الروايات من أنّ إماماً ما ينسب الفعل لنفسه مع أنه يقصد إماماً آخر من ولده كما ورد في "مكلّم موسى" ، و "يفعله رجل مني"، فهل صحة النسبة لأنه منه فقط، أم أن هناك أمراً آخر ؟ وهل له ربط باتحاد أنوارهم في السماء السابعة ؟  

مورد دوم: از عبایه اسدی نقل شده که گفت: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حالی که «مشنکی» بود ‌‌ـ‌‌در منبع چنین آمده، و گفته شده: شاید منظور «تکیه داده» باشد‌‌ـ‌‌ و من بالای سر آن حضرت ایستاده بودم فرمود: «در مصر منبری خواهم ساخت و ساختمان‌های سنگی دمشق را یک به یک ویران خواهم نمود و یهود و نصاری را از همه‌ی سرزمین‌های عرب بیرون خواهم راند و عرب را با این عصای خود هدایت خواهم کرد». عبایه می‌گوید: من به آن حضرت عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، گویی شما خبر می‌دهی که بعد از مردن بار دیگر زنده خواهید شد؟ حضرت فرمود: «هیهات! ای عبایه تو به راه دیگری رفته‌ای (مقصود من از این سخنان آن گونه که تو گمان کرده‌ای نیست). آنچه را که گفتم، مردی از دودمان من انجام خواهد داد». بنابراین، امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) انجام این کار را به خودش نسبت می‌دهد و حال آن که فاعل مستقیم آن، یکی از فرزندان آن حضرت(علیه السلام) است. این چه مفهومی دارد؟ در این خصوص از احمد الحسن(علیه السلام) سؤال کردم و گفتم: در روایات زیادی وارد شده که امامی، انجام کاری را به خودش نسبت می‌دهد و حال آن که منظورش امام دیگری از فرزندانش است؛ همان طور که در «مُکلِّم موسی» (سخنگوی موسی) و «(مردی از من آن را انجام می‌دهد)»  وارد شده است. آیا درستی این انتساب فقط از آن جهت است که وی از ایشان است یا این که موضوع دیگری وجود دارد؟ و آیا این قضیه با اتحاد نورهای ایشان در آسمان هفتم مرتبط است؟


 

فأجابني (علیه السلام): (وفقك الله، في هذا العالم الجسماني نعم هو منه؛ لأنه من ذريته، وفي السماء السابعة هو منه؛ لأنه دونه وبعض حقيقته). 

ایشان(علیه السلام) در پاسخ من فرمود: «خداوند تو را توفیق دهد! در این عالم جسمانی آری، وی از او است زیرا از ذریه‌اش می‌باشد. در آسمان هفتم (نیز) از او است زیرا وی در مرتبه‌ای پایین‌تر از او و بخشی از حقیقت آن حضرت است».


 

عندها، يكون ذلك باباً يمككنا من خلاله معرفة بعض ما ورد من روايات في صيحة الحق وكونها باسم أمير المؤمنين (علیه السلام)، فإنها - أي الصيحة - ليس بالضرورة أن تكون باسمه (علیه السلام)، بل باسم ذلك الرجل الطاهر من ذريته الذي ينسب الإمام الفعل إليه مع أنه يقول: أنا أفعله، بل هذا هو الحق ولذا يرتاب المبطلون ممن يدعي التشيع عندما يسمعون صيحة إبليس لعنه الله، وليس فقط يرتابون بل يتبرؤون ويقولون إنه سحر من سحر أهل هذا البيت () !!!

اکنون، این دریچه‌ای است که ما از طریق آن می‌توانیم برخی از آنچه در روایات درباره‌ی صیحه‌ی (ندای آسمانی) حق و این که به اسم امیرالمؤمنین(علیه السلام) است را بشناسیم؛ نیاز نیست که این صیحه حتماً به نام حضرت امیر(علیه السلام) باشد، بلکه می‌تواند به اسم آن مرد پاکی  که از نسل حضرت است، باشد؛ کسی که امام(علیه السلام)، انجام کار را به وی نسبت می‌دهد، اگر چه می‌فرماید: «من آن را انجام می‌دهم». این همان حق و حقیقت است و به همین دلیل است که شماری از افراد باطل‌گرا که مدعی تشیّع هستند، با شنیدن صیحه‌ی ابلیس لعنت الله، دچار شک و تردید می‌شوند؛ و نه تنها به شک می‌افتند بلکه برائت جسته و می‌گویند این جادویی از جادوهای اهل این خاندان است!!!


 

امام انجام کاری را به خود نسبت می‌دهد و حال آن که منظورش امام دیگری است ....

سرفصل ها

همه