Logo
دانلود فایل متنی

(الحجة الناطق على الناس الآن) ..

حجت ناطق بر مردم در زمان حاضر 


 

الآن، وقد عرفنا حال الناس قبل مجيء اليماني (علیه السلام)، وحال الإمام (علیه السلام) مع الأمة التي تدعي الإيمان به، يسأل البعض عن أنكم - يا يمانيون - تقولون بأنّ السيد أحمد الحسن حجة، ولما يضاف إلى أبيه الامام المهدي (علیه السلام) يكون عندنا حجتان في وقت واحد، وهذا غير صحيح في دين الله.

اکنون وضعیت مردم پیش از آمدن یمانی(علیه السلام) و نیز حال امام(علیه السلام) را با امتی که مدعی ایمان به او هستند، دانستیم. برخی می‌پرسند، شما یمانی‌ها معتقدید که سید احمد الحسن حجت است و از آنجا که وی به پدرش حضرت مهدی(علیه السلام) نسبت داده می‌شود، لذا در آنِ واحد ما دو حجت خواهیم داشت و چنین چیزی در شریعت الهی نادرست است.


 

سألت العبد الصالح (علیه السلام) عند ذلك، فأجابني روحي فداه: (أنتم مقدار حاجتكم هو عندما تُسألون من الحجة على الناس الآن، الإمام المهدي (علیه السلام) أم وصيه، أليس كذلك ؟ 

از عبد صالح(علیه السلام) در این مورد پرسیدم. ایشان ‌‌ـ‌‌که جانم فدایش باد‌‌ـ‌‌ فرمود: «وقتی از شما درباره‌ی حجت کنونی بر مردم سؤال می‌شود، که او چه کسی است، حضرت مهدی(علیه السلام) است یا وصی او، شما خود جواب را دارید؛ آیا این گونه نیست؟


 

أسألك سؤالاً: هل لعيسى وصي ؟ إذا قلتم: "لا" أبطلتم أصلاً من أصول مذهبكم ودين الله وهو (أنّ لكل نبي وصي)، وهل يمكن لأحد رد أنّ لعيسى وصياً ؟! ثم أنتم يا شيعة تقولون إنّ أمّ الإمام المهدي (علیه السلام) من ذرية وصي عيسى (علیه السلام)، فأنتم إذن تثبتون أنّ لعيسى وصياً، ومن ثم لا يبقى عندكم إلا قول "نعم" ().

سؤالی از شما می‌پرسم: آیا عیسی(علیه السلام) وصی داشت؟ اگر بگویید «خیر» بر یک اصل از اصول مذهب‌تان و دین خدا که «هر نبی، وصی دارد» (انّ لکل نبی وصی) خط بطلان کشیده‌اید. آیا کسی می‌تواند وجود وصی برای عیسی را رد کند؟! در ضمن، شما شیعیان می‌گویید که مادر حضرت مهدی(علیه السلام) از نسل وصی حضرت عیسی(علیه السلام) بوده است؛ بنابراین ثابت می‌کنید که عیسی وصی داشته است؛ لذا چاره‌ای جز گفتن «آری» نخواهید داشت.


 

الآن، بعد رفع عيسى (علیه السلام) هل مات عيسى، أم أنه بقي حياً وله أعمال في هذه الدنيا ؟ أنتم المسلمون مجمعون على نزوله في زمانٍ ما متأخر، وإنه سيكون له عمل، وأيضاً النصارى يقولون إنه كان ينزل في فترات بعد رفعه ويتصل بحوارييه، إذن عيسى ليس بميت () وهذا يثبته حتى القرآن، قال تعالى: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ﴾()، إذن هو لم يقتل.

اکنون، پس از رفع شدن عیسی(علیه السلام)، آیا وی درگذشته است؟ یا زنده مانده و کارهایی در این جهان دارد؟ شما مسلمانان بر این که وی در زمانی، نزول خواهد کرد و او را عملی خواهد بود، متفق هستید. مسیحیان نیز می‌گویند او پس از رفع، گاه گاهی فرود می‌آمد و با حواریون خود ارتباط برقرار می‌کرد. بنابراین عیسی نمرده است و حتی قرآن نیز این مطلب را ثابت می‌کند آنجا که می‌فرماید: «(آنان مسیح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر برایشان مشتبه شد)» ؛ پس ایشان کشته نشده است.


 

الآن السؤال: من الحجة ؟ ومن الناطق في زمن وصي عيسى ؟ إذا كان الوصي في ذلك الزمان فهو الوصي في هذا الزمن. 

اکنون سؤال این است: حجت کیست؟ در زمان وصی عیسی، چه کسی ناطق بوده است؟ اگر در آن زمان وصی وجود داشته، اکنون نیز همین گونه است.


 

هم يشكلون عليكم بمغالطـة وهي: أنهم يقارنون الإمام المهدي (علیه السلام) بآبائه، وليس هو كآبائه، فالرواية التي تثبت تاريخ مولده فيها: أن الملائكة رفعته بعد ولادته مباشرة ()، فالإمام المهدي (علیه السلام) كعيسى وهو موضع المقارنة).

آنها حضرت مهدی (علیه السلام) را با پدرانش مقایسه می‌نمایند و به این ترتیب با مغلطه و استدلال غلط بر شما اشکال وارد می‌آورند؛ و حال آن که حضرت مهدی (علیه السلام)، همانند پدرانش نیست. در روایتی که ثابت کننده‌ی ولادت حضرت است، آمده: فرشتگان او را بلافاصله پس از ولادت، بالا بردند. پس حضرت مهدی (علیه السلام) همانند عیسی (علیه السلام) است و باید با او قیاس شود».


 

فقلت: هل تقصد أن الإمام المهدي (علیه السلام) يقارن بعيسى (علیه السلام) ، ووصيه (علیه السلام) يقارن بوصي عيسى (علیه السلام). 

من عرض کردم: آیا منظور شما این است که حضرت مهدی (علیه السلام) با حضرت عیسی (علیه السلام) مقایسه می‌شود، و وصی حضرت مهدی (علیه السلام) نیز با وصی حضرت عیسی (علیه السلام) قیاس می‌گردد؟


 

فقال (علیه السلام): (نعم مثله، في الأمم السالفة كان الخضر، وفي أمة موسى كان إيليا، وعيسى والمهدي، كلهم حالهم واحد، شهداء على أممهم، أحياء مرفوعون. دين الله واحد، سنة الله واحدة، لا تبديل ، ولا تحويل).

ایشان فرمود: «آری، شبیه‌اند. در امت‌های پیشین «خضر» و در امت موسی (علیه السلام) «ایلیا» بود؛ و همچنین عیسی (علیه السلام) و امام مهدی (علیه السلام)؛ احوال اینها همگی یکسان است: بر امت خود گواهند، و نیز زنده‌اند و مرفوع. دین خدا یکی و سنت خدا نیز یکی است و در آن تبدیل و تغییری راه ندارد». 


 

فقلت: بقي هناك أمران؛ أحدهما: إننا لا نوفق في بيان الرفع، أو لا أقل غير واضح جيداً عند بعضنا. وثانيهما: إن المخالفين يتصورون أن الحجة الناطق أفضل من الصامت دائماً. 

من در ادامه گفتم: اکنون دو موضوع باقی مانده است: اول این که ما در شرح موضوع «رفع» موفق نیستیم و یا حداقل این قضیه برای برخی از ما کاملاً روشن نیست. دوم این که مخالفین بر این گمانند که حجت ناطق همیشه برتر از حجت صامت است.


 

فابتدئ بإجابة الأمر الثاني ، فقال (علیه السلام): (الإمام المهدي محمد بن الحسن (علیه السلام) أفضل من آبائه جميعهم سوى أصحاب الكساء، وكان الناطق هو الحسن بن علي العسكري والإمام المهدي صامت، هل أفضلية الإمام المهدي ثابتة عندك ؟ توجد روايات في هذا ()

ایشان (علیه السلام) سخنش را با پاسخ‌گویی به موضوع دوم آغاز کرد و فرمود: «امام مهدی محمد بن حسن (علیه السلام) از تمام پدرانش غیر از اصحاب کسا برتر است. امام حسن بن علی عسکری (علیه السلام) ناطق بود و امام مهدی (علیه السلام) صامت. آیا برتری امام مهدی (علیه السلام) برای شما ثابت شده است؟ در این خصوص روایاتی وجود دارد.


 

أيضاً، هناك أمر آخر أنتقل له وهو يختلف عن هذا ويثبت كون الوصي هو الحجة الناطق على الناس الآن من جهة أخرى، كان الأمر الأول أثبتُّ لك فيه حجية الوصي إن اعتبر غياب الإمام غياب رفع. 

در ضمن اینجا موضوع دیگری هست که من به سراغ آن می‌روم که از منظر دیگری ثابت می‌کند که در حال حاضر، وصی، همان حجت ناطق بر مردم است. در موضوع اول حجیت وصی برای شما ثابت شد به اعتبار (این که) غیبت امام غیبت رفع است.


 

الآن لديهم قول آخر، يقولون: ربما الإمام المهدي (علیه السلام) ليس مرفوعاً، ولكنه غائب مختفي في هذه الارض، أليس كذلك ؟

اکنون سخن دیگری دارند به این مضمون که می‌گویند: چه بسا امام مهدی (علیه السلام) مرفوع نباشد و آن حضرت بر همین زمین غایب و مخفی است. آیا چنین نیست؟


 

وعند ذلك يكون الجواب بلوط وإبراهيم عليهما السلام، لوط حجة ناطق مع وجود إبراهيم حياً وظاهراً على الأرض وليس مرفوعاً، فقط لأن إبراهيم غير موجود في قرية لوط، إذن إذا كان الإمام متخفياً فالأمر كهذا).

در این حالت، پاسخ به وسیله‌ی ماجرای حضرت لوط (علیه السلام) و ابراهیم (علیه السلام) بیان خواهد شد. لوط حجت ناطق بود در حالی که ابراهیم زنده و بر زمین ظاهر بود و مرفوع هم نبود. دلیل این موضوع هم فقط آن بود که ابراهیم در روستای لوط حضور نداشت. حال، اگر امام مخفی باشد نیز وضعیت به همین منوال خواهد بود».


 

فقلت: إذن، أفهم أن الأحاديث التي تقول: "لا يكون هناك حجتان إلا وكان أحدهما ناطقاً"() فيما إذا اجتمعا في مكان واحد ؟ 

عرضه داشتم: بنابراین من چنین می‌فهمم که احادیثی که می‌گوید «دو حجت (با هم) وجود نخواهد داشت مگر این که یکی از آنها ناطق باشد» مربوط به زمانی است که این دو در یک مکان جمع شوند. آیا چنین است؟


 

فقال (علیه السلام): (نعم أكيد، وهل يقول غير هذا عاقل ؟ يعني هل كان علي u حجة ناطقاً على أهل المدينة عندما غاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) في ذهابه إلى تبوك، أم لا ؟ هل أن أهل المدينة محجوجون به، أم لا ؟ هل يجب عليهم متابعته في كل قول وفعل، أم لا ؟ إذن فالحجة ثابتة له مع وجود رسول الله. بقي شيء: أن علياً u ليس حجة الله بل حجة محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)، وليس ناطقاً عن الله بل ناطق عن محمد سواء في حياة محمد أم بعد شهادته، نحن نقول عنه حجة الله؛ لأنه بحسب الأصل حجة لله، لأنه حجة محمد ومحمد خليفة الله) ().

ایشان (علیه السلام) فرمود: «بله، قطعاً چنین است. آیا فرد عاقل چیزی غیر از این می‌گوید؟! آیا امام علی (علیه السلام) هنگامی که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) به تبوک عزیمت کرده بود، بر مردم مدینه حجت ناطق بود یا خیر؟ آیا مردم مدینه محجوج بودند (یعنی حضرت علی بر ایشان حجت بود) یا خیر؟ آیا بر مردم مدینه واجب بود که در هر گفتار و عمل از حضرت پیروی کنند یا نه؟ بنابراین با وجود رسول خدا، حجت بر ایشان ثابت شده بوده است. یک مورد دیگر باقی مانده: علی (علیه السلام) حجت خدا نبود بلکه حجت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) بود و نه از جانب خدا بلکه از جانب حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) ناطق بوده است، چه در زمان حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) و چه پس از شهادت ایشان! ما می‌گوییم ایشان حجت خدا بوده است؛ زیرا وی در اصل حجت خدا بوده زیرا علی (علیه السلام) حجت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم)، و حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلّم) خلیفه‌ی الله بوده است».


 

اتضح الآن أنّ الحجة الناطق على الناس هو الوصي أحمد (علیه السلام) كما هو الحال في وصي عيسى عند رفعه وغيبته، وهذا لا يعني أنه أفضل من الامام المهدي (علیه السلام)، اذ ليس ضرورياً أن يكون الحجة الناطق هو أفضل من الصامت دائماً كما توضح ذلك.

اکنون روشن شد که حجت ناطق بر مردم، همان وصی، احمد (علیه السلام) است و وضعیت وی همان وضعیت وصی عیسی (علیه السلام) در زمان رفع و غیبتش است. البته این به آن معنا نیست که ایشان از امام مهدی (علیه السلام) برتر هستند زیرا همان طور که توضیح داده شد، ضرورتی ندارد که همیشه حجت ناطق، برتر از حجت صامت باشد. 


 

وتبين جواب المخالف للدعوة اليمانية الحقة والذي لا يستطيع تعقل وجود حجتين في وقت واحد، وملخصه: أنه إن اعتبر أنّ غيبة الامام المهدي (علیه السلام) هي كغيبة عيسى (علیه السلام)، وإنه مرفوع مثله، فنقول: كما أنّ وصي عيسى حينذاك كان هو الحجة الناطق على الناس والمباشر لهم فكذلك الوصي اليوم.

به این ترتیب به مخالفین دعوت حقّ یمانی که نمی‌توانند وجود دو حجت در یک زمان را درک کنند پاسخی شایسته  داده شد؛ به طور خلاصه: اگر غیبت امام مهدی (علیه السلام) مانند غیبت حضرت عیسی (علیه السلام) در نظر گرفته شود و این که او هم، مانند عیسی (علیه السلام) مرفوع است، پس می‌گوییم: همان طور که وصی عیسی در آن زمان حجت ناطق بر مردم و سرپرست آنان بود، امروز نیز وصی حضرت مهدی چنین وضعیتی دارد. 


 

وإن اعتبر أنّ غيبة الامام (علیه السلام) تعني اختفائه في هذه الارض، فالجواب يكون بلوط وابراهيم وبمحمد وعلي في حياتهم صلوات الله عليهم. 

اگر هم غیبت امام (علیه السلام) به معنای مخفی شدن وی بر این زمین در نظر گرفته شود، پاسخ همانند وضعیت لوط و ابراهیم و وضعیت محمد و علی صلوات الله علیهم در زمان حیات ایشان می‌باشد.


 

ثم يضيف العبد الصالح (علیه السلام) شاهداً ثالثاً لإثبات هذه الحقيقة فيقول: ( ﴿وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ﴾().

سپس عبد صالح (علیه السلام) شاهد سومی برای اثبات این حقیقت اضافه می‌کند و می‌فرماید: «(و داوود و سلیمان را یاد کن آن گاه که درباره‌ی کشتزاری داوری کردند که گوسفندان آن قوم، بی‌شبان در آنجا می‌چریدند و ما شاهد داوری آنها بودیم* و این شیوه‌ی داوری را به سلیمان آموختیم و همه را حکم و علم دادیم، و کوه‌ها را مسخر داوود گردانیدیم که آنها و پرندگان با او تسبیح می‌گفتند و این همه را، ما کردیم)»..


 

هذا سليمان في حياة أبيه داود حكم بقضية وسليمان حكم بنفس القضية، وأجرى الله حكم سليمان، مع أنّ سليمان كان محجوجاً بداود. إذن، سليمان كان ناطقاً، والذي فهمه الله. وهذه قضية واضحة جداً في إثبات المطلوب).

این حضرت سلیمان است که در زمان حیات پدرش داوود، در مورد قضیه‌ای حکم راند و حضرت سلیمان، خود (به تنهایی) حکم را صادر نمود. خداوند حکم و داوری حضرت سلیمان را جاری نمود با این که سلیمان محجوج به حضرت داوود بوده است. بنابراین سلیمان ناطق بود و او همان کسی است که خداوند، به وی آموخته بود. این ماجرا در اثبات مطلب مورد نظر، بسیار واضح و گویا است».


 

* * *


 

حجت ناطق بر مردم در زمان حاضر

سرفصل ها

همه