Logo
دانلود فایل متنی

(فاذا حضرته الوفاة فليسلمها الى ابنه أول المهديين) ..

هنگامی که وفاتش فرارسید، آن را به پسرش اولین مهدیین تسلیم نماید


 

وقبل أن يجيب (علیه السلام) عن الأمر الثاني المتبقي، وهو الرفع ومعناه، سألت العبد الصالح (علیه السلام) سؤالاً يتعلق بوصية رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) المقدسة، فقلت: نتعرض إلى سؤال بخصوص الوصية، إذ تقول: " فإذا حضرته الوفاة "، والوفاة لم تحن بعد، فبم نجيب ؟

پیش از آن که عبد صالح (علیه السلام) به سؤال دوم و باقی مانده‌ی قبلی که در مورد رفع و معنای آن بود پاسخ دهد، از ایشان (علیه السلام) درباره‌ی موضوعی که به وصیت مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلّم) ارتباط داشت سؤالی پرسیدم و گفتم: در خصوص وصیت، ما در معرض سؤال قرار می‌گیریم چرا که در وصیت آمده است: «(هرگاه وفاتش فرا رسید)»  در حالی که هنوز وفات حادث نگشته است. چگونه پاسخ دهیم؟


 

فأجابني (علیه السلام): (الوفاة ليس معناها الموت دائماً، بل هي فقط إشارة للموت باعتباره استيفاء منه سبحانه، ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ﴾()، هل عيسى ميت ؟!

ایشان (علیه السلام) فرمودند: «وفات، همیشه به معنای مرگ نیست بلکه فقط اشاره‌ای به مرگ دارد، به این اعتبار که وفات، استیفاء (تمام و کمال گرفتن) از جانب خدای سبحان است. «(آن گاه خداوند فرمود: ای عیسی من تو را وفات می‌دهم)»  . آیا عیسی مرده است؟!


 

إذن، الرفع يسمى وفاة كما أنّ الموت يسمى وفاة باعتبار أنّ كليهما استيفاء، والذين يجادلونكم يكفيكم الأمثلة السابقة () لبيان باطلهم). 

لذا رفع نیز مانند مرگ، وفات نامیده می‌شود به این اعتبار که هر دوی آنها مصداق «استیفاء» (تمام و کمال گرفتن) هستند. برای روشن نمودن سخنان باطل کسانی که با شما مجادله می‌کنند، کافی است به مثال‌های سابق اشاره نمایید».


 

فقلت: وهل الرفع الذي يكون به التسليم لوصي الإمام (علیه السلام) يختلف عن الرفع الذي كان الإمام (علیه السلام) به منذ الولادة ؟ هذا ما ألتمس توضيحه.

من گفتم: آیا آن رفعی که در آن تسلیم کردن به وصیّ امام (علیه السلام) است، با رفعی که امام (علیه السلام) از زمان ولادتش آن را داشت متفاوت است؟ این چیزی است که تقاضای توضیحش را دارم.


 

فقال (علیه السلام): (أنتم الآن تردون وتوضحون لهم بالكلام في نهايتها (وهو أول المؤمنين)، وهو كافٍ لإتمام الحجة عليهم، المراد أنّ التسليم يكون في الغيبة الكبرى، وفاته أي غيبته، ولكن هذا لا يفقهونه ويكفيكم ما عندكم للحجة ().

ایشان (علیه السلام) فرمود: «حال، شما بازگردید و کلامی که در انتهای وصیت آمده (و او اولین ایمان آورندگان است) را برای آنها توضیح ‌دهید که برای اتمام حجت بر آنها کفایت می‌کند. منظور این است که تسلیم، در زمان غیبت کبری اتفاق می‌افتد؛ وفات او یعنی غیبت او، ولی آنها این موضوع را درک نمی‌کنند و آنچه شما از دلیل و برهان در اختیار دارید، شما را کفایت می‌کند.


 

هم لا يرون العلم إلا فيما يقولون هم، ولا يريدون قبول حتى نصوص القرآن البينة أو روايات الأئمة، فكيف تريدهم أن يقبلوا منك أنّ الوفاة في الرواية استعملت لأكثر من معنى أحدها الرفع؟! احتجوا عليهم بـ " أول المؤمنين" فهي كافية وتؤدي نفس الغرض. إن البعث والتسليم والرسالة تكون في الغيبة الكبرى قبل ظهور الإمام لكل الناس).

آنها علم و دانش را فقط منحصر به آنچه خود می‌گویند، می‌دانند و حتی از پذیرفتن متون روشن قرآن یا روایات ائمه نیز سر باز می‌زنند. پس چگونه توقع داری که از شما قبول کنند که اصطلاح «وفات» در روایت برای بیان بیش از از یک معنا کاربرد دارد که یکی از آنها «رفع» می‌باشد؟! با «اول المؤمنین» بر آنها احتجاج کنید که این خود کافی است و مقصود را می‌رساند. بعثت و تسلیم و رسالت در غیبت کبری قبل از ظهور امام برای همه‌ی مردم صورت خواهد گرفت».


 

* * *

. قال الشيخ ناظم العقيلي: (أي اذا كانوا يختارون القول بالرفع، أي إنّ الامام المهدي (علیه السلام) في الغيبة الكبرى قد رفع كعيسى (علیه السلام)، فالرفع هنا يعني (التوفي) كما في عيسى (علیه السلام)، فالله قال عنه بأنه توفاه رغم أنه لم يميته فعلاً كبقية الناس، قال تعالى: {إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ ...} آل عمران: 55، في حين أنّ الروايات تصرح بأن عيسى لم يمت ولم يقتل، إذن فـ (التوفي) لا يعني دائماً (الموت) المتعارف.

بل التوفي يصدق حتى على النوم، قال تعالى: {وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ} الأنعام: 60، بل إن الموت يطلق حتى على (النوم) ولكن أكيد لا يعني هذا انه موت تام، كالموت المتعارف، أي إن عند النوم يبقى للنفس اتصالاً بالبدن ولا تنفصل انفاصالاً تاماً، وجاء التعبير عن النوم بالموت في روايات، منها:

عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (كان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) إذا أوى إلى فراشه قال: اللهم باسمك أحيا وباسمك أموت، فإذا قام من نومه قال: الحمد لله الذي أحياني بعدما أماتني وإليه النشور) الكافي: ج2 ص539.

وعن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (إذا أوى أحدكم إلى فراشه فليقل : اللهم إني احتبست نفسي عندك فاحتبسها في محل رضوانك ومغفرتك وإن رددتها [إلى بدني] فارددها مؤمنة عارفة بحق أوليائك حتى تتوفاها على ذلك) الكافي: ج2 ص536.

وعن أبي جعفر (علیه السلام) قال: (إذا قمت بالليل من منامك فقل: الحمد لله الذي رد علي روحي لأحمده وأعبده ..) الكافي: ج2 ص538.

وكان مما يقول (صلی الله علیه وآله وسلّم) إذا استيقظ: (الحمد لله الذي أحياني بعد موتي إن ربي لغفور شكور) مكارم الأخلاق للطبرسي : ص39.

وعلى أي حال، فالتوفي لا يعني الموت الحقيقي أو التام دائماً، بل حتى الموت قد يطلق ولا يراد منه الموت التام، وعلى هذا فالرفع لا يعني الموت، بل يصدق عليه التوفـي كما في حال عيسـى (علیه السلام)، وعلى هذا يصدق القـول على الامـام المهدي (علیه السلام) عند الرفع بأنه: (حضرته الوفاة)، والوصية تقول: (اذا حضرته الوفاة فليسلمها الى ابنه).

فإن قيل: إن كان رفع الامام المهدي (علیه السلام) في الغيبة الكبرى فأكيد أنه متقدم على وجود وصيه (أحمد) فلمن يسلمها ؟!

أقول: وقت التسليم يشمل كل الغيبة الكبرى، الى حين وجود المستلم وأهليته للاستلام، لأن الوفاة عند الرفع ليست كالوفاة عند الموت، لكي نقول يجب ان يكون التسليم في أول زمن الوفاة، لأن المرفوع ليست بميت ولم ينقطع عن الحياة الدنيا بالكلية كالميت، بل يمكن أن ينزل الى الارض ويمارس بعض الامور أو يعيش فترات لغرض معين ... الخ، فيمكن تسليم ما يريد تسليمه في جميع فترات الغيبة الكبرى ، فيصدق التوفي على جميع الغيبة الكبرى بالنسبة للامام المهدي (علیه السلام) - إن قيل بالرفع -، نعم بداية التوفي يكون في أول زمن الرفع ، ولكن بعد هذا الرفع وبعد هذا التوفي يمكن للامام المهدي (علیه السلام) أن يسلم ما يريده الى وصيه في أي مرحلة من مراحل الغيبة الكبرى، لأنه ليس كالميت الذي قد فارق الحياة الدنيا فلابد من التسليم قبل خروج روحه.

وبعبارة أخرى: إن التسليم - عند الرفع - متوقف على أمرين: الاول: هو حضور الوفاة، والثاني: هو وجود المستلم وأهليته للاستلام. فإن حصل الرفع مع وجود المستلم وأهليته يتم التسليم، كما حصل مع نبي الله عيسى (علیه السلام) ووصيه شمعون، وقد نقلت الرواية قبل قليل التي تشرح ذلك.

ولكن اذا حصل الرفع والتوفي والمستلم غير موجود، فيصح تسليمه متى وجد ومتى كان مؤهلاً للاستلام. 

وللتوضيح أكثر أضرب مثالاً لذلك: اذا قيل لك: إذا طلعت الشمس فسلم هذه الامانة الى زيد، فإذا طلعت الشمس وزيد غير موجود أو غير مؤهل لاستلام الامانة لمانع ما، فتنتظر الى أن يحضر زيد أو يتمكن من استلام الامانة، ولا تكون أنت مقصراً أو مضيعاً ولا يلومك أحد على تأخير التسليم في أول شروق الشمس، لان المستلم غير موجود أو غير مؤهل لاستلام الامانة ، ويصدق عليك بأنك سلمت الامانة حسب الشرط، أي بعد طلوع الشمس، لأن ذلك يصدق ما دامت الشمس طالعة ولم تغرب.

فإن قيل: على كلامكم هذا يكون الامام المهدي (علیه السلام) قد سلم الامامة الى وصيه وفرغ من الامر ؟!

أقول: لا، فالتسليم هنا ليس كالتسليم الذي حصل عند وفاة [موت] الائمة السابقين (علیهم السلام)، بل هو تسليم القيادة وما يحتاجه الوصي في إثبات حجته على الناس وممارسة مهمته، من المواريث كالعلم وما شابه، ومن المعلوم أن القيادة هي فرع من الامامة وليس كلها ، فيبقى الامام المهدي ع هو الامام والحجة، ويكون الوصي هو حجة الامام المهدي ع على الناس. وهذا التسليم لا ينافي التسليم عند وفاة [موت] الامام المهدي ع، حيث هناك سيكون تسليما كلياً للامامة ولمواريث الانبياء والائمة ع إلا ما كان خاصاً بمقام الائمة الاثني عشر فهذا يموت بموت الامام المهدي ع .

كل ما تقدم يجري إن قال المخالفون بأن الامام المهدي ع مرفوع في الغيبة الكبرى، أما اذا قالوا بأنه غير مرفوع، فنقول لهم: إذن يكون وصيه نائباً عنه وحجته على الناس ما دام غائباً، كما كان أمير المؤمنين ع ونبي الله هارونع، فعلى كلا الخيارين لنا معهم جواب مُسكِت).


 

 

 

 - شیخ ناظم العقیلی می‌گوید: یعنی اگر آنها قول به رفع را انتخاب کنند، ه این معنا که حضرت مهدیع در غیبت کبری همچون حضرت عیسیع بالا برده شده است؛  رفع در اینجا یعنی «توفی» همان طور که در مورد حضرت عیسیع چنین (آمده) می‌باشد. خداوند درباره‌ی او فرموده که وی را توفی نموده، اگر چه آن حضرت همچون دیگر انسان‌ها نمرده است. خدای متعال می فرماید: «(آن گاه خدا گفت: ای عیسی من تو را متوفی می‌کنم و به سوی خود برمی‌آورم و از کافران دور میسازم)»  (آل عمران: 55)؛ در حالی که وایات صراحت دارد بر این که عیسیع نه مُرده است و نه کشته شده است بنابراین «توفی» همیشه به معنای «مرگ» متعارف نیست.

«توفی» حتی بر خواب نیز صدق می کند: « (و او است که شما را شب هنگام می‌میراند و هر چه در روز کرده‌اید می‌داند، آن گاه بامدادان شما را زنده می‌سازد تا آن هنگام که مدت معین عمرتان به پایان رسد سپس بازگشتتان به نزد او است و شما را از آنچه کرده‌اید آگاه می‌کند) »  (انعام: 60). بنابراین مرگ حتی به «خواب» نیز اطلاق می‌شود ولی قطعاً این به معنای مرگ کامل یعنی مرگ متعارف نیست؛ به این مفهوم که به هنگام خواب، بین روح و بدن ارتباطی باقی می‌ماند و به طور کامل از هم جدا نمی‌گردند. در روایات از مرگ به خواب تعبیر شده است، از جمله در این روایات:

بو‌عبدالله(علیه السلام) می‌فرماید: «رسول خدا ص هنگامی که به بستر خواب می‌ رفت می‌فرمود: بارپروردگارا! به نام تو زنده می‌‌شوم و به نام تو می‌میرم. و هنگامی که از خواب برمی‌خاست می‌فرمود: سپاس خدایی را که پس از میراندم، مرا زنده ساخت و رستاخیز به سوی او است». (کافی: جلد 2 صفحه 539).

بو‌عبدالله(علیه السلام) می‌فرماید: «هرگاه یکی از شما به بستر خواب می‌رود، بگوید: خداوندا! نَفْسم را نزد تو حبس نمودم، پس آن را در محل رضوان و مغفرت خود حبس بنما، و هرگاه آن را (به بدنم) بازگرداندی، آن را مؤمن و عارف به حق اولیاء خودت بازگردان تا این که آن را بر همین (عقیده) قبض نمایی» (کافی: جلد 2 صفحه 536).

مام باقرع می‌فرماید: «هر گاه شب از خوابگاهت برخاستی بگو: سپاس خدایی که روحم را به من بازگردانید تا او را شکر گویم و عبادت نمایم ....» (کافی: جلد 2 صفحه 538).

و از جمله چیزهایی که حضرت به هنگام بیدار شدن می‌فرمود این بود: «سپاس خدایی که بعد از مرگم مرا زنده ساخت، خدای من آمرزنده و شکرپذیر است» (مکارم الاخلاق طبرسی: صفحه 39).

به هر تقدیر، توفی همیشه به معنی مرگ حقیقی یا مرگ کامل نیست بلکه حتی گاهی از مرگ هم به معنایی غیر از مرگ کامل  استفاده می‌‌گردد. بر این اساس، رفع به مفهوم مرگ نیست بلکه به معنای توفی می‌باشد؛ مان طور که وضعیت حضرت عیسیع چنین است. به این ترتیب عبارت «حضرته الوفات» بر امام مهدی به هنگام رفع صدق می‌کند و وصیت می‌گوید: «اذا حضرته الوفات فلیسلمها الی ابنه» (هنگام وفاتش آن را به فرزندش تسلیم نماید).

اگر گفته شود: اگر رفع حضرت مهدی(علیه السلام) در غیبت کبری باشد، قطعاً با وجود وصیش (احمد)، خود او مقدم‌تراست؛ بنابراین حضرت، (وصیت را) به چه کسی تسلیم می‌نماید؟!

پاسخ می‌دهم: زمان تسلیم، تمام دوران غیبت کبری را شامل می‌شود تا هنگامی که گیرنده‌ای وجود داشته باشد که شایسته‌ی این دریافت باشد؛ زیرا وفات در رفع، مترادف با وفات به هنگام مرگ نیست تا بگوییم باید تسلیم (وصیت) در آغاز زمان وفات باشد، چرا که مرفوع نمرده و دست او به طور کلی مانند یک مرده، از زندگی دنیوی کوتاه نگشته است بلکه ممکن است وی به زمین فرود آید و به کارهایی چند بپردازد یا مدت زمانی برای نیل به هدفی معین زندگانی کند .... و سایر موارد. لذا حضرت می‌‌تواند در تمام مراحل دوران غیبت کبری، آنچه را در پی واگذاری آن است، تسلیم کند؛ پس در خصوص حضرت مهدی(علیه السلام)، توفی بر تمام دوران غیبت کبری صدق می‌کند؛ اگر از رفع سخن گفته شود. آری، ابتدای توفی، در اول زمان رفع می‌باشد ولی پس از این رفع و پس از این توفی، حضرت می‌تواند در هر مرحله از مراحل غیبت کبری آنچه را که اراده فرموده، به وصی خود تسلیم نماید، زیرا وی همچون شخص مرده‌ای نیست که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و باید قبل از خروج روحش، (وصیت را) تسلیم نماید.

به عبارت دیگر، تسلیم - به هنگام رفع - بر دو نکته متوقف می‌شود: اول: حضور وفات و دوم: وجود تحویل گیرنده و شایستگی او برای تحویل گرفتن. اگر رفع با وجود تحویل گیرنده و شایستگی او قرین شد، واگذاری صورت می‌گیرد؛ همان طور که این مورد برای عیسی نبی الله(علیه السلام) و وصی او شمعون حاصل شده است. اندکی قبل روایتی که این موضوع را شرح می‌دهد نقل نمودم. 

اگر رفع و توفی حادث گشت ولی تحویل گیرنده وجود نداشت، واگذاری هنگامی به طور صحیح تحقق می‌یابد که «وصیت شده» یافت شود و وی از شایستگی دریافت وصیت برخوردار باشد.  

برای توضیح بیشتر مطلب، مثالی می‌زنم: فرض کنید به شما گفته شده: وقتی خورشید طلوع کرد این امانت را به شخصی معین بسپارید. اگر خورشید طلوع کرد و آن شخص معین موجود نبود یا به دلیل وجود مانعی خاص، از شایستگی دریافت امانت برخوردار نبود، شما منتظر می‌مانی تا زید حاضر گردد یا بتواند امانت را تحویل بگیرد. در این حالت شما مقصر نیستی و خلافی از شما سر نزده و کسی بابت تاخیر در تسلیم امانت در اول طلوع خورشید، به شما خرده نمی‌گیرد، چرا که یا تحویل گیرنده وجود نداشته و یا او از شایستگی دریافت امانت بی‌بهره بوده است و بر شما صدق می‌کند که امانت را طبق شرط یعنی بعد از طلوع خورشید تسلیم نموده‌ای زیرا تا هنگامی که خورشید نمایان است و غروب نکرده، این وضعیت صدق می‌کند.

اگر گفته شود: طبق این سخن شما، آیا حضرت مهدی(علیه السلام) امامت را به وصی‌اش سپرده و از کار فارغ گشته است؟


******

 

Sheikh Nadhim Aloqaili الشيخ ناظم العقيلي:

. قال الشيخ ناظم العقيلي: (أي اذا كانوا يختارون القول بالرفع، أي إنّ الامام المهدي (علیه السلام) في الغيبة الكبرى قد رفع كعيسى (علیه السلام)، فالرفع هنا يعني (التوفي) كما في عيسى (علیه السلام)، فالله قال عنه بأنه توفاه رغم أنه لم يميته فعلاً كبقية الناس، قال تعالى: {إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ ...} آل عمران: 55، في حين أنّ الروايات تصرح بأن عيسى لم يمت ولم يقتل، إذن فـ (التوفي) لا يعني دائماً (الموت) المتعارف.

📌- شیخ ناظم العقیلی می‌گوید: یعنی اگر آنها قول به رفع را انتخاب کنند، به این معنا که حضرت مهدی ع در غیبت کبری همچون حضرت عیسی ع بالا برده شده است؛  رفع در اینجا یعنی «توفی» همان طور که در مورد حضرت عیسی ع چنین (آمده) می‌باشد. خداوند درباره‌ی او فرموده که وی را توفی نموده، اگر چه آن حضرت همچون دیگر انسان‌ها نمرده است. خدای متعال می فرماید: «(آن گاه خدا گفت: ای عیسی من تو را متوفی می‌کنم و به سوی خود برمی‌آورم و از کافران دور میسازم)»  (آل عمران: 55)؛ در حالی که وایات صراحت دارد بر این که عیسیع نه مُرده است و نه کشته شده است بنابراین «توفی» همیشه به معنای «مرگ» متعارف نیست.

بل التوفي يصدق حتى على النوم، قال تعالى: {وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ} الأنعام: 60، بل إن الموت يطلق حتى على (النوم) ولكن أكيد لا يعني هذا انه موت تام، كالموت المتعارف، أي إن عند النوم يبقى للنفس اتصالاً بالبدن ولا تنفصل انفاصالاً تاماً، وجاء التعبير عن النوم بالموت في روايات، منها:

📌«توفی» حتی بر خواب نیز صدق می کند: « (و او است که شما را شب هنگام می‌میراند و هر چه در روز کرده‌اید می‌داند، آن گاه بامدادان شما را زنده می‌سازد تا آن هنگام که مدت معین عمرتان به پایان رسد سپس بازگشتتان به نزد او است و شما را از آنچه کرده‌اید آگاه می‌کند) »  (انعام: 60). بنابراین مرگ حتی به «خواب» نیز اطلاق می‌شود ولی قطعاً این به معنای مرگ کامل یعنی مرگ متعارف نیست؛ به این مفهوم که به هنگام خواب، بین روح و بدن ارتباطی باقی می‌ماند و به طور کامل از هم جدا نمی‌گردند. در روایات از مرگ به خواب تعبیر شده است، از جمله در این روایات:

عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (كان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) إذا أوى إلى فراشه قال: اللهم باسمك أحيا وباسمك أموت، فإذا قام من نومه قال: الحمد لله الذي أحياني بعدما أماتني وإليه النشور) الكافي: ج2 ص539.

📌ابو‌عبدالله(علیه السلام) می‌فرماید: «رسول خدا ص هنگامی که به بستر خواب می‌ رفت می‌فرمود: بارپروردگارا! به نام تو زنده می‌‌شوم و به نام تو می‌میرم. و هنگامی که از خواب برمی‌خاست می‌فرمود: سپاس خدایی را که پس از میراندم، مرا زنده ساخت و رستاخیز به سوی او است». (کافی: جلد 2 صفحه 539).

وعن أبي عبد الله (علیه السلام) قال: (إذا أوى أحدكم إلى فراشه فليقل : اللهم إني احتبست نفسي عندك فاحتبسها في محل رضوانك ومغفرتك وإن رددتها [إلى بدني] فارددها مؤمنة عارفة بحق أوليائك حتى تتوفاها على ذلك) الكافي: ج2 ص536.

📌ابو‌عبدالله(علیه السلام) می‌فرماید: «هرگاه یکی از شما به بستر خواب می‌رود، بگوید: خداوندا! نَفْسم را نزد تو حبس نمودم، پس آن را در محل رضوان و مغفرت خود حبس بنما، و هرگاه آن را (به بدنم) بازگرداندی، آن را مؤمن و عارف به حق اولیاء خودت بازگردان تا این که آن را بر همین (عقیده) قبض نمایی» (کافی: جلد 2 صفحه 536).

وعن أبي جعفر (علیه السلام) قال: (إذا قمت بالليل من منامك فقل: الحمد لله الذي رد علي روحي لأحمده وأعبده ..) الكافي: ج2 ص538.

📌امام باقرع می‌فرماید: «هر گاه شب از خوابگاهت برخاستی بگو: سپاس خدایی که روحم را به من بازگردانید تا او را شکر گویم و عبادت نمایم ....» (کافی: جلد 2 صفحه 538).

وكان مما يقول (صلی الله علیه وآله وسلّم) إذا استيقظ: (الحمد لله الذي أحياني بعد موتي إن ربي لغفور شكور) مكارم الأخلاق للطبرسي : ص39.

📌و از جمله چیزهایی که حضرت به هنگام بیدار شدن می‌فرمود این بود: «سپاس خدایی که بعد از مرگم مرا زنده ساخت، خدای من آمرزنده و شکرپذیر است» (مکارم الاخلاق طبرسی: صفحه 39).

وعلى أي حال، فالتوفي لا يعني الموت الحقيقي أو التام دائماً، بل حتى الموت قد يطلق ولا يراد منه الموت التام، وعلى هذا فالرفع لا يعني الموت، بل يصدق عليه التوفـي كما في حال عيسـى (علیه السلام)، وعلى هذا يصدق القـول على الامـام المهدي (علیه السلام) عند الرفع بأنه: (حضرته الوفاة)، والوصية تقول: (اذا حضرته الوفاة فليسلمها الى ابنه).

📌به هر تقدیر، توفی همیشه به معنی مرگ حقیقی یا مرگ کامل نیست بلکه حتی گاهی از مرگ هم به معنایی غیر از مرگ کامل  استفاده می‌‌گردد. بر این اساس، رفع به مفهوم مرگ نیست بلکه به معنای توفی می‌باشد؛ مان طور که وضعیت حضرت عیسی ع چنین است. به این ترتیب عبارت «حضرته الوفات» بر امام مهدی به هنگام رفع صدق می‌کند و وصیت می‌گوید: «اذا حضرته الوفات فلیسلمها الی ابنه» (هنگام وفاتش آن را به فرزندش تسلیم نماید).

فإن قيل: إن كان رفع الامام المهدي (علیه السلام) في الغيبة الكبرى فأكيد أنه متقدم على وجود وصيه (أحمد) فلمن يسلمها ؟!

📌اگر گفته شود: اگر رفع حضرت مهدی(علیه السلام) در غیبت کبری باشد، قطعاً با وجود وصیش (احمد)، خود او مقدم‌تراست؛ بنابراین حضرت، (وصیت را) به چه کسی تسلیم می‌نماید؟!

أقول: وقت التسليم يشمل كل الغيبة الكبرى، الى حين وجود المستلم وأهليته للاستلام، لأن الوفاة عند الرفع ليست كالوفاة عند الموت، لكي نقول يجب ان يكون التسليم في أول زمن الوفاة، لأن المرفوع ليست بميت ولم ينقطع عن الحياة الدنيا بالكلية كالميت، بل يمكن أن ينزل الى الارض ويمارس بعض الامور أو يعيش فترات لغرض معين ... الخ، فيمكن تسليم ما يريد تسليمه في جميع فترات الغيبة الكبرى ، فيصدق التوفي على جميع الغيبة الكبرى بالنسبة للامام المهدي (علیه السلام) - إن قيل بالرفع -، نعم بداية التوفي يكون في أول زمن الرفع ، ولكن بعد هذا الرفع وبعد هذا التوفي يمكن للامام المهدي (علیه السلام) أن يسلم ما يريده الى وصيه في أي مرحلة من مراحل الغيبة الكبرى، لأنه ليس كالميت الذي قد فارق الحياة الدنيا فلابد من التسليم قبل خروج روحه.

📌پاسخ می‌دهم: زمان تسلیم، تمام دوران غیبت کبری را شامل می‌شود تا هنگامی که گیرنده‌ای وجود داشته باشد که شایسته‌ی این دریافت باشد؛ زیرا وفات در رفع، مترادف با وفات به هنگام مرگ نیست تا بگوییم باید تسلیم (وصیت) در آغاز زمان وفات باشد، چرا که مرفوع نمرده و دست او به طور کلی مانند یک مرده، از زندگی دنیوی کوتاه نگشته است بلکه ممکن است وی به زمین فرود آید و به کارهایی چند بپردازد یا مدت زمانی برای نیل به هدفی معین زندگانی کند .... و سایر موارد. لذا حضرت می‌‌تواند در تمام مراحل دوران غیبت کبری، آنچه را در پی واگذاری آن است، تسلیم کند؛ پس در خصوص حضرت مهدی(علیه السلام)، توفی بر تمام دوران غیبت کبری صدق می‌کند؛ اگر از رفع سخن گفته شود. آری، ابتدای توفی، در اول زمان رفع می‌باشد ولی پس از این رفع و پس از این توفی، حضرت می‌تواند در هر مرحله از مراحل غیبت کبری آنچه را که اراده فرموده، به وصی خود تسلیم نماید، زیرا وی همچون شخص مرده‌ای نیست که دستش از زندگی دنیوی کوتاه شده باشد و باید قبل از خروج روحش، (وصیت را) تسلیم نماید.

وبعبارة أخرى: إن التسليم - عند الرفع - متوقف على أمرين: الاول: هو حضور الوفاة، والثاني: هو وجود المستلم وأهليته للاستلام. فإن حصل الرفع مع وجود المستلم وأهليته يتم التسليم، كما حصل مع نبي الله عيسى (علیه السلام) ووصيه شمعون، وقد نقلت الرواية قبل قليل التي تشرح ذلك.

📌به عبارت دیگر، تسلیم - به هنگام رفع - بر دو نکته متوقف می‌شود: اول: حضور وفات و دوم: وجود تحویل گیرنده و شایستگی او برای تحویل گرفتن. اگر رفع با وجود تحویل گیرنده و شایستگی او قرین شد، واگذاری صورت می‌گیرد؛ همان طور که این مورد برای عیسی نبی الله(علیه السلام) و وصی او شمعون حاصل شده است. اندکی قبل روایتی که این موضوع را شرح می‌دهد نقل نمودم.

ولكن اذا حصل الرفع والتوفي والمستلم غير موجود، فيصح تسليمه متى وجد ومتى كان مؤهلاً للاستلام.

📌اگر رفع و توفی حادث گشت ولی تحویل گیرنده وجود نداشت، واگذاری هنگامی به طور صحیح تحقق می‌یابد که «وصیت شده» یافت شود و وی از شایستگی دریافت وصیت برخوردار باشد.  

وللتوضيح أكثر أضرب مثالاً لذلك: اذا قيل لك: إذا طلعت الشمس فسلم هذه الامانة الى زيد، فإذا طلعت الشمس وزيد غير موجود أو غير مؤهل لاستلام الامانة لمانع ما، فتنتظر الى أن يحضر زيد أو يتمكن من استلام الامانة، ولا تكون أنت مقصراً أو مضيعاً ولا يلومك أحد على تأخير التسليم في أول شروق الشمس، لان المستلم غير موجود أو غير مؤهل لاستلام الامانة ، ويصدق عليك بأنك سلمت الامانة حسب الشرط، أي بعد طلوع الشمس، لأن ذلك يصدق ما دامت الشمس طالعة ولم تغرب.

📌برای توضیح بیشتر مطلب، مثالی می‌زنم: فرض کنید به شما گفته شده: وقتی خورشید طلوع کرد این امانت را به شخصی معین بسپارید. اگر خورشید طلوع کرد و آن شخص معین موجود نبود یا به دلیل وجود مانعی خاص، از شایستگی دریافت امانت برخوردار نبود، شما منتظر می‌مانی تا زید حاضر گردد یا بتواند امانت را تحویل بگیرد. در این حالت شما مقصر نیستی و خلافی از شما سر نزده و کسی بابت تاخیر در تسلیم امانت در اول طلوع خورشید، به شما خرده نمی‌گیرد، چرا که یا تحویل گیرنده وجود نداشته و یا او از شایستگی دریافت امانت بی‌بهره بوده است و بر شما صدق می‌کند که امانت را طبق شرط یعنی بعد از طلوع خورشید تسلیم نموده‌ای زیرا تا هنگامی که خورشید نمایان است و غروب نکرده، این وضعیت صدق می‌کند.

فإن قيل: على كلامكم هذا يكون الامام المهدي (علیه السلام) قد سلم الامامة الى وصيه وفرغ من الامر ؟!

📌اگر گفته شود: طبق این سخن شما، آیا حضرت مهدی(علیه السلام) امامت را به وصی‌اش سپرده و از کار فارغ گشته است؟

أقول: لا، فالتسليم هنا ليس كالتسليم الذي حصل عند وفاة [موت] الائمة السابقين (علیهم السلام)، بل هو تسليم القيادة وما يحتاجه الوصي في إثبات حجته على الناس وممارسة مهمته، من المواريث كالعلم وما شابه، ومن المعلوم أن القيادة هي فرع من الامامة وليس كلها ، فيبقى الامام المهدي ع هو الامام والحجة، ويكون الوصي هو حجة الامام المهدي ع على الناس. وهذا التسليم لا ينافي التسليم عند وفاة [موت] الامام المهدي ع، حيث هناك سيكون تسليما كلياً للامامة ولمواريث الانبياء والائمة ع إلا ما كان خاصاً بمقام الائمة الاثني عشر فهذا يموت بموت الامام المهدي ع .

📌می‌گویم: خیر، تحویل دادن در این جا، به مثابه تحویل دادنی که به هنگام وفات (مرگ) ئمه سابق(علیه السلام) برای آنها حاصل شده نیست، بلکه این، سپردن رهبری و سپردن آن چیزی است که وصی برای اثبات حجت بودنش بر مردم و انجام وظایف و اعمالش بدان نیاز دارد از میراث‌ها مانند علم و مشابه آن است و بدیهی است که رهبری و پیشوایی، فرع امامت است و نه کل آن. پس حضرت مهدی(علیه السلام) امام و حجت باقی می‌ماند و وصی، حجت حضرت مهدی ع بر مردم است. این نوع سپردن، منافی سپردن به هنگام وفات (مرگ) حضرت مهدی ع نیست؛ در آن زمان، امامت و میراث پیامبران و ائمه ع به صورت کامل واگذار ‌گردد، مگر آن چیزی که ویژه‌ی مقام ائمه‌ی دوازده‌گانه باشد که در این صورت با مرگ حضرت مهدی ع آن نیز می‌میرد و برده می‌شود.

كل ما تقدم يجري إن قال المخالفون بأن الامام المهدي ع مرفوع في الغيبة الكبرى، أما اذا قالوا بأنه غير مرفوع، فنقول لهم: إذن يكون وصيه نائباً عنه وحجته على الناس ما دام غائباً، كما كان أمير المؤمنين ع ونبي الله هارونع، فعلى كلا الخيارين لنا معهم جواب مُسكِت).

📌همه‌ی آنچه که در بالا ذکر شد، هنگامی موضوعیت دارد که مخالفین بگویند حضرت مهدی ع در غیبت کبری مرفوع است؛ اگر آنها قائل باشند به این که آن حضرت مرفوع نیست، در پاسخ به آنها می‌گوییم: بنابراین تا زمانی که حضرت در غیبت به سر می‌برد، وصی او نایب آن حضرت و حجت ایشان بر مردم است؛ همان طور که این قضیه برای امیرالمؤمنین ع و پیامبر خدا هارون ع رخ داد. به هر حال آنها هر یک از این دو گزینه را که انتخاب کنند، ما جواب محکم و قانع کننده‌ای برای آن داریم.
 

هنگامی که وفاتش فرارسید، آن را به پسرش اولین مهدیین تسلیم نماید

سرفصل ها

همه