Logo
دانلود فایل متنی

المحطة الثالثة:

ایستگاه سوم:


 

ما يتعلق بالعقـيدة 

مسایل مربوط به اعتقادات


 

(من كان الحجة الناطق على الناس قبل مجيء اليماني) ..

پیش از آمدن یمانی، حجت ناطق بر مردم چه کسی بود؟


 

ولأنّ سنة الله تعـالى لا تتبدّل في خلقه منذ يوم الخليقة الأول إلى أن يرث الله الأرض وما عليها، قال تعالى: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾()، نلاحظ وحدة منهج المعترضين على خلفاء الله في أرضه في القول والفعل ، حذو النعل بالنعل، لذا ما إن يسمع أحدهم اليوم بدعوة اليماني السيد أحمد الحسن (علیه السلام) إلا وكان قوله شبيهاً بقول فرعون: (ما بال القرون الأولى).

سنت خدای متعال در میان خلقش تغییر و تحولی ندارد؛ از همان روز اول آفرینش تا آن گاه که خداوند زمین و آنچه بر آن است را به ارث برد! خدای متعال می‌فرماید: «(این سنت خداوند است که در میان پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت)». بر این اساس ما شاهد هستیم که مخالفان و معارضان جانشین خدا بر زمین، قدم به قدم، در «گفتار و عمل» کاملاً یکسان و مشابه عمل می‌کنند، لذا امروزه کسی از ایشان نیست که دعوت یمانی سید احمد الحسن(علیه السلام) را بشنود و کلامی همچون سخن فرعون که گفت «(پس وضعیت مردمان پیشین چه گونه بود)»  را بر زبان جاری نسازد.


 

فهو بدل أن يتأمل الآيات والبينات التي اُرسل بها داعي الله يكون همّه وباله فيمن سبقه، وكأنّ الله سبحانه قد أوكل إليه أمر خلقه ومصائرهم وعواقبهم، هذا والحال أنه يجهل مصيره هو قبل غيره، بل إذا أخرج يده لم يكد يراها لظلمته وانشداده إلى حطام دنيا فانية.

این فرد به جای تأمّل در نشانه‌ها و دلایلی که دعوت‌کننده‌ی الهی با آن‌ها فرستاده شده، تمام همّ و غمش را صرف کسانی که پیش از او بوده‌اند، می‌نماید؛ گویی خدای سبحان امر مخلوقاتش و عواقب و سرنوشت ایشان را به وی واگذار کرده است و حال آن که وی خودش قبل از هر کس دیگری نسبت به عاقبت کارش غافل و بی‌خبر است. حتی به علت ظلمت و تاریکی‌ و دلبستگی‌اش به متاع ناچیز دنیای فانی، اگر دستش را (به سوی رهایی) دراز کند، چیزی نمی‌تواند ببیند.


 

يقول قائلهم: هب أننا آمنا باليماني الآن مرسلاً من أبيه المهدي، لكن من سبقونا من الآباء والأجداد ما هو حالهم ومن كان مرسلاً لهم ؟ ثم كيف لهم ولنا أن نأخذ الأحكام الفقهية إذا أبطلتم التقليد المقدس ؟ وعليه، فأيها اليمانيون أنتم حركة (صهيونية، أمريكية، وهابية، بعثية فارسية، هندية .. الخ) تريدون محو عقيدتنا بالتقليد، وغرضكم الطعن بفقهائنا، فقهاء آخر الزمان الذين حفظوا عرى الإسلام وذبوا وذادوا عن حريمه، وحفظوا لنا الشريعة، و .. و .. من تقولات إذا فتحت لها الباب الآن فلا تنتهي بمئة صفحة ؟! مع أن هذه الابواق لمرجعية السوء تعلم قبل غيرها بالذم الذي ورد عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) وآله الطاهرين (علیهم السلام) في فقهاء آخر الزمان بشكل لا يسع أحد التنكر له ()

برخی از آنها می‌گویند: گیریم که ما اکنون به یمانی که از سوی پدرش حضرت مهدی(علیه السلام) فرستاده شده است، ایمان آوردیم، خب پدران و اجداد پیشنیان ما چگونه خواهند بود و چه کسی به سوی آنها فرستاده شده است؟ در ضمن اگر شما تقلید مقدس را باطل می‌شمارید، ما و آنها چگونه احکام فقهی را اخذ کنیم؟ بر این اساس شما ای یمانی‌ها، جنبشی «صهیونیستی، آمریکایی، وهابی، بعثی، فارسی، هندی و...» هستید که می‌خواهید اعتقاد ما به تقلید را نابود سازید و غرض شما وارد آوردن توهین و افترا به فقهای ما یعنی فقهای آخرالزمان است؛ همان فقهایی که مبانی اسلام را محافظت کردند، از آن دفاع نمودند، حریم آن را وسعت بخشیدند، شریعت را برای ما نگاه داشتند و .... و .... و دیگر گفتنی‌هایی که اگر باب آن باز شود، صد صفحه هم آن را کفایت نمی‌کند!! این در حالی است که این شیپورهای مرجعیت فاسد، خود قبل از دیگران با سرزنش‌ها و مذمّت‌هایی که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) درباره‌ی فقهای آخرالزمان وارد شده آشنا هستند؛ روایاتی که کسی را یارای انکار آنها نیست! 


 

وهم بعد ذلك بالخيار بين أن يرفعوا عنهم صفة كونهم فقهاء ويقولوا إنهم ليسوا كذلك، إذن فمن أين أفتوا الناس مع أنّ من أفتى بغير علم أكبّه الله على منخريه في نار جهنم ؟! أو يقولون أنهم فقهاء بل سادتهم، إذن فهم مصداق ما ورد عن حجج الله من ذم وتقريع، حتى وصل الأمر إلى وصفهم بالضلال والخيانة، بل بكونهم شرّ فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود، أليس كذلك () ؟

بعد از این توضیح، آنها می‌توانند صفت فقیه بودن را از خود بردارند و بگویند که ما چنین (از فقهای آخر الزمان) نیستیم؛ در این صورت آنها بر چه مبنایی برای مردم فتوا صادر می‌کنند و حال آن که کسی که بدون علم فتوا دهد خدا او را «به رو» در آتش جهنم می‌اندازد؟! و یا این که بگویند که فقیه‌اند و حتی از بزرگان آنها هستند؛ پس آنها مصداق نکوهش و سرزنشی که از سوی حجت‌های الهی (به فقهای آخرالزمان) وارد شده نیز می‌باشند، تا این که کار به جایی رسید که آنها را به گمراه و خیانت‌کار وصف کردند؛ حتی آنها بدترین فقهای زیر سقف آسمان هستند؛ فتنه از آنها خارج می‌شود و عاقبت به سوی آنها برمی‌گردد؛ آیا این چنین نیست؟


 

ثم لسنا نحن أيضاً من أبطلنا الاجتهاد والتقليد في الدين، بل هو أمر باطل من الأساس، ولذا بدل أن نجد رواية تذكر التقليد بخير نجد أنّ باباً في الكافي () يذمه بروايات الطاهرين (علیهم السلام)، وقبل ذلك نجد الآيات الشريفة الناهية عن العمل بالظن () واتباع الرأي والهوى الذي لا يخلو منه اجتهاد مجتهد لم يكلفه الله في استنباط شريعته بعد أن كان المقصود بقوله تعالى: ﴿لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾() هم آل محمد (علیهم السلام) () دون من سواهم. 

در ضمن، این ما نیستیم که اجتهاد و تقلید در دین را باطل نموده‌ایم، بلکه این موضوع از اساس، پوچ و باطل است؛ لذا به جای این که به روایتی برخورد کنیم که از تقلید به نیکی یاد کرده باشد، می‌بینیم که در کافی بابی است که با استناد به روایات ائمه‌ی طاهرین(علیهم السلام) تقلید را نکوهش می‌کند. قبل از آن نیز ملاحظه می‌کنیم که آیات شریفه‌ی قرآن، عمل به ظنّ و پیروی از رأی و هوا و هوس را نهی می‌کند در حالی که اجتهاد مجتهدی که خداوند او را مأمور ننموده تا در دینش استنباط کند، از چنین چیزی برکنار نیست؛ زیرا مقصود از «لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»  (حقیقت امر را از آنان در می‌یافتند) فقط آل محمد(علیهم السلام) است نه دیگران!


 

حتى إنّ كبار الاصوليين () يصرح بعدم وجود دليل شرعي - آية أو رواية - على بدعة التقليد، بل إنّ ما ادعوه - كذباً - دليلاً من الآيات هو في الحقيقة حقٌ اختص الله به حججه الطاهرين ()، ولكنهم لم يستحوا من سرقة مقاماتهم وما اختصهم الله به فادعوه لأنفسهم، فحق عليهم أن يوصفوا بأنهم سراق الكعبة الذين يقطع القائم (علیه السلام) أيديهم عند قيامه ()

حتی بزرگان اصولیّون، خود نیز به عدم وجود دلیل شرعی ‌‌ـ‌‌اعم از آیه و روایت‌‌ـ‌‌ بر بدعت تقلید تصریح نموده‌اند. آنچه را که این عده به دروغ، دلیلی از آیات برمی‌شمارند، در واقع حقّی است که خداوند به حجت‌های طاهرین(علیهم السلام) اختصاص داده است؛ ولی فقها از دزدیدن مقامات ائمه(علیهم السلام) و آنچه خداوند مخصوص ایشان گردانیده است، شرم نمی‌کنند و آن را به خود نسبت می‌دهند. سزوار است که آنها دزدان کعبه توصیف شوند؛ همان کسانی که حضرت قائم(علیه السلام) به هنگام قیامش، دستانشان را قطع می‌نماید.


 

ولما لم يكن الكلام معقوداً لذلك فلا أبحثه تفصيلاً هنا، لكني أنقل بعض كلام السيد أحمد الحسن ع لما استمع لبعض المخالفين وهو يشكل بما مفاده: من أين تأخذ الشيعة أحكامها الفقهية قبل مجيء اليماني ؟ وبهذا يريدون تصوير أن التقليد ضرورة تقتضيها غيبة الامام ع.

از آنجا که این موضوع، مورد بحث ما نیست، لذا مطلب را بیش از این باز نمی‌کنم و فقط به نقل برخی از بیانات سید احمد الحسن(علیه السلام) می‌پردازم؛ آن هم وقتی که ایشان سخن گروهی از مخالفین را با این مضمون شنید که: قبل از آمدن یمانی، شیعه احکام فقهی‌اش را از کجا می‌گرفته؟ آنها به این سان می‌خواهند چنین وانمود کنند که گویی تقلید، موضوعی است که غیبت امام(علیه السلام) وجود آن را ضروری می‌سازد.


 

فقال (علیه السلام) وقد بيّن سؤالاً جوابه فيه: (هل كان الشيخ المفيد فقيهاً، هل كان الشيخ الطوسي فقيهاً، هل كان الكليني فقيهاً، هل كان الصدوق فقيهاً ؟ والجواب أنهم فقهاء، فهل كانت لديهم كتب فيها الأحكام الشرعية، وكان الشيعة في زمنهم يعملون وفق ما نقلوا فيها أم لا ؟ ثم هل تجدون في كتبهم باباً اسمه التقليد كما في كتب الأصوليين كتاب التقليد ؟؟ 

ایشان(علیه السلام) سؤالی را مطرح نمودند که حاوی پاسخ است: «آیا شیخ مفید فقیه بود؟ آیا شیخ طوسی فقیه بود؟ آیا کلینی فقیه بود؟ آیا صدوق فقیه بود؟ جواب این است که آنها، همه فقیه بودند. آیا آنها کتاب‌هایی داشته‌اند که در آن احکام شرعی درج شده باشد؟ آیا در زمان آنها شیعه طبق آنچه در آنها نقل شده بود عمل می‌کرد یا خیر؟ آیا همان طور که در کتب اصولیّون، کتاب تقلید وجود دارد، در کتب آنها نیز بابی به نام تقلید دیده می‌شود؟؟


 

إذن، ماذا تقولون: هل علماء الشيعة الأوائل الذين حفظوا المذهب هم الحق، أم هؤلاء اليوم هم الحق ؟ ومن ثم هل تعتبرون كبار علماء الشيعة الذين يقولون ببطلان التقليد وضلال من يقول به باطل، وحاشاهم ؟!

حال چه می‌گویید: آیا علمای اولیه‌ی شیعه‌ که مذهب را حفظ کرده‌اند، بر حق می‌باشند یا اینها که امروزه وجود دارند؟ آیا بزرگان علمای شیعه، اکنون معتبر نیستند؟! همان کسانی که رای به بطلان تقلید داده‌اند و شما کسانی که چنین رأیی را باطل می‌شمارند، گمراه می‌دانید در حالی که هرگز چنین نیست؟!


 

ثم: الفيض الكاشاني، والميرزا النوري، ونعمة الله الجزائري، والحر العاملي، وغيرهم ... هل هؤلاء باطل وكلهم يقولون ببطلان التقليد ؟!).

علاوه بر این آیا فیض کاشانی، میرزای نوری، نعمت الله جزایری، حرّ عاملی و دیگران، که معتقد به باطل بودن تقلید هستند، همگی گمراهند؟!».


 

وواضح أنه (علیه السلام) يشكل عليهم بالقول بضرورة تقليد المجتهدين باعتباره باباً يتم به حفظ الشريعة في زمن الغيبة وإلا ضاع الدين وأهله كما يصورونه هم، والحال أنّ الشيعة كانت تاخذ دينها ولم يكن للتقليد المزعوم عيناً ولا أثراً، ولم تكن تشعر بما شعر به فقهاء آخر الزمان وأتباعهم اليوم ؟!! 

احمد الحسن(علیه السلام) از این عقیده و تصور آنها که می‌گویند «تقلید از مجتهدین از آن جهت ضرورت دارد که روشی است برای حفظ شریعت در زمان غیبت که در غیر این صورت، دین و اهل آن از بین می‌روند»، اشکال می‌گیرد، و حال آن که در گذشته، شیعه، دین خود را فرامی‌گرفته در حالی که از این تقلید کذایی هیچ اثر و نشانه‌ای در کار نبوده است، و آنها چنین احساسی که امروزه فقهای آخرالزمان و پیروانشان دارند را نداشتند!!


 

ثم سألته (علیه السلام) بعد ذلك، وقلت: لما طرحتُ الإجابة بأمثلة العلماء العاملين الذين لا باب عندهم في كتبهم للتقليد، سُئلنا عن الحجة الناطق على الناس قبل مجيء الوصي اليماني، خصوصاً وأنّ الإمام (علیه السلام) مرفوع من حين الولادة.

سپس از ایشان(علیه السلام) پرسیدم: وقتی من از طریق آوردن مثال‌هایی از علمای عاملی که در کتاب‌هایشان، بابی برای تقلید وجود نداشت، به آنها پاسخ دادم، از ما درباره‌ی حجت ناطق بر مردم قبل از آمدن یمانی سؤال کردند، مخصوصاً با توجه به این که امام(علیه السلام) از زمان ولادت، رفع شده است.


 

فأجابني (علیه السلام): (الأمر أني لم أجب، إنما أشكلت عليهم بما أشكلوا به، هم يجب فضحهم؛ لأنهم يتكلمون عن الحكم الشرعي بالخصوص. 

ایشان(علیه السلام) پاسخ دادند: «درواقع من پاسخی نگفتم، بلکه بر آنها با چیزی که به وسیله‌ی آن اشکال وارد نمودند، اشکال وارد کردم. لازم است که آنها رسوا شوند، به خصوص که آنها از حکم شرعی سخن می‌گویند.


 

وأما أنّ الإمام المهدي (علیه السلام) مرفوع من حين الولادة فإني لم أقل ذلك، بل قلت رفع بعد ولادته()، ولكنه بعد هذا عاش سنيناً طويلة على الأرض بشكل طبيعي حتى الغيبة الكبرى. 

من نگفتم که امام مهدی(علیه السلام) از زمان ولادت به بالا برده شده (مرفوع شده) بلکه گفتم آن حضرت پس از ولادت رفع شد ولی بعد از آن، سال‌های طولانی حتی در زمان غیبت کبری نیز، به شکل طبیعی بر زمین زندگی کرد.


 

أما لماذا لم يبعث (علیه السلام) من يحتج به على الناس ؟ فقد بينته في بعض الكتب منذ زمن تجده في كتاب "العجل". أما حجة ناطق بمعنى (وصي) و (حجة على الناس) فهذا لا، لا يوجد غير اثني عشر إماماً ثم اثنا عشر مهدياً. 

اما چرا حضرت(علیه السلام) کسی را نفرستاد تا حجت بر مردم باشد؟ من مدت‌ها پیش در برخی کتاب‌هایم از جمله کتاب «العجل» (فتنه‌ی گوساله) به این سؤال، پاسخ داده‌ام. البته حجت ناطق به معنای «وصی» و «حجت بر مردم» فقط منحصر به دوازده امام و سپس دوازده مهدی(علیهم السلام) است.


 

ثم إذا كان الناس لا تقبل أن ترسل لهم، فهل ترسل لهم ؟! من لا يرى هل ينفع أن تعرض أمامه صورة ليراها ؟!

وانگهی اگر مردم قبول نکنند که کسی برایشان فرستاده شود، آیا کسی برای آنها گسیل می‌شود؟! آیا اگر جلوی کسی که قادر به دیدن نیست، عکسی بگیری تا آن را ببیند، سودی عایدش می‌شود؟!


 

سأقص لك رؤيا: في يوم كنت في أرض الله الواسعة، رأيت بعض الخلق ممن يشملهم اسم ناس ظاهراً، فسألت الله إن كان هؤلاء ينفع معهم شيء أو يمكن أن يؤمنوا، وفي الليل رأيت رؤيا بهؤلاء، كان ملخصها: إن هؤلاء عبارة عن حشرات كبيرة بدون عيون وشكلهم كاليرقات، فعرفت معنى الرؤيا أنهم بلا بصيرة ، يعني لا فائدة منهم. 

خوابی را برایت تعریف می‌کنم: روزی بر زمین وسیع خدا بودم. گروهی را دیدم که در ظاهر نام مردم به آنها اطلاق می‌شود. از خداوند سؤال نمودم که آیا چیزی برای این افراد فایده دارد و یا امکان ایمان آوردن، دارند؟! شب در خواب رؤیایی درباره‌ی آنها دیدم که خلاصه‌اش چنین است: این عده عبارت بودند از یک سری حشرات بزرگ بدون چشم که هیکلی همچون کرم داشتند. معنای رؤیا را فهمیدم به این صورت که آنها فاقد بصیرت‌اند و خیر و فایده‌ای در آنها نیست.


 

هل فهمت لماذا ذكرت لك الرؤيا ؟ الحكمة أن تضع الشيء بموضعه، فترسل لمن يقبل رسولك، أما من لا يقبل فالحجة قائمة عليه بخليفة الله في أرضه، وهذا يكفي وقد أرسل في فترات لكن الهمج الرعاع وعلماء الشيعة استقبلوهم بالرماح، (لا لأمره تعقلون، ولا من أوليائه تقبلون)، هذا هو قول الإمام، أليس كذلك ؟).

آیا می‌دانی چرا این خواب را برایت بیان کردم؟ حکمت آن است که هر چیز را به جای خودش قرار دهی و برای کسی فرستاده‌ای گسیل داری که فرستاده‌ات را می‌پذیرد. کسی که نمی‌پذیرد، حجت به وسیله‌ی خلیفه خدا در زمین بر او قائم است و همین کفایت می‌کند. در برهه‌های مختلف زمانی، رسولانی فرستاد شد ولی مردم فرومایه و علمای شیعه با نیزه به استقبال آنها رفتند. «(در امرش تعقل نمی‌کنند و اولیایش را قبول نمی‌کنند)»  این سخن امام است، آیا چنین نیست؟».


 

* * *


 

ایستگاه سوم: مسایل مربوط به اعتقادات : پیش از آمدن یمانی، حجت ناطق بر مردم چه کسی بود؟

سرفصل ها

همه