Logo
دانلود فایل متنی

 

پرسش ۸۱:

 آیا قرآن مخلوق و حادث است؟

 

 

سؤال/ ۸۱: القرآن هل هو مخلوق، أم هو خالق؟ وهل هو محدث، أم هو قديم؟ فقد ورد في رواية عن أهل البيت (علیهم السلام) أنه مخلوق، وفي رواية أنه خالق، وفي رواية أنه كلام الله لا خالق ولا مخلوق؟!

آیا قرآن مخلوق است یا خالق؟ و آیا حادث است یا قدیم؟ در روایتی از اهل بیت (علیهم السلام) آمده که قرآن مخلوق است و در روایتی دیگر به عنوان خالق آمده و در روایتی نیز آمده که کلام خداوند است؛ نه خالق است و نه مخلوق!

 

الجواب: في الرواية عن ابن خالد، قال: قلت للرضا (علیه السلام) يا ابن رسول الله أخبرني عن القرآن أخالق أو مخلوق؟ فقال (علیه السلام):(ليس بخالق ولا مخلوق، ولكنه كلام الله عز وجل)([237]).

پاسخ: در روایتی از ابن خالد آمده که می‌گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم:(ای پسر رسول خدا! مرا از قرآن آگاه فرما که خالق است یا مخلوق؟ فرمود:(نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خداوند عزّوجل است).([238])

 

وعن اليقطيني قال: كتب أبو الحسن الثالث (علیه السلام) إلى بعض شيعته ببغداد:(بسم الله الرحمن الرحيم عصمنا الله وإياك من الفتنة فإن يفعل فأعظم بها نعمة وإلا يفعل فهي الهلكة، نحن نرى أن الجدال في القرآن بدعة اشترك فيها السائل والمجيب، فتعاطى السائل ما ليس له وتكلف المجيب ما ليس عليه، وليس الخالق إلا الله وما سواه مخلوق، والقرآن كلام الله لا تجعل له اسماً من عندك فتكون من الضالين، جعلنا الله وإياك من الذين يخشون ربهم بالغيب وهم من الساعة مشفقون)([239]).

و از یقطینی روایت شده است: ابو الحسن سوم امام هادی (علیه السلام) به یکی از شیعیانش در بغداد چنین نوشت:(به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان. خداوند ما و شما را از فتنه و آشوب در امان بدارد که اگر چنین کند نعمت بزرگی را به ما مبذول داشته و اگر چنین ننماید، هلاکت‌بار خواهد بود. عقیده‌ی ما این است که جدال در مورد قرآن بدعتی است، که سوال کننده و پاسخ دهنده در آن گناه شریک‌اند؛ سوال‌کننده می‌پرسد آنچه ربطی به او ندارد و پاسخ دهنده چیزی را پاسخ می‌دهد که در ارتباط با او نیست. آفریدگار، تنها خداوند است و جز او، همه مخلوق‌اند. قرآن کلام خداوند است؛ برای آن از طرف خودت نامی مده که گمراه می‌شوی. خداوند ما و شما را از کسانی قرار دهد که در نهان از پروردگار خویش می‌ترسند و از ساعت(قیامت) هراسناک‌اند)([240]).

 

وفي الرواية عن الصادق (علیه السلام):(...... القرآن كلام الله مُحْدَث غير مخلوق وغير أزلي مع الله تعالى ذكره وتعالى الله عن ذلك علواً كبيراً، كان الله عز وجل ولا شيء غير الله معروف ولا مجهول، كان عز وجل ولا متكلم ولا مريد ولا متحرك ولا فاعل جل وعز ربنا فجميع هذه الصفات مُحْدَثًة غير حدوث الفعل منه جل وعز ربنا والقرآن كلام الله غير مخلوق، فيه خبر من كان قبلكم وخبر ما يكون بعدكم أنزل من عند الله على محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم))([241]).

و در روایت از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:(.... قرآن، کلام خداوند است؛ حادثی غیر مخلوق است و به همراه خداوندی که ذکرش بلند است، ازلی نمی‌باشد؛ خداوند بسیار برتر از اینها است. خداوند عزّوجل بود و چیزی غیر از خدا ـ‌نه معلوم و نه مجهول‌ـ وجود نداشت. خداوند عزّوجل بود، و نه متکلم بود و نه مرید و نه متحرک و نه فاعل. تمامی این صفات حادث است بدون انجام هیچ عملی از جانب خداوند جل جلاله؛ و قرآن کلام خداوند است که مخلوق نیست؛ و در آن، اخبار آنان که پیش از شما بوده‌اند و آنچه پس از شما خواهند بود وجود دارد؛ از جانب خداوند بر فرستاده‌اش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است).([242])


 

وقال الصدوق (رحمه الله):(كأن المراد من هذا الحديث ما كان فيه من ذكر القرآن، ومعنى ما فيه أنه غير مخلوق أي غير مكذوب، ولا يعني أنه غير مُحْدَث؛ لأنه قد قال مُحْدَث. وقال رحمه الله: المخلوق في اللغة قد يكون مكذوباً، ويقال: كلام مخلوق، أي مكذوب ..) إلى آخر كلامه أعلى الله مقامه الشريف([243]).

شیخ صدوق(رحمه الله) می‌گوید:(گویا مراد از این حدیث، آنچه از ذکر قرآن در آن است می‌باشد، و منظور از اینکه در آن گفته شده مخلوق نیست، یعنی دروغی در آن نمی‌باشد و به این معنی که غیر حادث باشد، نمی‌باشد؛ چرا که حدیث می‌گوید، حادث است». شیخ صدوق(رحمه الله) می‌گوید: «مخلوق در لغت، می‌تواند به معنی دروغین و ساختگی هم باشد؛ و وقتی گفته می‌شود: کلام مخلوق، یعنی کلام دروغین....» تا آخر سخن شیخ که خداوند مقام شریفش را بلند دارد).([244])

 

والآن لو تدبرت هذه الروايات لوجدت عدة أمور هي:

۱- إنّ أهل البيت (علیه السلام) أرادوا إبعاد شيعتهم عن فتنة خَلْق القرآن التي حدثت في زمن خلفاء بني العباس، وسببت اتهام من خاض فيها بالزندقة، وكانت نتيجتها سجن وقتل بعض من خاض فيها لأسباب سياسية لا غير.

۲- إنّ أهل البيت (علیه السلام) أكدوا على أنّ الأزلي هو الله سبحانه، وما سواه محدث.

۳- لم يفصل أهل البيت (علیه السلام) الكلام في القرآن؛ لأنه لم يحن وقته ولم يحضر أهله([245]).

٤- الشيخ الصدوق (رحمه الله) ومن ذهب مذهبه تكلّف بأن جعل معنى مخلوق مكذوب والعرب إذا أرادوا أن يستعملوا هذه الكلمة في الكذب يقولون: اخْتَلَقَ الكلام أي كَذَّبَ، ولا يقولون: خَلَقَ الكلام، فلا يقولون مخلوق لو أرادوا الكذب، بل يقولون مختلق، فليس في كلمة مخلوق معنى الكذب، ولا حاجة للاحتراز منها ليتحرز الأئمة (علیه السلام) منها.

اگر در این روایات تدبّر شود، مواردی در آن دیده می‌شود:

۱- اهل بیت می‌خواستند شیعیانشان را از فتنه‌ی «خلق قرآن» که در زمان خلفای بنی‌عباس اتفاق افتاد و اینکه هر کس در آن گرفتار می‌شد، به کفر و زندیق بودن متهم می‌شد، و نتیجه‌ی این فتنه، چیزی جز زندان و قتل برخی از کسانی که به دلایل سیاسی و نه چیز دیگر گرفتارش می‌شدند، بود، دور سازند.

۲- اهل بیت تأکید داشتند که موجود ازلی، فقط خداوند است و هر چه غیر از او است حادث می‌باشد.

۳- اهل بیت کلامِ قرآن را با همه‌ی تفاصیل بیان نکرده‌اند؛ چرا که زمان آن فرا نرسیده و اهل و شایسته‌اش نیز حاضر نشده بودند([246]).

۴- شیخ صدوق (رحمه الله) و هر کس که در مسیر فکری وی باشد، به اینکه مخلوق به معنی دروغین می‌باشد، مسئول خواهد بود. این در حالی است که اگر عرب بخواهد از این عبارت در معنای «دروغین» استفاده کند، می‌گوید:(إختَلَقَ الکلام)(سخن را خلق کرد) یعنی(دروغ گفت) و نمی‌گویند: قرآن نقطه‌ی نون است، و فیض نا(خَلَقَ الکلام)، و اگر منظور او،(کذب و دروغ) باشد از عبارت(مخلوق) استفاده نمی‌کند بلکه از عبارت(مختلق) استفاده می‌نماید. بنابراین در کلمه‌ی(مخلوق) معنای(کذب و دروغ) وجود ندارد، و برای دفاع از ائمه از این معنا، احتیاجی به احتراز و خودداری از چنین معنایی وجود ندارد.

 

والقرآن مُحْدَث وليس أزلي، والقرآن هو نور الله سبحانه وتعالى الذي خلق منه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، وهو بهذا المعنى خالق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، فمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خُلِقَ من القرآن(نورالله) بقدرة الله وقضائه سبحانه وتعالى وتبارك الله أحسن الخالقين.

قرآن حادث است و ازلی نیست. قرآن نور خداوند سبحان و متعال است که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را از آن خلق فرمود، و به این معنی، قرآن، خالق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس محمد  از قرآن(نور خداوند) با قدرت و قضای خداوند تبارک و تعالی، خلق گردید؛ و بلند مرتبه است خداوند، آن برترینِ آفرینندگان (تبارک الله احسن الخالقین).

 

والقرآن هو نقطة النون، وهو الفيض النازل من الله لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، عبد الله، والقرآن وجه الله الذي واجه به محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم)، والقرآن هو الحجاب النوري بين الله ومحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، كما ورد في الرواية عن الصادق (علیه السلام):(... وبينهما حجاب يخفق ...)([247]).


 

قرآن نقطه نون است و فیض نازل شده از جانب خداوند بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده‌ی خداوند می‌باشد. قرآن، همان وجه خداوند است که با آن با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  رویارو گردید، و قرآن همان حجاب نور است بین خدا و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، همانطور که در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است:(... و میان این دو حجابی در نوسان بود....).([248])

 

والقرآن هو سرادق عرش الله الأعظم، وهو عرش الله الأعظم المواجه لباب الله أو الذات(الرحمن)، وفي دعاء الحسين (علیه السلام) في عرفة:(يا من استوى برحمانيته فصار العرش غيباً في ذاته محقت الآثار بالآثار ومحوت الأغيار بمحيطات أفلاك الأنوار، يا من احتجب في سرادقات عرشه ...)([249]).

قرآن، همان سراپرده‌ی عرش اعظم خداوند است؛ همان عرش اعظم الهی است که با باب الله یا ذات(الرحمان) رویارو می‌باشد. در دعای امام حسین (علیه السلام) در عرفه آمده است:(ای آنکه به رحمانیتش چیره شد. پس عرش در ذاتش پنهان گشت. آثار را با آثار نابود کردی، و اغیار را به احاطه‌کنندگان افلاک انوار، محو نمودی. ای که در سراپرده‌های عرشش، پرده‌نشین شد....).([250])

 

وقال تعالى : ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾([251])، فباب الله(الرحمن) احتجب بالعرش، وتجلّى لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالعرش الأعظم أو القرآن، وفي آنات يرفع هذا الحجاب لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، وذلك بأن يحتوي محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حُجُب النور أو القرآن، وتتجلّى فيه. وفي هذه الآنات يكون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  والقرآن واحداً، أو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) والعرش الأعظم واحد. ثم لا يبقى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) أو العرش الأعظم أو القرآن:(… فصار العرش غيباً في ذاته محقت الآثار بالآثار ومحوت الأغيار …)، ولا يبقى في هذه الآنات إلا الله الواحد القهار، وهكذا فمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) يخفق مع خفق الحجاب.

حق تعالی می‌فرماید:(خدای رحمان بر عرش استیلا دارد)([252]). پس(باب خدا)(الرحمن) با(عرش) پوشیده شد، و برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با عرش اعظم یا قرآن تجلّی یافت، و در آناتی(لحظاتی) این حجاب برای محمد برداشته می‌شود و این از آن رو است که محمد  حجاب‌های نور یا قرآن را دربرگرفت و آنها در او متجلّی شد. در این لحظات، محمد  و قرآن یکی هستند؛ یا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرش اعظم، یکسان می‌باشند. سپس نه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  باقی می‌ماند و نه عرش اعظم یا قرآن:(.... پس عرش در ذاتش پنهان گشت. آثار را با آثار نابود کردی، و اغیار را محو نمودی....) و در این لحظات چیزی جز خدای واحد قهار باقی نمی‌ماند و به این ترتیب، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با نوسان حجاب، به نوسان درمی‌آید.

******


 


 

[237]- التوحيد للصدوق : 223، بحار الأنوار : ج89 ص118.

[238]- توحید صدوق: ص 223؛  بحار الانوار: ج 89 ص 118.

[239]- أمالي الصدوق : ص639 ح864، بحار الأنوار: ج89 ص118.

[240]- امالی صدوق: ص 639 ح 864  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 118.

[241]- التوحيد للصدوق : 227، بحار الأنوار: ج89 ص119.

[242]- توحید صدوق: ص 227  ؛  بحار الانوار: ج 89 ص 119.

[243]- التوحيد للصدوق : ص229.

[244]- توحید صدوق: ص 229.

[245]- روى في الحديث عنهم ع :(ما كل ما يعلم يقال، ولا كل ما يقال حان وقته، ولا كل ما حان وقته حضر أهله) مختصر بصائر الدرجات : ص212.

[246]- در حدیث از ائمه ع روایت شده است:(هر آنچه دانسته شود، گفته نشود، و هر آنچه گفته شود، وقتش نرسیده باشد، و هر آنچه وقتش رسیده باشد، اهل و شایسته‌اش حاضر نشده باشد). مختصر بصائر الدرجات: ص 212.

[247]- تفسير الصافي - سورة النجم : ج5 ص84 ، فما بعد.

[248]- تفسیر صافی ـ سوره‌ی نجم: ج 5 ص 84 و پس از آن.

[249]- فقرة من دعاء يوم عرفة للإمام الحسين(علیه السلام)، راجع: بحار الأنوار: ج95 ص227.

[250]- فرازی از دعای روز عرفه‌ی امام حسین ع،  به بحار الانوار: ج 95 ص 227 مراجعه نمایید.

[251]- طـه : 5.

[252]- طه: 5.


 

پرسش ۸۱: آیا قرآن مخلوق و حادث است؟

سرفصل ها

همه