Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

پرسش ۱۴۵:

مراد از این آیه‌ی :

﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾

 

سؤال/ ١٤٥: قال تعالى: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾([284]). ما المعنى المراد من هذه الآية؟

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند).([285]) معنای مورد نظر از این آیه چیست؟

 

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

قال رجل لأبي عبد اللّه (علیه السلام): بلغني أن العامة يقرؤون هذه الآية هكذا: (تَكلمهم) أي تجرحهم، فقال (علیه السلام): (كلمهم الله في نار جهنم ما نزلت إلا تُكلمهم من الكلام)([286]).

 

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

مردی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: به من رسیده است که عامه، این آیه را به صورت «تَکلمهم» قرائت می‌کنند یعنی «تجرحهم» (آنها را مجروح می‌سازد). حضرت(علیه السلام) فرمود: (خداوند با آنان در آتش جهنم سخن بگوید! این آیه نازل نشده مگر به صورت «تُكَلِّمُهُمْ» یعنی از کلام).([287])

 

وعن الرضا (علیه السلام) في قوله تعـالى: ﴿أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾، قال (علیه السلام): (علي (علیه السلام))([288]).

و امام رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه‌ی ﴿ برایشان جنبده‌ای از زمین بیرون می آوریم که با آنان سخن بگوید ﴾ ، فرمود: «حضرت علی(علیه السلام)است».([289])

 

فالدابة في هذه الآية إنسان، وتوجد روايات بيَّنت أنه علي بن أبي طالب (علیه السلام)، وهذا في الرجعة، فعلي (علیه السلام) هو دابة الأرض([290]) في الرجعة يكلم الناس، ويبين المؤمن من الكافر بآيات الله سبحانه. وقبل الرجعة قيام القائم (علیه السلام)، وأيضاً له (دابة تكلم الناس)([291])، وتبين لهم ضعف إيمانهم بآيات الله الحقة في ملكوت السماوات، وهي الرؤيا والكشف في اليقظة، وتبين لهم أن الناس على طول مسيرة الإنسانية على هذه الأرض أكثرهم لا يوقنون بآيات الله الملكوتية ولا يؤمنون بالرؤيا، والكشف في ملكوت السماوات، لأنهم قصروا نظرهم على هذه الأرض، وعلى المادة، وهي مبلغهم من العلم لا يعدونها إلى سواها، ﴿ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى﴾([292]).

جنبنده، در این آیه انسان است؛ و روایاتی وجود دارد که بیان می‌دارد او علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است و این امر در رجعت  صورت می گیرد. حضرت علی (علیه السلام) جنبنده‌ی زمین است([293]) که در رجعت با مردم سخن می‌گوید و مؤمن را از کافر به آیات الهی جدا می‌نماید. پیش از رجعت، قیام قائم(علیه السلام) قرار دارد و آن حضرت نیز ﴿ جنبنده‌ای که با مردم سخن می‌گوید)([294]) ، می‌باشد و با رؤیا و مکاشفه در بیداری، ضعف ایمان آنها به آیات حق الهی در ملکوت آسمان‌ها را به آنها می‌نمایاند و برایشان تبیین می‌نماید که مردم در طول مسیر انسانیت بر این زمین، غالباً به آیات ملکوتی خداوند یقین ندارند و به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمان‌ها ایمان نمی‌آورند؛ چرا که آنها نگاه خود را به این زمین و به ماده محدود کرده‌اند و این منتهای دانش آنها بوده است که سراغ ماسوای آن نمی‌روند: ﴿ مُنتَهای دانش آنها همين است. پروردگار تو به آن کس که از طريق او گمراه می‌شود يا به راه هدايت می‌افتد داناتر است.﴾([295])

 

وفي الجانب الآخر الأنبياء والأوصياء والرسل وأصحابهم يؤمنون بآيات الله، ويؤمنون بالرؤيا والكشف في ملكوت السماوات، وإنها طريقٌ لوحي الله سبحانه وتعالى، وما كانوا أنبياء لولا إيمانهم هذا، ولذا مدحهم الله سبحانه وتعالى فقال: ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾([296]).

در سوی دیگر، انبیا، اوصیا، رسولان و یاران و اصحاب آنها به آیات خدا ایمان می‌آورند. آنها به رؤیا و مکاشفه در ملکوت آسمان‌ها ایمان دارند و این خود یکی از راه‌های وحی خداوند سبحان و متعال می‌باشد که اگر آنها به این طریق ایمان نداشتند، پیامبر نمی‌بودند و از همین رو خداوند سبحان و متعال آنها را ستوده و فرموده است: ﴿ ما ندايش داديم: ای ابراهيم! * رؤیا را تصدیق کردی و ما اینچنین نيکوکاران را پاداش می‌دهيم).([297])

 

وقال: ﴿وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ﴾([298]).

می‌فرماید: ﴿ و مريم دختر عمران را که شرمگاه خويش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دميديم و او کلمات پروردگارش و کتاب‌هايش را تصديق کرد و او از فرمان‌برداران بود).([299])

 

وقال تعالى عن الرؤيا: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ﴾([300]). فمدح إبراهيم (علیه السلام)؛ لأنه صدق بالرؤيا، ومدح مريم كذلك ؛ لأنها صدقت بالرؤيا، ومدح يوسف؛ لأنه صدق بالرؤيا وأوّلها، قال تعالى: ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ﴾([301]).

حق تعالی درباره‌ی رؤیا می‌فرمایند: ﴿ با اين قرآن که به تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی.﴾([302]) بنابراین خداوند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را از آن رو که رؤیا را تصدیق کرده، می‌ستاید و مریم (علیها السلام) را نیز به همین دلیل مدح می‌گوید؛ چرا که او رؤیا را تصدیق کرده است. همچنین یوسف (علیه السلام) را ستوده؛ چون رؤیا را تصدیق و تأویل کرده است. حق تعالی می‌فرماید: ﴿ ای يوسف(علیه السلام)، ای مرد راست‌گوی! برای ما تعبير کن که هفت گاو فَربه را هفت گاو لاغر می‌خورند، و هفت خوشه‌ی سبز باشد و هفت خوشه‌ی خشک دیگر، که من نزد مردم بازگردم، باشد که آگاه گردند).﴾[303])

 

واليوم تجد كثيراً من الناس ينكرون حقيقة الرؤيا، وإنها وحي من الله سبحانه وتعالى، وذلك لأن نفوسهم الخبيثة منكرة وغير مؤمنة بالله سبحانه وتعالى، ولكنهم لا يعلمون. فهم كافرون بالله في عالم الذر، وكافرون بالولاية الإلهية، ولم يقرّوا لولي من أولياء الله قط في قلوبهم، وإنما جعلهم الله يقرون بألسنتهم ببعض الحق ليدفع الله بهم عن أوليائه([304]).

ولی امروز می‌بینم که بیشتر مردم حقیقت رؤیا را و اینکه وحی از جانب خداوند سبحان و متعال است، منکر می شوند و این از آن رو است که نفس خبیث آنها، خداوند سبحان و متعال را انکار می‌کند و به او ایمان ندارد ولی آنها خود، نمی‌دانند. آنها در عالم ذَرّ، به خدا و به ولایت الهی کافر شدند و در دل‌های خود هرگز به هیچ ولیی از اولیای الهی اذعان و اعتراف ننمودند و فقط خداوند کاری کرده که آنها با زبان خود به بخشی از حق اقرار نمایند تا خداوند به این وسیله، از اولیای خود دفع شر نماید.([305])

 

والرؤيا طريق يكلم الله به عباده([306]) جميعهم وأنبياءه ورسله، أولياءه وأعداءه، المؤمن والكافر. فقد أوحى الله لفرعون مصر الكافر رؤيا استفاد منها يوسف (علیه السلام) في بناء اقتصاد الدولة: ﴿وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيا تَعْبُرُونَ﴾([307]).

رؤیا، راهی است که خداوند با آن، با همه‌ی بندگانش([308]) و با پیامبران و فرستادگانش، و با دوستان و دشمنانش، چه مؤمن و چه کافر سخن می‌گوید. خداوند به فرعون مصر که کافر بود، رؤیایی وحی کرد که حضرت یوسف(علیه السلام) با استفاده از آن، اقتصاد حکومت را بنیان نهاد: ﴿ پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز ديدم و هفت خوشه‌ی خشک دیگر. ای خاصگان من، خواب مرا تعبير کنيد، اگر تعبير خواب می‌دانيد!.﴾([309])

 

وقد أوحي الله لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رؤيا عرَّفه بها ما يحصل لأهل بيته من بعده، وتسلّط بني أمية (لعنهم الله) على أمته: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَاناً كَبِيراً﴾([310]).

خدا به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) رؤیایی وحی فرمود که حضرت بوسیله آن دانست پس از او چه بر سر اهل بیتش می‌رود و به تسلّط بنی امیه که لعنت خدا بر آنها باد، بر امّتش پِی برد: ﴿و آنگاه که تو را گفتيم: پروردگارت بر همه‌ی مردم احاطه دارد و آنچه در خواب به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود. ما مردم را می‌ترسانيم ولی تنها به کفر و سرکشي‌شان افزوده می‌گردد).([311])

 

وقد عرض الله سبحانه وتعالى نفسه شاهداً للكفار بنبوة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  إن طلبوا شهادته . وكيف يشهد الله سبحانه وتعالى للكفار إلا بالرؤيا، قال تعالى: ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾([312]).

خداوند سبحان و متعال خود را به عنوان شاهد نبوّت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) برای کفّار عرضه نمود، اگر آنها از او گواهی طلب کنند. حال خداوند سبحان و متعال جز از طریق رؤیا برای کفّار گواهی می‌دهد؟ حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و کافران می‌گويند تو پيامبر نيستی. بگو: خدا و آن کس که علم کتاب نزد او است، برای شهادت ميان من و شما کافی است).([313])

 

قال تعالى: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾، فالقول الذي يقع هو خروج القائم (علیه السلام) وهو القيامة الصغرى([314])، ﴿ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآياتِنَا لا يُوقِنُونَ﴾([315])، والدابة: هو المهدي الأول([316]) الذي يقوم قبل القائم (علیه السلام) ويكلم الناس ويبكتهم، ويبيّن لهم كفرهم بآيات الله الملكوتية (الرؤيا والكشف) وركونهم إلى المادة والشهوات، وإعراضهم عن ملكوت السموات.

حق تعالی می‌فرماید: (چون سخن بر ایشان محقق گردد)، سخن (فرمانی) که مقرّر می‌گردد، خروج قائم(علیه السلام)که همان قیامت صغری می‌باشد([317]) ﴿ برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند([318]) ؛ جنبنده، مهدی اول است([319]) که پیش از قائم (علیه السلام)، قیام می‌کند با مردم سخن می‌گوید و آنها را توبیخ می‌کند و کفر آنها به آیات ملکوتی خداوند (رؤیا و مکاشفه) و تمایلشان به ماده و شهوات و روی‌گردانی آنها از ملکوت آسمان‌ها را برایشان آشکار می‌سازد.

 

قال تعالى: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾([320]).

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ آيات و نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هر چیزی گواه است، کافی نيست؟).﴾[321])

 

ورد في الروايات عنهم (علیهم السلام): (أنه الحق) أي: قيام القائم، والآيات التي يرونها في الآفاق، وفي أنفسهم هي كما ورد عنهم (علیهم السلام) ؛ في الآفاق: (الفتن والقذف من السماء) ، وفي أنفسهم: (المسخ)([322]).

در روایات از معصومین(علیهم السلام) وارد شده که ﴿ او حق است ﴾ یعنی قیام قائم و آیاتی که در آفاق و در وجود خودشان می‌بینند طبق آنچه از معصومین(علیهم السلام) وارد شده‌ در آفاق، «فتنه‌ها و بلا از آسمان است» و در وجود خودشان «مسخ» می‌باش.([323])

 

وأيضاً الآيات في الآفاق الملكوتية أي في آفاق السماوات، وفي أنفسهم بـ (الرؤيا والكشف)، فيريهم الله آياته الملكوتية حتى يتبيّن لهم أنه الحق، أي خروج القائم، وإنّ الذي يكلمهم هو: (المهدي الأول من المهديين الإثني عشر)، وهذا الآيات هي من العلامات التي ترافق المهدي الأول، وتبيّن للناس أنه الحق من ربهم.

همچنین نشانه‌هایی در آفاق ملکوتی یعنی در آفاق آسمان‌ها و در خودشان «رؤیا و مکاشفه» است؛ خداوند آیات ملکوتی خود را به آنها می‌نمایاند تا برایشان آشکار شود که او یعنی خروج قائم حق است و کسی که با آنها سخن می‌گوید: «مهدی اول از مهدیّین دوازده‌گانه» می‌باشد و این آیات و نشانه‌ها از علامت‌هایی است که با مهدی اول  همراه است و برای مردم آشکار می‌سازد که او حقّی از جانب پروردگارشان است.

 

فهذه الآيات في الآفاق وفي الأنفس هي نفسها التي تتكلم عنها دابة الأرض، وتبكِّت الناس؛ لأنهم لا يؤمنون بها، وهي الآيات في ملكوت السماوات، وهي الرؤيا والكشف.

این آیات در آفاق و در نفْس‌ها، همان‌هایی است که جنبنده‌ی زمین درباره‌ی آنها با مردم سخن می‌گوید و آنها را سرزنش می‌نماید؛ چرا که آنها به آن ایمان نمی‌آورند و اینها  همان نشانه‌های در ملکوت آسمان‌ها هستند  که رؤیا و مکاشفه می‌باشند.

 

ولابد هنا أن نعرج قليلاً على الرؤيا لنعرف مدى أهميتها عند الله سبحانه وتعالى في القرآن، وعند الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ، وعند آل بيته(علیهم السلام).

در اینجا باید قدری درموضوع رؤیا تأمّل کنیم تا به اهمیت بسیار آن در نظر خداوند سبحان و متعال در قرآن، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت(علیهم السلام)  پِی ببریم.

 

ففي القرآن: الله سبحانه وتعالى يسمي الرؤيا (أحسن القصص)([324])، ويقص علينا رؤيا يوسف([325]) ويبيّن تحققها في أرض الواقع.

· در قرآن: خداوند سبحان و متعال، رؤیا را ﴿ برترین سرگذشت‌ها﴾([326]) نام می‌نهد و رؤیای حضرت یوسف(علیه السلام) را بازگو می‌کند([327]) و تحقق آن را در زمین و در عالم واقع بیان می‌دارد.

 

ويقص علينا رؤيا السجين([328]) وتحققها في أرض الواقع المعاش، ويقص رؤيا فرعون الكافر([329]) واعتماد يوسف (علیه السلام) وهو نبي عليها وتأسيسه اقتصاد الدولة بناءً على هذه الرؤيا، ومن ثَّم تحققها في الواقع المعاش. ويقص علينا القرآن حال بلقيس ملكة سبأ، فهي تعرف أن سليمان نبي كريم بالرؤيا، فتصدق الرؤيا وتؤمن في النهاية: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ﴾([330])، فمن أين عرفت أنه كتاب كريم إلا من الله وبالرؤيا. وهكذا كل أنبياء الله ورسله وأوليائه سبحانه وتعالى، لا تفارقهم الرؤيا، آية عظيمة من آيات الله، وطريق يكلمهم الله سبحانه به، فالرؤيا طلائع الوحي الإلهي.

همچنین رؤیای زندانیان([331]) و تحقق یافتن آن در زندگی واقعی روزمره را برای ما و نیز رؤیای فرعون کافر([332]) و اعتماد یوسف پیامبر (علیه السلام)  بر این رؤیا را در حالی که او یک پیامبر است‌ و اینکه اقتصاد حکومت را بر مبنای این رؤیا بنیان‌گذاری می‌کند بازگو می‌نماید، و بر این اساس تحقق یافتن آن در زندگی روزمره را تبیین می‌نماید. قرآن همچنین وضعیت بلقیس ملکه‌ی سبا را حکایت می‌نماید و اینکه او از طریق رؤیا درمی‌یابد که سلیمان پیامبری بزرگوار است و رؤیا را باور داشته و در پایان ایمان می‌آورد: ﴿ آن زن گفت: ای بزرگان، نامه‌ای گران‌قدر به سوی من افکنده شده).([333]) جز از طریق خدا و به وسیله‌ی رؤیا او از کجا دانست که این نامه‌ای گران‌مایه است؟ به این ترتیب هیچ گاه رؤیا از تمامی انبیای الهی، فرستادگان و اولیای خداوند سبحان و متعال جدا نبوده است. رؤیا نشانه‌ای عظیم از آیات خدا و راهی است که خداوند سبحان به وسیله‌ی آن با آنها سخن می‌گوید؛ آری، رؤیا سرآغاز وحی الهی است.

 

أما الرسول: فقد اهتم بالرؤيا أشد الاهتمام، حتى إنه كان كل يوم بعد صلاة الفجر يلتفت على أصحابه فيسألهم: (هل من مبشرات، هل من رؤيا)([334]). وفي يوم لا يخبره أحد من أصحابه برؤيا فيقول لهم: آنفاً كان عندي جبرائيل يقول: كيف نأتيهم ونريهم رؤيا والتفث في أظفارهم؟!

· اما پیامبر: برای رؤیا اهمیت بسیار زیادی قائل بود به گونه‌ای که هر روز پس از نماز صبح رو به اصحابش می‌کرد و از آنها می پرسید: )هل من مبشّرات؟ هل من رؤیا؟)([335]) (آیا بشارت‌دهنده‌هایی دارید؟ آیا رؤیایی دیده‌اید؟) و روزی که کسی از یارانش خبری از رؤیا به ایشان نمی‌داد، خطاب به آنها می‌فرمود: هم اکنون جبرئیل نزد من بود و می‌گفت: چگونه سراغ آنها برویم و به آنها رؤیا نشان دهیم، در حالی که چرک و آلودگی در ناخن‌های آنها است؟!

 

وقال (صلی الله علیه و آله و سلم): (من رآني فقد رآني فإن الشيطان لا يتمثل بي، ولا بأحد من أوصيائي)([336]). وقال، وقال، وقال في الرؤيا، راجع (دار السلام)([337]) وهو أربع مجلدات مليئة بالروايات التي تخص الرؤيا.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: (هر کس مرا در خواب ببیند مرا دیده است زیرا شیطان نه به شکل من و نه به صورت یا یکی از اوصیای من متمثّل نمی‌گردد)([338]) و درباره‌ی رؤیا می‌فرمود و می‌فرمود و می‌فرمود.... به کتاب دارالسلام که چهار جلد است و مملو از روایات مربوط به رؤیا است مراجعه نمایید.([339])

 

كما أقر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الرؤيا كطريق هداية وإيمان، فأقر إيمان خالد بن سعيد بن العاص الأموي لرؤيا رآها به (صلی الله علیه و آله و سلم)([340])، وأقرّ رؤيا يهودي رأى نبي الله موسى (علیه السلام) وأخبره أن الحق مع محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)([341]). وأقر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن الرؤيا حق من الله وكلام تكلم به الرب سبحانه عند عبده([342]).

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رؤیا را به عنوان راه هدایت و ایمان تأیید فرموده است. آن حضرت ایمان خالد بن سعید بن العاص اموی را به خاطر رؤیایی که درباره‌ی آن حضرت دیده بود،([343]) و رؤیای یک یهودی که پیامبر خدا موسی(علیه السلام) را در خواب دیده بود و به او خبر داده بود که حق با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است تأیید نمود([344]) و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تأیید فرمود که رؤیا حقی از جانب خداوند است و کلامی است که پروردگار سبحان به وسیله‌ی آن با بنده‌اش سخن می‌گوید.([345])

 

أما أهل البيت (علیهم السلام)  فقد ورد عنهم: (من رآنا فقد رآنا فان الشيطان لا يتمثل بنا)([346]). وورد عنهم(علیهم السلام): إن الرؤيا في آخر الليل لا تكذب ولا تختلف([347])، وإنّ الرؤيا في آخر الزمان لا تكذب([348])، وفي آخر الزمان يبقى رأي المؤمن ورؤياه([349]).

· اما اهل بیت(علیهم السلام) از آنها روایت شده:(هر کس ما را در خواب ببیند ما را دیده زیرا شیطان شبیه ما نمی‌شود).([350]) از آنها روایت شده است که رؤیا در آخر شب تکذیب نمی‌شود و محقق می‌گردد؛([351]) و اینکه در آخرالزمان رؤیا تکذیب نمی‌شود؛([352]) و در آخرالزمان دیدن مؤمن و رؤیایش باقی می‌ماند.([353])

 

وأقرّ الإمام الحسين (علیه السلام) إيمان وهب النصراني لرؤيا رآها بعيسى (علیه السلام)، وأقر الإمام الرضا (علیه السلام) إيمان بعض الواقفية لرؤيا رآها، فقد آتاه أبو الحسن الرضا (علیه السلام) في الرؤيا، وقال له: والله لترجعن إلى الحق ([354]).

امام حسین(علیه السلام) ایمان وهب نصرانی را به خاطر رؤیایی که درباره‌ی حضرت عیسی(علیه السلام) دیده بود تأیید فرمود. امام رضا(علیه السلام) نیز ایمان یکی از واقفیّه را به خاطر رؤیایی که دیده بود پذیرفت. آن شخص در خواب دید که امام رضا(علیه السلام) آمده و فرمود: به خدا سوگند تو به سوی حق بازخواهی گشت.([355])

 

وإذا أردنا التفصيل فإن الأمر يطول، ولكن ماذا تفعل لمن ينكر عليك الشمس في رابعة النهار وكيف تحتج على من يقول هذا منتصف الليل عند الزوال. وما لنا إلا أن نقول: إنا لله وإنا إليه راجعون، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم، وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، مطلب به درازا می‌کشد؛ ولی با کسی که خورشید را در وسط روز انکار می‌کند چه می‌توان کرد و برای کسی که در هنگام ظهر می‌گوید اکنون نیمه شب است چطور می‌توان استدلال نمود؟! چاره‌ای نداریم جز آنکه بگوییم: همه از خداییم و به سوی خدا بازمی‌گردیم، و هیچ حرکت و هیچ نیرویی نیست مگر توسط خداوند والای بزرگوار، و کسانی که در حق آل محمد ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت‌گاهی بازخواند گشت.

 

قال تعالى: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾([356]).

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ آيات و نشانه‌های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نمایان خواهیم ساخت تا برايشان آشکار شود که او حق است. آيا اينکه پروردگار تو بر هر چیزی گواه است، کافی نيست؟ * بدانید که آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند. بدانید که او بر هر چيزی احاطه دارد).([357])

 

فهذا إنكارهم للرؤيا وهي من الآيات الأنفسية، إنما لسبب أنهم في مرية من لقاء ربهم. والحمد لله وحده.

اینکه آنها رؤیا را که یکی از آیات و نشانه‌های انفُسی (درونی) است انکار می‌کنند، فقط به این سبب است که از دیدار پروردگارشان در تردید می‌باشند؛ و الحمد لله وحده.

******


 


 

[284]- النمل : 82.

[285]- نمل: 82.

[286]-  بحار الأنوار : ج53 ص53.

[287]- بحار الانوار: ج 53 ص 53.

[288]- العديد من الروايات تشير إلى أن دابة الأرض هو علي بن أبي طالب (علیه السلام) وفي الرجعة، فراجع للوقوف على هذه الروايات : بحار الأنوار ج53 ص53، ومدينة المعاجز للبحراني : ج3 ص90، وما بعدها وغير ذلك.

[289]- روایات بسیاری وجود دارد که اشاره می‌کنند که منظور از «دابة الارض» علی بن ابی طالب ع و در رجعت می‌باشد. به این روایات مراجعه نمایید: بحار الانوار ج 53 ص 53 و مدینة المعاجز بحرانی: ج 3 ص 90 و پس از آن و سایر موارد.

[290]- روايات آل بيت العصمة تشير إلى أن علياً هو دابة الله خاصة، بينما يشترك معه المهدي الأول (علیه السلام) في لقب دابة الأرض. ومن الروايات حديث أبي بصير عن أبي عبد الله (علیه السلام)، قال: (انتهى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إلى أمير المؤمنين (علیه السلام) وهو نائم في المسجد قد جمع رملاً ووضع رأسه عليه، فحركه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برجله ثم قال: يا دابة الله ، فقال رجل من أصحابه: يا رسول الله أيسمى بعضنا بعضا بهذا الاسم ؟ فقال: لا والله ما هو إلا له خاصة، وهو الدابة التي ذكر الله تعالى في كتابه: وإذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الأرض تكلمهم إن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون) مختصر بصائر الدرجات : ص43، فانتبه لحديث الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فقد ذكر أولاً دابة الله الخاصة بعلي (علیه السلام) ثم ذكر (دابة الأرض) في الآية القرآنية، وما هذا العطف إلا لتغايرهما .

[291] - وقد فصل الأستاذ أحمد حطاب القول في هذه المسألة في كتاب (طالع المشرق ودابة الأرض)، فراجع.

[292]- النجم : 30.

[293]- روایت‌های اهل بیت عصمت اشاره می‌کنند که علی  ع به طور خاص جنبنده‌ی خداوند است، و مهدی اول در این لقب با او شریک می‌باشد. از جمله‌ی روایات حدیث ابو بصیر از ابا عبد الله امام صادق  ع می‌باشد که فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر المؤمنین  ع رسید در حالی که او در مسجد خوابیده بود و مقداری شن جمع کرده، سرش را روی آن نهاده بود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با پایش او را تکان داد و سپس فرموند: ای جنبنده‌ی خدا! یکی از یارانش عرض کرد: ای رسول خدا! آیا برخی از ما نیز به این اسم نام برده می‌شویم؟ فرموند: نه به خدا سوگند. این نام فقط مخصوص او(علیه السلام) است. او همان جنبنده‌ی زمین است که خداوند متعال در کتابش ذکر فرموده است: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ﴾ (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند). مختصر بصائر الدرجات: ص 43. در این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دقت کنید که ابتدا جنبنده‌ی خداوند را مخصوص علی ع ذکر می‌فرمایند و سپس جنبنده‌ی زمین را در آیه بیان می‌دارد و این عطف صرفاً برای متفاوت بودن این دو می‌باشد.

[294]- استاد احمد حطاب سخن در باب این مسأله را در کتاب «طلوع کننده‌ی مشرق و جنبنده‌ی زمین» به طور مبسوط بیان کرده‌اند.

[295] - نجم: 30.

[296]- الصافات : 104 –  105.

[297] - صافات: 104 و 105.

[298]- التحريم : 12.

[299] - تحریم: 12.

[300]- يوسف : 3.

[301]- يوسف : 46.

[302] - یوسف: 3.

[303] - یوسف: 46.

[304]- انظر الحديث الوارد عن الإمام الصادق (علیه السلام) (… ثم قال (علیه السلام) : إن الله خلق أقواماً لجهنم والنار، فأمرنا أن نبلغهم كما بلغناهم واشمأزوا من ذلك ونفرت قلوبهم وردوه علينا ولم يحتملوه وكذبوا به وقالوا ساحر كذاب، فطبع الله على قلوبهم وأنساهم ذلك، ثم أطلق الله لسانهم ببعض الحق، فهم ينطقون به وقلوبهم منكرة، ليكون ذلك دفعاً عن أوليائه وأهل طاعته ولولا ذلك ما عُبـِد الله في أرضه، فأمرنا بالكف عنهم والستر والكتمان، فاكتموا عمن أمر الله بالكف عنه واستروا عمن أمر الله بالستر والكتمان عنه) الكافي : ج1 ص402.

[305] - به حدیث وارد شده از امام صادق ع توجّه نمایید: .... سپس فرمود: «خداوند گروه‌هایی را برای جهنم و آتش آفرید. به ما امر فرمود آنها را تبلیغ کنیم و ما چنین کردیم و آنها از آن بیزار شدند و قلب‌هاشان روی‌گردان گردید و آن را به ما بازگردانیدند، تحمّلش نکردند و تکذیبش نمودند و گفتند ساحر دروغ‌گو. پس خداوند بر قلب‌هایشان مُهر زد و از یادشان بزدود. سپس خداوند زبان آنها را به پاره‌ای از حق باز نمود؛ از این رو با زبان اقرار می‌کنند در حالی که قلب‌هایشان منکر آن است تا به این ترتیب از اولیایش و اهل اطاعتش دفع شرّی نماید  که اگر چنین نبود، خداوند در زمینش عبادت نمی‌شد. پس به ما امر فرمود از آنها دست برداریم و پوشیده بداریم و مخفی نماییم؛ پس شما هم از هر که خداوند فرمان به مخفی کردن از او داده است، مخفی نمایید و از هر که فرمان به پوشیده و مخفی شدن از او داده، پوشیده بدارید». کافی: ج 1 ص 402.

[306]- عن أمير المؤمنين (علیه السلام) قال: (رؤيا المؤمن تجري مجرى كلام تكلم به الرب عنده) بحار الأنوار : ج58 ص210.

[307]- يوسف : 43.

[308]- از امیرالمؤمنین ع روایت شده است: «رؤیای مؤمن همچون کلامی است که خداوند در نزد او سخن گفته است». بحار الانوار: ج 58 ص 210.

[309] - یوسف: 43.

[310]- الإسراء : 60، وروى سليم بن قيس عن أمير المؤمنين (علیه السلام) وهو يخاطب معاوية لعنه الله: (. . ونزل فيكم قول الله عز وجل: (وما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنة للناس والشجرة الملعونة في القرآن)، وذلك حين رآى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)اثني عشر إماماً من أئمة الضلالة على منبره يردون الناس على أدبارهم القهقرى، رجلان من حيين مختلفين من قريش وعشرة من بني أمية، أول العشرة صاحبك الذي تطلب بدمه وأنت وابنك وسبعة من ولد الحكم بن أبي العاص، أولهم مروان، وقد لعنه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وطرده وما ولد حين استمع لنساء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)) كتاب سليم بن قيس : ص308، تحقيق محمد باقر الانصاري.

[311] - إسراء 60. سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین ع در حالی که آن حضرت، معاویه (لعنه الله) را مخاطب قرار می‌دهد، روایت می‌کند: «.... و این سخن خداوند عزّوجل در مورد شما نازل شد: (وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ) (و آنچه در خواب به تو نشان داديم و آن درخت ملعون که در قرآن آمده است چيزی جز آزمايشی برای مردم نبود) و این هنگامی بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دید که دوازده پیشوا از امامان گمراهی بر منبرش خواهان بازگردانیدن مردم به پیشینیان می‌باشند؛ دو مرد از دو طایفه‌ی مختلف از قریش و ده تا از بنی امیه. اولین آن ده نفر همان دوست تو است که ادعای خون‌خواهی‌اش را داری و همچنین تو و فرزندت و هفت تا از فرزندان حکم بن ابی العاص که اولینشان مروان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او و فرزندانش را لعنت کرد و طرد نمود آنگاه که پشت درب زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) استراق سمع می‌کردند». کتاب سلیم بن قیس: ص 308، تحقیق محمد باقر انصاری.

[312]- الرعد : 43.

[313]- رعد: 43.

[314]- عن أمير المؤمنين (علیه السلام) في قوله تعالى: (إذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دابة من الأرض تكلمهم أن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون)، قال: ( وما يتدبرونها حق تدبرها، ألا أخبركم بآخر ملك بني فلان، قلنا بلى يا أمير المؤمنين، قال: قتل نفس حرام في يوم حرام في بلد حرام من قوم من قريش، والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ما لهم ملك بعده غير خمس عشرة يوم ) غيبة النعماني : ص259 ، وهنا ربط أمير المؤمنين (علیه السلام) بين القول الذي يقع والدابة التي تخرج وبين خروج القائم (علیه السلام) بعد مقتل النفس الزكية بخمسة عشر يوماً.

[315]- النمل : 82 .

[316]- لا شك أنّ دابة الارض التي تكلم الناس في الرجعة هو أمير المؤمنين (علیه السلام)، وفي ذلك روايات كثيرة تقدم بعضها في إجابة السؤال (145)، ولكن هناك دابة للارض أيضاً تخرج في آخر الزمان وتكلم الناس وتبكتهم على تكذيبهم بآيات الله وتسمهم لتميز المؤمن من الكافر، قال أمير المؤمنين (علیه السلام): (خروج دابة الارض من عند الصفا معها خاتم سليمان وعصا موسى يضع الخاتم على وجه كل مؤمن فينطبع فيه هذا مؤمن حقاً، ويضعه على وجه كل كافر فينطبع فيه هذا كافر حقا.. ثم ترفع الدابة رأسها فيراها من بين الخافقين بإذن الله بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلك ترفع التوبة فلا توبة تقبل ولا عمل يرفع ولا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها ) التفسير الصافي : ج4 ص75، وواضح أن هذا عند ظهور القائم (علیه السلام) وليس في الرجعة، والدابة هنا هو اليماني والمهدي الاول (علیه السلام) .

[317]- از امیرالمؤمنین ع درباره‌ی سخن حق تعالی (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ) (چون سخن بر ایشان محقق گردد، برايشان جنبنده‌ای از زمين بيرون می‌آوريم که با آنان سخن بگويد که اين مردم به آيات ما يقين نمی‌آوردند) روایت شده است که می‌فرماید: «و آن را آن گونه که شایسته‌اش است تدبّر نمی‌کنند. آیا شما را به آخر سلطنت بنی فلان با خبر نکنم؟». عرض کردیم: آری ای امیرالمؤمنین. فرمود: «نفْسی که کشتنش حرام است در روزی حرام در سرزمینی حرام از قریش به قتل می‌رسد، و سوگند به آن که دانه را شکافت و جان را بیافرید آنها پس از آن سلطنتی نخواند داشت مگر پانزده روز». غیبت نعمانی: ص 259. در اینجا امیر المؤمنین ع میان سخنی که واقع خواهد شد و جنبنده‌ای که خارج می‌شود، و خروج قائم ع پس از زمان قتل نفس زکیه، پانزده روز ارتباط برقرار می‌نماید.

[318]- نمل: 82.

[319]- تردیدی نیست جنبنده‌ی زمین که در رجعت با مردم سخن می‌گوید، امیر المؤمنین ع است و در این خصوص روایت‌های بسیاری وجود دارد که در پاسخ پرسش 145 برخی از آنها ارایه گردید ولی در اینجا جنبنده‌ی زمینی نیز وجود دارد که در آخرالزمان خارج می‌شود، با مردم سخن می‌گوید و آنها را بر تکذیب آیات الهی توبیخ می‌کند و آنها را برای تمییز مؤمن از کافر نشان‌دار می‌کند. امیر المؤمنین ع می‌فرماید: «خارج شدن جنبنده‌ی زمین از سوی صفا است که همراهش انگشتری سلیمان و عصای موسی می‌باشد که بر صورت هر مؤمنی مُهر می‌نهد که در آن نوشته شده مؤمن حقیقی و بر پیشانی هر کافری می‌نهد که در آن حک شده کافر حقیقی.... سپس جنبنده سرش را بلند می‌کند و به اذن خداوند پس از طلوع کردن خورشید از مغربش از بین رایت‌ها می‌نگرد. در آن هنگام توبه برداشته می‌شود؛ پس توبه‌ای پذیرفته نگردد و عملی بالا نرود و ایمان هیچ کسی که از پیش ایمان نیاورده باشد یا خیری از ایمانش نبرده باشد، سودی نبخشد». تفسیر صافی: ج 4 ص 75. واضح است که این رخداد هنگام ظهور قائم ع است و نه در رجعت و جنبده در اینجا یمانی و مهدی اول ع می‌باشد.

[320]- فصلت : 53.

[321]- فصلت: 53.

[322]- عن الإمام الصادق (علیه السلام) قال: (نريهم في أنفسهم: المسخ، ونريهم في الآفاق: انتقاض الآفاق عليهم فيرون قدرة الله عز وجل في أنفسهم وفي الآفاق. قيل: حتى يتبين لهم أنه الحق، قال: خروج القائم (علیه السلام) هو الحق من عند الله عز وجل يراه الخلق لابد منه. وفي رواية: خسف ومسخ وقذف، سئل حتى يتبين، قال : دع ذا ذاك قيام القائم (علیه السلام)) تفسير الصافي: ج4 ص364 - 365، نقلاً عن الكافي.

[323]- از امام صادق ع روایت شده است که فرمود:  «در وجود خودشان نشانشان می‌دهیم یعنی مسخ شدن و در آفاق نشانشان می‌دهیم یعنی دگرگون شدن آفاق بر آنان؛ که به این ترتیب، قدرت خدای عزیز و جلیل را بر خود و آفاق می‌بینند». گفته شد: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ (تا برايشان آشکار شود که او حق است). فرمود: «خروج قائم، حقی است از طرف خداوند عزیز و جلیل که مردم به ناچار آن را خواهند دید» و در روایت از خسف، مسخ و بلا تا آشکار شود پرسیده شد. فرمود: «این را رها کنید تا هنگام قیام قائم ع». تفسیر صافی: ج 4 ص 364 و 365 نقل شده از کافی.

[324]- قال تعالى : (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ) يوسف :3.

[325]- قال تعالى : (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ) يوسف : 4.

[326]- حق تعالی می‌فرماید: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ﴾ (با اين قرآن که به تو وحی کرده‌ايم، بهترين داستان‌ها را برايت حکايت می‌کنيم، که تو پیش از اين از بی‌خبران بودی) (یوسف: 3).

[327]- حق تعالی می‌فرماید: ﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾(آنگاه که يوسف به پدرش گفت: ای پدر، در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم، ديدم که سجده‌ام می‌کنند) (یوسف: 4).

[328]- قال تعالى : (وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ) يوسف : 36.

[329]- قال تعالى : (وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ) يوسف : 43.

[330]- النمل : 29.

[331] - ﴿وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنينَ﴾ (دو جوان نيز با او به زندان افتادند. يکی از آن دو گفت: در خواب، خود را ديدم که انگور می‌فشارم. ديگری گفت: خود را ديدم که نان بر سر نهاده، می‌برم و پرندگان از آن می‌خورند؛ ما را از تعبير آن آگاه کن، که از نيکوکارانت می‌بينيم) (یوسف: 36).

[332]- (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّي أَري سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني في رُءْيايَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ) (پادشاه گفت: در خواب هفت گاو فربه را ديده‌ام که آنها را هفت گاو لاغر می‌خورند و هفت خوشه‌ی سبز ديدم و هفت خوشه‌ی خشک دیگر. ای خاصگان من، مرا از خوابم آگاه کنید، اگر تعبير خواب می‌دانيد) (یوسف: 43).

[333] - نمل: 29.

[334]- انظر : الكافي : ج8 ص90، بحار الأنوار : ج68 ص177.

[335] - کافی: ج 8 ص 90  ؛  بحار الانوار: ج 68 ص 177.

[336] - بحار الأنوار : ج30 ص132، دار السلام : ج1 ص59.

[337] - كتاب في أربعة أجزاء، تأليف الشيخ المحدث : الميرزا حسين النوري صاحب مستدرك الوسائل .

[338] - بحار الانوار: ج 30 ص 132  ؛  دارالسلام: ج 1 ص 59.

[339] - کتابی در چهار جلد تألیف شیخ محدث میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسایل.

[340]- روى ابن سعد : (عن محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان، قال: كان إسلام خالد بن سعيد قديماً وكن أول إخوته أسلم وكان بدء إسلامه أنه رأى في النوم أنه واقف على شفير النار فذكر من سعتها ما الله به أعلم ويرى في النوم كأن أباه يدفعه فيها ويرى رسول الله آخذا بحقويه لئلا يقع ففزع من نومه فقال أحلف بالله إن هذه لرؤيا حق . .) الطبقات : ج4 ص94.

[341]- عن جابر بن عبد الله الأنصاري، قال: (دخل جندل بن جنادة اليهودي من خيبر على رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فقال يا محمد أخبرني عما ليس لله، وعما ليس عند الله، وعما لا يعلمه الله، فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أما ما ليس لله فليس لله شريك، وأما ما ليس عند الله فليس عند الله ظلم للعباد، وأما ما لا يعلمه الله فذلك قولكم يا معشر اليهود: عزير بن الله والله لا يعلم أن له ولداً، فقال جندل: أشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله حقاً. ثم قال: يا رسول الله إني رأيت البارحة في النوم موسى بن عمران (علیه السلام) فقال لي: يا جندل أسلم على يد محمد واستمسك بالأوصياء من بعده: فقد أسلمت ورزقني الله ذلك ...) بحار الأنوار: ج36 ص 304 – 305.

[342]- تقدم الحديث عن الامام علي بن أبي طالب (علیه السلام)، انظر: بحار الأنوار : ج58 ص210.

[343] - ابن سعد روایت می‌کند: از محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان که گفت: «اسلام خالد بن سعید دیرینه‌ی بسیار دارد و در بین برادرانش اولین کسی بود که اسلام آورد و آغاز اسلام آوردنش به این ترتیب بود در رؤیا دید که در کناره‌ی پرتگاه آتش ایستاده و وسعت و فراخی آن را که تنها خداوند می‌داند به یاد آورد و در خواب دید که پدرش او را به داخل آن می‌برد و رسول خدا را دید که از کمربندش گرفته تا در آتش نیفتد. از خواب پرید و به خدا سوگند یاد کرد که این رؤیا، حق است....». طبقات: ج 4 ص 94.

[344] - جابر بن عبد الله انصاری روایت می‌کند: جندل بن جناده‌ی یهودی در خیبر بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد. گفت: ای محمد! مرا باخبر کن از چیزی که برای خدا نیست و آنچه نزد خدا نمی‌باشد و از چیزی که خداوند آن را نمی‌داند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اما در مورد چیزی که برای خدا نیست، خداوند شریکی ندارد ، و در مورد چیزی که نزد خدا نیست، ظلم به بندگان است و آنچه خداوند آن را نمی‌داند، این سخن شما ای قوم یهود است که عُزیر فرزند خداوند است در حالی که خداوند خود نمی‌داند که فرزندی دارد!». جندل گفت: شهادت می‌دهم خدایی جز الله نیست و تو ای محمد، به حق فرستاده‌ی خداوند هستی. سپس عرض کرد: ای رسول خدا! دیشب موسی بن عمران ع را در خواب دیدم که به من فرمود: ای جندل! به دست محمد تسلیم شو و به اوصیای پس از او تمسّک جو. من تسلیم شدم و خداوند آن را روزی‌ام گردانید....». بحار الانوار: ج 36 ص 304 و 305.

[345] - حدیثی از امام علی بن ابی طالب ع ارایه گردید. به بحار الانوار ج 58 ص 210 مراجعه نمایید.

[346]- روى الشيخ الصدوق عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا (علیه السلام) أنه (قال له رجل من أهل خراسان: يا ابن رسول الله رأيت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) في المنام كأنه يقول لي: كيف أنتم إذا دفن في أرضكم بضعتي، واستحفظتم وديعتي، وغيب في ثراكم نجمي، فقال له الرضا (علیه السلام): أنا المدفون في أرضكم، أنا بضعة من نبيكم، وأنا الوديعة والنجم، ألا فمن زارني وهو يعرف ما أوجب الله عز وجل من حقي وطاعتي فأنا وآبائي شفعاؤه يوم القيامة، ومن كنا شفعاؤه نجى ولو كان عليه مثل وزر الثقلين الجن والإنس، ولقد حدثني أبي، عن جدي، عن أبيه (ع) أنّ رسول الله (ص) قال: من رآني في منامه فقد رآني لان الشيطان لا يتمثل في صورتي ولا في صورة أحد من أوصيائي ولا في صورة واحدة من شيعتهم وإن الرؤيا الصادقة جزء من سبعين جزءاً من النبوة) من لا يحضره الفقيه : ج2 ص584.

[347]- روى الكليني عن أبي عبد الله (علیه السلام) أنه قال: (أما الصادقة إذا رآها بعد الثلثين من الليل ومع حلول الملائكة وذلك قبل السحر فهي صادقة لا تختلف إن شاء الله . .) الكافي : ج8 ص91 ح62.

[348]- انظر : شرح أصول الكافي للمازندراني : ج11 ص476.

[349]- عن الإمام الصادق (علیه السلام) قال: (رأي ورؤيا المؤمن في آخر الزمان على سبعين جزء من أجزاء النبوة) دار السلام : ج1 ص18.

[350] - شیخ صدوق از ابو الحسن علی بن موسی الرضا ع روایت می‌کند: مردی از اهل خراسان به ایشان عرض کرد: ای پسر رسول خدا! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم، گویی به من می‌فرمود: «چگونه‌اید آنگاه که پاره‌ی تن من در زمین شما دفن، امانت من در زمین شما سپرده و ستاره‌ی من در زمین شما مخفی می‌شود؟» امام رضا ع به او فرمود: «من در سرزمین شما دفن می‌شوم. من پاره‌ی تن نبی شما و من همان امانت و ستاره هستم. بدانید هر که مرا زیارت کند در حالی که به حق من و اطاعتم که خدا واجب فرموده است، اگاه باشد، در روز قیامت من و پدرانم، شفیع او خواهیم بود و هر که ما شفیعش باشیم، نجات یافته است؛ حتی اگر بار گناه انس و جن را بر دوش داشته باشد. پدرم از جدم از پدرش ع نقل کرد که رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که مرا در خواب ببیند خود مرا دیده است زیرا شیطان نمی‌تواند به صورت من و یکی از اوصیای من و یکی از شیعیان من متمثّل گردد و رؤیای صادقه جزیی از هفتاد جزء نبوّت است». من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 584.

[351] - کلینی از ابا عبد الله ع روایت می‌کند: «اما رؤیای صادقه، اگر پس از سپری شدن دو سوم شب و همراه حلول ملائکه که پیش از سحر می‌باشد دیده شود، راست هستند و به خواست خدا تحقق می‌یابند....». کافی: ج 8 ص91ح62.

به اصول کافی مازندرانی: ج 11 ص 476.

[353] - از امام صادق ع روایت شده است: «دیدن و رؤیای مؤمن در آخرالزمان بر هفتاد جزء از اجزای نبوّت است». دار السلام: ج 1 ص 18.

[354]- عن الحسن بن علي الوشا، قال: (كنا عند رجل بمرو وكان معنا رجل واقفي فقلت له: اتق الله قد كنت مثلك ثم نور الله قلبي فصم الأربعاء والخميس والجمعة، واغتسل وصل ركعتين، وسل الله أن يريك في منامك ما تستدل على هذا الأمر، فرجعت إلى البيت وقد سبقني كتاب أبي الحسن يأمرني فيه أن أدعو إلى هذا الأمر ذلك الرجل، فانطلقت إليه، وأخبرته وقلت: احمد الله واستخر مائة مرة، وقلت له: إني وجدت كتاب أبي الحسن قد سبقني إلى الدار أن أقول لك ما كنا فيه، وإني لأرجو أن ينور الله قلبك، فافعل ما قلت لك من الصوم والدعاء، فأتاني يوم السبت في السحر فقال لي: أشهد أنه الإمام المفترض الطاعة، قلت: وكيف ذلك؟ قال: أتاني أبو الحسن البارحة في النوم فقال: يا إبراهيم والله لترجعن إلى الحق وزعم أنه لم يطلع عليه إلا الله) بحار الأنوار: ج 49 ص 53 – 54.

[355] - از حسن بن علی وشا روایت شده است: نزد مردی در مرو بودیم و همراه ما مردی واقفی نیز بود. به او گفتم: تقوای الهی پیشه کن. من نیز همانند تو بودم؛ سپس نور الهی بر قلبم تابید. چهارشنبه و پنج‌شنبه و جمعه را روزه بگیر، غسل کن و دو رکعت نماز بگذار و از خداوند بخواه در خوابت تو را بر این موضوع راهنمایی کند. به خانه بازگشتم و پیش از من نامه‌ای از ابو الحسن(علیها السلام) که در آن به من امر فرموده بود که این مرد را به این موضوع فراخوانم رسیده بود. به سوی او رفتم و او را باخبر ساختم و گفتم: خدا را ستایش و صد بار طلب خیر می‌نمایم؛ و به او گفتم: نامه‌ای پیش از من از ابو الحسن(علیه السلام) به خانه‌ام رسید که من تو را از محتوایش آگاه سازم و امیدوارم خداوند قلبت را نورانی نماید. آنچه از روزه و دعا به تو گفتم را به جای آور. سحرگاه روز شنبه سراغ من آمد و به من گفت: گواهی می‌دهم که او امام واجب الاطاعت است. گفتم: و چگونه چنین شد؟ گفت: دیشب ابو الحسن(علیه السلام) در خواب به سراغم آمد و گفت: ای ابراهیم! به خدا سوگند به سوی حق بازخواهی گشت؛ در حالی که قطعاً کسی جز خداوند از آن آگاه نبود». بحار الانوار: ج 49 ص 53 و 54.

[356]- فصلت : 53 – 54.

[357] - فصلت: 53 و 54.

پرسش ۱۴۵: آیه‌ی ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ﴾

سرفصل ها

همه