Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

پرسش ۱۷۴:

 چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام) در شکم ماهی را اثبات می‌کنید؟

 

سؤال/ ١٧٤: كيف تفسر بطريقة علمية مكوث النبي يونس (علیه السلام) في بطن الحوت مع فقدان الغذاء والهواء والشمس؟ وكيف كانت عبادته؟ وما هو التسبيح الذي بفضله خرج من بطن الحوت؟

چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام) در شکم ماهی را بدون غذا، هوا و خورشید به روش علمی اثبات می‌کنید؟ عبادتش چگونه بود؟ و تسبیحی که به فضل آن از شکم ماهی بیرون آمد چه بود؟

 

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين

 قال تعالى: ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾([681]).

پاسخ:

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً.

حق تعالی می‌فرماید: ﴿ در برابر فرمان پروردگارت صبر پیشه کن و چون صاحب ماهی مباش که با دلی پر اندوه ندا درداد * اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد.﴾([682])

 

وقال تعالى: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ﴾([683]).

و همچنین می‌فرماید: ﴿پس ماهی ببلعيدش در حالی که او سرزنش‌گر خویشتن بود * پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند * پس او را در حالی که بيمار بود به خشکی، عریان و بی‌سرپناه افکنديم، * و بر فراز سرش درختی از یقطین رويانيديم﴾.([684]) ([685])

 

إن يونس (علیه السلام) مات في بطن الحوت، وروحه نظرت الى ظلمات جهنم، ونظر إلى طبقاتها السفلية.

والشجر: الدين.

یونس(علیه السلام) در شکم ماهی مُرد و روحش به ظلمات جهنم نگریست و همچنین به طبقات پایین آن نگاه کرد.

منظور از درخت در اینجا، دین می‌باشد.

 

فبعد أن بلع الحوت يونس (علیه السلام) قبضت روحه، ونُزل بها إلى جهنم ليراها، حتى رأى جهنم وظلماتها ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا﴾، ورأى قارون (لعنه الله) وحادَثَهُ، وهذه جهنم التي رآها هي جهنم النامية بإعمال الظالمين حتى يكتمل سعيرها، وتأجج نارها بأعمال الظالمين، كما أن الجنة نامية تكتمل بأعمال الصالحين من الأنبياء والأوصياء والمرسلين والصالحين.

پس از آنکه ماهی یونس (علیه السلام) را بلعید، قبض روح شد و به جهنم فرستاده شد تا آن را ببیند؛ تا اینکه جهنم و تاریکی‌های آن را مشاهده نمود: ﴿ تاريکي‌هايی برفراز يکديگر، آن گونه که اگر دست خود بيرون آرد، آن را نتواند ديد ﴾ ، و در آنجا قارون (لعنه الله) را دید و با او سخن گفت. این جهنمی که او دید، جهنمی در حال گسترش با عملکرد ستمگران بود تا آنکه آتشش کامل شود و با اعمال و کردار ظالمین، آتشش زبانه کشد. همان گونه که بهشتِ در حال گسترش با اعمال و کردار صالحان از انبیا و و اوصیا و فرستادگان و صالحین، رو به کمال می‌رود.

 

فجهنم النامية بأعمال بني آدم الظالمين قال عنها تعالى: ﴿وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ﴾([686])، أي وصلت إلى قمة تسعّرها، وتمام تسعّرها في يوم القيامة بأعمال الظالمين.

دوزخ با کردار فرزندان ستمگر آدم گسترش می‌یابد. حق تعالی در این خصوص می‌فرماید: ﴿ و چون جهنم افروخته گردد﴾([687]) ؛ یعنی به نهایت شعله‌ور شدنش برسد و تمامی شعله‌ور شدن آن در روز قیامت با کردار و اعمال ظالمان می‌باشد.

 

وقال تعالى: ﴿وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ﴾([688])، أي وصلت إلى تمام كمالها بأعمال بني آدم الصالحين، وهذا المعنى ورد عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فمن قال: سبحان الله، والحمد لله، ولا اله إلا الله، والله أكبر غرست له شجرة في الجنة، قالوا: إذاً يكثر غرسنا يا رسول الله، قال: نعم، ولكن إياكم أن ترسلوا عليها نيراناً فتحرقوها([689]).

و حق تعالی می‌فرماید: ﴿ و چون بهشت را پيش آورند﴾([690]) ؛ یعنی با اعمال و کردار فرزندان نیکوکار آدم، به تمامی کمال خود برسد. چنین معنایی از رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است که هر که بگوید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر، درختی در بهشت برایش کاشته می‌شود. گفتد: آیا درختان ما در بهشت افزوده می‌شود؟ فرمود: آری، ولی مبادا آتشی بر آن بفرستید تا آنها را بسوزاند.([691])

 

فالناس هم من يبني الجنة وجهنم ولكلٌ أهلها. وهذه جهنم هي الحوت الحقيقي الذي ابتلع يونس (علیه السلام)، والسجن الذي سجن فيه ، والقبر الذي اُرتهن به وسار به، ولذا قال تعالى هذين القولين، والظاهر - لمن يجهل الحقيقة - أنهما متناقضان، وهما:

﴿لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾.

﴿فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُون﴾.

بنابراین، این مردم هستند که دوزخ و بهشت را می‌سازند و هر کدام، اهل خود را دارد. این جهنم، همان ماهیِ حقیقی است که یونس(علیه السلام) را بلعید و همان زندانی است که او در آن اسیر شد، و همان گوری است که در آن گرفتار و به سویش روانه شد. از همین رو حق تعالی این دو گفتاری که در ظاهر از نظر نادان و جاهل متناقض می‌باشد را بیان می‌فرماید:

﴿ اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد ٌ﴾ .  

﴿ پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند﴾.

 

فالمؤكد أنّ الله سبحانه وتعالى لابد أن يقضي أمراً واحداً كعقوبة توعدها لنبي الله يونس (علیه السلام)، فأما النبذ في العراء وهو مذموم، وأما أن يلبث في بطنه إلى يوم يبعثون، وإلا لكان هناك تناقض في القرآن؛ لأنه سبحانه وتعالى حكيم وتصدر منه الحكمة التامة، وهي واحدة لا تتعدد. وإن شاء بعضهم التأويل يميناً أو شمالاً بدون علم من آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  فهذا أمر يخصه، ولكني أُبيِّن الحقيقة وهي أن يُنبَذ جسده بالعراء ، وروحه تلبث في طبقات جهنم إلى يوم يبعثون، وكما بيَّنتُ هذه (هي جهنم النامية لا التامة) التي تسير الدنيا نحوها سيراً حثيثاً ، كسيرها نحو الجنة، ومن هنا يتبين أن لا تناقض بين الآيات.

تأکید می‌کنم که خداوند سبحان و متعال لاجَرَم باید یکی از دو کار را برای عقوبتی که به نبی خدا یونس(علیه السلام) وعده داده بود، به انجام می‌رساند: یا با پریشان حالی افتادن در بیابان عریان و بی سرپناه، و یا اینکه تا روز برانگیخته شدن در شکم ماهی بماند؛ که در غیر این صورت در قرآن تناقض وجود خواهد داشت؛ چرا که خداوند سبحان و متعال، حکیم است و از او حکمت تمام و کمال صادر می‌شود و این، حکمتی است یگانه که تعددی در آن راه ندارد. اگر برخی بخواهند بدون علم محمد و آل محمد(علیهم السلام) با کلنجار رفتن، این آیات را تأویل و تفسیر کنند، این مسأله‌ای است که با آن روبه‌رو خواهند شد؛ اما من حقیقت را آشکار می‌کنم: اینکه جسد او در بیابان عریان و بی‌سرپناه بیفتد و روحش در طبقات جهنم تا روز برانگیخته شدن، باقی بماند؛ و همان‌طور که بیان نمودم این جهنمی است در حال گسترش یافتن و نه جهنم کامل شده؛ جهنمی که دنیا به سرعت به سوی آن می‌شتابد، همان طور که به سوی بهشت در حرکت می‌باشد و به این صورت مشخص می‌شود که تناقضی در آیات وجود ندارد.

 

ثم إن اللبث في بطن الحوت إلى يوم القيامة الكبرى - أي مقدماتها وهو الهلاك الملكوتي لأهل الأرض - كجسد مادي خارج عن العادة، فلا يكون إلا بالمعجزة؛ لأنه يتطلب بقاء جسد يونـس (علیه السلام) تاماً في بطن الحوت، وبقاء جسد الحوت تاماً أيضاً حياً أو ميتاً، ولا معنى لهذه المعجزة؛ لعدم ترتب فائدة عليها، والله حكيم ولا عبثية أو لعب في أفعاله سبحانه وتعالى عما يشركون، فما بالك إذا عرفت أنه قال: ﴿لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، والبعث بعد مقدمات القيامة الكبرى، أي بعد فناء كل الموجودات على هذه الأرض، وبعد أن تبدل هذه الأرض بأخرى.

باقی ماندن در شکم ماهی تا روز قیامت کبری یعنی مقدمات آن، که همان هلاکت ملکوتی ساکنان زمین می‌باشد‌ به عنوان یک جسد مادی، مساله‌ای خارج از عرف می‌باشد و چنین چیزی مگر با معجزه امکان‌پذیر نیست؛ چرا که نیازمند باقی ماندن جسد یونس(علیه السلام) به صورتی کامل و دست‌نخورده در شکم ماهی  و همچنین بقای بدن ماهی چه مرده و چه زنده به صورتی سالم و دست نخورده می باشد؛ این معجزه‌ای بی‌معنی است؛ چرا که هیچ گونه فایده‌ای در بر نخواهد داشت؛ در حالی که خداوند حکیم است و هیچ بیهودگی یا بازی در اعمال او وجود ندارد و از آنچه بدو شرک می ورزند پاک ومنزه است . ترا چه می شود اگر دریابی که او فرمود: ﴿ تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند ﴾ ، برانگیخته شدن پس از مقدّمات قیامت کبری یعنی از بین رفتن همه‌ی موجودات بر روی این زمین و پس از تبدیل این زمین به غیر آن می‌باشد.

 

فيتحصل أن بقاء يونس في بطن الحوت كجسد مادي إلى يوم يبعثون أمر غير صحيح؛ لأن قبله كما قلتُ فناء وتبدّل الأرض، ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾([692])، ﴿وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ﴾([693]).

پس این نتیجه به دست آمد که باقی ماندن یونس بعنوان جسد مادی در شکم ماهی تا روز برانگیخته شدن، نادرست است؛ چرا که همان طور که قبلاً بیان کردم، لازمه‌ی آن از بین رفتن و تبدیل شدن زمین می‌باشد: ﴿ آن روز که این زمين به زمينی جز اين تبدیل شود و همچنین آسمان‌ها و همه در پيشگاه خدای واحد قهار پا به عرصه نهند)([694]) ، ﴿ و چون درياها سوزان و برافروخته گردند.﴾([695])

 

ويبقى أن تقول أو تتأول: كيف يهدد أو يتوعد الله سبحانه يونس (علیه السلام)، وهو نبي؟

می‌توانی بپرسی یا تأویل نمایی که چگونه خداوند سبحان یونس(علیه السلام) را تهدید می‌کند یا وعده می‌دهد در حالی که او یک پیامبر است؟!

 

والحقيقة أنه لم يتوعده أو يهدده، بل ربّاه وأنعم عليه لما أراه جهنم ومصيره (علیه السلام) إذا خالف الله سبحانه وتعالى وأعرض عن الرسالة، ولم يتحمل ولاية علي بن أبي طالب (علیه السلام)([696])، فيونس كآدم (علیه السلام) ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾([697])، وبهذا التأديب عرف يونس (علیه السلام) وازداد علماً ومعرفة بحق علي (علیه السلام) ومقامه ، باعتباره قائد جند الله فاستغاث بالله وتوسل إلى الله بحق علي (علیه السلام)، فأذن الله لعلي (علیه السلام) أن ينجيه من غم جهنم وهمها، فكان موته كأنه رؤيا رآها، ثم ألقي بالعراء كما نُزع عن آدم (علیه السلام) لباس التقوى، فبدا ليونس (علیه السلام) سوءته ﴿بِالْعَرَاءِ﴾ عارياً من لباس التقوى، فسبح الله واستغفر واعترف بحق علي (علیه السلام) ومقامه الذي لم يتحمله.

در حقیقت خداوند نه او را تهدید کرد و نه وعده داد؛ بلکه پس از آنکه یونس(علیه السلام) با خداوند سبحان و متعال مخالفت نمود و از رسالت روی گردانید و نتوانست بار ولایت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) را بر دوش کِشد،([698]) با نشان دادن دوزخ به او و بردن او به درون آن، او را پرورش داد و بر او منّت نهاد. در این مورد یونس(علیه السلام) همانند آدم(علیه السلام) می‌باشد: ﴿ و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم ﴾([699])  و با این تادیب ، یونس(علیه السلام) دانست و بر علم و معرفتش نسبت به حضرت علی(علیه السلام) و مقامش افزوده شد؛ اینکه علی(علیه السلام) رهبر سربازان خداوند است. پس یونس(علیه السلام) به درگاه خداوند استغاثه کرد و به حق علی(علیه السلام) به خداوند متوسّل شد. خداوند به علی(علیه السلام) اجازه داد تا او را از اندوه و ترس دوزخ نجات دهد و مرگش مانند رؤیایی بود که دیده باشد. سپس به بیابان، عریان و بی سرپناه افکنده شد همان گونه که لباس تقوا از آدم(علیه السلام) برداشته شد. عیب و زشتی یونس(علیه السلام) برایش با عریانی (بالعراء) یعنی عاری از لباس تقوا آشکار شد. یونس(علیه السلام) تسبیح خدا گفت و از او درخواست بخشش نمود و به حق علی(علیه السلام) و مقامش که پیش از آن تحمّلش نکرده بود، اعتراف نمود.

 

ولا تستغرب من عدم تحمّل يونس (علیه السلام)، فلعلك أنت أيضاً لا تتحمل مقام أمير المؤمنـين علي (علیه السلام) لو حدثتك به، فالمطلوب من نبي الله يونس (علیه السلام) الاعتراف بأمر عظيم([700])، (لا يتحمله إلا نبي مرسل، أو ملك مقرب، أو مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان)([701]).

از اینکه یونس(علیه السلام) نتوانست تحمّل کند شگفت‌زده نشوید؛ چه بسا اگر مقام و جایگاه امیر المؤمنین علی(علیه السلام) برای شما بازگو شود، شاید شما هم تحمّل نکنی! آنچه از یونس(علیه السلام) پیامبر خدا انتظار می‌رفت این بود که به این امر عظیم اعتراف نماید:([702]) (آن را کسی جز نبیّ فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، طاقت تحمّلش نیست).([703])

 

ثم كان هذا الاعتراف من يونس (علیه السلام) بالحق والاستغفار والتسبيح سبباً لعودة لباس التقوى وهو الخضار والدين، ﴿وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ﴾، تنبت عليه كأنها قطعة منه، وهي لباس التقوى الملازم للمتقين. كما أن آدم (علیه السلام) سُترت عورته بورق الجنة، وهو أيضاً الخضار والدين ولباس التقوى ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾([704]).

به علاوه این اعتراف یونس(علیه السلام) به حق و تقاضای بخشش و تسبیحش وسیله‌ای شد تا لباس تقوا به او بازگردد؛ یعنی همان سبزی و دین ﴿ و بر او درختی از یقطین رویانیدیم ﴾ ؛ بر او رویید، گویی پاره‌ای از خود او بود، و این همان لباس تقوا است که ملازم و همراه متقین می‌باشد؛ همان طور که عورت آدم(علیه السلام) با برگ درخت بهشت پوشیده شد و این برگ نیز همان سبز بودن، دین و لباس تقوا می‌باشد: ﴿ ای فرزندان آدم! برای شما جامه‌ای فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشاند و زينتی برایتان است، و جامه‌ی پرهيزگاری؛ این از هر جامه‌ای بهتر است. اين يکی از آيات خداوند است، باشد که پند گيرند).([705])

 

﴿فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ﴾: وسقم يونس (علیه السلام) كان بسبب نزع لباس التقوى عنه بعد أن أعرض وأَبِقَ، والآبق هو العبد الذي تمرد أو هرب من سيده.

شجرة اليقطين من أشجار الجنة، أي أشجار الدين والتقوى.

﴿ پس او را به خشکی، عریان و بی‌سرپناه انداختیم در حالی که بیمار بود ﴾ : بیماری یونس(علیه السلام) به دلیل زدوده شدن لباس تقوا از او پس از روی‌گردانی و گریختنش بود؛ وی مصداق بنده‌ای بود که از آقا و مولایش سرپیچی می‌کند یا می‌گریزد.

درخت یقطین از درختان بهشت است و به معنی درخت دین و تقوا می‌باشد.

 

وبقي أن تعرف: إن يونس (علیه السلام) مات وهو طفل صغير، وأحياه نبي الله إيليا (إلياس) بإذن الله سبحانه وتعالى، وقد تمدد نبي الله إيليا عليه وهو طفل ميت، حتى انتقلت حرارة جسم نبي الله إيليا (علیه السلام) إلى جسم نبي الله يونس (علیه السلام) وهو طفل صغير ميت، وتوسل إلى الله سبحانه، فأحياه الله سبحانه وتعالى ([706]).

آنچه باقی می‌ماند این است که بدانیم یونس(علیه السلام) در حالی که طفلی کوچک بود، مُرد و او را پیامبر خدا ایلیا (الیاس)(علیه السلام) به اذن خداوند سبحان و متعال زنده کرد. یونس(علیه السلام) کودکی مرده بود پیامبر خدا ایلیا(علیه السلام) روی او دراز کشید و گرمای بدن ایلیا(علیه السلام) به بدن پیامبر خدا یونس(علیه السلام) منتقل شد در حالی که یونس(علیه السلام)، طفلی کوچک و مرده بود و ایلیا(علیه السلام) به خداوند سبحان متوسّل شد و خداوند سبحان و متعال او را زنده کرد.([707])

 

وفي هذه الحادثة (آية للمتوسمين) لِمَا حدث بعد ذلك ليونس (علیه السلام)، فقد مات في بطن الحوت وأحياه علي (علیه السلام) (إيليا) بعد أن سرت حرارة علم علي (علیه السلام) إليه، وعرف حق علي (علیه السلام). وفي العراء وهو سقيم نبتت عليه شجرة اليقطين، وهي إيليا وعلي، والدين والجنة ولباس التقوى.

در این رویداد و آنچه پس از آن برای یونس(علیه السلام) اتفاق افتاد، نشانه‌ای برای خردمندان وجود دارد؛ او در شکم ماهی می‌میرد و پس از آنکه حرارت علم علی(علیه السلام) به او منتقل شد و حق علی(علیه السلام) را شناخت، علی(علیه السلام) (ایلیا) او را زنده نمود؛ در عریانی و در حالی که بیمار بود درخت یقطین بر او رویید؛ این درخت، همان ایلیا، علی، دین، بهشت و لباس تقوا بود.

 

أما إذا سألت عن ما يدل على موت يونس في بطن الحوت، فهو قوله تعالى: ﴿إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾، أي إنه ميت، فالذي يلبث إلى يوم يبعثون يلبث ميتاً كما تبين مما سبق.

اما اگر بپرسی چه چیز ما را به این نتیجه می‌رساند که یونس در شکم ماهی مرده بود؛ پاسخ، سخن حق تعالی است ﴿ تا روزی که برانگیخته می‌شوند ﴾ ؛ یعنی او مرده بود؛ چرا که کسی که تا روز برانگیخته شدن باقی می‌ماند، همان طور که پیش‌تر بیان شد، مرده است.

 

وأيضاً قول الإمام علي (علیه السلام) عندما سأله بعض اليهود عن سجن طاف أقطار الأرض بصاحبه، فقال (علیه السلام): (يا يهودي أما السجن الذي طاف أقطار الأرض بصاحبه فإنه الحوت الذي حبس يونس في بطنه، فدخل في بحر القلزم، ثم خرج إلى بحر مصر، ثم دخل إلى بحر طبرستان، ثم خرج في دجلة الغوراء.

همچنین سخن امام علی(علیه السلام) در پاسخ به یک یهودی که از ایشان در مورد زندانی که با همراهش گوشه و کنارهای زمین را درنوردید، پرسیده بود که ایشان(علیه السلام) می‌فرماید: (ای یهودی! اما زندانی که همراهش را به نواحی مختلف زمین برد، آن ماهی بود که یونس در آن حبس شد. این ماهی به دریای قلزم وارد شد و از آنجا به دریای مصر رفت و سپس به دریای طبرستان وارد شد و سپس از دجله‌ای بسیار عمیق خارج شد.

 

قال: ثم مرت به تحت الأرض حتى لحقت بقارون، وكان قارون هلك في أيام موسى (علیه السلام) ووكل الله به ملكاً يدخل في الأرض كل يوم قامة رجل، وكان يونس في بطن الحوت يسبح الله ويستغفره، فسمع قارون صوته فقال للملك الموكل به: أنظرني فإني أسمع كلام آدمي، فأوحى الله إلى الملك الموكل به أنظره، فأنظره، ثم قال قارون: من أنت؟ قال يونس: أنا المذنب الخاطئ يونس بن متى، قال: فما فعل الشديد الغضب لله موسى بن عمران؟ قال: هيهات هلك، قال: فما فعل الرؤوف الرحيم على قومه هارون بن عمران؟ قال: هلك، قال: فما فعلت كلثم بنت عمران التي كانت سميت لي؟ قال: هيهات ما بقي من آل عمران أحد، فقال قارون: وا أسفاه على آل عمران، فشكر الله له ذلك، فأمر الله الملك الموكل به أن يرفع عنه العذاب أيام الدنيا فرفع عنه، فلما رأى يونس ذلك نادى في الظلمات: "أن لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين"، فاستجاب الله له وأمر الحوت فلفظه)([708]).

فرمود: سپس به زیر زمین رفت تا به قارون رسید و قارون پیش از این در زمان موسی(علیه السلام) مرده بود و خداوند مَلَکی را بر او مامور کرده بود که هر روز او را به اندازه‌ی قامت یک مرد داخل زمین فرو ببرد. یونس در شکم ماهی در حال تسبیح خدا و استغفار بود. قارون صدایش را شنید و به فرشته‌ی گماشته شده بر خودش گفت: به من مهلت بده که صدای انسانی را می‌شنوم. خداوند به این فرشته وحی فرمود که به قارون مهلتی دهد، و او نیز مهلتش داد. قارون به یونس گفت: تو کیستی؟ یونس گفت: من گنهکار خطاکار یونس بن متی هستم. قارون گفت: موسی که برای خدا بسیار خشم می‌گرفت، چه شد؟ یونس گفت؟ هیهات، هلاک شد! قارون گفت: آن هارون که مهربان رئوف بر قومش بود چه شد؟ یونس گفت: هلاک شد. قارون گفت: کلثوم دختر عمران که نامزد من بود چه شد؟ یونس گفت: هیهات که از آل عمران احدی باقی نمانده است. پس قارون گفت: وا اسفا بر آل عمران! و خداوند به خاطر این ترحم بر آل‌عمران از او سپاس‌گزاری کرد و به فرشته‌ی گماشته بر او امر فرمود که عذاب را در ایام دنیا از او بردارد، و او نیز چنین کرد. چون یونس اینگونه دید در تاریکی‌ها ندا داد: "أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ" (که هیچ معبودی جز تو وجود ندارد. پاک و منزهی تو؛ که به راستی من از ستم‌کاران بودم). خداوند اجابتش فرمود و به ماهی دستور داد تا او را بیرون بیندازد).([709])

 

وعن أبي عبد الله صلوات الله عليه قال: (خرج يونس (علیه السلام) مغاضباً من قومه لما رأى من معاصيهم حتى ركب مع قوم في سفينة في اليم، فعرض لهم حوت ليغرقهم، فساهموا ثلاث مرات، فقال يونس: إياي أراد فاقذفوني، ولما أخذت السمكة يونس أوحى الله تعالى جل وعلا إليها أني لم أجعله لك رزقاً فلا تكسر له عظماً، ولا تأكل له لحماً.

از ابو عبد الله امام صادق(صلوات الله عليه) روایت شده است که فرمود: (یونس(علیه السلام) هنگامی که گناهان قومش را دید، با عصبانیت از قومش بیرون آمد تا آنکه با عده‌ای در کشتی سوار شد. یک ماهی به آنان حمله کرد تا غرقشان کند. سه بار قرعه انداختند. یونس گفت: ماهی فقط مرا می‌خواهد؛ مرا در آب بیندازید. همین که ماهی یونس را گرفت، خدای عزیز و جلیل به او وحی فرمود که من او را روزی تو قرار ندادم؛ پس استخوانی از او را نشکن و گوشتی از او را نخور.

 

قال: فطافت به البحار، فنادى في الظلمات: "أن لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين".

ماهی یونس را در دریاها چرخاند. یونس در تاریکی‌ها ندا داد:  " که هیچ معبودی جز تو وجود ندارد. پاک و منزهی تو؛ که به راستی من از ستم‌کاران بودم".  

 

وقال: لما صارت السمكة في البحر الذي فيه قارون سمع قارون صوتاً لم يسمعه، فقال للملك الموكل به: ما هذا الصوت؟ قال: هو يونس النبي (علیه السلام) في بطن الحوت، قال: فتأذن لي أن أكلمه ؟ قال: نعم، قال: يا يونس ما فعل هارون؟ قال: مات، فبكى قارون، قال: ما فعل موسى؟ قال: مات، فبكى قارون، فأوحى الله تعالى جلت عظمته إلى الملك الموكل به: أن خفف العذاب على قارون لرقته على قرابته)([710]).

هنگامی که ماهی به دریایی رسید که قارون در آن بود، قارون صدایی شنید که پیش‌تر نشنیده بود. به فرشته‌ی گماشته بر خودش گفت: این صدای چیست؟ فرشته گفت: صدای یونس پیامبر (علیه السلام) در شکم ماهی است. قارون گفت: به من اجازه می‌دهی با او سخن گویم؟ فرشته گفت: بله. قارون گفت: ای یونس! هارون چه شد؟ یونس گفت: مُرد؛ و قارون گریست. قارون گفت: موسی چه شد؟ یونس گفت: مُرد؛ و قارون گریست. پس خداوند تعالی که عظمتش بسیار بزرگ است، به فرشته‌ی گماشته بر او وحی کرد: به خاطر رقّت قلب قارون بر نزدیکانش، عذاب او را کم کن).([711])

 

فقد نزل يونس (علیه السلام) إلى قارون وحادثه، وقارون ميت معذب.

یونس(علیه السلام) با قارون دیدار و گفت‌وگو کرد، در حالی که قارون مرده و در عذاب بود.

 

وأيضاً قوله تعالى: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾([712])، وهي ظلمات جهنم النامية بأعمال الظالمين.

همچنین این سخن حق تعالی: ﴿ و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و می‌دانست که هرگز بر او تنگ نمی‌گيريم، در تاريکی‌ها ندا داد: هيچ معبودی جز تو نيست، تو منزّهی و به راستی من، از ستمکاران بودم ﴾([713]) ؛ منظور همان تاریکی‌های جهنمی است که با اعمال و کردار ظالمان در حال گسترش است .

 

وقوله تعالى: ﴿فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ * فَلَوْلا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنْبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ * وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ﴾([714])، أي اعتبرها سبحانه وتعالى حالة إرسال جديدة؛ وذلك لأنه بعث بعد موته، فكانت حالة إرسال جديدة، وإلا فلو لم يكن ميتاً لكانت عودة من غيبته وإكمال رسالته.

﴿پس ماهی ببلعيدش در حالی که او سرزنش‌گر خویشتن بود * پس اگر نه از تسبيح‌گويان می‌بود، * تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم ماهی می‌ماند * پس او را در حالی که بيمار بود به خشکی، عریان و بی‌سرپناه افکنديم، * و بر فراز سرش درختی از یقطین رويانيديم * و او را به رسالت بر صد هزار نفر و بيش‌تر فرستاديم﴾([715]) ؛ یعنی خداوند سبحان و متعال آن را ارسال جدیدی قلمداد می کند؛ چرا که یونس پس از مرگش مبعوث می‌شود وگرنه اگر نمرده بود بازگشت از غیبتش و تکمیل کردن رسالتش تلقّی می‌گردید.

 

ويونس (علیه السلام) بقي ثمانية وعشرين يوماً في بطن الحوت، عن علي بن أبي طالب (علیه السلام): (...  وأما ثمانية وعشرون فمكث يونس في بطن الحوت ...)([716]).

یونس(علیه السلام) بیست و هشت روز در شکم ماهی می‌ماند. از علی بن ابی طالب(علیه السلام) روایت شده است: (.... و یونس بیست و هشت روز در شکم ماهی بماند....).([717])

 

وفي سورة القلم: ﴿نْ وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ﴾([718])، والمجنون هو من حجب عقله وخفي وضاع، فكلمة (جُنَّ) معناها: الخفاء والستر، وهنا تعني: ما أنت بنعمة ربك بخفي أو ضائع، بل أنت بَيِّن معروف كالشمس.

و در سوره‌ی قلم: ﴿ نون. سوگند به قلم و آنچه می‌نويسند * که تو، به فضل پروردگارت، ديوانه نيستی ﴾([719]) : مجنون کسی است که عقلش پوشیده و پنهان و ضایع و تباه شده باشد؛ کلمه‌ی ﴿جُنَّ﴾ به معنی پنهان و پوشش می‌باشد؛ و در اینجا چنین معنایی می‌دهد: تو به فضل و لطف پروردگارت پوشیده و ضایع و تباه شده نیستی بلکه آشکاری شناخته شده همانند خورشید می‌باشی.

 

وفي الآية: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾. وذا النون: أي صاحب النون، والنون في مرتبةٍ: (محمد)، وفي مرتبةٍ: (علي)، كما بينته في المتشابهات، فراجع.([720])

و در آیه‌ی ﴿ و ذوالنون را، آنگاه که خشمناک بِرَفت و می‌دانست که هرگز بر او تنگ نمی‌گيريم، در تاريکی‌ها ندا داد: هيچ معبودی جز تو نيست، تو منزّهی و به راستی من، از ستمکاران بودم ﴾ : ﴿ذَا النُّونِ﴾ : یعنی یار و همراه (نون) و نون در مرتبه‌ای به معنی “محمد” و در مرتبه‌ای دیگر به معنی “علی” می‌باشد؛ همان گونه که در کتاب متشابهات توضیح دادم.([721])

 

وهنا في هذه الآية هو علي (علیه السلام) وعبر عن يونس بأنه ذا النون أو صاحب علي (علیه السلام)؛ لأن أصل قضية يونس (علیه السلام) هو عدم تحمله لمقام علي (علیه السلام) ومكانته (التي لا يتحملها إلا نبي مرسل أو ملك مقرب أو مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان)([722])، والإيمان هنا هو الإمام (علیه السلام) أي: مؤمن امتحن الله قلبه للإمام (علیه السلام)، ويونس (علیه السلام) نبي مرسل، فلم يتحملها في البداية، ولكنه تحملها بعد ما حصل له ما حصل من تربية الله، وتعليمه له سبحانه وتعالى.

در اینجا نون، علی(علیه السلام) است و از یونس تعبیر به یار و همراه علی(علیه السلام) می‌شود؛ چرا که اصل و ریشه‌ی ماجرای یونس(علیه السلام) عدم تحمّل کردن مقام علی(علیه السلام) و جایگاه آن حضرت می‌باشد: (آن را کسی جز نبیّ فرستاده‌شده یا فرشته‌ی مقرّب یا مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد، طاقت تحمّلش نیست)([723]) و در اینجا ایمان یعنی امام(علیه السلام)؛ یعنی مؤمنی که خداوند قلبش را برای امام(علیه السلام) آزموده است. یونس(علیه السلام) پیامبر فرستاده شده است با این حال در ابتدا مقام علی(علیه السلام) را تاب نیاورد ولی پس از آنکه آنچه از تربیت الهی و آموزش خداوند سبحان و متعال به دست می‌آید، برایش حاصل شد، آن را پذیرفت و بر دوش کشید.

 

فالذي ابتلعه في هذا العالم الجسماني حوت (أو نون بحري)، وهو أكبر الدواب على هذه الأرض، والذي ابتلعه في عالم الأرواح هو (نون العلم)، أو علي بن أبي طالب (علیه السلام)، فعرفـه واعترف بمقامه وهو نعمة الله ﴿لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ﴾،﴿مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ﴾([724]).

آن که در عالم جسمانی او را بلعید، ماهی بود (نون دریایی) که بزرگ‌ترین موجودات در زمین می‌باشد و آن که او را در عالم ارواح بلعید (نون علم) یا علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود؛ او را شناخت و به مقامش اعتراف کرد و او همان (نعمت خداوند) بود: ﴿ اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را در بر نگرفته بود، با پریشان‌حالی به صحرا، عریان و بی سرپناه می‌افتاد ﴾ ، ﴿ که تو، به فضل پروردگارت، ديوانه نيستی ﴾.([725])

 

والحوت البحري الذي ابتلع يونس (علیه السلام) هو نوع من الحيتان يتغذى على الرخويات الموجودة في أعماق المحيطات، حيث لا يوجد أي نوع من الحيتان غير هذا النوع من الحيتان يصل إلى هذه الأعماق المظلمة، بل لحد الآن لم يصل الإنسان إلى هذه الأعماق، وعلماء الأحياء يتعرفون على رخويات الأعماق من خلال هذا الحوت، وهنا يتميز هذا الحوت انه ينـزل إلى الأعماق المظلمة الحالكة الظلمة ﴿فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ﴾، وأيضاً غذاؤه الرخويات، فجهازه الهضمي يلطف بالجسم الصلب كـ (جسم الإنسان)، فلا يتهشم جسم يونس (علیه السلام) بسبب ابتلاعه من الحوت.

آن ماهی دریا که یونس(علیه السلام) را بلعید، از انواع ماهیانی است که از نرمتنان اعماق دریاها تغذیه می‌کند و هیچ ماهی دیگری نمی‌تواند به این عمق تاریک و ظلمانی دریا نفوذ کند و حتی تا امروز هم هیچ انسانی نتوانسته است به چنین عمقی نفوذ نماید و زیست‌شناسان، از طریق این ماهی‌ها به وجود نرمتنان اعماق دریا پِی برده‌اند. وجه تمایز این نوع ماهی، پایین رفتن به اعماق تاریک سیاه ظلمت می‌باشد: ﴿ و در تاریکی‌ها ندا داد). همچنین غذای این ماهی، نرم‌تنان می‌باشد؛ بنابراین دستگاه گوارشی آن، جسم سخت (مانند جسم انسان) را هضم نمی‌کند و از همین رو جسم یونس(علیه السلام) پس از بلعیده شدن، از بین نرفت.

******


 

[681]- القلم : 48 – 49.

[682] - قلم: 48 و 49.

[683]- الصافات : 142 – 146.

[684] - صافات: 142 تا 146.

[685] - یقطین: نوعی گیاه بی‌ساقه شبیه کدو (مترجم).

[686]- التكوير : 12.

[687] - تکویر: 12.

[688]- التكوير : 13.

[689]- عن أبي عبد الله الصادق ، عن أبيه، عن جده (ع) ، قال: (قال رسول الله (ص): من قال " سبحان الله " غرس الله له بها شجرة في الجنة، ومن قال " الحمد لله " غرس الله لها بها شجرة في الجنة، ومن قال " لا إله إلا الله " له غرس الله له بها شجرة في الجنة، ومن قال " الله أكبر " غرس الله له بها شجرة في الجنة. فقال رجل من قريش: يا رسول الله ، إن شجرنا في الجنة لكثير. قال: نعم، ولكن إياكم أن ترسلوا عليها نيرانا فتحرقوها، وذلك أن الله عز وجل يقول: " يا أيها الذين امنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول ولا تبطلوا أعمالكم ") أمالي الشيخ الصدوق : ص705.

[690] - تکویر: 13.

[691] - از ابا عبد الله امام صادق(ع)  روایت شده است که فرمود: (رسول خدا(ص) فرمود: کسی که بگوید (سبحان الله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (الحمد لله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (لا اله الا الله) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. کسی که بگوید (الله اکبر) خداوند به وسیله‌ی آن برایش درختی در بهشت می‌کارد. یکی از مردان قریش گفت: ای پیامبر خدا! پس به راستی که درختان ما در بهشت بسیارند! فرمود: آری! اما شما را بر حذر می‌دارم از اینکه آتشی بر آن بفرستید تا آنها را بسوزاند که این همان سخن خداوند عزّوجل است که می‌فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ﴾ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنيد و فرستاده را اطاعت کنيد و کرده‌های خويش را تباه مسازيد). امالی شیخ صدوق: ص 705.

[692]- إبراهيم : 48.

[693]- التكوير : 6.

[694] - ابراهیم: 48.

[695] - تکویر: 6.

[696]- عن حبة العرني ، قال : قال أمير المؤمنين (علیه السلام) : ( إن الله عرض ولايتي على أهل السماوات وعلى أهل الأرض أقر بها من أقر وأنكرها من أنكر أنكرها يونس ، فحبسه الله في بطن الحوت حتى أقر بها ) بصائر الدرجات : ص95.

وعن الثمالي قال: (دخل عبد الله بن عمر على زين العابدين (علیه السلام) وقال له: يا بن الحسين الذي تقول ان يونس بن متى، انما ألقى من الحوت ما ألقى لأنه عرضت عليه ولاية جدي فتوقف عندها، قال: ثكلتك أمك، قال : فأرني آية ذلك إن كنت من الصادقين، فأمر بشد عينيه بعصابة وعيني بعصابة، ثم أمر بعد ساعة بفتح أعيننا، فإذا نحن على شاطئ البحر تضرب أمواجه. فقال ابن عمر: يا سيدي دمي في رقبتك، الله الله في نفسي، فقال: هبه وأر به إن كنت من الصادقين. ثم قال : يا أيها الحوت، قال: فأطلع الحوت رأسه من البحر. مثل الجبل العظيم وهو يقول : لبيك لبيك يا ولي الله، فقال: من أنت؟ قال: أنا حوت يونس يا سيدي، قال: أنبئينا بالخبر، فقالت: يا سيدي ان الله تعالى لم يبعث نبيا من آدم إلى أن صار جدك محمد (ص) إلا وقد عرض عليه ولايتكم، فمن قبلها من الأنبياء سلم وتخلص، ومن توقف عليها وتتعتع في حملها لقي ما لقي آدم من الخطيئة، وما لقي نوح (علیه السلام) من الغرق، وما لقي إبراهيم من النار، وما لقي يوسف من الجب، وما لقي أيوب من البلاء، وما لقي داود من الخطيئة إلى أن بعث الله يونس (علیه السلام) فأوحى الله إليه: أن يا يونس تول أمير المؤمنين علياً والأئمة الراشدين من صلبه. في كلام له: قال فكيف أتولى من لم أره ولم اعرفه، وذهب مغتاضا فأوحى الله تعالى إلي: ان التقمي يونس ولا توهني له عظما فمكث في بطني أربعين صباحا يطوف معي البحار في ظلمات ثلاث ينادي: (أن لا إله الا أنت سبحانك اني كنت من الظالمين) قد قبلت ولاية علي والأئمة الراشدين من ولده. فلما آمن بولايتكم، أمرني ربي فقذفته على ساحل البحر. فقال زين العابدين (علیه السلام): ارجع أيتها الحوت إلى وكرك، واستوى الماء) مناقب آل أبي طالب لابن شهر آشوب ج3 ص281، قصص الأنبياء للجزائري : ص 493.

[697]- طـه : 115، عن جابر عن أبي جعفر (علیه السلام) في قول الله عز وجل: (ولقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسي ولم نجد له عزماً)، قال: (عهد إليه في محمد والأئمة من بعده فترك ولم يكن له عزم فيهم انهم هكذا وإنما سمى أولوا العزم أولوا العزم لأنه عهد إليهم في محمد والأوصياء من بعده والمهدى وسيرته فاجمع عزمهم ان ذلك كذلك والاقرار به) بصائر الدرجات : ص90.

وعن أبي جعفر (علیه السلام)، قال : ( ... ثم أخذ الميثاق على النبيين، فقال: ألست بربكم وأن هذا محمد رسولي، وأن هذا علي أمير المؤمنين؟ قالوا: بلى فثبتت لهم النبوة وأخذ الميثاق على اولي العزم أنني ربكم ومحمد رسولي وعلي أمير المؤمنين وأوصياؤه من بعده ولاة أمري وخزان علمي  وأن المهدي أنتصر به لديني واظهر به دولتي وأنتقم به من أعدائي واعبد به طوعا وكرها، قالوا: أقررنا يا رب وشهدنا، ولم يجحد آدم ولم يقر فثبتت العزيمة لهؤلاء الخسمة في المهدي ولم يكن لآدم عزم على الاقرار به وهو قوله عز وجل : ولقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسي ولم نجد له عزماً، قال : إنما هو : فترك ...) الكافي ج2 ص8.

[698]- حبه‌ی عرنی می‌گوید: امیرالمؤمنین(ع)  فرمود: (خداوند ولایت مرا بر اهل آسمان‌ها و اهل زمین عرضه نمود؛ آن که پذیرفت به آن اقرار نمود و آن کس که نپذیرفت انکارش نمود. یونس آن را انکار کرد و خداوند او را در شکم ماهی حبس فرمود تا به آن اقرار نمود). بصائر الدرجات: ص 95.

و ثمالی روایت می‌کند: عبد الله بن عمر بر امام علی زین العابدین(ع)  وارد شد و به او گفت: ای پسر حسین که می‌گویی یونس بن متی (ع)  فقط به این دلیل در شکم ماهی گرفتار شد که ولایت جدم به او عرضه شد و او آن را نپذیرفت. فرمود: (درست است. مادرت به عزایت بنشیند). ادامه داد: اگر راست می‌گویی به من ثابت کن و نشانه‌ای نشانم بده. در این هنگام امام دستور دادند چشمان من (راوی) و ابن عمر را با پارچه‌ای محکم بستند. پس از مدتی فرمان به باز کردن پارچه داد. ما به ناگاه خود را در كنار ساحلی یافتیم که امواجش خروشان بود. ابن عمر خطاب به امام گفت: ای آقای من! خون من به گردن شما خواهد بود. شما را به خدا سوگند می‌دهم به جانم آسیبی نرسانید. حضرت فرمود: (آرام بگیر و نظاره کن اگر راست مىگویى). سپس فریاد زد: (اى ماهیِ یونس!) نهنگى سر خود را مانند كوهى عظیم از آب بیرون آورد، در حالى كه مىگفت: لبیك لبیك اى ولىّ خدا! حضرت فرمود: (تو كیستى؟) گفت: اى مولاى من! من نهنگ یونس(ع)  هستم. حضرت فرمود: (ما را از اخبار مطّلع كن). نهنگ گفت: اى مولاى من! خداوند متعال هیچ پیامبرى از آدم تا برسد به جد تو محمد(ص) را مبعوث نفرمود، جز اینكه ولایت شما را بر او عرضه كرد، پس هر یک از انبیا كه آن را پذیرفت در سلامت و خلاصى واقع مىشد و هر كس در پذیرش آن توقّف و درنگ مىنمود به بلا و آزمایشى مبتلا مىگردید، همانند خطای آدم، غرق شدن نوح(ع) ، در آتش افتادن ابراهیم، در چاه افتادن یوسف، به بلا دچار شدن ایوب، به خطا افتادن داوود تا اینکه یونس(ع)   مبعوث شد و خداوند به او وحى كرد: اى یونس! ولایت امیر المؤمنین على و ائمه‌ی راشدین از نسل او را بپذیر. یونس چنین پاسخ گفت: چگونه ولایت كسى را كه او را نمىشناسم و ندیدهام بپذیرم و با حالت غضب به راه افتاد. آنگاه خداوند تعالى به من وحى فرمود تا یونس را ببلعم و استخوان او را خرد نکنم. او چهل روز در شكم من دریاها را سِیر مىكرد و از میان ظلمات سهگانه ندا مىكرد: ﴿أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ (هیچ معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، به راستی که من از ستمكاران بودم) و ولایت علی و ائمه‌ی راشدین از فرزندانش را پذیرفت. وقتی به ولایت شما ایمان آورد، پروردگارم به من فرمان داد تا او را به ساحل دریا بیاندازم. آنگاه حضرت زین العابدین(ع)  فرمود: (اى ماهى! به خانه‌ات بازگرد) و پس از رفتن او آب آرام گرفت. مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 281 ؛  قصص الانبیا جزایری: ص 493.

[699] - طه : 115. از جابر از ابو جعفر(ع)  درباره‌ی سخن خداوند عزّوجل ﴿وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم) روایت شده است که فرمود:  (از او نسبت به محمد(ص) و ائمه‌ی پس از او(ص)  عهد گرفته شد كه فراموش كرد و عزم و استواری در اینکه آنها چنین هستند، نداشت؛ و اولو العزم فقط به این جهت اولو العزم ناميده شدند که خداوند عهد محمد(ص) و اوصيای پس از او(علیهم السلام) و مهدى(ع)  و روش و سیرت او را گرفت و تمام عزم و تلاش‌شان را در این خصوص و اقرار به آن جمع نمودند). بصائر الدرجات: ص 90.

از ابو جعفر(ع)  روایت شده است که فرمود: (.... سپس از پیامبران عهد و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پرودگار شما نیستم؟ و آیا این محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر مؤمنین نیست؟ گفتند: بلی؛ پس نبوّت برای آنها ثابت گردید. سپس عهد و میثاق بر الولوالعزم گرفته شد که من پروردگار شما هستم و محمد، فرستاده‌ی من و علی امیر المؤمنین و اوصیای پس از او والیان امر من و خزاین علم من و اینکه با مهدی دینم را پیروز می‌گردانم و دولت و حکومتم را آشکار می‌سازم و با او از دشمنانم انتقام خواهم گرفت و با او عبادت خواهم شد، چه با اکراه و چه با رضایت. همه گفتند: اقرار کردیم ای پروردگار و شهادت می‌دهیم. آدم(ع)  نه اقرار کرد و نه انکار نمود. بنابراین، عزمی برای این پنج تن درباره‌‌ی مهدی(ع)  تثبیت گردید در حالی که آدم(ع)  عزم و استواری در چنین اقرار و اعترافی نداشت؛ که این همان سخن خداوند تبارک و تعالی است که می‌فرماید: ﴿وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ (و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم؛ ولی فراموش کرد و او را استوار و ثابت‌قدم نيافتيم). او آن را ترک گفت....). کافی: ج 2 ص 8.

[700]- عن أبي عبد الله (علیه السلام): (إن النبي (ص)  يقول: ما ينبغي لاحد أن يقول: أنا خير من يونس ابن متى (علیه السلام)) بحار الأنوار: ج14 ص392.

[701]- الكافي : ج1 ص401 ح1.

[702] - از ابو عبد الله(ع) روایت شده است: (پیامبر(ص)  می‌فرماید: شایسته نیست که کسی بگوید: من از یونس بن متی(ع) برترم). بحار الانوار: ج 14 ص 392.

[703] - کافی: ج 1 ص 401 ح 1.

[704]- الأعراف : 26.

[705] - اعراف: 26.

[706]- عن ابن عباس قال: (... ثم إن الياس نزل واستخفى عند أم يونس بن متى ستة أشهر، ويونس مولود، ثم عاد إلى مكانه، فلم يلبث إلا يسيراً حتى مات ابنها حين فطمته ، فعظم مصابها فخرجت في طلب الياس ورقت الجبال حتى وجدت الياس، فقالت: اني فجعت بموت ابني وألهمني الله تعالى الاستشفاع بك إليه ليحيى لي ابني فاني تركته بحاله ولم أدفنه وأخفيت مكانه فقال لها ومتى مات ابنك؟ قالت: اليوم سبعة أيام. فانطلق الياس وسار سبعة أيام أخرى، حتى انتهى إلى منزلها، فدعا الله سبحانه حتى أحيى الله بقدرته يونس (علیه السلام)، فلما عاش انصرف الياس. ولما صار أربعين سنة، أرسله الله إلى قومه ، كما قال: وأرسلناه إلى مائة الف أو يزيدون ...) قصص الأنبياء للجزائري : ص 359 – 361، بحار الأنوار: ج13 ص393 – 396.

[707] - از ابن عباس روایت شده است: .... الیاس پایین آمده، در منزل مادر یونس بن متی (ع)  شش ماه پنهان شد. یونس آن روز طفلی شیرخوار بود. سپس الیاس از خانه‌ی مزبور بیرون شده به کوه رفت. مدت کوتاهی نگذشته بود که وقتی مادر یونس او را از شیر می‌گرفت، یونس فوت کرد. این مصیبت بر مادر یونس گران آمد؛ در جست‌وجوی الیاس از خانه بیرون شد و از کوه‌ها بالا رفت تا الیاس را یافت. به او گفت: من به مصیبت مرگ فرزندم گرفتار شدم و خداوند متعال در قلب من چنین انداخت که به وسیله‌ی تو از او شفاعت بخواهم تا فرزندم زنده گردد. من او را به حال خودش رها کردم و دفنش ننمودم و پنهانش ساختم. ایلیا گفت: فرزندت کِی مُرد؟ گفت: امروز هفت روز می‌شود. الیاس به راه افتاد و هفت روز دیگر نیز در حرکت بود تا به خانه‌ی مادر یونس رسید. خداوند سبحان را دعا نمود تا اینکه خداوند با قدرت خودش یونس(ع)  را شفا داد و هنگامی که به زندگی بازگشت، الیاس نیز برگشت. هنگامی که یونس به چهل سالگی رسید، خداوند او را به سوی قومش فرستاد؛ همان گونه که می‌فرماید: ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ....(و او را به سوی یکصد هزار یا بیش‌تر ارسال نمودیم....). قصص الانبیا جزایری: ص 359 تا 361؛  بحار الانوار: ج 13 ص 393 تا 396.

[708]- بحار الأنوار: ج 41 ص382.

[709] - بحار الانوار: ج 41 ص 382.

[710]- بحار الأنوار : ج41 ص391.

[711] - بحار الانوار: ج 41 ص 391.

[712]- الأنبياء : 87.

[713] - انبیا: 87.

[714]- الصافات : 142 – 147.

[715] - صافات: 142 تا 146.

[716]- بحار الأنوار : ج10 ص87 .

[717] - بحار الانوار: ج 10 ص 87.

[718]- القلم : 1 – 2.

[719] - قلم: 1 و 2.

[720]- انظر : المتشابهات ج1 / سؤال رقم (6) ، القرآن كله في النقطة.

[721] - به کتاب متشابهات جلد 1 پرسش 6: قرآن جملگی در نقطه است، مراجعه نمایید.

[722]- الكافي : ج1 ص401 ح1.

[723] - کافی: ج 1 ص 401 ح 1.

[724]- عن إبراهيم بن عباس الصولي، قال: كنا يوما بين يدي علي بن موسى عليهما السلام فقال لي: ليس في الدنيا نعيم حقيقي فقال له بعض الفقهاء ممن يحضره: فيقول الله عز وجل (ثم لتسألن يومئذ عن النعيم) أما هذا النعيم في الدنيا وهو الماء البارد، فقال له الرضا (علیه السلام) وعلا صوته: كذا فسرتموه أنتم وجعلتموه على ضروب، فقالت طائفة: هو الماء البارد وقال غيرهم: هو الطعام الطيب، وقال آخرون: هو النوم الطيب، قال الرضا (علیه السلام): ولقد حدثني أبي عن أبيه أبي عبد الله الصادق عليه السلام أن أقوالكم هذه ذكرت عنده في قول الله تعالى: (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم)، فغضب (علیه السلام) وقال: إن الله عز وجل لا يسأل عباده عما تفضل عليهم به ولا يمن بذلك عليهم والامتنان بالانعام مستقبح من المخلوقين فكيف يضاف إلى الخالق عز وجل ما لا يرضي المخلوق به ؟! ولكن النعيم حبنا أهل البيت وموالاتنا يسأل الله عباده عنه بعد التوحيد والنبوة لأن العبد إذا وفا بذلك أداه إلى نعيم الجنة الذي لا يزول ...) عيون أخبار الرضا (علیه السلام): ج1 ص136- 137.

[725]- از ابراهیم بن عباس صولی روایت شده است: روزی در محضر علی بن موسی(ع)  بودیم. به من فرمود: (در دنیا هیچ نعمت حقیقی وجود ندارد). برخی از فقهایی که در محضر ایشان بودند گفتند: خداوند می‌فرماید: ﴿ثمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) و این نعمت در دنیا، آب خنک وگوارا می‌باشد. امام رضا (ع)  با صدای بلند به او فرمود: (شما اینگونه تفسیرش می‌کنید و به گمانتان درست است! گروهی می‌گویند: منظور از نعمت آب سرد است، و گروهی دیگر می‌گویند: منظور غذای پاکیزه است، و گروهی دیگر می‌گویند: خواب راحت است....). امام رضا(ع)  ادامه داد: (پدرم از پدرش امام صادق(ع)  نقل کرد که همین سخنان شما درباره‌ی آیه‌ی ﴿ثمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾ (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) در حضور ایشان مطرح شد. امام صادق(ع)  خشمگین شد و فرمود: خدای عزیز و جلیل از بندگانش درباره‌ی آنچه به آنان تفضّل فرمود، بازخواست نمی‌کند و به خاطر آن بر ایشان منّت نمی‌گذارد. منّت گذاشتن به نعمت‌ها از طرف مخلوقات ناپسند و قبیح شمرده می‌شود؛ حال چگونه چنین صفتی شامل خالق عزیز و جلیل شود، در حالی که او آن را در مورد مخلوقات نمی‌پسندد؟! اما منظور از این نعمت، حب و دوست داشتن ما اهل بیت و پیروی از ما می‌باشد که خداوند از آن ـ‌پس از توحید و نبوّت‌ـ بازخواست می‌کند؛ چرا که بندگان با ادای این نعمت، از طرف خدا شایسته‌ی رفتن به نعمت بی پایان بهشت می‌گردند....). عیون اخبار الرضا(ع): ج 1 ص 136 و 137.


 

پرسش ۱۷۴: چگونه زنده ماندن یونس(علیه السلام) در شکم ماهی را اثبات می‌کنید؟

سرفصل ها

همه