Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

 

الاشتراك بين الإنسان وبقية الرئيسيات في الفيروسات القهقرية (الريتافيرس) : 

 

مشترک بودن انسان و دیگر سرتیره‌ها در ویروس‌های پس‌گرد (رتروویروس):  


 

   “All but two (CERV 1/PTERV1 and CERV 2) of the 42 families of chimpanzee endogenous retroviruses were found to have orthologs in humans” 
 

«وُجِد ان لكل ال 42 فصيلة من الفيروسات القهقرية داخلية المنشأ ERV(EndogenousRetroviruses)  عند الشمبانزي ارثولوغات (Orthologs) مع الانسان ما عدا اثنان منهم وهم CERV 1/PTERV1 و 2 CERV» . (١) 

(١). المصدر: 

 ( McDonald et al., Identification, characterization and comparative genomics of chimpanzee endogenous retroviruses )  

 متاح على :

 http://genomebiology.com/2006/7/6/R51 

«تمام ٤٢ خانوادهء ویروس‌های پس‌گرد داخلی شامپانزه، به جز دو مورد (که عبارتند از CERV 1/PTERV1 و 2 CERV) (١) به صورت هم‌ساخت اورتولوگ (#) در انسان نیز یافت شده است».

 (١)- مک دونالد، شناسایی، توصیف و مقایسهء ژن‌های ویروس‌های پس‌گرد داخلی شامپانزه، قابل دسترس در نشانی:

http://genomebiology.com/2006/7/6/R51


 

————— 

(#)- ساختارهای هومولوگ (Homolog): اندام‌هایی هستند که ریشه اجدادی مشترکی دارند و ساختار و محل قرارگیری آنها مشابه هم است اما عملکردهای متفاوتی دارند مانند باله نهنگ که برای شناکردن بکار می‌رود و دست انسان که بـرای گرفتن اجسام از آن استفاده می‌شود و بال خفاش که برای پروازکردن کاربرد دارد.

 ژن‌های هومولوگ: ژن‌هایی که از نظر توالی (ترتیب نوکلئوتیدها) مشابه بوده و عملکرد مرتبط با هم دارند. این ژن‌ها اگـر از یک ژن اجدادی در طول تکامل و در طی گونه‌زایی بوجود آمده باشند اورتولوگ (ژن‌های هومولوگ بین گونـه‌ها) و اگـر در یک گونه در طی مضاعف‌شدن (معمولا در یک کروموزوم) بوجود آمده باشند پارالوگ (مانند ژن‌های آلفا و بتا گلوبین) گفته می‌شوند. (مترجم)

 —————- 

 
 

بحث للبروفيسور جون مكدونالد(٢). 

 (٢). د. جون مكدونالد - دكتوراه في علم الجينات جامعة كاليفورنيا: 

 http://www.biology.gatech.edu/people/publications/john-mcdonald

پژوهشی از پروفسور جان مک دونالد(٢). 

(٢)- دکتر جان مک دونالد (John McDonald) دکترای ژنتیک دانشگاه کالیفرنیا:

 http://www.biology.gatec.edu/people/publications/john-mcdonald


 


 


 


 


 

ولتوضيح هذه المسألة وكيف أنها دليل على التطور لنتصور أنّ هناك شريط تسجيل لأحداث حياة النوع الإنساني وبقية القردة العليا وعندما قرأنا هذا الشريط وجدنا أنّ الجميع يحملون نفس الإشارات على إصابات معينة تركت فيهم آثاراً قبل ملايين السنين، فلا يوجد تفسير لوحدة هذه الآثار غير أنها أصابت أصلاً مشتركاً لهذه الأنواع اليوم، وإلا فمن شبه المستحيل بحساب الاحتمالية أن يصابوا بنفس هذا الكم والنوع من الإصابات ويحصلون على نفس الآثار وفي نفس الوقت وفي نفس المكان. 

برای توضیح این موضوع و اینکه چطور می‌تواند دلیلی بر تکامل باشد، فرض می‌کنیم که یک نوار (صوتی یا ویدیویی) که در آن رویدادهای زندگی گونهء انسان و بقیهء انسانواره‌ها ضبط شده است، را در اختیار داریم. با مطالعهء این نوار درمی‌یابیم که اینها جملگی نشانه‌های یکسانی را که آثار آسیب‌های خاصی است و از میلیون‌ها سال قبل بر آنان وارد شده است، را دارا می‌باشند. برای یکی‌بودن این آثار هیچ تفسیری نمی‌توان ارائه کرد جز اینکه همهء گونه‌های امروزی، نیای مشترکی داشته باشند؛ چرا که در غیر این صورت براساس محاسبهء احتمالات، تقریباً ناممکن است که کمیّت و کِیفیّت این آسیب‌ها یکسان باشد تا همان آثار در یک زمان و یک مکان ایجاد شده باشد. 


 

مثال للتقريب: 

مثالی جهت روشن‌تر شدن:


 

لنفرض أنّ لدينا شخصين هما (س) و(ص)، ولدينا سجلات فيها تاريخ سلف كل واحد منهما وقمنا بمراجعة هذا التاريخ فوجدنا التالي: 

فرض می‌کنیم که ما دو نفر به نام‌های (الف) و (ب) داریم. همچنین سوابقی در اختیار ما هست که در آنها تاریخ اجداد هر یک از این دو ثبت شده است. با بررسی این تاریخ‌ها موارد زیر را مشاهده کرده‌ایم: 
 

إنّ أحد أجداد (س) ولنفرض أنه المئة قد جرح بجرح طوله سنتمتر واحد، في موضع كذا، في ذراعه الأيمن، في تاريخ كذا.

یکی از اجداد (الف) - مثلاً جد صدم وی - در فلان تاریخ، جراحتی به طول یک سانتی‌متر در فلان قسمت از بازوی راستش پدید آمده است.
 

إنّ أحد أجداد (ص) وتسلسله المئة أيضاً قد جرح بجرح طوله سنتمتر واحد أيضاً، في نفس الموضع في ذراعه الأيمن، وفي نفس التاريخ. 

یکی از اجداد (ب) - باز مثلاً جد صدم وی - در همان تاریخ، جراحتی به طول یک سانتی‌متر در همان قسمت از بازوی راستش پدید آمده است.
 

ووجدنا أنّ أحد أجداد (س) ولنفرض أنه السبعون قد ضربت عينه اليسار فصار أعوراً في تاريخ كذا. 

یکی از اجداد (الف) - مثلاً جد هفتادم وی - در فلان تاریخ ضربه‌ای به چشم چپش وارد شده و او نابینا گشته است.
 

ووجدنا أنّ أحد أجداد (ص) وتسلسله السبعون أيضاً قد ضربت عينه اليسار فصار أعوراً في نفس التاريخ. 

یکی از اجداد (ب) -باز مثلاً جد هفتادم وی - در همان تاریخ ضربه‌ای به چشم چپش وارد شده و او هم نابینا گشته است.
 

وهكذا تكررت هذه الأحداث المشتركة المتطابقة تماماً بين أجدادهما عشرات المرات. 

و به همین ترتیب، این رویدادهای مشترک و کاملاً همسان، ده‌ها بار بین اجداد این‌دو تکرار شده است.
 

فالآن، أي شخص يطلع على هذا التاريخ سيحكم أن هؤلاء الأجداد عبارة عن نفس الأشخاص، وأنهم سلف مشترك يربط بين هذين الشخصين (س) و(ص). 

اکنون، هر کس که این تاریخ را مطالعه کند، خواهد گفت که این اجداد در واقع یک گروه از اشخاص هستند، و آنها نیاکان مشترکی بین (الف) و (ب) می‌باشند.
 

والحقيقة إنّ أدلة علم الجينات على التطور كثيرة، ولست هنا بصدد استقصائها جميعاً، ولهذا سأختم بترك أحد علماء الجينات يتكلم عن بعض الأدلة التي وجدها بنفسه أثناء دراسته للخريطة الجينية للإنسان وبعض الثديات والكائنات الأخرى وهو الدكتور فرانسيس كولنز(١)

(١). د. فرانسيس كولنز (14 - 4 - 1950 م) عالم جينات أمريكي قاد مشروع الجينوم البشري، وهو كعالم جينات يؤمن بصحة نظرية التطور، وفي نفس الوقت يؤمن بوجود الله وألف أكثر من كتاب في محاولة للدفاع علمياً عن اعتقاده بوجود الله. 

حقیقت آن است که دلایل علم ژنتیک بر تکامل، بسیار است و من در اینجا قصد ندارم همهء این دلایل را بررسی کنم. از این رو مبحث را با سخنان یکی از متخصصان ژنتیک خاتمه می‌دهم. دکتر فرانسیس کالینز (١) در مورد برخی شواهدی که خود وی به هنگام مطالعهء نقشه ژنتیکی انسان و گروهی از پستان‌داران و دیگر موجودات به دست آورده است، اشاره می‌کند:

(١)- دکتر فرانسیس کالینز (Francis Sellers Collins) متولد ١٤ آوریل ١٩٥٠م، پزشـک آمریکـایی، متخصـص ژنتیـک و سرپرست پروژهء ژنوم انسان است.. وی به عنوان یک دانشمند ژنتیک درستی نظریهء تکامل را تایید مـی‌کنـد و در عـین حال به وجود خدا اعتقاد دارد. کالینز در دفاع از این اعتقاد خود، چندین کتاب به‌رشتهء تحریر درآورده است. (مترجم) 

 
 

“When I contracted malaria in West Africa in 1989, that was despite having taken the recommended prophylaxis (chloroquine). Randomly occurring natural variations in the genome of the malarial parasite, subjected to selection over many years of heavy use of chloroquine in that part of the world, had ultimately resulted in a pathogen that was resistant to the drug, and therefore spread rapidly. Similarly, rapid evolutionary changes in the HIV virus that causes AIDS have provided a major challenge for vaccine development, and are the major cause of ultimate relapse in those treated with drugs against AIDS. Even more in the public eye, the fears of a 

pandemic influenza outbreak from the H5N1 strain of avian flu are based upon the high likelihood that the current strain, devastating as it already is to chickens and a few humans who have had close contact with them, will evolve into a form that spreads easily from person to person. Truly it can be said that not only biology but

medicine would be impossible to understand without the theory of evolution.”
 

«عندما أُصبت بالملاريا في غرب افريقيا في 1989، حصل ذلك مع اني اخذت الوقاية اللازمة (الكلوروكين). ان التغيرات الطبيعية والعشوائية التي حدثت في جينوم طفيلي الملاريا نتيجة للانتقاء عبر سنين طويلة من استخدام الكلوروكين في ذلك الجزء من العالم اسفرت عن مسبب مرض مقاوم للعقار، وبالتالي انتشر بسرعة. وبنفس الطريقة هناك تغييرات تطورية سريعة في فايروس الHIV المسبب لمرض الايدز وضعت عوائق كبيرة أمام تطوير اللقاح، وهي السبب الرئيسي لعدم نجاح العقارات المضادة للايدز. وأكثر من هذا على الساحة العامة هو أن المخاوف من انتشار مرض انفلونزا وبائي بسبب سلالة فيروس H5N1 (المسبب لانفلونزا الطيور) مستندة على الاحتمال العالي أن السلالة الحالية (المدمرة للدجاج وللأشخاص المسؤولين عن تربيتها) ستتطور الى شكل ينتشر بسهولة من شخص لآخر. بالفعل يمكن القول بأانه ليس فقط علم الأحياء وإنما علم الطب أيضاً  يستعصى فهمه من دون نظرية التطور...........................». 

 «در سال ١٩٨٩ در آفریقای غربی، با وجود پیشگیری‌های توصیه شده (استفاده از کلروکوین Chloroquine) به بیماری مالاریا مبتلا شدم. تغییرات طبیعی تصادفی در ژنوم انگل مالاریا به‌دلیل مصرف بسیار زیاد کلروکوین در آن قسمت از دنیا طی چندین سال، در نهایت، منجر به پیدایش نوعی انگل بیماری‌زای مقاوم‌به‌دارو شد و در نتیجه بیماری به سرعت گسترش یافت. به طور مشابه، تغییرات تکاملی سریع در ویروس HIV (عامل بیماری ایدز) چالش اصلی برای کشف واکسن آن می‌باشد و همین‌طور، علت اصلی عدم موفقیت داروهای ضد ایدز به شمار می‌آید. حتی در بین عموم مردم، نگرانی از شیوع آنفلوآنزای ناشی از ویروس H5N1 (آنفلوآنزای مرغی) (#) وجود دارد. در مورد این بیماری که در پرندگان و نیز تعداد کمی از انسان‌هایی که تماس نزدیک با آنها داشته اند، مشاهده شده است، نگرانی از این است که این ویروس به شکلی تکامل یابد که به آسانی از یک شخص به شخص دیگر منتقل شود. در حقیقت می‌توان گفت که نه تنها درک زیست‌شناسی بلکه فهم پزشکی نیز بدون نظریهء تکامل، غیرممکن خواهد بود...……………….». 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ 

(#)- آنفولانزای پرندگان که منشا آن ویروسی از خانواده Orthomyxooviridae بـوده و بـرای نخسـتین‌بـار در پرنـدگان مشاهده شده است. (مترجم)


 

“The study of genomes leads inexorably to the conclusion that we humans share a common ancestor with other living things.”

 

«دراسة الجينوم يؤدي لا محالة الى الاستنتاج باننا (البشر) و الاحياء الاخرى ننحدر من نفس السلف....................». 

«از بررسی ژنومها این نتیجهء قطعی به‌دست می‌آید که ما انسان‌ها اجداد مشترکی با سایر موجودات زنده داریم....................». 


 

“This evidence alone does not, of course, prove a common ancestor; from a

creationist perspective, such similarities could simply demonstrate that God used successful design principles over and over again. As we shall see, however, and as was foreshadowed above by the discussion of "silent" mutations in protein-coding regions, the detailed study of genomes has rendered that interpretation virtually

untenable—not only about all other living things, but also about ourselves.”
 

«من وجهة نظر المتدينين ، فان هذه الادلة لوحدها لا تكفي طبعا لاثبات الاصل المشترك بين المخلوقات وهذا التشابه (الجيني) يمكن ان يعزى الى استخدام الخالق لتصميم ناجح لعدة مرات. لكن سنرى ، وكما تم التمهيد له في اعلاه في مناقشة "الطفرات الصامتة " "silent mutations" في الاجزاء المرمزة للبروتين فان دراسة الجينوم التفصلية جعلت هذا التفسير (الذي يتبناه الدينيين) لا يمكن الدفاع عنه ليس فيما يخص الاحياء الاخرى بل حتى بالنسبة للإنسان». 

« البته از دیدگاه خلقت‌گرایان (متدیّنین)، این نتیجه به‌تنهایی وجود یک نیای مشترک را ثابت نمی‌کند. از دید آنان این شباهت‌ها به‌سادگی نشان می‌دهد که خداوند بارها و بارها از اصول طراحی موفقی استفاده نموده است. به هر حال، همان‌طور که خواهیم دید و با توجه به بحث قبلی در مورد جهش‌های خاموش (Silent Mutations) در نواحی رمزگشای پروتئین، مطالعهء دقیق ژنوم‌ها، نه‌تنها برای سایر موجودات زنده، بلکه حتی در مورد خود ما انسان‌ها، بیانگر این است که این دیدگاه یک تفسیر تخیلی غیرقابل دفاع می‌باشد.».
 

“As a first example, let us look at a comparison of the human and mouse genomes, both of which have been determined at high accuracy. The overall size of the two genomes is roughly the same, and the inventory of protein-coding genes is remarkably similar. But other unmistakable signs of a common ancestor quickly

appear when one looks at the details.”
 

«كمثال على ذلك، لنطلع اولا على مقارنة جينوم الانسان مع جينوم الفارة، وقد تم تحديد كل منهما بدقة عالية. الاثنين متقاربين في حجم الجينوم عموما كما ان المخزون من الجينات المرمزة للبروتين مثماثل في الاثنين. كما ان النظر في تفاصيل الجينوم يدلل بصورة لا تقبل الشك على الاصل المشترك بين الاثنين..............................». 

«به عنوان اولین مثال، نگاهی به مقایسهء ژنوم‌های انسان و موش می‌اندازیم که هر دو به‌صورت کاملاً دقیق مشخص شده‌اند. اندازهء کلی هر دو ژنوم تقریباً مشابه است و فهرست ژن‌های رمزگشای آنها تشابه چشم‌گیری دارد، اما با نگاهی به جزئیات، سایر نشانه‌های قطعی اجداد مشترک به‌سرعت ظاهر می‌گردند..............................». 


 

“Unless one is willing to take the position that God has placed these decapitated

AREs in these precise positions to confuse and mislead us, the conclusion of a common ancestor for humans and mice is virtually inescapable. This kind of recent genome data thus presents an overwhelming challenge to those who hold to the idea

that all species were created ex nihilo”

«من لا يقبل بالقول ان الله وضع هذه العناصر المتكررة القديمة في تلك المواضع لارباكنا واضلالنا فانه لا مناص له من الخلاص الى وجود اصل مشترك للانسان والفئران. كما ان نوعية المعلومات التي تم استحصالها مؤخرا عن الجينوم تشكل تحدي كبير امام من يقول ان المخلوقات خلقت مباشرة من العدم........................». 

«مگر آنکه انسان بخواهد این موضع را اتخاذ کند که خداوند این عناصر تکراری قدیمی را در این محل‌های معین جهت گیج ساختن و گمراه کردن ما قرار داده است؛ بنابراین پذیرفتن این نتیجه که انسان و موش دارای اجداد مشترکی هستند، گریزناپذیر است. بنابراین کشف این گونه اطلاعات جدید در مورد ژنوم، بیانگر چالش عظیمی است که در برابر معتقدان به پیدایش بی‌واسطهء همهء گونه‌های مختلف از عدم قرار گرفته‌است..........». 
 

“When one compares chimp and human, occasional genes appear that are clearly functional in one species but not in the other, because they have acquired one or more deleterious mutations.” 

«عندما يقارن المرء الشمبانزي والإنسان، تظهر أحياناً جينات تعمل بوضوح في احدهم ولكن ليس في الآخر، وذلك لان هذه الجينات تعرضت لضرر من خلال احد الطفرات الوراثية على الأقل». 

 «در مقایسهء شامپانزه و انسان به نظر می‌رسد برخی ژن‌ها در یک گونه به‌طور واضحی دارای عملکرد هستند، در حالی که در گونهء دیگر این‌طور نیست؛ زیرا این ژن‌ها دچار یک یا چند جهش زیان‌بار شده‌اند.». 


 

“The human gene known as caspase-12, for instance, has sustained several knockout blows, though it is found in the identical relative location in the chimp. The chimp caspase-12 gene works just fine, as does the similar gene in nearly all mammals, including mice. If humans arose as a consequence of a supernatural act of special creation, why would God have gone to the trouble of inserting such a

nonfunctional gene in this precise location?” 
 

«الجينات البشرية المعروفة باسم كاسباس 12، على سبيل المثال، قد تكبد عدة ضربات قاضية ولكنها وجدت في مكان مطابق نسبيا في الشمبانزي. جين الشمپانزي كاسباس 12 يعمل بصورة جيدة كما هو حال نظيرة في جميع الثدييات تقريبا بضمنها الفارة. لو كان الانسان نشأ كنتيجة فعل خارق لخلق خاص فلماذا يضع الله هذه الجينات الغير فعالة في هذه المواقع الدقيقة؟»(١). 

(١). المصدر:

Excerpts from Chapter 5 (Collins, Language of God. ) 

لغة الله - فرانسس كولنز - مقاطع مختارة من الفصل الخامس. 

«به عنوان مثال ژنی در انسان به نام کاسپاس-١٢ چندین ضربهء فنی مخرب را متحمل شده است. این ژن در شامپانزه نیز در محل متناظری وجود دارد. ژن کاسپاس-١٢ در شامپانزه همانند ژن مشابه در همهء - تقریبا همهء - پستان‌داران دیگر، از جمله موش، به درستی عمل می‌کند. اگر انسان در نتیجهء عمل آفرینش خاص ماوراءالطبیعه ظاهر شده است، چرا  خداوند زحمت وارد کردن چنین ژن فاقد عملکردی را در این مکان مشخص متحمل گشته است؟!؟»(١). 

(١). المصدر:

Excerpts from Chapter 5 (Collins, Language of God. ) 

زبان خدا - فرانسیس کالینز - گلچینی از فصل پنجم.  
 

وبعد أن يسرد عالم الجينات فرانسيس كولينز الأدلة التي وفرها علم الجينات لإثبات نظرية التطور يعلق قائلاً: 

سپس فرانسیس کالینز، دانشمند ژنتیک، دلایلی را که علم ژنتیک برای اثبات نظریهء تکامل ارائه نموده است، را فهرست کرده و چنین بیان می‌دارد: 

 

“At this point, godless materialists might be cheering. If humans evolved strictly by mutation and natural selection, who needs God to explain us? To this, I reply: I do.”

«الملاحدة هنا قد يكونون في نشوة. فاذا كان الانسان تطور من خلال الطفرات الوراثية والانتقاء الطبيعي فمن يحتاج الله ليعلل وجودنا كبشر؟ وانا اجيب على هذا....انا احتاج الله ليعلل ذلك». 

«در اینجا، مادی‌گرایانِ مُلحد ممکن است سرمست شوند که انسان حقیقتاً بر اثر جهش‌ها و انتخاب طبیعی تکامل یافته‌است، پس برای توضیح آن، چه کسی به خداوند نیاز دارد؟ من در پاسخ به این پرسش می‌گویم: من نیاز دارم!». 


 

“The comparison of chimp and human sequences, interesting as it is, does not tell us what it means to be human. In my view, DNA sequence alone, even if accompanied by a vast trove of data on biological function, will never explain certain special human attributes, such as the knowledge of the Moral Law and the universal search for God. Freeing God from the burden of special acts of creation does not remove Him as the source of the things that make humanity special, and of the universe itself. It merely shows us something of how He operates.” 
 

«مقارنة الترتيب الجيني عند الانسان والشمبانزي لا تخبرنا ماذا يعني ان تكون انسانا؟ بالنسبة لي فان ترتيب الحامض النووي بحد ذاته (حتى لو يرافقه كم هائل من المعلومات عن الوظائف البايلوجية) سوف لن يبين سمات الانسان الخاصة مثل معرفته بالقانون الاخلاقي وسعيهم جميعا للبحث عن الله. اعفاء الله من ممارسة الخلق لا يلغي كونه مصدر الاشياء والتي تجعل من الانسان مميز. هذا ببساطة يبين لنا شي من تدبيره»(١). 

(١). المصدر : 

(Excerpts from Chapter 5 )Collins, Language of God. 

 لغة الله - فرانسس كولنز - مقاطع مختارة من الفصل الخامس. 

«مقایسهء ترتیب ژنتیکی انسان و شامپانزه در عین حال که جالب است، به ما نمی‌گوید که انسان بودن به چه معنا می‌باشد. از دیدگاه من، ترتیب و توالی DNA به‌تنهایی، حتی اگر با گنجینه‌های وسیعی از اطلاعات در مورد عملکرد زیست‌شناختی همراه گردد، هرگز صفات ویژهء انسانی همانند قانون اخلاقی و مطالبهء همگانی برای وجود خداوند را توضیح نخواهد داد. مبرا ساختن خداوند از مسئولیّت آفرینش سبب نمی‌شود که او مبدا چیزهایی که انسان را موجود ویژه می‌کنند نباشد، بسادگی این نشان‌دهنده بخشی از تدبیر اوست.»(١). 

(١). مصدر : 

(Excerpts from Chapter 5 )Collins, Language of God. 

  زبان خدا -  فرانسیس کالینز - گلچینی از فصل پنجم. 


 


 

******** 


 

مشترک بودن انسان و دیگر سرتیره‌ها در ویروس‌های پس‌گرد (رتروویروس):

سرفصل ها

همه