Logo
دانلود فایل متنی
دانلود فایل صوتی

پرسش ۶۴۶: 

احمد الحسن کیست؟

 

السؤال/ ٦٤٦: أرجو التوضيح: من هو أحمد الحسن، وكيف نصب نفسه إماماً في هذا الزمان، وكيف يدعي أنه اليماني وكلنا نعلم أنّ اليماني يخرج بعد الصيحة؟؟

المرسلة: بنت الرسول - لبنان

پرسش ۶۴۶: خواهش می‌کنم توضیح بدهید: احمد الحسن کیست و او چگونه در این زمان خود را به عنوان امام نصب کرده‌است؟ و چطور مدعی شده که یمانی است و حال آن که همه‌ی ما می‌دانیم یمانی بعد از صیحه خروج می‌کند؟

 فرستنده: بنت الرسول – لبنان

 

الجواب: بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله على بلائه وعلى عظيم نعمائه، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسليماً كثيراً.

پاسخ:  بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه علی بلائه و علی عظیم نعمائه، و صل اللّه علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً کثیراً.

 

السيد(ع) هو اليماني الموعود، واليماني يدعو للإمام المهدي كما ورد، فهو إذن رسول منه كما أنه وصيه.

هذا على الإجمال، أما تفصيله فكما يلي:

سید(ع) همان یمانی موعود است، و یمانی به امام مهدی دعوت می‌کند که (در روایات) وارد شده‌است، بنابراین او، هم فرستاده‌ی حضرت است و هم وصی او.

این به‌طور خلاصه‌بود و اما تفصیل آن به صورت زیر است:

 

ورد في رواية الوصية المقدسة ما يلي: (... يا أبا الحسن، أحضر صحيفة ودواة. فأملى رسول الله  وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع، فقال: يا علي، إنه سيكون بعدي إثنا عشر إماماً ومن بعدهم إثنا عشر مهدياً، فأنت يا علي أول الإثني عشر إماماً ... وساق الحديث إلى أن قال: وليسلمها الحسن(ع) إلى ابنه م ح م د المستحفظ من آل محمد(ع) فذلك إثنا عشر إماماً، ثم يكون من بعده إثنا عشر مهدياً، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المهديين له ثلاثة أسامي اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث المهدي، وهو أول المؤمنين).

در روایت مقدس چنین آمده‌است: «... یا اباالحسن صحیفه و دواتی حاضر کن. و پیامبر خدا(ص) وصیتش را املا فرمود تا به این جا رسید که فرمود: یا علی پس از من دوازده امام خواهند‌بود و پس از آن‌ها دوازده مهدی(ع) هستند، یا علی تو نخستین دوازده امام هستی‌...» و سپس حدیث را ادامه می‌دهد تا آنجا که فرمود: «و حسن(ع) آن را به فرزندش، محمد، مستحفظ از آل محمد(ع) تسیلم کند و ایشان دوازده امام می‌باشند و سپس دوازده مهدی(ع)بعد از او می‌باشد. پس اگر وقت وفاتش رسید، خلافت را به فرزندش نخستین مهدیین تسیلم کند که سه نام دارد، نامی مانند نام من و نام پدرم که عبداللّه و احمد است، و نام سوم مهدی است و او اولین ایمان‌آورنده می‌باشد»([245]).

 

أحمد إذن هو ابن الإمام المهدي(ع)، وهو وصيه، وهو أول المؤمنين به، وكونه أول المؤمنين به يقتضي أن يكون موجوداً في زمن الظهور، وإيمانه بالإمام المهدي يسبق الأصحاب الـ ٣١٣.

بنابراین احمد همان پسر امام مهدی(ع) و وصی او و اولین ایمان‌آورنده به او است. این که احمد اولین ایمان‌آورنده به او است مستلزم آن است که وی در زمان ظهور، حضورش موجود و ایمان او به امام مهدی قبل از ایمان ۳۱۳ اصحاب او باشد.

 

وعن الإمام الباقر(ع)، قال: (خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة، في شهر واحد، في يوم واحد؛ نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضاً، فيكون البأس من كل وجه، ويل لمن ناواهم، وليس في الرايات راية أهدى من راية اليماني، هي راية هدى؛ لأنه يدعو إلى صاحبكم. فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح على الناس، وكل مسلم، وإذا خرج اليماني فانهض إليه، فإن رايته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار؛ لأنه يدعو إلى الحق، وإلى طريق مستقيم)([246]).

از امام باقر(ع) نقل شده‌است که فرمود: «خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد‌بود؛ درست مانند دانه‌های تسبیح یکی پس از دیگری خواهند آمد. به هر سو که بنگری ترس و وحشت و اضطراب خواهد‌بود. وای به حال کسی که با آن‌ها درافتد. پرچمی از پرچم یمانی هدایت‌گر‌تر نیست. پرچم هدایت، همان است زیرا او مردم را به صاحب‌تان دعوت می‌کند. هنگامی که یمانی خروج کرد، فروختن سلاح بر مردم و بر هر مسلمانی حرام می‌شود. هنگامی که یمانی خروج کرد به سوی او به پاخیز چرا که پرچم او پرچم هدایت است و روی‌گردانی از آن برای مسلمان، جایز نیست. هر کس که چنین کند از اهل آتش است چرا که یمانی به حق فرا ‌می‌خواند و به راه مستقیم دعوت می‌کند»([247]).

 

تأمل ما يلي:

(لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار): وهذا يعني أنّ اليماني صاحب ولاية إلهية، فلا يكون شخص حجة على الناس بحيث إنّ إعراضهم عنه يدخلهم جهنم وإن صلوا وصاموا إلا إذا كان من خلفاء الله في أرضه وهم أصحاب الولاية الإلهية من الأنبياء والمرسلين والأئمة والمهديين.

در این مطلب تأمل کن:

 «رویگردانی از آن برای مسلمان، جایز نیست. هر کس که چنین کند از اهل آتش است». این به معنی آن است که یمانی، صاحب ولایت الهی است. نمی‌شود شخصی بر مردم حجت باشد به گونه‌ای که رویگردانی آن‌ها از او، ایشان را به جهنم وارد کند حتی اگر نماز بخوانند و روزه بگیرند، مگر این که آن شخص از جانشینان خدا بر زمینش باشد؛ اینان اصحاب ولایت الهی از انبیاء و فرستادگان و ائمه و مهدیین می‌باشند.

 

فعن أبي عبد الله(ع)، قال: (إنّ الله لا يستحيي أن يعذب أمة دانت بإمام ليس من الله وإن كانت في أعمالها برة تقية، وإنّ الله ليستحيي أن يعذب أمة دانت بإمام من الله وإن كانت في أعمالها ظالمة مسيئة)([248]). وروايات أخرى في نفس الصفحة من الكافي.

از ابوعبداللّه امام جعفر صادق(ع) نقل شده‌است که فرمود: «خداوند شرم ندارد عذاب کند امتی را که به امامی گرویده‌اند که از جانب خدا نیست، حتی اگر کارهای آن‌ها نیکو و پاکیزه باشد، و خداوند شرم دارد عذاب کند امتی را که به امامی گرویده‌اند که از جانب خدا است، حتی اگر کارهای آن‌ها ستمگرانه و گنهکارانه باشد»([249]). در همان صفحه از کتاب کافی روایات دیگری در همین معنا وجود دارد.

 

فطالما كانت معصية اليماني توجب النار إذن هو إمام عادل من الله تعالى.

مادام که نافرمانی نسبت به یمانی، آتش را به دنبال داشته باشد، یعنی او امامی عادل از جانب خداوند متعال است.

 

(لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم): والدعوة إلى الحق والطريق المستقيم أو الصراط المستقيم تعني أنّ هذا الشخص لا يخطأ فيُدخل الناس في باطل أو يخرجهم من حق، أي إنه معصوم منصوص العصمة، وبهذا المعنى يصبح لهذا القيد أو الحد فائدة في تحديد شخصية اليماني، أما افتراض أي معنى آخر لهذا الكلام (يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم) فإنه يجعل هذا الكلام منهم بلا فائدة فلا يكون قيداً ولا حداً لشخصية اليماني وحاشاهم من ذلك.

«زیرا او به حق فرا می‌خواند و به راه مستقیم دعوت می‌کند». فراخواندن به حق و راه مستقیم یا صراط مستقیم، به این معنا است که از این شخص خطا و اشتباهی سرنمی‌زند تا با آن مردم را به باطل درآورد یا از حق خارج گرداند؛ یعنی وی معصوم و بر عصمت او نص وارد شده‌است؛ و به این معنا، این قید یا محدودیت، در مشخص شدن شخصیت یمانی قابل قبول است. در نظر گرفتن هر معنای دیگری برای این سخن (او به حق فرامی‌خواند و به راه مستقیم دعوت می‌کند)، این کلام را بی‌فایده می‌کند زیرا در این صورت، برای شخصیت یمانی، حد و قیدی باقی نمی‌ماند و این از ساحت آن‌ها به دور است!

 

ويؤكد هذا ما ورد في القرآن الكريم: ﴿قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ * يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾([250]).

آیات قرآن بر این معنا تاکید ورزیده‌اند: ﴿گفتند: ای قوم ما، ما کتابی شنیدیم که بعد از موسی نازل شده، کتاب‌های پیشین را تصدیق می‌کند و به حق و راه راست راه می‌نماید*  ای قوم ما، این دعوت‌ کننده به خدا را پاسخ گویید و به او ایمان بیاورید تا خدا گناهان‌تان را بیامرزد و شما را از عذابی دردآور در امان دارد)([251]).

 

والآن تبين لنا أنّ اليماني حجة منصوص العصمة، والحجج تعرفنا بهم رواية الوصية آنفة الذكر وهم الأئمة الإثنا عشر والمهديون الإثنا عشر، واليماني ممهد للإمام المهدي، فيتعين كونه ولده أحمد، وثمة براهين أخرى على هذه الحقيقة تجدها في كتب الأنصار حفظهم الله.

اکنون بر ما روشن شد که یمانی حجتی است که عصمت او منصوص می‌باشد (دارای نص می‌باشد)، و حجت‌ها به وسیله‌ی روایت وصیت که پیشتر ذکر شد، به ما معرفی و شناسانده می‌شوند که آن‌ها دوازده امام و دوازده مهدی هستند، و یمانی زمینه‌ساز امام مهدی است. این مطلب که وی فرزندش، احمد است و نیز برخی دلایل دیگر بر این حقیقت را می‌توانی در کتاب‌های انصار ‌ـ‌‌خداوند حفظ‌شان کند‌‌ـ‌ بیابی.

 

ولكي تطمئن إلى أنّ السيد أحمد الحسن(ع) هو اليماني وهو وصي الإمام المهدي ورسوله، تأمّل هذه الرواية:

 برای این که مطمئن شوی که سید احمد الحسن(ع) همان یمانی و همان وصی و فرستاده‌ی امام مهدی است، به این روایت دقت کن:

 

عن محمد بن الفضل، عن الرضا(ع): (في حديث طويل أنه حضر في البصرة في مجلس عظيم فيه جماعة من العلماء وفيه جاثليق النصارى ورأس الجالوت، فالتفت الرضا(ع) إلى الجاثليق وقال: هل دل الإنجيل على نبوة محمد(ص). قال: لو دل الإنجيل على ذلك لما جحدناه، فقال(ع): أخبرني عن السكتة التي لكم في السفر الثالث. فقال الجاثليق: اسم من أسماء الله لا يجوز لنا أن نظهره.

محمد بن فضل از امام رضا(ع) در حدیثی طولانی روایت کرده‌است که: «حضرت در بصره در مجلس بزرگی از علما که در میان آن‌ها جاثلیق انصاری و رأس جالوت‌بودند، حاضر شد. امام رضا(ع) رو به جاثلیق کردند و فرمود: آیا انجیل بر نبوت محمد(ص) دلالتی نیاورده‌است؟ جاثلیق گفت: اگر دلالت می‌آورد ما منکر آن نمی‌شدیم. حضرت فرمود: از السکته در سفر سوم که شما می‌دانی مرا خبر ده. جاثلیق گفت: نامی از نام‌های خدا می‌باشد و برای ما جایز نیست آن را آشکار کنیم.

 

قال الرضا(ع): فإن أقررتك أنه اسم محمد ... (وبعد أن ذكر الإمام(ع) ما جاء في الإنجيل والتوراة من ذكر للرسول(ص))، قالا - أي الجاثليق ورأس الجالوت-: والله لقد أتى بما لا يمكننا رده ولا دفعه إلا بجحود الإنجيل والتوراة والزبور، وقد بشر به موسى وعيسى عليهما السلام جميعاً، ولكن لم يتقرر عندنا بالصحة أنه محمد هذا، فأما اسمه محمد فلا يصح لنا أن نقر لكم بنبوته ونحن شاكون أنه محمدكم.

امام رضا(ع) فرمود: اگر از شما اقرار گرفتم که این، نام محمد است‌... (و پس از آن که امام(ع) آن‌چه را که در انجیل و تورات درباره‌ی حضرت رسول(ص) آمده بیان نمود) آن دو –‌یعنی جاثلیق و رأس جالوت‌‌ـ‌ گفتند: به خدا سوگند او چیزهایی بر ما عرضه کرد که امکان رد کردن یا پاسخ دادن به آن وجود نداشت مگر با انکار و رد انجیل و تورات و زبور، موسی و عیسی(ع) همگی به او اقرار کردند ولی ما نمی‌توانیم به صحت آن اقرار کنیم که این محمد شما همان محمد مذکور در کتاب‌ها است؛ ما نمی‌توانیم این گونه اقرار کنیم و شک داریم که این محمد شما همان محمد است.

 

فقال الرضا(ع): احتججتم بالشك، فهل بعث الله من قبل أو من بعد، من آدم إلى يومنا هذا نبياً اسمه محمد؟ فأحجموا عن جوابه ... الخ)([252]).

حضرت فرمودند: با شک و تردید بر من احتجاج کردید. آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم تا این لحظه پیامبری را مبعوث کرده‌است که نامش محمد باشد؟ پس در پاسخ درماندند‌.... الخ»([253]).

 

وجه الاستدلال بهذه الرواية:

الإمام الرضا(ع) يحتج على جاثليق النصارى ورأس الجالوت اليهودي بأنّ نبوة الرسول الكريم محمد(ص) ثابتة، ودليله إلى إثباتها أنّ اسمه الشريف قد ورد في كتبهم، ويذكر لهم المواضع التي ذكر فيها اسمه(ص)، والقوم يقرون له بأنّ ورود نبي اسمه محمد يأتي في آخر الزمان أمر لا يسعهم إنكاره إلا بجحود الإنجيل والتوراة والزبور. ولكنهم مع إقرارهم هذا يشكون في أنّ يكون المقصود هو نبي الإسلام(ص)، أي إنهم يقبلون المفهوم ولكنهم يشكون في المصداق، فهم يقولون إنهم لا يسعهم الإقرار بنبوة محمد رسول الله(ص) لمجرد أنّ اسمه محمد.

وجه‌استدلال به این روایت:

 امام رضا(ع) بر جاثلیق نصاری و راس جالوت یهودی بر این که نبوت پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) ثابت شده‌است محاجه می‌کند و دلیل آن حضرت بر اثباتش این است که نام شریف پیامبر در کتاب‌های خود آن‌ها آمده‌است و حضرت جاهایی که اسم پیامبر(ص) در آن آمده‌است را برای آن‌ها بیان می‌دارد. آن‌ها نیز نزد حضرت اقرار می‌کنند که درج پیامبری به اسم محمد که در آخرالزمان می‌آید، موضوعی است که قادر به انکار آن نیستند مگر این که انجیل، تورات و زبور را رد کنند. لیکن آن‌ها با وجود چنین اقرار و اعترافی، در این که مقصود، همان پیامبر اسلام(ص) است شک و تردید روا می‌دارند؛ یعنی آن‌ها مفهوم را می‌پذیرند ولی در مصداق، شک و گمان می‌ورزند؛ آن‌ها می‌گویند نمی‌توانند صرفاً به این دلیل که اسم پیامبر خدا حضرت محمد(ص)، «محمد» است، به او اقرار کنند.

 

وهنا يجيبهم الإمام الرضا(ع) بقوله: (احتججتم بالشك)، أي إنكم لا تملكون حجة إيجابية، وإنما حجتكم هي حجة سلبية، ثم يقطع عليهم هذه الحجة السلبية بقوله: (فهل بعث الله من قبل أو من بعد، من آدم إلى يومنا هذا نبياً اسمه محمد؟)، فيحجمون عن جوابه وتنقطع شكوكهم الواهية.

در اینجا امام رضا(ع) با عبارت «با شک و تردید بر من احتجاج کردید» پاسخ آن‌ها را می‌دهد یعنی شما دلیل ایجابی ندارید و دلیل شما صرفاً سلبی است. سپس همین دلیل سلبی را نیز بر ایشان بی‌اثر می‌سازد، با این سخن خود که فرمود: «آیا خداوند از قبل یا بعد، از آدم تا این لحظه، پیامبری را مبعوث کرده‌است که نامش محمد باشد؟» و آن‌ها از جواب در‌می‌مانند و شبهات واهی‌شان نقش بر آب می‌شود.

 

الإمام الرضا(ع) بعبارة أخرى يقول لهم استقرأوا التاريخ من زمن آدم(ع) إلى يومكم هذا، هل تجدون فيه رجلاً اسمه محمد ادعى أنه مبعوث من الله تعالى، فإذا لم تجدوا - ولن تجدوا - فلا محيص لكم من الإقرار بأن نبينا(ص) هو النبي المقصود الذي ذكرته كتبكم.

امام رضا(ع) به عبارتی دیگر به آن‌ها می‌گوید تاریخ را از زمان آدم(ع) تا امروز بررسی کنید؛ آیا در آن مردی به اسم محمد می‌یابید که ادعا کرده باشد از جانب خدای متعال مبعوث شده‌است؟ پس اگر نیافتید ‌ــ‌‌و قطعاً نمی‌یابیدـ چاره‌ای ندارید جز این که اقرار کنید پیامبر ما(ص) همان پیامبر مقصود است که در کتاب‌های شما ذکر او به میان آمده‌است.

 

وبطبيعة الحال لابد أن نتذكر دوماً أنّ ذكر رسول الله في كتب الأديان الإلهية السابقة كان على سبيل النص عليه والوصية به، فنحن بإزاء احتجاج بالوصية على نبوة الرسول محمد، وطريق الإثبات على صدق المدعي وأنه هو المعني، هو استقراء التاريخ الذي يشهد بعدم وجود مدع للوصية سوى صاحبها. وليس هذا حسب، بل يمكننا إضافة بُعدٍ مهم آخر لاستدلال الإمام الرضا(ع)، وهو ما نتوضحه بعد أن نعلم أنّ احتجاج الإمام الرضا(ع) كامل وصحيح لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه، فهو احتجاج رجل لا ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى.

طبیعتاً ما باید همواره این نکته را متذکر شویم که آمدن نام رسول خدا در کتب ادیان الهی سابق، بر سبیل نص بر آن حضرت و وصیت نمودن به او‌بوده‌ است. ما به ازای احتجاج به وصیت بر پیامبریِ حضرت محمد و روش اثبات برای درستی ادعا کننده که همان هدف مورد نظر است، تکیه بر تاریخ است که شهادت می‌دهد به غیر از صاحب وصیت مدعی دیگری وجود ندارد. به علاوه می‌توانیم بُعد مهم دیگری به‌استدلال امام رضا(ع) اضافه کنیم؛ موردی که به روشنی از آن درمی‌یابیم، زیرا می‌دانیم احتجاج امام رضا(ع) کامل و صحیح و به گونه‌ای است که نه از پیش روی و نه از پشت سر، باطل به آن راه ندارد؛ چرا که این احتجاج از آنِ مردی است که سخن از روی هوا نمی‌گوید و آنچه مىگويد جز وحيى كه (از مبدأ اعلى) به او القاء مىشود، نيست.

 

إذا علمنا هذا، نتساءل الآن: ماذا لو أنّ الجاثليق ورأس الجالوت أجابا الإمام الرضا(ع) قائلين: نعم، لم يسبق لأحد أن ادعى أنه المعني بما ورد في كتبنا، ولكن هذا لا يمنع أن يأتي شخص في قابل الأيام ليدعي ذلك.

حال که این مطلب را دانستیم، این پرسش را مطرح می‌کنیم که: اگر جاثلیق و راس جالوت در پاسخ به امام رضا(ع) می‌گفتند: «آری»، سابقه ندارد کسی ادعا کرده باشد که او همان شخص ذکر شده در کتاب‌های ما باشد ولی این مانع نمی‌شود که شخصی در روزگار بعدی بتواند آن را ادعا کند.

 

أقول: هل كان مثل هذا الجواب المفترض يسقط استدلال الرضا(ع)؟

من می‌گویم: آیا این پاسخ احتمالی، استدلال امام رضا(ع) را بی‌اثر و بی‌نتیجه می‌کرد؟

 

قلنا فيما تقدم أنّ احتجاج الإمام الرضا(ع) كامل وصحيح، ولا يشك بهذا إلا جاهل بحقيقة الإمام الرضا(ع)، وبحقيقة الإمامة.

پیشتر گفتیم که احتجاج امام رضا(ع) کامل و صحیح است و در این قضیه کسی شک روا نمی‌دارد مگر آن که به حقیقت امام رضا(ع) و به حقیقت امامت جاهل باشد.

 

ومن منطلق هذا الإيمان بصحة احتجاج الإمام(ع) يمكننا أن نتصور فهماً لاحتجاجه، هو أنه(ع) يريد أن يقرر حقيقة هي أنّ الوصية لا يمكن أن يدعيها غير صاحبها أبداً، وبهذا التصور نعلم أنّ الجواب المفترض لا يشكل نقضاً على استدلال الإمام الرضا(ع)، بل إنه لن يشكل في الحقيقة سوى استمرار لمنطق الشك الفارغ غير المستند على حجة حقيقية إيجابية.

از چنین دیدگاهی که اعتقاد تام به درستی احتجاج امام رضا(ع) دارد، می‌توانیم درکی از احتجاج آن حضرت به دست آوریم به این صورت که حضرت می‌خواسته‌است این حقیقت را بیان نماید که وصیت را فقط و فقط صاحب آن می‌تواند ادعا کند و نه کس دیگر؛ و بر اساس این انگاره، می‌دانیم که جواب احتمالی (فوق) استدلال امام رضا(ع) را نقض نمی‌کند بلکه در واقع چیزی نیست جز ادامه‌ی منطق تردید بی‌پایه و غیرمستند بر دلیل حقیقی ایجابی.

 

والحق أنّ العقول السليمة تدرك الضرورة المحتمة من حفظ وصايا الأنبياء، بل النص الإلهي عليهم من تلاعب المزورين ومدعي الباطل، إذ أنّ افتراض إمكانية أن ينتحل مزور وصايا الأنبياء والحجج أو النص الإلهي عليهم سيفتح الباب على مصراعيه لدخول الشك واستفحاله في العقول والقلوب، فلا يسع إنسان بعد تحقق افتراض الانتحال الباطل أن يطمئن أبداً لمن يدعي أنه نبي أو وصي، وستسقط الحجة الأولى والأقوى التي يحتجون بها، وهذا خلاف الفرض.

واقعیت آن است که عقل‌های سلیم ضرورت قطعی حفظ وصایای پیامبران را درک می‌کند، و حتی نص الهیِ وارد بر آن‌ها، باید از دست‌کاری جاعلان و مدعیان دروغین محفوظ بماند؛ زیرا فرض وجود داشتن این امکان که جاعل اوصیای انبیاء و حجت‌ها یا نص الهی بر آن‌ها بتواند خود را جا بزند، دروازه‌ی ورود شک و خطر آن در عقل‌ها و قلب‌ها را به‌طور کامل بازمی‌کند و آن‌گاه –‌پس از تحقق فرض جعل هویت دروغین‌– انسان هرگز نمی‌تواند به کسی که مدعی شده‌است من نبی یا وصی هستم اطمینان یابد و به این ترتیب آن حجت نخستین و مستحکم‌تر که به آن احتجاج می‌جویند ساقط می‌شود، و این خلاف فرض است.

 

وإليك هذه الروايات:

وعن أمير المؤمنين(ع) إنه قال: (... يخرج رجل قبل المهدي من أهل بيته من المشرق يحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر يقتل ويقتل ويتوجه إلى بيت المقدس فلا يبلغه حتى يموت)([254])، إذن يخرج رجل من أهل بيت المهدي قبل الإمام.

و بر شما باد این روایات:

از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده‌است که فرمود: «.... قبل از از مهدی، مردی از اهل بیتش از مشرق خارج می‌شود و شمشیر را مدت هشت ماه بر دوش می‌گیرد، می‌کشد و می‌کشد و به سمت بیت المقدس حرکت می‌کند، و به آنجا نمی‌رسد مگر این که بمیرد»([255]). بنابراین مردی از اهل بیت مهدی، قبل از امام خروج می‌کند.

 

عن حذيفة، قال: (سمعت رسول الله(ص) - وذكر المهدي - فقال: إنه يبايع بين الركن والمقام، اسمه أحمد وعبد الله والمهدي، فهذه أسماؤه ثلاثتها)([256])، قارن هذه الرواية برواية الوصية.

از حذیفه نقل شده‌است که گفت: از پیامبر خدا(ع) شنیدم که درباره‌ی مهدی می‌فرمود: «با او بین رکن و مقام بیعت می‌شود، نامش احمد و عبداللّه و مهدی است و این هر سه نام‌های او است»([257]). این روایت را با روایت وصیت مقارنه کن.

 

أما الخروج فهو الحركة المسلحة التي لابد أن تسبقها دعوة ليحي من حي عن بينة ويهلك من هلك عن بينة.

البته خروج، یک حرکت مسلحانه‌است و دعوت، باید قبل از آن صورت بگیرد، تا هر که هلاک می‌شود با دليلی هلاک شود و هر که زنده می‌ماند با دليلی زنده ماند.

 

واعلمي أنّ الخروج قبل الصيحة لا بعدها، فاليماني يخرج ليقاتل السفياني، والسفياني يخرج في رجب أي قبل رمضان الذي تحدث فيه الصيحة.

بدان که خروج قبل از صیحه‌است، نه بعد از آن؛ یمانی خروج می‌کند تا با سفیانی بجنگد، و سفیانی در ماه رجب خروج می‌کند یعنی قبل از رمضان که صیحه در آن هنگام حادث می‌گردد.

 

وأكثر من هذا فإنّ الصيحة ربما وقع فيها البداء ولم تحدث.

علاوه بر این، چه بسا در صیحه بداء حاصل شود و اتفاق نیفتد.

 

ورد في بصائر الدرجات - محمد بن الحسن الصفار ص٥٤٢:

حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان، عن ضريس، قال: (أبو جعفر(ع): أرأيت إن لم يكن الصوت الذي قلنا لكم أن يكون ما أنت صانع؟ قال: قلت: انتهى فيه والله إلى أمرك، قال: فقال: هو والله التسليم وإلا فالذبح، وأهوى بيده إلى حلقه).

أبو محمد الأنصاري - ٥/ ٤/ ٢٠١٠

در بصائر الدرجات نوشته‌ی محمد بن حسن الصفار ص ۵۴۲ آمده‌است:

 ضریس گفت: ابوجعفر امام محمد باقر(ع) فرمود: «اگر صدایی که به شما گفتیم حادث می‌شود حادث نگشت، تو چه می‌کنی؟ گفت: گفتم: به خدا سوگند آن را به فرمان تو منتهی می‌گردانم. گفت: فرمود: «به خدا سوگند این همان تسلیم است و گرنه ذبح» و با دستش به گلویش اشاره فرمود».

ابومحمد انصاری - ۵/۴/۲۰۱۰

* * * * * *

[245]- غیبت طوسی: ص 150.

[246]- غيبة النعماني: ص262، بحار الأنوار: ج52 ص232، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج3 ص255.

[247]- غیبت نعمانی: ص 262؛ بحار الانوار: ج 52 ص 232؛ معجم احادیث الامام مهدی ع:‌ج‌3‌ص‌255.

[248]- الكافي: ج1 ص376.

[249]- کافی: ج 1 ص 376.

[250]- الاحقاف: 30 – 31.

[251]- احقاف: 30 و 31.

[252]- بحار الأنوار: ج49 ص75.

[253]- بحار الانوار: ج 49 ص 75.

[254]- كتاب الفتن لنعيم بن حماد المروزي: ص198، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج3 ص119، كنز العمال: ج14 ص589. وفي رواية السيد ابن طاووس في الملاحم والفتن: ص139: (.. بأهل الشرق ..).

[255]- کتاب الفتن لنعیم بن حماد مروزی: ص 198؛ معجم احادیث امام مهدی (: ج 3 ص 119؛ کنز العمال: ج 14 ص 589؛ در روایت سید بن طاووس در ملاحم و الفتن: ص 139: (... بأهل الشرق‌....).

[256]- غيبة الطوسي: ص454، الخرائج والجرائح للراوندي: ص1149، بحار الأنوار: ج52 ص291، معجم أحاديث الإمام المهدي(ع): ج1 ص453.

[257]- غیبت طوسی: ص 454؛ خرائج و جرائح راوندی: ص 1149؛ بحار الانوار: ج 52 ص 291؛ معجم احادیث امام مهدی ع: ج 1 ص 453.


 


 


 

پرسش ۶۴۶: احمد الحسن کیست؟

سرفصل ها

همه